🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋
✨✨✨✨✨✨
🦋🦋🦋🦋🦋
✨✨✨✨
🦋🦋🦋
✨✨
🦋
#بادام
#پارت_صد_ونَود_ویک
خاله رباب همونطور سالار رو از پشت سر بغل گرفت و گفت : تو اومدی ...تو زنده ای ...اردلان خر خر میکرد و خاله رباب تازه متوجه اش شد ...
دست سالار رو گرفت و گفت : سالار ولش کن دارع میمیره ...
از اون بالا میدیدم که چطور از ترس داره میلرزه ...لذت میبردم اون حالشو میدیدم...
خاله رباب رو به من گفت : بادام بیا کمک کن نزار بمیره ...
خاله رباب گریه میکرد و التماس سالار میکرد ...جلو رفتم دلم میخواست بمیره ولی نمیخواستم سالار قائل برادرش بشه و گفتم : سالار من حامله ام ...
سالار به من خیره شد و گفتم : من باردارم اینبار نمیزارم کسی ازمون بگیردش ...
سالار دستشو ول کرد و اردلان زمین افتاد و رو به من شد و گفت : راست میگی ؟
_ به جون سالارم قسم راست میگم ...
سالار محکم بغلم گرفت و هر دومون اون لحظه گریه کردیم...سالار اشک هاشو پاک کرد تا کسی نبینه و گفت : خداروشکر ...
یهو دیدم خدمتکارا به طرفمون اومدن ... منو کنار زدن و سالار رو بغل گرفتن ...
زن و مرد دیگه نامحرم سرشون نبود و سالار رو بعل میگرفتن ...
#به_قلم_فاطمه