eitaa logo
خط روایت
1.3هزار دنبال‌کننده
652 عکس
99 ویدیو
14 فایل
این روایت‌ها، نوشته مردم سرزمین انقلاب اسلامی است. محتواهای این کانال را می‌توانید بردارید و هر جا که خواستید بازنشر کنید، می‌توانید از این محتواها برای تولید محصولات رسانه‌ای هم استفاده کنید. ادمین‌ خانم‌ها : @Sa1399 جاودان یزدی‌زادگان @Z_yazdi_Z
مشاهده در ایتا
دانلود
☘﷽ 〰〰〰〰〰 مغفرت صدایی نامعلوم پرده ی گوشم را می لرزاند . می ترسم. لای چشمانم که باز می شود نور تیزی به چشمانم می خورد. کبوتری درشت و خاکستری لب پنجره ی باز اتاق نشسته .تکان نمی خورم . حس امنیت پرنده به او اجازه می دهد بال و پر باز کند به سمت اتاق . با جیغ بلندی فراریش می‌دهم . قلبم تند تند می زند . پرده را کنار می زنم و پنجره را می بندم . گوشه ای از مغزم تیر می کشد . حس تلخی روی زبانم دارم . دیواره‌های معده و روده‌ام خراشیده می‌شوند . عقب عقب به سمت تخت می‌آیم و نشیمن روی تخت می‌کوبانم. دلم شور گم کرده‌ای را می‌زند . سر می‌تابانم به اطرافم اما یادم نمی آید . همسرم با صدایی خواب آلود می‌گوید :بلاخره پاشدی نمازتو بخونی؟ رو برمی‌گردانم سمتش .خیره به دهانش می‌شوم .زمان می‌ایستد . خودشه!!!همین  را گم کرده ام. دستانم  به نشانه‌ی اعتراض روی سر فرود می‌آیند . _ای وای ...خدا مرگم بده ...چرا بیدارم نکردی؟ من منی می‌کند و از هوش می‌رود . نمی‌خواستم  دوباره دچار عذاب وجدان شوم . دکترم هشدار داده بود نشخوار فکری نکنم . نسخه پزشک چند تا نفس عمیق شکمی ست . بادقت هوا را توی شش ها می دهم اما موقع برگشت وقتی شش ها خالی می شود غم جایگزین می شود . می‌دانم چاره‌اش گریه است. زمان زیادی‌ست که این احساس گناه نابخشودنی و طرد شدن از سمت خدا را دارم . خواب از چشمانم فراری می شود .از اتاق بیرون می زنم . لیوانی برمی دارم و زیر شیر آب می گیرم . لیوان توی دستم می لرزد و حال درونی ام نگران تر می شود . روی مبل می نشینم . با خودم کلنجار می روم که چیزی نیست ولی بغض بی اجازه می ترکد. گونه هایم می سوزند . دست می کشم پاکشان می کنم. از لابلای مژه های به هم چسبیده کتاب‌های رنگی کتابخانه پیدا می شود . با دست آب بینی را می گیرم و بقیه را بالا می کشم . سمت چپ بالا کتابی  آبی رنگ به چشمم می آید . اختیار ندارم برای سمتش رفتن و برداشتنش. راستش دو سال پیش مادرم کتاب را هدیه داد ولی حتی تاحالا لایش را هم باز نکرده ام . کلمه ی رحمت و مغفرت روی جلد حس مهربانی می دهد. ناخن می اندازم بین ورق هایش و باز می کنم. به ظن خودشان و با ارتکاب گناهانشان از رحمت و مغفرت حق تعالی به‌دور شده‌اند و می‌گویند "سیل اگر آید یک وجب و دو وجب ندارد" و به گناهان بیشتر روی می‌آورند و اینچنین است که نه تنها از حق تعالی به‌دور می‌شوند بلکه مضر اطرافیان خود نیز خواهند بود. درحالی که اصلاً چنین نیست و  رحمت و مغفرت خداوند آنقدر بزرگ و گسترده است که همه افراد را شامل می‌گردد.  باریدن اشکهایم تندتر می شود .  خودم را در آغوش پدرانه ای حس می کنم . مثل فرزندی که به خلافش اعتراف می کند و خودش را برای هر تنبیهی آماده کرده است اما با بوسه ی پدر روی پیشانی اش روبرو می شود.  کتاب را می بندم . بهترین کار بعد از بخشش بوسیدن دست پدر است . وضو می گیرم نماز قضا شده را می خوانم و سجده ی شکر بجا می آورم برای داشتن همچین معبود مهربانی . ✍ 〰〰〰〰〰 🔻روایت‌های خود در مورد دغدغه‌های زندگی را برای ما ارسال کنید. 〰〰〰〰〰 @khatterevayat @banooye_irany