#مذهبی
🔹دعای ندبه
سال ۶۱، اردوگاه #موصل_یک قدیم، روزهای جمعه مراسم #دعای_ندبه برگزار میکردیم.
بدین صورت که بعد از نظافت وصبحانه، در یک آسایشگاه جمع میشدیم و #دعا را بصورت دست جمعی می خواندیم.
بعد از دعا هم معمولا یک نفر #سخنرانی می کرد که اکثرا سخنران آقای #جبرئیل_فلاح بود (ایشان یکی از مفاخر آزادگان هستند).
عراقی ها در برابر مراسم، هیچ عکس العملی نشان نمی دادند و ما تصور می کردیم که آنها از مراسم دعا، اطلاع دارند و عکس العملی نشان نمیدهند. غافل از اینکه آنها خبر نداشته، هفته به هفته هم برشکوه این مراسم افزوده می شد.
روز# ۲۲_بهمن سال ۶۱، تعداد ۴۰۰ #اسیر جدید که بسیاری از آنها کم سن و سال (به اصطلاح عراقیها، #اطفال) بودند، به اردوگاه آوردند و ما آنها را نیز به این مراسم دعوت کردیم.
قرار شد #گروه_سرود آسایشگاه ۱۳ (آسایشگاه کم سن ترها)، در برنامه دعای ندبه، #سرود بخوانند.
این در حالی بود که عراقی ها رفت و آمد آنها (کم سن و سال ها) را به آسایشگاه های ما ممنوع کرده بودند.
دعا شروع شد و گروه سرود نیز در جایگاه مستقر شدند تا در زمان مناسب اجرا کنند.
وسط دعا یکباره سر وکله #سرباز_بعثی پیدا شد، آمد داخل آسایشگاه و با دیدن جمعیت تعجب کرد و برگشت.
سرباز دیگری را صدا کرد، #سرباز دوم آمد و وقتی اتاق را پر از جمعیت دید، در را از بیرون قفل کرد و رفت .
در این فاصله ما دست به کار شدیم و بچه های گروه سرود را از بالای در و بین میله ها از اتاق خارج کردیم.
طولی نکشید که سروان سیاه با تمام سربازان مسلح به چوب و چماق و کابل آمدند، در اتاق را باز کردند و گفت افراد این اتاق از بقیه جدا شوند. بعد از اینکه آنها در گوشه ای جمع شدند، گفت به شما کاری نداریم ولی حساب بقیه را میرسیم.😳
شروع کردند، ده نفر از اتاق بیرون می آوردند و تا #سلول_انفرادی آنها را #کتک می زدند، دوباره جلو سلول یکبار دیگر مفصل می زدند، بعد بر می گشتند و ده نفر دیگر.
شاید بیش از دوساعت این نمایش ادامه داشت تا این که همه را آوردند جلو سلول، ولی سلول جا نداشت و به تعداد همه نبود،
بقیه را جلوی سلول جمع کردند و بعد شروع به #تهدید که اگر یکبار دیگر تکرار شود، چنین و چنان می کنیم.
بالاخره #علی_صنیعی (معاون #ارشد_اردوگاه)، آمد وضمانت کرد و قول داد که دیگر تکرار نشود، تا اینکه، جمع را آزاد کردند.
علی آقا، آنروز بخاطر اذیت شدن بچه ها، چشماش پراشک و بغض کرده بود، رو کرد به بچه ها وگفت شما را بخدا دیگر از این کار ها نکنید و خلاصه خاطره آن دعا ماند گار شد.
راوی #علی_علیدوست (قزوینی)
👈لطفا با معرفی کانال ما به دوستان و گروههای ایتا، در اشاعه فرهنگ ایثار و مقاومت سهیم شوید..
❓سوالات و پیشنهادات
https://eitaa.com/Ganjineh_Esarat
✍️روایت خاطرات
https://eitaa.com/Khaterat_Revaiat
📌کانال ناگفته هایی از اسارت
https://eitaa.com/khaterate_Azadegan