#مقتل_شناسی
#روضه_حضرت_عباس_ع
#صفحه_اول
سوال دانش پژوه :
صحت و سقم روضه حضرت ابالفضل علیه السلام به اینکه به شریعه رسید یاخیر؟
جواب استاد:
علّامه ی مجلسی دربحارالانوار می فرماید: عبّاس بن علیّ بن ابی طالب علمدار بود، فرمانده بود. تیر اندازی کردند. زهیر رفت، حبیب رفت، تک تک کشته شدند، هیچ چیزی سخت تر از این نیست که فرمانده باشد، بچّه های او یک به یک پرپر بشوند.
نوبت به اهل بیت رسید. قاسم بن الحسن عزیز امام حسن علیه السّلام رفت. اگر برای امام حسین علیه السّلام امانت بود، برای قمر بنی هاشم هم امانت مولا بود. علی اکبر میدان رفت یک یک این ها شهید شدند.
نمی تواند برود به خیمه ی دار الحرب نگاه می کند می بیند عزیزان او زمین افتادند، می خواهد برود خیمه ی بانوان می بیند این بچّه ها با یک امیدی نگاه می کنند.
بعضی ها از آن ها مشک به دست دارند. آمد چند قدمی حضرت ایستاد، سر مبارک خود را پایین انداخت. یا ابا عبدالله «قَدْ ضَاقَ صَدْرِی»[۱] سینه ی من سنگین شده است.
«وَ سَئِمْتُ مِنَ الْحَیاةِ» دیگر از این زندگی بیزار هستم. چقدر این صدای العطش را بشنوم. مقاتل را ببینید. تاسوعا کسی کشته نشده است، تاسوعا ما برای چه دور هم جمع می شویم؟
چون یوم العطش است، صدای عطش می آید. صدای العطش بچّه های امام حسین علیه السّلام او را بیچاره کرد. یا غیرت الله. «قَدْ ضَاقَ صَدْرِی»[۲]سینه ی من سنگین شده است.
از این زندگی بیزار شدم. من نمی توانم به خیمه ها برگردم. بگذار بروم جان خود را فدای تو بکنم. این جا نوشتند امام حسین صلوات الله علیه بلند بلند شروع به گریه کردن کرد. «فَبَکی الحُسین علیه السّلام بُکاء شَدیدا» بعد این طور فرمود: «أَنْتَ صَاحِبُ لِوَائِی» علمدار لشکر من.
پناه حرم «وَ إِذَا مَضَیتَ تَفَرَّقَ عَسْکرِی» لشکر می پاشد، تو هستی که ماندی. امّا دید که عبّاس بن علی پر کشیده است. دیگر نمی تواند بماند. فرمود: اگر قرار است بروی پس برو یک مقدار آب بیاور.
مشک را که برداشت، چقدر این بچّه ها را خوشحال کرد. همه ی وجود او انگیزه است. از چهار هزار تیر انداز رد شد، خدا رحمت بکند مرحوم غروی اصفهانی، کمپانی را اعلی الله مقامه -استاد آقای بهجت است.
من هر سال این را می خوانم که این بزرگوار به ما نظر بکند مضجع او در سرداب امیر المؤمنین علیه السّلام است- می گوید: چطور از چهار هزار نفر رد شد؟ یک نفر از چهار هزار تیرانداز چطور عبور کرد؟ می گوید: «وَ لَا یَهُمُّهُ السُّهام حَاشا» تیر برای او اهمّیّت ندارد. برای چه کسی؟
«مَن هَمَّهُه سِقَایة العَطاشا» قول داده است آب می آورد. به چهار هزار نفر زد، از آن ها گذشت به آب رسید. مشک را پر کرد.
سقای ادب است سقای معرفت است خدا خود می داند ساقی معرفت عالم است. مشک را پر از آب کرد، این دست خنک شد. (دست من خورد به آبی که نصیب تو نشد) بریده باد این دست. حالا که آب آورد شروع به رجز خواندن کرد.
«لَا أَرْهَبُ الْمَوْتَ إِذِ الْمَوْتُ رَقَی»[۳] از مرگ نمی ترسم، جان خود را فدای حسین بن علی بکنم بالا می روم. «حَتَّی أُوَارَی فِی الْمَصَالِیتِ لَقَا» اگر این قدر شمشیر بزنید که زیر شمشیرها من را دفن بکنید، من از مرگ نمی ترسم.
«نَفْسِی لِنَفْسِ الْمُصْطَفَی الطُّهْرِ وَقَا» جان من فدای نفس پیغمبر حسین من. «إِنِّی أَنَا الْعَبَّاسُ أَغْدُو بِالسِّقَا» منصب من سقایی است.
رزمنده در میدان تک هم که باشد، هر چه بزنند دائم جا به جا می شود، تیرها را رد می کند ولی دشمن می داند عبّاس نیامده است بجنگد، هدف او معلوم است کوتاه ترین راه به خیمه. لذا می شود به کمین او نشست. در کمین او نشستند. دست راست افتاد. فدای سرش.
«وَ اللَّهِ إِنْ قَطَعْتُمُ یمِینِی إِنِّی أُحَامِی أَبَداً عَنْ دِینِی»
فدای سر حسینم. جلوتر رفت. نمی تواند مسیر را عوض بکند. باید این آب را برسانم.
یا رب مدد کن. جلوتر دست چپ افتاد. ایمان را ببین. «یا نَفْسُ لَا تَخْشَی مِنَ الْکفَّارِ» ای نفس از این کفّار نترس. «وَ أَبْشِرِی بِرَحْمَةِ الْجَبَّارِ» دست دادی فدای سر او. بشارت باد به رحمت خدا. این دست را که دادم رحمت خدا است. لایق دانست که من فدای او بشوم.
✍ دادآفرین
ادامه👇👇👇
صفحه رسمی حجة الاسلام دادآفرین
https://eitaa.com/khatibyazdi
╚═══ 🍃🌺🍃 ═════