#تمرین
#شماره_دو
فکر می کنید این دو تا بچه سر چه موضوعی دعواشون شده؟🤔
#از_نوشتن_نترسید
#آموزش_نویسندگی
#آموزش_داستان_نویسی
#انجمن_ادبی_آیه
#دخترانه
📎کانال بله :
https://ble.ir/aye_adabi
📎 کانال ایتا:
http://eitaa.com/aye_adabi
خانوم اجازه!
#تمرین #شماره_دو فکر می کنید این دو تا بچه سر چه موضوعی دعواشون شده؟🤔 #از_نوشتن_نترسید #آموزش_نویس
🔦 *پاسخ های ارسالی تا این لحظه* :
🖊دختدا بهترن یا پسرا
🖊کی تو ماشین جلو بشینه
🖊دعواشون سر این هست که کدوم قوی تره
🖊سر اینکه ابر بالاسرشون شکل چی هست؟
🖊کدوم نقاشی رو به مامانشون هدیه بدن؟
🖊ماکارونی فرمی خوشمزه تره یا رشته ای
🖊یکی می خواد بتمن ببینه ،یکی می خواد شبکه پویا ببینه
🖊 کی بزرگ تره
🖊یکی عمه شو بیستر دوست داره اون یکی خاله شو
#از_نوشتن_نترسید
#آموزش_نویسندگی
#آموزش_داستان_نویسی
#انجمن_ادبی_آیه
#دخترانه
📎کانال بله :
https://ble.ir/aye_adabi
📎 کانال ایتا:
http://eitaa.com/aye_adabi
#تمرین
#شماره_سه
فکر می کنید چه خانواده ای در این خونه زندگی می کنند؟ 🤔
چند نفرند؟ و چه اخلاق خاصی دارن؟🧐
#از_نوشتن_نترسید
#آموزش_نویسندگی
#آموزش_داستان_نویسی
#انجمن_ادبی_آیه
#دخترانه
📎کانال بله :
https://ble.ir/aye_adabi
📎 کانال ایتا:
http://eitaa.com/aye_adabi
خانوم اجازه!
#تمرین #شماره_سه فکر می کنید چه خانواده ای در این خونه زندگی می کنند؟ 🤔 چند نفرند؟ و چه اخلاق خاصی
🔦 *پاسخ های ارسالی تا این لحظه* :
🖊به نظرم یه خانواده ۲ نفره ینی بچه ندارن و اخلاقاشون اینه که آدمای قانعین کم توقعن
🖊 یک خانواده سه نفره که یک دختر دارند. اهل آشپزی و پختن کیک توت فرنگی هستند. پدرشان ۶ ماه از سال به ماموریت می رود.
🖊 یه خانواده ی پرمشغله و شجاع سه نفره و اخلاق خاصشون اینه که حتما آخر هفته ها در یه طبیعت بکر با آرامش کنار هم باشن
🖊یک خانواده ی طبیعت دوست که ۸نفرن و اخلاق خاصشون اینه که مستقل هستن
🖊یه خانواده ی دو یا سه نفره که اونا هیچ کدومشون از ارتفاع نمی ترسند و با جنبه و اهل ریسک هستند
🖊 یک خانواده خلافکار که از دست پلیس فرار کردن و رفتن یک جای دور زندگی کنن
🖊یک پدربزرگ و مادربزرگ که از سروصدای نوه هاشون خسته شدن رفتن یک جای دنج پیدا کردن
#از_نوشتن_نترسید
#آموزش_نویسندگی
#آموزش_داستان_نویسی
#انجمن_ادبی_آیه
#دخترانه
📎کانال بله :
https://ble.ir/aye_adabi
📎 کانال ایتا:
http://eitaa.com/aye_adabi
#آموزش
#قسمت_اول
فیتز جرالد معتقد است استفاده از علامت #تعجب(!) یعنی به جوک خودت بخندی
اگر جمله ات با نقطه ی ساده نشون نمیده که لحنت چیه، روی جمله کار کن.
علامت #تعجب (!) رو بی خیال شو و هیچ وقت از چندتا علامت #تعجب با هم استفاده نکن. ⬅️ !!!!
پس علامت (!) برای چیه؟
خوب فکر کنید ببینید واقعا لازمه انتهای جمله تون علامت #تعجب بگذارید؟
اگر نگذارید کسی #تعجب نمیکنه؟
اگر بگذارید واقعا خواننده اون لحظه #تعجب میکنه؟
پس سعی کنید به جای استفاده ی مدام از علامت #تعجب، متن و جمله تون رو جذاب کنید که خواننده بدون علامت اون لحظه #تعجب کنه😳 یا بخنده 😁
#از_نوشتن_نترسید
#آموزش_نویسندگی
#آموزش_داستان_نویسی
#انجمن_ادبی_آیه
#دخترانه
📎کانال بله :
https://ble.ir/aye_adabi
📎 کانال ایتا:
http://eitaa.com/aye_adabi
خانوم اجازه!
