eitaa logo
اَز اِبراهیم‌همت تا خُدا❤
38.1هزار دنبال‌کننده
21.4هزار عکس
3.3هزار ویدیو
15 فایل
این‌شعر پراز برات #ابرآهیمـ است #بےسَر و #مخلص،ذات #ابرآهیمـ است تغییرمسیرخیلے از آدمها اینهاهمہ‌معجزات #ابرآهیمـ است😍 خادم‌الشهدا👈 @shahiidhemat تبلیغات ارزان⬇ https://eitaa.com/joinchat/3688497312Ce08ce141d8 نذورات‌ مهدوی @seshanbehmahdaviii
مشاهده در ایتا
دانلود
🔹 رفته بود کرمان درسش را ادامه بدهد، اما جوانی نبود که بخواهد عاطل و باطل بگردد. 🔸کنار درس و مشق، گشت دنبال کاری تالقمه حلال دربیاورد.😊 هتل کسری نیرو می خواست. 🔹هنوز یکی دو هفته نگدشته،به چشم همه آمد. رئیس هتل نه به اندازه یک گارسون که بیشتر از چشمهایش به او اعتماد داشت. 🔸بعد انقلاب خیلی ها اهل احتیاط شدند، اما قاسم از قبلش هم رعایت میکرد. از همکارانش در هتل کسی یاد ندارد که حتی یک بار غذایی را مزه کرده باشد.💔 ✍راوی: حجت الاسلام عارفی @kheiybar
⁉️ اللهم‌عجل‌لولیک‌الفرج @kheiybar
هدایت شده از دلنـــ💚ـــوشته های مذهبی
🌿✨ اولین سالیست که نیستی... گره به کار اربعینمان افتاده...😔 @Delneveshtteh
اَز اِبراهیم‌همت تا خُدا❤
#عاشقانه_به_سبک_حاج_همت😍 فصل سوم قسمت1⃣6⃣ تو باعث شدی من کاری بکنم که دوست نداشتم.😥😥 ژیلا پرسید:یع
😍 فصل سوم قسمت3⃣6⃣ بعد از نماز صبح ،وقتی که مهدی هنوزخواب بود و ژیلا تازه سجاده اش رو داشت از روی زمین جمع می کرد و هنوز داشت ذکر می گفت 📿که دنبال ابراهیم اومدند و خداحافظی کردو پیش از اونکه فرصت کنه بند پوتین هاش رو ببنده،راه افتاد....🚶🏻‍♂🚶🏻‍♂ +خداحافظ✋🙋‍♂ -در پناه خدا...به سلامت...🙃 +به مهدی بگو اگه تونستم شب برمی گردم...🤭 -و اگر نتونستی؟😢 +بگو مادرش هست... و بالای سرهردوشون قران خدا... اشک توی چشم های ژیلا حلقه زد...😢 ابراهیم دوباره رفته بود...! خانه های ویلایی بیمارستان شهیدکلانتری🏨خانه های تمیز و مرتبی🏠 بودند اما دور بودند...🤦‍♀ در بیابان های اندیمشک،جایی پرت و غریب تلفن هم نداشتند...😞 ابراهیم هم تمایلی نداشت که آنجا تلفنی وصل کنند...! شاید نمی خواست مدام درگیرخانه و خانواده اش شود...😔 فصل سوم قسمت 4⃣6⃣ نمی خواست از فضای جنگ و جبهه و سازماندهی لشکر و نیروهایش دور بماند...🙃 و شاید نمی خواست بداند که ژیلا روزهایش را چگونه در تنهایی وغربت می گذراند...😞😔 یعنی درست تر این بود که طاقت این تنهایی و این غربت تلخ را نداشت!😓 ژیلا اما بی طاقت شده بود...🤦‍♀ تنهایی را دور می زد! می نشست...برمی خاست!😞 از پنجره به بیرون نگاه می کرد...🖼 رفت وروب می کرد... ومی چرخید دور خودش،دور مهدی اش!ودر تنهایی واضطراب ها و دلشوره هایش ...😔😬 غروب بود که ابراهیم آمد.طبق معمول بادست پر هم آمد😌😊 میوه🍎🍊🍐 گوشت🥩 برنج🍚روغن وسیب زمینی🥔 پیاز و نخود و لپه و شیر برای مهدی خریده بود...☺️ چرخی در خانه زد🚶🏻‍♂مهدی رابغل کرد👨‍👦بویید😌بوسید😚و گذاشتش روی زمین...👶 بعد رفت سراغ آشپزخانه و شروع کرد به ظرفشویی و کمک به ژیلا برای پختن غذا...🙂🙃 غذای مختصری درست کردند و خوردندو بعد ابراهیم برخاست...! +خب دیگر...☺️ ژیلا نگاهش کرد👀نگاهش ابراهیم رو به تردید انداخت...😶😦 -من اینجا برای تو اومدم،اون وقت تو مدام داری میری؟😣 +خیلی کاردارم! باید برگردم منطقه...🙃 -خوب اگه کارداری که... و هنوز حرف ژیلا تمام نشده بود که از نگهبانی مجتمع اومدند دنبال ابراهیم و گفتند که از منطقه تلفن زده اند و گفته اند که با او کاردارند.خیلی هم ضروریه!🤦‍♀ابراهیم به سرعت راه افتاد...🏃 طوری که فراموش کرد دفترچه یادداشت اش روبا خودش ببره...🤭 ... @kheiybar
جای شهید بابایی خالی که😔 ازش پرسیدن عباس چه میکنی؟ گفت:مشغول نگهبانی دل هستم که کسی جز خدا وارد نشود...💔 🏴 ختم صلوات به نیابت از ✨شهید عباس بابایی✨ {هدیه به حضرت زهــرا س} و برای سلامتی و تعجیل در ظهور اقا امام زمان عج💐 ☑️مهلت صلوات فرستادن فرداشب تا ساعت 21 ☑️ تعداد صلوات های خودتون رو به این آیدی بفرستین👇👇 @Behzadii
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ای کاش حرم بودم و مهمان تو بودم مهمان توسفره احسان تو بودم یک پنجره فولاد دلم‌تنگ‌تو آقاسٺ💔 ای کاش کہ زوارخراسان تو بودم🕊 السلام علیڪ یا علی بن موسی الرضا(ع)✋ 💚 @kheiybar
ای برق خنده هایت ،🌿 از آفتاب خوش تر...😍 🌹 @kheiybar
‌‌‌ ✨امام صادق (ع) فرمودند: 💔زيارت قبر امام حسين عليه السلام از بهترين كارهاست كه مى‏ تواند انجام يابد.✨☝️ @kheiybar
✨ حاج همت میگفت: هرگاه امتداد نگاهت👀 به حرام نرسد☝️ شهیدی🕊 🌿 @kheiybar