هدایت شده از امــام زمانت نیست راحتے؟!!
❤️ #امام_زمان (عج) خطاب به میرزای نائینی در دوران جنگ جهانی اول و اشغال ایران فرمودند:
🌸 ایران، #شیعه_خانه ماست. میشکند، خم میشود، در خطر است، ولی ما نمیگذاریم سقوط کند.
ما نگهش میداریم... ☝️
📚 کتاب مجالس حضرت مهدی، ص ۲۶۱🍃
تعجیل در #ظهور امام زمان (عج) صلوات 🌹
❗️حواسمان به رفتارهایمان هست.....!؟
@emame_zamanam
#عاشقانه_شهــدا
#تیڪه_ڪلامش_بود_که_چه_خبر؟!
از پشت تلفن میگفت اهلا و سهلا.☺️
تا از عملیات برمیگشت میرفت وضو میگرفت میایستاد به نماز.😕
پنج، شش ماه از ازدواجمان گذشته بود که رفتم به شوخی بش گفتم همه وقتت را نگذار برای خدا یه کم هم به من برس😒.برگشت نگاه خاصی کرد گفت :میدانی این نمازی که میخوانم برای چیه!؟🙂
گفتم نه.
گفت:هربار که برمیگردم میبینم اینجایی،هنوز اینجایی،فکر میکنم دو رکعت نماز شکر به من واجب میشود.😌
آمدنهاش خیلی کوتاه بود گاهی حتی به دقیقه میرسید.
میگفت ببخش که نیستم،که کم هستم پیشتان.🙁
میگفتم توی همین چنددقیقه آنقدر محبت میکنی که اگر تا یک ماه هم نباشی احساس کمبود نمیکنم.☺️
میگفت راست میگویی،ژیلا؟😕
میگفتم، ولله.🙂
برشی از ڪتاب به مجنون گفتم زنده بمان📙
راوی:همسرشهید
#محمد_ابراهیم_همت❤️
@kheiybar
✨﷽✨
میشوم دلتنگ تـــــو،
یادت #خرابم میڪند
بغض خیسم در گلو
آهستہ آبـــم میڪند..
❤️ #رفیق_شهیدم ❤️
@kheiybar
اَز اِبراهیمهمت تا خُدا❤
#رمان_شهیدهمت بر اساس زندگی شهید معلم فراری ۳ #پایان_فصل_هشتم ❤️وحشت از شیشه❤️ بيسيمچي خيلي با خود
#رمان_شهیدهمت
بر اساس زندگی شهید
معلم فراری ۳
#فصل_نهم
❤️پس گردني❤️
روحاني لشكر سخنراني ميكند. #حاج_همت تازه گرم شنيدن صحبتهاي او شده
كه باز هم آن مرد از مقابلش ميگذرد😕 و مثل هميشه سلام ميكند. #حاج_همت هـم
مثل هميشه جوابش را ميدهد. و مثل هميشه به فكر فرو ميرود تا او را بشناسـد؛☹️
اما هر چه به مغزش فشار ميآورد، او را به جا نميآورد. چند بار تصـميم گرفتـه
موضوع را از خودش بپرسد؛ اما نيرويي از درون مانع اين كار شده اسـت😐. #حـاج_همت هر وقت آن مرد را ميبيند، چيزي شبيه به شـرم و گنـاه در خـود احسـاس
ميكند🙁؛ اما چرا شرم و گناه، خودش هم نميداند.
روحاني لشكر ميگويد: «پيامبر اكرم (ص) در روزهاي آخـر عمـر خـود بـه
مسجد آمد و فرمود: هر كس حقي به گردن من دارد، برخيزد و طلب كند🍃؛ چرا كه
قصاص در اين دنيا آسانتر از قصاص در روز رستاخيز است. مردي به نام سـواده
برخاست و گفت: يا رسول االله، روزي بر شتري سوار بودي. وقتي تازيانهات را در
هوا ميچرخاندي، تازيانه به شكم من خورد. من حالا ميخواهم قصاص كنم...»😒
اين روايت، توجه #حاج_همت را به خود جلب ميكنـد. بـا اشـتياق بـه ادامـة
حرفهاي روحاني گوش ميسپارد😕. روحاني ادامـه مـيدهـد: «پيـامبر اكـرم (ص)
خودش را براي قصاص آماده كرد. سواده گفت: يـا رسـول االله، آن روز تـن مـن
برهنه بود. رسول خدا پيراهنش را بالا زد و گفت: قصاص كن 🍃! سواده خودش را
به رسول خدا رسانيد و او را در آغوش گرفـت و عاشـقانه شـكم❤️ و سـينهاش را
بوسيد. همة اهل مسجد به گريه افتادند...»😭😭
اَز اِبراهیمهمت تا خُدا❤
#رمان_شهیدهمت بر اساس زندگی شهید معلم فراری ۳ #فصل_نهم ❤️پس گردني❤️ روحاني لشكر سخنراني ميكند. #
#حاج_همت به گريه ميافتد😢. ناگهان چيزي در ذهنش مثل پتك ضربه مـيزنـد.
