eitaa logo
خزینة الجواهر
1.2هزار دنبال‌کننده
33.5هزار عکس
32.4هزار ویدیو
38.4هزار فایل
منبعی از محتوای ناب تبلیغی مناسبتی ارتباط باخادم كانال @a1nemati پستهای مفیدتان را به ما ارسال کنید
مشاهده در ایتا
دانلود
📌 ادامه از 👆👆 🔅آخوند ملاحسینقلی بعد از آن می رود خدمت آقا سید علی شوشتری و به آن مقامات عالی می رسد که از لحاظ معرفت و مقامات عرفانی آخوند ملاحسینقلی جزو یکی از برجستگانی است که همه او را قبول دارند. 🔅ایشان شاگردانی مثل شیخ محمد بهاری و مرحوم آقا سید احمد کربلایی را تربیت کرده است. پدرم نقل می کردند از یکی از شاگردان مرحوم آخوند به نظرم که میگفتند مرحوم سیدجمال الدین اسدآبادی از مرحوم آخوند ملا حسینقلی همدانی استفاده می کرده است. شاید از برخی بیانات مرحوم آخوند ملاحسینقلی هم همین برمی آید که نگاهی به مسائل سیاسی و اجتماعی و اینها هم داشته است. 🔅به هر حال شاگردانی تربیت کرده که از برجسته ترین شاگردان ایشان یکی همین آقای آقا شیخ محمد بهاری است که منشأ برکات زیادی در نجف بوده، شاگردان خوبی تربیت کرده و آثار کم و محدود ولی بسیار پرمغز و پرتأثیری از خودش به جای گذاشته که همین تذكرة المتقين بارها چاپ شده و همچنین مکتوبات ایشان جزو آثار به جا مانده از مرحوم شیخ محمد بهاری است. 🔅خب اینها واقعا شخصیتهای برجسته ای بودند و هیچ اهل دنیا هم نبودند؛ یعنی مطلقا و حالا از آثارش هم می شود فهمید در حالاتش هم من خواندم شاید یک وقتی همدان به دوستان همدانی هم این را گفته باشم، شنیدم ایشان از نجف به همدان می آید و در همدان هم وفات می کنند. قبر ایشان هم در همین بهار است. ظاهرا ما زیارت قبر ایشان رفتیم. وقتی همدان وارد می شود، خب ایشان عالم معروف بزرگی بوده است. همه طبقات همدان به استقبالش میروند؛ مثلا تا بیرون شهر به استقبال ایشان میروند، علماء تجار، معنونين شهر، چهره های معروف به استقبال ایشان می روند و ایشان را با سلام و صلوات به منزل یکی از مریدان ایشان و یکی از علاقه مندان ایشان که آنجا می خواسته وارد بشود مرحوم آقا شیخ محمد بهاری را آنجا وارد می کنند، جمعیت همه نشسته بودند. مجلس (خاص باهله) پر بوده است. بعضیها سؤال می کردند؛ سؤال فقهی می کردند. 🔅مرحوم آقا شیخ محمد بهاری یک قدری تحمل می کند، بعد رو می کند به اصحاب خانه می گوید: آقا! شما دیوان حافظ دارید؟ این آقایان به هم نگاه می کنند، این آقا از نجف آمده؟ ملایی به این بزرگی حالا دیوان حافظ میخواهد و سرشان را پایین می اندازند و بعد یکی یکی خداحافظی می کنند و می روند. مجلس خلوت می شود. بعد که خلوت می شود می گوید: حالا راحت شدیم، حالا بنشینیم یک خرده ای صحبت کنیم. 🔅غرض یک چنین وضعیتی مرحوم آقا شیخ محمد بهاری داشته است. امیدواریم ان شاءالله این بزرگداشتی که شما می کنید برکاتی داشته باشد. 