eitaa logo
اَز اِبراهیم‌همت تا خُدا❤
38.1هزار دنبال‌کننده
21.4هزار عکس
3.3هزار ویدیو
15 فایل
این‌شعر پراز برات #ابرآهیمـ است #بےسَر و #مخلص،ذات #ابرآهیمـ است تغییرمسیرخیلے از آدمها اینهاهمہ‌معجزات #ابرآهیمـ است😍 خادم‌الشهدا👈 @shahiidhemat تبلیغات ارزان⬇ https://eitaa.com/joinchat/3688497312Ce08ce141d8 نذورات‌ مهدوی @seshanbehmahdaviii
مشاهده در ایتا
دانلود
"➜•❥" ↓ یعنۍامیـــــدِبۍپایان؛ حتۍ‌درلحظــــھ‌اۍکہ ‌علۍالظاھِـــــ|📸|ـــــر آرزوها‌غروب‌‌میکنند🌱 💛- ْ @kheiybar
♦️۶سال پیش، آمرلی با سی هزار نفر جمعیت محاصره شده بود. ✍فرمانده شهر به آمریکا رو زده و جواب منفی گرفته بود. شهر در شرف یک قتل عام بزرگ بود. اما نیمه شب یک هلی کوپتر🚁 با پرواز از بالای سر داعش در شهر نشست. و ابومهدی به شهر آمدند و محاصره شکست.😇 @kheiybar
سـه ڪار است ڪه شیـعه باید هر روز آن را انجام دهد☝️ ¹.خواندن دعای عـهد ².دعای ‌فرج ³.سه بار سوره توحید و هدیه آن ها به امام زمان "عج" . . . ] @kheiybar
اَز اِبراهیم‌همت تا خُدا❤
#عاشقانه_به_سبک_حاج‌همت😍 فصل دوم قسمت 1⃣4⃣ ژیلا انگار تازه از خواب بیدار شده باشد.عمق حرف ابراهی
😍 فصل دوم قسمت 3⃣4⃣ و رفت و رفت پیش دوستاش وچند دقیقه ی بعد برگشت... این بارآرام و راحت بود لبخندمی زد☺️جلو آمد پول رو گرفت روبه روی ژیلا و +گفت:هزارتومان است بفرمایید مال شما🙂ژیلا نگاهی به ابراهیم انداخت،نگاهی به پول هاونفس راحتی کشید😌دستش را به سمت آن ها دراز کرد...☺️ پانصد تومان را برداشت و پانصدتومان را برای ابراهیم گذاشت...!🙊 +ابراهیم گفت:همش مال تو...☺️ -بیشتر لازم ندارم!🙃🙂 +شاید لازمت شد☺️🙊 -ژیلا گفت:نه همین قدر هم خیلی زیاده !من نه که دارم می روم سمت شهر و دیار خودم؛اینجاشماغریبی به درد شمابیشتر میخوره...🙈🙊☺️ این را گفت و ازابراهیم جداشد...😞 یعنی سوار اتوبوس که شد ازابراهیم جداشد...🤦‍♀ ابراهیم تا پای اتوبوس با او آمده بود و تا وقتی که اتوبوس حرکت نکرد از اوجدانشد...😞 اتوبوس که راه افتاد ژیلا سرش روگذاشت روی دست هاش وابراهیم رو در مقابل چشمانش دید...😔😢 شانه هایش لرزید و گریه کرد😭 آرام و طولانی........😭😔 ساعت ها فکر کرد و ساعت هاگریه کرد.....😔😭😞 فصل دوم قسمت 4⃣4⃣ از دزفول تا اصفهان،دریایی از گریه هم اگر بود،تموم می شد😣 کوهی اگر بود،ذوب می شد😣 ژیلا اما نه کوه بود ونه دریا...🤦‍♀ دختری بیست و دوسه ساله بود و با آرزوهایی که تجلی آن ها را در انقلاب اسلامی،در دفاع از انقلاب و کشور و در نهایت در خلاصه ی تمام خوبی ها تمام بود... هر بار که فکر می کرد ممکن است این دیدار،آخرین دیدار او با ابراهیم باشد،دوباره متلاشی می شد...🤦‍♀😓😖 چرا اون اومده بود و چرا ابراهیم اش رو اونجا،درمیان آتش و دود تنها گذاشته بود...!😞 روزی که ژیلا از دزفول برگشت،روز شانزدهم اسفند سال ۱۳۶۰بود و زمین بوی بهار میداد...☘🍃 از دور... از نزدیک... از لای دیوار ها و از دل،خاک و خشت می شد بوی روییدن گل و گیاه را احساس کرد... هوا آرام آرام رو به گرما🌕و شادی😊و آرامش می رفت روبه عید و تغییر... اما در خانه ی آن ها از این خبرها نبودیا اگر هم بود،ژیلا دل و دماغش را نداشت و اصلا نمی دید که بهار دارد می آید...!🤦‍♀😞 و مردم با آن که گرفتار جنگ و شهادت جوانانشان هستند،باز هم از خانه تکانی و خرید و جنب و جوش عید نوروز دست برنمی دارند...!🤦‍♀ زندگی به هرحال جاری بود و ژیلا هم اگرچه با بی حوصلگی،در خودش این هیاهو گاهی دستی به فرشی،شلنگ آبی می زد و در کارها به مادرش کمک می کرد...☹️ ... @kheiybar