چهرة آن مرد مثل يك تابلو در قابِ ذهنش ثابت ميماند😱. #حاج_همت به هر طـرف
كه ميچرخد، آن مرد را مـيبينـد. از شـرم و عـذاب وجـدان، سـرش را پـايين
مياندازد و از حسينيه خارج مي شود😐.
جملة پيامبر (ص) مثل زنگي پيدرپي در ذهن #حاج_همت نواخته ميشود؛ هـر
كس حقي به گردن من دارد، برخيزد و طلب كند؛ چرا كه قصـاص در ايـن دنيـا
آسانتر از قصاص در روز رستاخيز است.👌
تن #حاج_همت داغ ميشود و ضربان قلبش شدت ميگيـرد. او بيقـرار اسـت.
اطرافيان، از حالت غيرعادي او تعجب ميكنند و بـا نگرانـي چيزيهـايي بـه هـم
ميگويند😣؛ اما #حاج_همت متوجه هيچ كس نيست. او تنها به آن مرد فكر مـيكنـد.
وقتي سخنراني🎤 روحاني تمام ميشود، بدون اينكه با كسي حرفي بزند، به حسـينيه
برميگردد و در تاريكي منتظر خروج آن مرد ميماند.🍃
چيزي به پيروزي انقلاب نمانده بود. وقتي امام خميني فرمـان راهپيمـايي داد،
بيشتر مردم به خيابانها ريختند. ساواكيها قدرت خودشان را از دسـت داده بودنـد.💪
در عوض، عدهاي فرصتطلب، قدرت گرفته بودند. آنها خودشان را انقلابـي جـا
ميزدند. وقتي راهپيمايي ميشد، به ميان جمعيت ميآمدند و شـعارهاي مـردم را
عوض ميكردند👊. آنها به جاي امام، كس ديگري را رهبر معرفي ميكردند. بعضـي
وقتها با اين كارشان بين مردم تفرقه ميانداختند و باعث به هم خوردن راهپيمايي
ميشدند.✊😤
#ادامه_دارد...
@kheiybar
🚨ماجرای حجامتکردن #رهبر_انقلاب
💠 دکتر خیراندیش، متخصص طب سنتی میگوید: من وقتی حضرت آقا را حجامت میکردم، ایشان میگفتند دعای حجامت را بلند بخوان و من میخواهم مضمونش را بفهمم. ایشان بحث و انتقادی هم روی معنای یکی از کلمات داشتند و از من پرسیدند برداشت شما از کلمه «مِنَ العَینِ فیِالدَّم» چیست؟ من جواب دادم که ما "اعتدال" ترجمه کردیم؛ ایشان فرمودند #غلط است و «چشم زخم در خون» درست است. به ایشان گفتم آیا میدانید عملی که روی شما انجام میشود درمانش اینجاست؟ ایشان در جواب گفتند که چرا به مردم نمیگویید؟
@kheiybar
کپی ممنوع❌
#به_یاد_همسنگران
#ابراهیم برای مرخصی به شهرضا آمد. مادرش برای ناهار نان و کباب برایش فراهم کرد🍃. چند لقمه ای بیشتر نخورد و کشید کنار🙁. به او تعارف و اصرار کردم که غذایش را بخورد. ولی در حالی که اشک در چشمانش داشت😢، در پاسخم گفت: «پدر! من چگونه می توانم در این سفره ی پر محبت و گرم، نان تازه و کباب صرف کنم😞، در حالی که نمی دانم یارانم، همسنگرانم بسیجیان عزیز چه غذایی می خورند!»😒😞
راوی:پدرشهید
#محمد_ابراهیم_همت❤️
@kheiybar
اَز اِبراهیمهمت تا خُدا❤
#حاج_همت به گريه ميافتد😢. ناگهان چيزي در ذهنش مثل پتك ضربه مـيزنـد. چهرة آن مرد مثل يك تابلو در قابِ
#رمان_شهیدهمت
بر اساس زندگی شهید
معلم فراری ۳
#پایان_فصل_نهم
❤️پس گردنی❤️
#حاج_همت كه پي به توطئة آنها برده بود بـراي مقابلـه، شـعارهاي انقلابـي✊ را
چاپ كرده و بين مردم پخش كرده بود.