🔅آن «تذكرة المتقین» خیلی کتاب خوبی است، هم آداب حج دارد. آداب توبه دارد، هم أداب زیارت دارد، أداب رفاقت دارد. یک جمله نسبت به زن دارد که به نظر من باید حذف بشود. یک تعبیری دارند ایشان که آن تعبير با فهم افراد بزرگی از قبیل ایشان با این تعبیرات، مخدوش در ذهن افراد جلوه می کند تعبیر کوتاهی است که خیلی مناسب نیست، هم برخلاف مستفاد از قرآن و حدیث و اینها است. مراد ایشان برای ماها معلوم است؛ یعنی مراد ایشان مراد درستی است، منتهی آن چیز که از ظاهر حرف برمی آید خیلی تعبیر قوی و خوبی نیست و همین ممکن است تأثیرات نامناسبی در خوانندگان بگذارد ان شاء الله که موفق و مؤید باشید، خداوند ان شاءالله تأییدتان کند. 📚 فصلنامه پیام، زمستان 88، شماره 98، ص 4 تا 7 @almorsalat
1.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢 نظر به مصحف(قرآن) عدیل نظر به امام زمان(عج) است/ از این چیزهای ساده غفلت میکنیم و به دنبال ختم های سنگین میگردیم 🔰 آیت الله بهجت رضوان الله علیه #اخلاق_و_عرفان #قله_های_تهذیب #سلسله‌ی_شاگردان_آخوند_ملاحسینقلی @almorsalat
هدایت شده از المرسلات
🌀چطور هوس این راه را دارد، درحالی که با عائله اش این طور رفتار می کند؟! 🔰 علامه حسن زاده آملی 💠آمل در مسجدی مشغول درس و بحث و اقامه نماز شدم. روز دوم که پس از نماز به منزل آمدم، پس از خوردن ناهار آماده استراحت شدم ولی بچه ها با سر و صدا و بازی نگذاشتند و من که خسته بودم با بچه ها و مادرشان دعوا کردم در حالی که نباید دعوا می کردم، در محیط خانه پدر باید با عطوفت رفتار کند، لذا پس از لحظاتی ناراحت شدم به حدی که اشکم جاری شد. 💠از خانه بیرون رفتم و مقداری میوه و شیرینی برای بچه ها خریدم تا شاید دلشان را به دست آورم و از ناراحتی ام کاسته شود ولی رسول الله (ص) فرموده اند: «دلی را نشکن که اگر شکسته شد قابل التیام نیست، چنانچه اگر ظرف سنگی شکست با لحیم اصلاح نمی شود.» 💠زمین و آسمان بر من تنگ شد واحساس کردم که نمی توانم در آمل بمانم. از آمل بیرون آمده و به قصد عزیمت به تبریز و محضر آقای الهی به تهران آمدم. پاسی از شب گذشته بود، به خیابان باب همایون رفتم وپس از تهیه بلیط عازم تبریز شدم. هنگام اذان صبح به تبریز رسیدم و به مدرسه طالبیه رفتم. 💠 وقتی در زدم خانمی پشت درآمد. خودم را معرفی کردم و پرسیدم: آقا تشریف دارند؟ پس از چند لحظه آقا خودشان آمدند و پس از خوشامد گویی مرا به منزل بردند. پس از احوالپرسی اظهار داشتند من نمی دانستم شما قم هستید یا آمل، لذا می خواستم نامه ای به اخوی (علامه طباطبایی) بنویسم تا آن را به شما برسانند. 💠 با تعجب پرسیدم: آقا چه اتفاق افتاده که می خواستید مرا درجریان بگذارید؟ فرمودند: من خدمت آقای قاضی مشرف شدم و سفارش شما را به ایشان کردم ولی آقای آملی، ایشان از شما راضی نبودند! با شنیدن این جمله تا لاله گوش سرخ شدم. عرض کردم: آقا، چطور؟ چرا راضی نبودند؟ فرمود: ایشان به من گفتند: آقای آملی چطور هوس این راه را دارد، درحالی که با عائله اش این طور رفتار می کند؟! 💠 بعد فرمود: حاج آقای آملی، داستان رفتار با عائله چیست؟ زبانم بند آمد و اشکم جاری شد و بالاخره ماجرا را به ایشان عرض کردم، فرمود: «آقا! چرا؟ این ها امانت خدا در دست ما هستند؟» به قم بازگشتم و ماجرا را خدمت علامه طباطبایی عرض کردم، ایشان هم تعجب کرد و پس از سکوت زیادی فرمود: « آقای قاضی بزرگ مردی بود!» 📚 جمع پراکنده ص۸۷ @almorsalaat