جای شهید صدر زاده خالی😔 که همیشه به بچه ها میگفت یه شهید انتخاب کنید برید دنبالش بشناسیدش باهاش ارتباط برقرار کنید شبیهش بشید حاجت بگیرید شهید میشید...💔 🏴 ختم صلوات به نیابت از ✨شهید سید مصطفی صدرزاده✨ {هدیه به حضرت زهــرا س} و برای سلامتی و تعجیل در ظهور اقا امام زمان عج💐 ☑️مهلت صلوات فرستادن فرداشب تا ساعت 21 ☑️ تعداد صلوات های خودتون رو به این آیدی بفرستین👇👇 @Behzadii
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
زینب‌اسیر نیسٺ دوعالم اسیر اوسٺ او را اسیرقافلہ‌خواندن‌خجستہ‌نیسٺ رنج سفر،خطر،غم‌بازار،چشمِ‌شوم☝️ داغ‌سہ‌سالہ‌دیده‌ولی‌بازخستہ‌نیسٺ💔 سلام‌علےقلب‌زینب‌الصبور(س)◾️ @kheiybar
هربار که نِگاهت می‌کنم،✨ جمله‌ای آشنا، به ذهنم خطور می‌کند: در اين سرزمين،🌿 چيزی هست كه ارزش زندگی كردن دارد...🌸 🌹 @kheiybar
✨امام صادق عليه السلام فرمودند: 💔سرزمين كربلا و آب فرات، اولين زمين و نخستين آبى بودند كه خداوند متعال به آنها قداست و شرافت بخشيد.✨☝️ @kheiybar
اَز اِبراهیم‌همت تا خُدا❤
#عاشقانه_به_سبک_حاج_همت😍 فصل دوم قسمت 3⃣4⃣ و رفت و رفت پیش دوستاش وچند دقیقه ی بعد برگشت... این با
😍 فصل دوم قسمت 5⃣4⃣ ابراهیم هم یکے دوبار زنگ زده بود وهمین زنگ ها ژیلا رو تا حدودی آسوده خاطر و خوشحال کرده بود...☺️😌 یک هفته مونده به عید وقتی ابراهیم به ژیلا زنگ زد،ژیلا به او اصرار کرد که برای تحویل سال بیا خونه... +ابراهیم گفت:دلم می خواد ولی نمیتونم ...🤦‍♂ -چرا؟؟مگر تو فرمانده نیستی؟!🧐نمیتونی دوسه روز مرخصی بگیری؟! ناسلامتی امسال اولین سال زندگی مشترک من و شماست🤦‍♀😔 من آرزو دارم که تحویل سال را کنار شوهرم باشم...!😞 +ابراهیم گفت:اگربدونی اینجا چند نفرند که ماه هاست خانواده هاشون رو ندیدندو اون ها هم دلشون میخواد کنار خونوادشون باشند ولی نمی تونند بروند😬😬 در چنین شرایطی من چطور میتونم اون ها رو ندیده بگیرم وبلند شم بیام پیش زن و بچم🤱؟!😓 ژیلا میخواست بگه:خب اون ها هم بروند پیش خونواده هاشون وبعد فکرکرد که در این صورت چه کسی باید مقابل دشمن بایستد؟😥☹️ -فقط نآمیدانه پرسید:حتی برای یک روز هم نمیتونی بیای؟!🤭 +ابراهیم گفت:بگوحتی برای یک ساعت!چجوری میتونم بیام اونجا وقتی که سرسال تحویل بچه هااگه من رواینجا کنار خودشون نبینند،دلشون میشکنه،ضعیف میشن!😔 یانه،اصلا ضعیف هم که نشند،دلشان هم که نشکند؛ایا باز هم به اون ها ظلم نمیشه؟😥🤦‍♂ ژیلا دیگه اصرار نکرد😞 -گفت:من مجاب شدم... تسلیم...! هرطور که خود شما صلاح میدونی همون کار رو بکن!😢 فصل دوم قسمت 6⃣4⃣ +ابراهیم گفت:ازت خواهش میکنم مثل همیشه قرص و محکم باش!😊 صبور ومقاوم🙃 صبور وچشم به راه...😓😥 +ابراهیم گفت:(چشم به راه حرف قشنگتری ست...) +چون حرف دل من هم هست وقتی توی سنگرم و سال تحویل میشه،فقط توجلوی نظرمنی...😔🙍‍♂ تلفن قطع شد و دوباره ابراهیم رفت،رفت و خیال ژیلا روهم با خود برد... به هرجایی که خودش بود... به هرجایی که خودش می خواست!💔😥ابراهیم می امد؛مثل پرنده ای روی بام خیال وزندگی ژیلا می نشست! بر شاخ و برگ او نوک می زدومی گذشت🚶🏽‍♂گاهی هرچند ماه یک بار...😞 گاهی هرچندهفته یک بار...😔 تلفن اما در هرفرصتی که پیش می امد،می کرد و احوال همسرش رو می پرسید...🙃 احوال پدرو مادرش رو... احوال خانواده و خواهران و برادرانش رو... ابراهیم هیچ کدام را فراموش نمی کرد...! همیشه،همه را در پیش چشم ودر اینه ی دل❤️ ... @kheiybar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فیلمی کوتاه از 🔮 آثار احترام به پدر و مادر 🎤حجت الاسلام . ⏱یک دقیقه @kheiybar