eitaa logo
ناگفته هایی از اسارت
255 دنبال‌کننده
36 عکس
48 ویدیو
0 فایل
بیان خاطرات اسارت آزادگان ۸ سال دفاع مقدس، با هدف آموزش و بازخوانی فرهنگ ایثار و مقاومت و اشاعه این فرهنگ بین افراد غیر آزاده و نسل‌های بعد از جنگ ارتباط با ادمین: @Ganjineh_Esarat بیان خاطرات: @Khaterat_Revaiat
مشاهده در ایتا
دانلود
🔹اولین_بازجویی پانزده ساله، در سال ۶۱، اولین سالی بود که مکلف به بودم که در شدم. بعد از اسیر شدن، ما 4 نفر را با یک وانت به پشت جبهه و بالاخره به پادگانی در حومه بردند و هر دو نفر را در یک انداختند. ما که از خستگی عملیات و بی‌خوابی شب قبل، هر دو بخواب عمیقی رفته بودیم، بعد از چند ساعت از شدت در آن بعدازظهر تیر ماه از خواب بیدار شدیم، با سر و صدا و لگد زدن به در سلول، بالاخره به سراغ ما آمد و ما را یکی یکی برای بازجویی و سرویس بیرون برد. با چشم‌ها و دستانی از پشت بسته من را به بردند، دستهایم را باز و در فاصله دوری از میز زیر خنکای کف اتاق نشاندند. سوالات و فرمانده با حضور یک افسر عراقی مترجم و نگهبان شروع شد. _ نام، نام پدر، نام پدر بزرگ، فامیل ... (عراقیها افراد را بدین صورت شناسایی میکنند ، مثلا من همیشه در لیستهای آنها، حسین، علیمحمد، تقی بودم)😁 _ کدام و کدام ؟ _ چند نفر در گردان شما بودند؟ _ چه آموزش‌هایی برای دیدید؟ _ چند گردان عملیات کردند؟ و سوالاتی از این قبیل ... فرمانده سوال می‌کرد و مترجم به ترجمه. ناگهان فرمانده از جا بلند شد و با و غرور، قدم زنان بطرف من آمد و یک محکم به گوش من زد! بعد از جمع و جور کردن خودم از مترجم سوال کردم چرا می‌زند او گفت تو می‌گویی یک بار گفتی فلان تعداد و یک بار فلان تعداد! بالاخره این مرحله از بازجویی تمام و برای سرویس و وضو گرفتن با شرایط زار و سر و صورت خونی و گرد و خاک آلود مرا بردند. راوی 👈لطفا با معرفی کانال ما به دوستان و گروه‌های ایتا، در اشاعه فرهنگ ایثار و مقاومت سهیم شوید.. ❓سوالات و پیشنهادات https://eitaa.com/Ganjineh_Esarat ✍️روایت خاطرات https://eitaa.com/Khaterat_Revaiat 📌کانال ناگفته هایی از اسارت https://eitaa.com/khaterate_Azadegan
🔹کاروان اسرا در بصره محل نگهداری ما در گرمای بصره، فقط یک سالن با سقف کوتاه بدون هیچ گونه امکانات، در یک بود. طی آن ۹ روز، هر روز به تعداد ما افزوده می‌شد یعنی در هر مرحله ، به هر تعداد می‌ گرفتند، آنها را به محل ما می آوردند. شرایط خیلی ناهنجار بود. ۴۰۰ نفر اسیر مجروح، ، سنین متفاوت از ۱۲ ساله (تازه از خانواده جدا شده) تا پیرمرد ۶۵ ساله و بیشتر. بوی درهم آمیخته و و ادرار هم ناگفتنی است. روزانه فقط یک بار به مدت نیم ساعت ما را از آن سالن بیرون می‌بردند. هواخوری، توالت، و حتی کردن در همان نیم ساعت. گفتم حمام!! حدود ۱۵ تا ۲۰ نفر اسیر لخت می‌شدند و در یک صف می‌نشستند شلنگ را از روی سر همه رد می‌کرد، بعد از خیس شدن دوباره شلنگ را از روی سر همه برمی گرداند. یالا، خلاص، روح و گروه بعدی..😂 یادمه در یکی از این نیم ساعت‌ها، تعدادی از مجروحین، در مقابل صف کشیده بودند. هر کس تیری ترکشی و زخمی داشت در این صف نشسته بود. دکتر، همان جا بچه‌ها را و حتی می‌کرد. یکی از بچه‌ها تیر در شانه‌اش مانده بود، دکتر با یک چاک روی شانه‌اش ایجاد و با پنس به دنبال می‌گشت تا اینکه یک از شانه او خارج کرد. یکی از روزها تعدادی آوردند و همه ما را سوار بر اتوبوس کردند ظاهراً از قبل در اعلام شده بود، اسرا را به نمایش می‌گذارند. اتوبوس‌ها با و ، پشت سر هم در میان ازدحام و شلوغی مردم، در خیابان‌های بصره جولان می‌دادند. مردم که گویا حس پیروزی به آنها دست داده بود با پرتاب آب دهان و گوجه گندیده و تخم مرغ و نشان دادن چنگ و دندان از ما استقبال می‌کردند. ما هم خدا را شکر می‌کردیم که با حضور نگهبان‌ها به دست مردم نیفتادیم😄😳 راوی 👈لطفا با معرفی کانال ما به دوستان و گروه‌های ایتا، در اشاعه فرهنگ ایثار و مقاومت سهیم شوید.. ❓سوالات و پیشنهادات https://eitaa.com/Ganjineh_Esarat ✍️روایت خاطرات https://eitaa.com/Khaterat_Revaiat 📌کانال ناگفته هایی از اسارت https://eitaa.com/khaterate_Azadegan