40.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
لاک جیغ تا خدا 💅
🦋ناهید 28 ساله🦋
#دوربرگردون💫
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@khatdost
چرا حضرت موسی علیه السلام که می دانست خداوند دیده نمی شود چرا تقاضای روئیت خداوند را داشتند؟.mp3
1.78M
⭕️ سوال
❓چرا حضرت موسی علیه السلام که می دانست خداوند دیده نمی شود تقاضای روئیت خداوند را داشتند؟
🎙 استاد محمدی شاهرودی
#اعتقادی
#دفاع_مقدس
#کربلا
پرسمان اعتقادی #استادمحمدی 👇👇
♨️ @ostadmohamadi
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@khatdost
کارای لذت بخش💫
جمعیش بیشتر حال میده!!😍
مثل
کتاب📖 خوندن!!
داریم یه کتاب📚 عاشقانه❤️عاقلانه
رو با همدیگه میخونیم،
تو و رفقات هم دعوتی...😋
نگی نگفتیم...😜
💥اگه دنبال رمان آنلاین ،جذاب ویه از نویسنده ی خوش قلم میگردی؟
...ساحل رمان رو دنبال کن😍👇
https://eitaa.com/saheleroman
#رنج_مقدس
🌻🌻🌻🌻🍃🍃🍃🍃
🌻🌻🌻
🌻🌻
🌻
🍃
#رنج_ مقدس🌺
#بخوانیم
#قسمت _چهل و دوم:
دراز کشيد، مادر کنارش نشست و دست
هايش را شانه موهای پسرش کرد.
- سختی اگه نباشه، زندگی افسرده ت می کنه.
چون تو هيچ انگيزه ای برای تلاش پيدا نمی کنی.
خب اين وسط رنج هايی هم پيش می آد. گاهی
تقصير خود آدمه، گاهی از طرف ديگرانه. می دونی مادر! مهم سختی نيست. مهم اينه که متوجه بشی منشأ اين رنج از کجاست؟ به کجای زندگيت
ممکنه آسيب بزنه.
اين رنج از عمل خودت بوده يا ديگران.
اگر به خاطر خودته، ريشه شو شناسايی کنی و برطرفش کنی.
اگر هم از طرف ديگران بوده بايد بتونی درست مديريتش کنی تا خيلی آسيب نزنه.
فهميد دردی که دچارش شده را بايد تحمل کند.
جای زخمی که کفيلی زده بود می سوخت.
چند روزی دانشگاه نرفت.
مادر از او هيچ نپرسيده بود.
صحرا برای او مشغوليتی ذهنی بود که کم کم داشت در دلش جا باز می کرد.
پاک کردن رد پای او، سخت بود،
اما بايد اين سختی را به جان می
خريد.
اين چند روز، سرش مشغول افکار ريز و درشتی شده بود
و مهم تر از همه شان اينکه
او نمی خواست زندگی يک نسل را با يک انتخاب ناعاقلانه به تباهی بکشد.
مگر نه اينکه مادر ريشه نسل است؟ ريشه فاسد ثمره ندارد.
* *
هست و نيست پدر اين پژو است
و می خواهد ما را که ثمره و هست
و نيستش هستيم ببرد زيارت .
هنوز روحیه ام خيلی نيامده سر جای خودش تکيه بزند و فرمانروايی کند.
در هم پيچيدگی افکارم کم بود،
برخورد سهيل بيشترش کرد.
پدر تدارک سفر می بيند و می دانم که می خواهند مرا ياری دهند.
دروغ چرا؟! مثل لاک پشت شده ام،
اين چند روز تا ولم می کنند می روم در لاک چهار ديواری خودم و نقاشی می کشم.
علی که هيکلی تر است می شود راننده. نمی دانم چرا پدر علی را وادار نمی کند تا زيبايی اندام برود.
مادر هم جلو می نشيند. حالا ما چهار نفر بايد عقب بنشينيم. سخت است، اما نشد ندارد.
پدر پهلوی من می نشيند که کنار پنجره ام.
مسعود غر می زند:
- اين شعار «دو بچه کافيه» راسته ها.
سر به تن بقيه نباشه. اين حرفا برای همين جاهاست ديگه پدر من.
مادر کم صبر و عصبی می گويد:
- مزخرف ترين شعار ممکن که من اصلاً گوش ندادم.
سعيد می گويد:
- خودم پايه تم مامان! غصه نخور.
- فکر کن، يه درصد، اگه مبينا و من بوديم، علی و سعيد و مسعود نبودند. هوم چه خوش می گذشت.
علی می گويد:
- باشه باشه آبجی خانم. بعداً به هم می رسيم.
مسعود موهايم را از پشت می کشد.
سعيد يک بسته آدامس نشانم می دهد و می گويد:
- خُب حالا که ما، در عالم هستی نيستيم پس شرمنده، من و دو برادران می خوريم، شما هم توی اين عالم با مبينا جونت خوش باش.
پدر آدامس را دو تايی برمی دارد و سهم مرا می دهد.
