eitaa logo
خط روایت
1.3هزار دنبال‌کننده
614 عکس
90 ویدیو
14 فایل
این روایت‌ها، نوشته مردم سرزمین انقلاب اسلامی است. محتواهای این کانال را می‌توانید بردارید و هر جا که خواستید بازنشر کنید، می‌توانید از این محتواها برای تولید محصولات رسانه‌ای هم استفاده کنید. ادمین‌ خانم‌ها : @Sa1399 جاودان یزدی‌زادگان @Z_yazdi_Z
مشاهده در ایتا
دانلود
ستاره های خندان دید ستاره ها از آسمان فرود آمدند روی زمین آن سوی خط و گرد و خاکی بلند شد که نگو. غبار که فرونشست ستاره ها یکی یکی بلند شدند. هرکدام آدمی شدند یکیش شد پدرش. یکی مادرش، یکی برادرش ، یکی آن زن مهربانی که دیروز وقتی بعد از صدای انفجار و خونی شدن سر و صورت برادرش به لرزه افتاده بود، آمد و بغلش کرد و با خودش آورد به پناهگاه . یکی از ستاره های خیلی نورانی آن مرد توی قاب کج شده ی دیوار پناهگاه قبلی بود که عمامه سیاه به سر داشت. مثل توی عکس لبخند میزد. چند روز پیش مادرش که هنوز بود همراه بقیه برای عکس گریه می‌کردند اما حالا صدای خنده ستاره ها بلندشده بود. کودک از خواب بیدار شد. صدای خنده و هلهله و تکبیر و شکر از بیرون میشنید. دختر کوچولوی سه ساله ای که تازه با هم دوست شده بودند را برای اولین بار بود که در خوابی عمیق میدید. دیگر از تنهایی توی پناهگاه نترسید. منتظر نشد تا کسی بیاید و بغلش کندو دست توی موهاش کند تا بخوابد. دوباره سرش را روی زمین گذاشت تا اگر در خواب برادر بزرگش را دید به او بگوید نگران نباشد دیگر مثل باقی شبها از هیچ چیز نمی‌ترسد. ده مهرماه ۱۴۰۳ سه روز بعد از شهادت سید حسن نصرالله ✍ 〰〰〰〰 〰〰〰〰 @khatterevayat
"جمعه ی نصر" مادر با پای دردش خودش رو نشسته ، کشید جلوی تلوزیون، وقتی رسید که تصویر رهبر رو نشون میداد، براش چهارقل خوند و فوت کرد به تصویر گفت: از رو جنازه ما رد بشن بخوان به تو صدمه بزنن، آقای شجاعمون گفتم: حالا چرا رفتی تو تلوزیون نشستی گفت: من که لیاقت نداشتم تو جمعه ی نصر پشت آقا باشم لااقل اینجوری توی این جمعیت باشم. ✍ 〰〰〰〰 〰〰〰〰 @khatterevayat