آن روز، يك نفر از پشت بلندگو شعارها را ميخواند و مردم تكرار ميكردند.
آن مرد، پيشاپيش #حاج_همت حركت ميكرد و همراه مردم شعار ميداد👊. #حـاج_همت مراقب اوضاع بود. ناگهان دستهاي آن مرد بالا آمد و شعاري شنيده شد🍃. در
يك لحظه، نظم مردم به هم ريخت. چيزي نمانده بود كه بينظمـي بـه همـه جـا
سرايت كند. #حاج_همت در حالي كه شعار اصلي راهپيمـايي را بـا صـداي بلنـد
تكرار ميكرد، به سمت آن مرد هجوم برد و يك پس گردني به او زد😐😂. آن مرد كـه
از اين كار #حاج_همت جا خورده بود، خواست لب به اعتراض بـاز كنـد كـه بـا
اعتراض دسته جمعي مردم مواجه شد😊.
با اين برخورد #حاج_همت، شعارها دوباره منظم شد و مردم به حركـت خـود
ادامه دادند.
#حاج همت باز هم مراقب اوضاع بود. در همان لحظه، پيرمردي پيش آمد و در
گوشي به او گفت: «چرا آن آقا را زدي😕؟»
ـ چون شعار انحرافي داد.😒
ـ با چشم خودت ديدي كه او شعار داد؟
عرق، سر وروي #حاج_همت را فرا گرفت و چهره اش از ناراحتي كبود شد.😓 او
با چشم خودش نديده بود. پيرمرد ادامه داد: «آن كسي كه شعار انحرافي داد، فرار
كرد و رفت.»😤
#حاج_همت ديگر صداي پيرمرد را نميشنيد. سراسيمه به دنبال مرد گشت؛ امـا
هر چه تلاش كرد، او را نيافت.😑
اَز اِبراهیمهمت تا خُدا❤
#رمان_شهیدهمت بر اساس زندگی شهید معلم فراری ۳ #پایان_فصل_نهم ❤️پس گردنی❤️ #حاج_همت كه پي به توطئة
چندين سال از آن ماجرا ميگذرد. حالا آن مرد يكي از نيروهاي لشـكر #حـاج_همت است👌؛ همان مردي كه رو در روي #حاج_همت ايستاده و با نگاهي معنادار به
او خيره شده است😕. #حاج_همت هنوز از شرم و خجالت بيقرار است. او با صـداي
بلند از همه ميخواهد كه لحظهاي بمانند.🙂 ميگويد: «من به اين مرد ظلـم كـردهام.
در حضور يك جمعيت هم ظلم كردهام😞؛ اما حـالا از حاضـر كـردن آن جمعيـت
عاجزم. از اين مرد تقاضا ميكنم در حضور همين جمع، مرا قصاص كند.😢»
پيش مي رود و سرش را در مقابل مرد فرو ميآورد. همه از رفتـار او تعجـب
ميكنند و منتظر عكسالعمل مرد ميمانند😐. مرد در حالي كه بغـض در گلـو دارد،
دست مياندازد دور گردن #حاج_همت و گردنش را غرق بوسه ميكند☺️.
#حاج_همت
زانو ميزند و پاهاي مرد را ميبوسد.😘
اشك در چشمان همه حلقه ميزند💔😢.
#ادامه_دارد...
@kheiybar
جـَــوٰانِ اِنـْقـِلٰـابـــی اَمـْ️
•••
↲🌍ـدُنیآ•..بدۅنۿ
ڪہ→
‹👥[مـا“
ـعاۺـ♥️۰ـقِ
ایڹ •|ـرَۿبَریمـ|•؛
#سایتون_از_سر_ما_ڪمنشه_حضرت_یار😌✋
@kheiybar
❁﷽❁
#السلام_شاه_نجف✋
🌴ماه بر چهره تابانِ علے مےنازد
صبح بر روے درخشان علے مےنازد✨
🌴حاتم طائے ضرب المثل لطف و ڪرم
سر این سفره بہ احسانِ علے مےنازد💫
#صلےالله_علیڪ_یاامیرالمومنین❤️
#یڪشنبههاےعلوی💚
@kheiybar