eitaa logo
خانوم اجازه!
203 دنبال‌کننده
85 عکس
5 ویدیو
1 فایل
﷽. قلم یار مهربانم است. می نویسم و به دخترانم یاد می دهم تا آنها هم بنویسند... تا تاریخ سرزمینم پر شود از زنان اندیشمند • آموزش نویسندگی ( مبتدی تا پیشرفته) ارتباط‌ب‌ادمین @fatemeghadimi62
مشاهده در ایتا
دانلود
بستنی های حاجی حسن حاجی حسن بستنی هایی می فروخت که هرکسی آنها را می خورد، به مدت یک ماه مسمومیت شدید می گرفت و هیچ چیزی نمی توانست بخورد. اوایل مردم فکر می کردند فردی که بستنی خورده، از قبل مریض بوده، اما وقتی تحقیق کردند، فهمیدند مشکل از بستنی هاست. حاجی که فردی مسن و لاغر بود و موهای کم پشتی داشت، همسرش را به علت بیماری سخت سرطان از دست داده بود و هیچ کسی را نداشت. او می گفت که این کار را نمی کند و تازه با صلوات بستنی هارا درست می کند. گذشت و گذشت، روز به روز حاجی حسن یعنی آقای مغازه دار مشتری هایش کمتر می شدند تا اینکه دیگر هیچ مشتری برایش نماند. او که با این اتفاق دستش به شدت تنگ شده بود، از خدا می خواست تا متهم این اتفاق را برملا کند. نیمه های شب بود و حاجی بیدار شده بود تا نماز شب بخواند. او که همینطور مشغول عبادت بود صدای خش خشی را در مکانی که بستنی هارا درست می‌کرد شنید. چوب دستی اش را برداشت و به سرعت به آنجا رفت. چوب را محکم زد به سر مجرم و او بیهوش به زمین افتاد. حاجی رفت دنبال حکیم. او آمد. وقتی مجرم به هوش آمد، طبیب به او گفت: خب، ماجرا را تعریف کن! مجرم هم گفت:من‌ مردی بستنی فروش بودم که کسب و کار خوبی داشتم. وقتی حاجی بستنی فروشی زد، مشتری های من‌ روز به روز کمتر می شد و مشتری های حاجی بیشتر. من‌ تصمیم گرفتم کاری کنم که کسب و کارش را به هم بزنم! حکیم گفت:بسیار خوب! تنبیه تو این است که فردا صبح در میدان بزرگ شهر تمام این اتفاقات را تعریف کنی و مبلغی را هم به عنوان جریمه به او بدهی. مگر نشنیده ای که می گویند:چاه کن همیشه ته چاه است! و به این صورت قائله ختم به خیر شد... 📎کانال بله : https://ble.ir/aye_adabi 📎 کانال ایتا: http://eitaa.com/aye_adabi