#طنز
🔹نامه از همسر
بعد از #درگیری در یکی از آسایشگاههای #اردوگاه_موصل_یک قدیم، بین #اسرا و عراقیها و به دنبال آن #شهادت دو نفر از رفقای همبندمان، #عراقیها اردوگاه دیگری در موصل افتتاح کردند و برای کاهش نفرات آسایشگاهها، عده زیادی را از اردوگاه ما به اردوگاه تازه تاسیس بردند.
در نتیجه جابجایی ها، جمعیت هر آسایشگاه به صد نفر رسید. و آمار آسایشگاه ما، تقریبا ۹۰ نفر شده بود.
عراقیها به خیال خودشان برای اذیت کردن ما، از اطاقهای دیگر هر چه #پیرمرد کهن سال و بیماران #روحی_و_روانی و خسته از اسارت بود، جمع کردند و به اطاق ما آوردند.
ولی بچه ها با گشاده رویی تمام از پیرمردها که باعث برکت و روشنایی اطاق ما بودند و همچنین آن چند نفر #دیوانه (در نتیجه آزار و #شکنجه) و شیرین عقل مراقبت و نگهداری میکردند.
با جمع شدن تعدادی از دوستان پر شیطنت و شیرین عقل ها، پایه #شوخی و #خنده در اطاق ما جور شده بود.
یکی از این هم اطاقی های شیرین عقل بنام(ص)، اهل #خرمشهر بود، که گویا قبل از اسارت همسرش حامله شده ولی این دوست ما اطلاعی نداشته و #اسیر میشود.
طبعا در ابتدای اسارت تا بعد از معرفی به #صلیب_سرخ، هیچگونه ارتباطی بین او و خانواده اش برقرار نبود.
بعد از حدود دوسال نامه ای توسط صلیب سرخ برای ایشان آمده بود که همسرش نوشته بود که خدا به شما فرزندی داده است.
مرتضی (یکی از بچه های آسایشگاه) که خیلی بذله گو و شوخ بود، از آقای (ص) میپرسد که شما اینجا هستید و خانم شما در ایران .چطور ممکن است بچه دار شده باشد.
(ص) جواب میدهد.
عزیزم #مریم_مقدس چطور؟
ما همگی گفتیم .خوب.
گفت. این هم همانطور.😂😂
راوی #صفر_پیرمرادیان
👈لطفا با معرفی کانال ما به دوستان و گروههای ایتا، در اشاعه فرهنگ ایثار و مقاومت سهیم شوید..
❓سوالات و پیشنهادات
@Ganjineh_Esarat
✍روایت خاطرات
@Khaterat_Revaiat
📌کانال ناگفته هایی از اسارت
@khaterate_azadegan