#آموزش #قسمت_اول فیتز جرالد معتقد است استفاده از علامت #تعجب(!) یعنی به جوک خودت بخندی اگر جمله ات ب
💡 مثال:
💢 شب بود و در حالی که میخواستم یواشکی سراغ پیتزاهای باقی مانده در یخچال بروم، ناگهان شست پایم به گوشه ی مبل خورد و فریادم تا آسمان رفت!!
⬇️ تغییر:
💢بدشانسی از این بیشتر؟ چرا درست وقتی که میخواهم در سکوت و آرامش پیتزاهای باقی مانده در یخچال را بخورم، باید شست پایم بخورد به گوشه ی مبل؟
#از_نوشتن_نترسید
#آموزش_نویسندگی
#آموزش_داستان_نویسی
#انجمن_ادبی_آیه
#دخترانه
📎کانال بله :
https://ble.ir/aye_adabi
📎 کانال ایتا:
http://eitaa.com/aye_adabi
#تمرین
#شماره_چهار
یکی از این لیوان های شربت به اشتباه تلخ شده، به نظرتون کدوم لیوان و به خاطر چه اشتباهی؟
ارسال پاسخ⬅️
@fatemeghadimi62
#از_نوشتن_نترسید
#آموزش_نویسندگی
#آموزش_داستان_نویسی
#انجمن_ادبی_آیه
#دخترانه
📎کانال بله :
https://ble.ir/aye_adabi
📎 کانال ایتا:
http://eitaa.com/aye_adabi
ثبت نام:
@fatemeghadimi62
#از_نوشتن_نترسید
#آموزش_نویسندگی
#آموزش_داستان_نویسی
#انجمن_ادبی_آیه
#دخترانه
📎کانال بله :
https://ble.ir/aye_adabi
📎 کانال ایتا:
http://eitaa.com/aye_adabi
#تمرین
#شماره_پنج
فکر میکنید این پسر چرا دستش شکسته؟
ارسال پاسخ⬅️
@fatemeghadimi62
#از_نوشتن_نترسید
#آموزش_نویسندگی
#آموزش_داستان_نویسی
#انجمن_ادبی_آیه
#دخترانه
📎کانال بله :
https://ble.ir/aye_adabi
📎 کانال ایتا:
http://eitaa.com/aye_adabi
#دل_نوشته
#عرفه
*خدای خوب تر از همه، به من قدرت بده امروز فقط تو را بخوانم و فقط به تو بیاندیشم.*
*به من توان بده تا برای تو اشک بریزم و تو را صدا بزنم*
*به من توفیق بده امروز، روز تولد دوباره ی من باشد....من را ببخش*
#طهورا_سیدوکیلی_۱۵ساله
ارسال دل نوشته⬅️
@fatemeghadimi62
#از_نوشتن_نترسید
#آموزش_نویسندگی
#آموزش_داستان_نویسی
#انجمن_ادبی_آیه
#دخترانه
📎کانال بله :
https://ble.ir/aye_adabi
📎 کانال ایتا:
http://eitaa.com/aye_adabi
#دل_نوشته
#عرفه
*هر کجای این کره خاکی که قدم بزنیم، زیر هر آسمانی که نفس بکشیم، عاشق و دلداده ات هستیم #حسین_جان*
کاش #عرفه هم ما را مهمان #بین_الحرمینت می کردی، کاش زیر سایه ی شما دست بر دعا بر می داشتیم، اشک، می ریختیم و ضجّه می زدیم...*
#حسین_جان؛ عاشقان و دلداده گانت محتاج نیم نگاهی از سمت شما هستند، ما جاماندگان را #دعا کن...
#زهرا_شیرخدایی_۱۴_ساله
ارسال دل نوشته⬅️
@fatemeghadimi62
#از_نوشتن_نترسید
#آموزش_نویسندگی
#آموزش_داستان_نویسی
#انجمن_ادبی_آیه
#دخترانه
📎کانال بله :
https://ble.ir/aye_adabi
📎 کانال ایتا:
http://eitaa.com/aye_adabi
#تمرین
#شماره_شش
فکر میکنید این جغد عزیز از چی عصبانی یا ناراحته؟
ارسال پاسخ⬅️
@fatemeghadimi62
#از_نوشتن_نترسید
#آموزش_نویسندگی
#آموزش_داستان_نویسی
#انجمن_ادبی_آیه
#دخترانه
📎کانال بله :
https://ble.ir/aye_adabi
📎 کانال ایتا:
http://eitaa.com/aye_adabi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آغاز ثبت نام دوره ی پیشرفته نویسندگی و داستان نویسی
روزهای شنبه ؛ از ۳۱ تیرماه
موسسه مهتدین_شهرک نفت
ثبت نام ⬅️
@fatemeghadimi62
#از_نوشتن_نترسید
#آموزش_نویسندگی
#آموزش_داستان_نویسی
#انجمن_ادبی_آیه
#دخترانه
📎کانال بله :
https://ble.ir/aye_adabi
📎 کانال ایتا:
http://eitaa.com/aye_adabi
#تمرین
#شماره_هفت
فکر میکنید این دو تا بچه خرس به خاطر چه کار اشتباهی از دست مادرشون فرار کردند و به بالای درخت پناه بردند؟
ارسال پاسخ⬅️
@fatemeghadimi62
#از_نوشتن_نترسید
#آموزش_نویسندگی
#آموزش_داستان_نویسی
#انجمن_ادبی_آیه
#دخترانه
📎کانال بله :
https://ble.ir/aye_adabi
📎 کانال ایتا:
http://eitaa.com/aye_adabi
#داستانک
گل های مادربزرگم
جامدادی مادربزرگ ؛ یعنی جامدادی ای که به من هدیه داده بود نقش های گل گلی قدیمی ای داشت . وقتی می گویم قدیمی، منظورم مانند گل های گلیم و فرش های قرمز قدیمی است، که در هر خانه ی پدربزرگ و مادربزرگی پیدا می شود .با اینکه طرح و نقش اش قدیمی بود اما کاملا دست نخورده و نو بود .
