🌻🌻🌻🌻🍃🍃🍃🍃
🌻🌻🌻
🌻🌻
🌻
🍃
#رمان_رنج_مقدس🌺
#بخوانیم
#قسمت_چهل و یکم:
- شما به من شک داری و ازم دوری می کنی!
اين حرف صحرا مثل پتک می خورد توی سرش.
شک يعنی چه؟ دوری کردن او از صحرا، نه از روی شک، که از روی ترديد به اين کار بود.
- همين که می فهمم پياممو، ايميلمو، نوشته مو خوندی آرامش می گيرم.
همين قدر همراهيت برام کافيه. راضی ام.
چهاردهم اسفند بود.
روزهای آخر نفس کشيدن زمستان. با ذهن آشفته ای که به هم زده بود تا صبح خوابش نبرد.
دمِ سحر عطش عجيبی داشت.
به طلب آب از اتاق بيرون آمد.
مادر را ديد که سر سجاده اش نشسته است.
دنبال پناه می گشت. مقابلش نشست. برای آنکه به چشمان مادر نگاه نکند حاشيه های سجاده را به بازی گرفت. مادر از چشمان او حال و روزش را خواند. اين مدت شايد مراعات کرده و حرفی نزده، اما مگر می شود که حالش را نفهميده باشد.
مادر عادتشان داده بود روی پای فکر و تدبير خودشان بايستند و هر جا صلاح ديدند لب به سخن باز کنند.
اجازه می داد که تجربه کنند، شکست
بخورند، بلند شوند، زخمی بشوند؛ اما نشکنند و نااميد نشوند.
هر چند اين مدت حالش اين قدر بد بود که مجبور شد لب باز کند.
مادر لبخندی زد و دستش را ميان موهای آشفته اش کشيد.
چه قدر به اين نوازش و کلام مادر نيازمند بود!
به سجده رفت و سر که از سجده برداشت، مطمئن بود اين سجده و دعای مادر، گره از کارش باز خواهد کرد؛
اما اينکه چه طور باز می شود و او
چه قدر بايد تاوان بدهد، نمی دانست.
* * *
به استاد براي انجام پروژه عملی قول داده بود. بعد از اينکه گفت و گويشان تمام شد و خواست از اتاقش بيرون برود، استاد گوشی ای را به طرفش
گرفت و گفت:
- قبل از شما خانم کفيلی همراهش را جا گذاشت.
من دارم می رم، شما بهش بده.
چشمی گفت و گوشی را از استاد گرفت.
پا از اتاق بيرون نگذاشته بود که گوشی توی دستش لرزيد.
بی اختيار نگاه به صفحه کرد.
انگار کسی کيش و ماتش کرده بود.
«عزيز دل من» روی صفحه افتاد.
شماره هم آشنا بود. آن قدر تکراری و آشنا که نخواهد همراهش را دربياورد و برای اطمينان مطابقت بدهد.
متحير چند لحظه ای به صفحه نگاه کرد. دردی از گيجگاهش شروع شد و در تمام سرش دور زد.
زنگ گوشی قطع شد و لحظاتی بعد، پيامی روی صفحه اش آمد.
- عزيز دلم، قرار ساعت دو رو فراموش نکن. سفارشتو هم تهيه کردم. خوش می گذره. میام دنبالت. بای.
اگر ديوار پشت سرش نبود تا کمرش را بگيرد، حتما همان وسط سالن می نشست.
کمی گذشت تا از منگی درآمد. تازه فهميد چه شده است.
فوران عصبانيت داشت تعادل روانی اش را به هم می زد.
قدم برداشت سمت کلاس.
دلش می خواست از کلاس بيرون بکشدش و بپرسد چرا؟
بی اختيار وسط سالن ايستاد.
هوای سالن انگار تمام شده بود و قلبش سنگينی می کرد.
گوشی توی دستش، انگار آتشی بود که داشت می سوزاندش.
آن را به نگهبانی دانشگاه سپرد و دستش را گرفت زير شير آب سرد.
فکر می کرد همين الان است که تاول بزند.
نشست توی اولين تاکسی و برعکس مسیرش راه افتاد.
اصلاً يادش نيست که چگونه پياده شد. نمی دانست چه طور از کوه بالا رفت. چه طور به پناهگاه رسيد.
فقط دو ساعتی که آنجا بود، انگار روح در کالبدش نبود.
شب با حالی خراب به خانه رسيد.
مادر را ديد که داشت بافتنی می بافت. جواب سلامش را خسته داد.
برايش شربت آورد، خوشحال شد؛
چون مغزش هيچ انرژی ای نداشت.
- می خوای باهم صحبت کنيم.
می خواست تنها باشد؛
اما هم به سکوت نياز داشت و هم به کسی که حرف هايش را بر شانه او بگذارد.
دراز کشيد، مادر کنارش نشست...
#نرجس_شکوریان_فرد
🌻┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
🌻🌻 @khatdost
🌻🌻🌻
🌻🌻🌻🌻🍃🍃🍃🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#علامه_حسن_زاده_آملی 🖤😔
🏴انا لله و انا الیه راجعون🏴
☑️ علامه حسن زاده آملی: گوشتان به دهان رهبری باشد چون ايشان گوششان به دهان حضرت خاتم انبیاست است.
🔹اين جملات وقتي بيشتر معنا پيدا ميكند كه بدانيم صاحب تفسير الميزان، علامه طباطبایی درباره علامه حسنزاده فرمودهاند: حسنزاده را كسي نشناخت جز امام زمان عج .
#الگو
#علامه🖤
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@khatdost
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کیلیپ سلام آقا....
استوری امام حسین علیه السلام💚
#اربعین🏴
#امام_حسین🖤
#گمنام
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@khatdost
🦋🌼🦋
⚠️#تلنگر‼️
چه خوبه که یه سری به خودمون بزنیم...‼️
یعنی چی⁉️
یعنی آخر شب🌙، قبل از خواب😴، چند لحظه برا خودمون وقت بزاریم و کارهامون رو در روزی که گذشت، محاسبه کنیم📝
🔻حساب کتاب کنیم، ببینیم:
▪️چیکار کردیم!
▪️چیکار نکردیم!
▪️کدومش درست بود؟
▪️کدومش غلط بود؟
▪️و ...
✅ این طوری راحتتر میتونیم راه بهتر شدن و جبران اشتباهات رو پیدا کنیم...🌟
#خودسازی😌
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@khatdost
17_An_sooy_marg_aminikhaah.ir.mp3
14.63M
🦋 باسرعت نور از فراز جهنم عبور
کردم و در یک وادی غمانگیز و
دلشورهآور فرود آمدم.
#کم_کردن_وابستگی_به_دنیا
#جلسه_هفدهم
https://eitaa.com/joinchat/2637299714C3c968e2ee4
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@khatdost
#سلام_حسین_جانم✋🌺
پرچمت را هر کجا دیدم، دویدم
یا حسین 💖
زیر این پرچم همیشه خیر دیدم،
یا حسین 💖
من زمین گیرم، ولی تو دستگیرم
بوده یاحسین💖
غیرخوبی از شما چیزی ندیدم،
یا حسین💖
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@khatdost