پدر می گويد:
- ولی وجداناً با اين طرح، خواهر و برادری کمرنگ شد. عمو و عمه و خاله و دايی هم که کلا از صحنه عالم حذف می شه.
مسعود می گويد:
- الآن که فعلاً يکی از عمو و دايی ها داره حذف می شه.
و تکانی به خودش می دهد و سروصدايی می کند.
پدر با آرنج ضربه ای حواله پهلوی مسعود می کند:
- دِ پسر آروم بگير. نترس کسی از تنگی جا نمرده!
سعيد ادامه می دهد:
- فرهنگو تغيير دادن ديگه. به جای اينکه مردم اين باور رو داشته باشن که روزی رو خدا ميده، گفتن روزی رو خودمون می ديم که از پسِ
خرجي بيش از دو تا برنمی آييم.
خدا که نباشه، مردم که در حد خدا نيستن، کم می آرن.
و مادر که حرف آخر را محکم می زند:
- اول ذهن زن ها رو عوض کردن که هر کاری رو با شأن و باکلاس تر از مادری کردن بدونند.
زن ها سختی کار بيرون از خونه رو به سختی بچه داری ترجيح دادند. #رمان
🍃
🌻
🌻🌻┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
🌻🌻🌻 @khatdost
🌻🌻🌻🌻🍃🍃🍃🍃
{ زنگـآخـر }
گوش کن! باز هم زنگ مدرسه به صدا درآمده است. دانش آموزان یکییکی در صف میایستند. آنان که زرنگ هستند، در اول صف و آنها که...
تو کجا ایستادهای؟ نکند گوشۀ حیاط آرام و بیتفاوت نشستهای و فقط تماشا میکنی؟👀❓
📝 روزی که در مدرسۀ انتظار ثبتنام کردیم، میدانستیم باید روزها و سالها در سرما و گرما برای آنچه تعهد دادهایم بایستیم و هر روز، امتحان پشت امتحان...
آیا انسانها گمان میکنند همین که بگویند ایمان آوردند به حال خود رها میشوند و امتحان نخواهند شد؟🌊!'
روز موعود که فرا برسد، بهار که بیاید، خواهیم فهمید چگونه شاگردی بودیم...:)
تا آن روز، ما هستیم و این مدرسۀ مظلوم، ما هستیم و برگههای امتحان😅
تا لحظهای که زنگ آخر به صدا درآید و آوای خوش آن، گوش عالم را نوازش دهد :))💛✨
#مهدویت #اللهمعجللولیکالفرج #جمعه
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@khatdost
•|💚🌿'.
بی تو هَر لَحظه مَرا بیمِ فُروریختَن اَست!
مِثلِ شَهری که به رویِ گُسَلِ زِلزِلههاست
بِگو کجایـے ؟!
#اللهمعجللولیکالفرج #مهدویت #جمعه
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@khatdost
نور خورشید بهترین داروی ضد افسردگی طبیعی است !🌞
▫️اگر دچار افسردگی هستید قدم زدن درطبیعت زیر نورخورشیدبه مدت یک ماه روزانه یک ساعت افسردگی شما را بهبود می بخشد.
+ محققان معتقدند نورها با رنگ های مختلف میتوانند تاثیرات متفاوتی را بر انسان ها داشته باشند و به تنظیم هورمون خواب (ملاتونین) یا میزان افسردگی در آنها کمک کنند.
#علمی
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@khatdost
#آشپزی👩🍳
#کیک_یزدی
🌸مواد مورد نیاز:
آرد سفيد -- 300 گرم
تخممرغ -- 3 عدد
شکر -- 200 گرم
ماست ---- 175 گرم
روغن مايع --- 175 گرم
گلاب ته استکان
زعفران به دلخواه
عسل یا شربت بار هم 1 قاشق
بيكينگ پودر -- يك قاشق چایخوری
هل سبز ساييده -- يک قاشق چايخوري
نمک میوه نصف قاشق چایخوری برای پف عالی کیک یزدی حتما باید از نمک میوه استفاده بشه
🌸طرزتهيه:
شکر، تخممرغ، ماست و روغن مايع و نمک میوه عسل گلاب زعفران دم کرده را در کاسهاي با همزن دستي مخلوط ميکنيم(حدود پنج دقیقه).
در ظرف ديگري بکينگ پودر را با آرد و هل مخلوط ميکنيم سپس بتدريج به مخلوط اضافه کرده و هم ميزنيم. کاغذهاي مخصوص را داخل قالبهاي فلزي کيک يزدي ميگذاريم.از مواد داخل قالبها را تا نيمه پر ميکنيم سپس قاشق يا چنگال را در روغن مايع زده و در وسط كيكها فرو ميكنيم.
روی کیکها رو هم میتونید کنجد بپاشید و هم از پودر پسته استفاده کنید.کیکها رو در فر داغ با دمای ۲۲۰ درجه گذاشتم کاملا گنبدی شدن بعد دما رو به ۱۸۵ تغییر دادم تا روشون طلایی بشه.😋
یکی از مهمترین نکات برای داشتن کیک یزدی عالی و کاملا گنبدی داشتن فر با دما و قدرت زیاد هست.
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@khatdost