راستش اصلا از طرح و نقش جامدادی خوشم نیامده بود ، ولی نه دلم می آمد به مادربزرگ این را بگویم نه رویم می شد .
برای همین این موضوع را به مادرم گفتم و داستان ناراحت کننده ای که بعد از آن شنیدم نظرم را نسبت به آن جامدادی تغییر داد .
این جامدادی واقعا قدیمی بود اما چون به خوبی نگه داشته شده بود نو به نظر می آمد ، جامدادی برای ایام کودکی مادربزگم بوده ، آن موقع ها دختر ها امکان تحصیل را نداشتند ، اما پدربزرگ مامانم یعنی همان پدر مادربزرگم این جامدادی را برای مادر بزرگم گرفته بود تا در خانه مداد ها یا وسایل اش را درون آن بگذارد .
و قسمت ناراحت کننده ی ماجرا این است که مادر بزرگم فکر میکرده روزی میتواند به مدرسه برود ، برای همین جامدادی را نو نگه داشته بود ، و بعد از مدتی گویی آن جامدادی را کاملا به فراموشی سپرده بود .
تا اینکه چند وقت پیش آن را در کنج خانه ی قدیمی شان پیدا کرده . و آن جامدادی را به من هدیه داد تا وسیله ای که برای خودش بسیار ارزشمند بود را به من بدهد و من را خوشحال کند .
#زهرا_عبدلی_۱۴_ساله
#از_نوشتن_نترسید
#آموزش_نویسندگی
#آموزش_داستان_نویسی
#انجمن_ادبی_آیه
#دخترانه
📎کانال بله :
https://ble.ir/aye_adabi
📎 کانال ایتا:
http://eitaa.com/aye_adabi
#داستانک
بستنی های حاجی حسن
حاجی حسن بستنی هایی می فروخت که هرکسی آنها را می خورد، به مدت یک ماه مسمومیت شدید می گرفت و هیچ چیزی نمی توانست بخورد. اوایل مردم فکر می کردند فردی که بستنی خورده، از قبل مریض بوده، اما وقتی تحقیق کردند، فهمیدند مشکل از بستنی هاست. حاجی که فردی مسن و لاغر بود و موهای کم پشتی داشت، همسرش را به علت بیماری سخت سرطان از دست داده بود و هیچ کسی را نداشت. او می گفت که این کار را نمی کند و تازه با صلوات بستنی هارا درست می کند. گذشت و گذشت، روز به روز حاجی حسن یعنی آقای مغازه دار مشتری هایش کمتر می شدند تا اینکه دیگر هیچ مشتری برایش نماند. او که با این اتفاق دستش به شدت تنگ شده بود، از خدا می خواست تا متهم این اتفاق را برملا کند. نیمه های شب بود و حاجی بیدار شده بود تا نماز شب بخواند. او که همینطور مشغول عبادت بود صدای خش خشی را در مکانی که بستنی هارا درست میکرد شنید. چوب دستی اش را برداشت و به سرعت به آنجا رفت. چوب را محکم زد به سر مجرم و او بیهوش به زمین افتاد. حاجی رفت دنبال حکیم. او آمد. وقتی مجرم به هوش آمد، طبیب به او گفت: خب، ماجرا را تعریف کن!
مجرم هم گفت:من مردی بستنی فروش بودم که کسب و کار خوبی داشتم. وقتی حاجی بستنی فروشی زد، مشتری های من روز به روز کمتر می شد و مشتری های حاجی بیشتر. من تصمیم گرفتم کاری کنم که کسب و کارش را به هم بزنم!
حکیم گفت:بسیار خوب! تنبیه تو این است که فردا صبح در میدان بزرگ شهر تمام این اتفاقات را تعریف کنی و مبلغی را هم به عنوان جریمه به او بدهی. مگر نشنیده ای که می گویند:چاه کن همیشه ته چاه است!
و به این صورت قائله ختم به خیر شد...
#نازنین_زهرا_دوستی_مطلق_13_ساله
#از_نوشتن_نترسید
#آموزش_نویسندگی
#آموزش_داستان_نویسی
#انجمن_ادبی_آیه
#دخترانه
📎کانال بله :
https://ble.ir/aye_adabi
📎 کانال ایتا:
http://eitaa.com/aye_adabi