🚨ماجرای حجامتکردن #رهبر_انقلاب
💠 دکتر خیراندیش، متخصص طب سنتی میگوید: من وقتی حضرت آقا را حجامت میکردم، ایشان میگفتند دعای حجامت را بلند بخوان و من میخواهم مضمونش را بفهمم. ایشان بحث و انتقادی هم روی معنای یکی از کلمات داشتند و از من پرسیدند برداشت شما از کلمه «مِنَ العَینِ فیِالدَّم» چیست؟ من جواب دادم که ما "اعتدال" ترجمه کردیم؛ ایشان فرمودند #غلط است و «چشم زخم در خون» درست است. به ایشان گفتم آیا میدانید عملی که روی شما انجام میشود درمانش اینجاست؟ ایشان در جواب گفتند که چرا به مردم نمیگویید؟
@kheiybar
کپی ممنوع❌
#به_یاد_همسنگران
#ابراهیم برای مرخصی به شهرضا آمد. مادرش برای ناهار نان و کباب برایش فراهم کرد🍃. چند لقمه ای بیشتر نخورد و کشید کنار🙁. به او تعارف و اصرار کردم که غذایش را بخورد. ولی در حالی که اشک در چشمانش داشت😢، در پاسخم گفت: «پدر! من چگونه می توانم در این سفره ی پر محبت و گرم، نان تازه و کباب صرف کنم😞، در حالی که نمی دانم یارانم، همسنگرانم بسیجیان عزیز چه غذایی می خورند!»😒😞
راوی:پدرشهید
#محمد_ابراهیم_همت❤️
@kheiybar
اَز اِبراهیمهمت تا خُدا❤
#حاج_همت به گريه ميافتد😢. ناگهان چيزي در ذهنش مثل پتك ضربه مـيزنـد. چهرة آن مرد مثل يك تابلو در قابِ
#رمان_شهیدهمت
بر اساس زندگی شهید
معلم فراری ۳
#پایان_فصل_نهم
❤️پس گردنی❤️
#حاج_همت كه پي به توطئة آنها برده بود بـراي مقابلـه، شـعارهاي انقلابـي✊ را
چاپ كرده و بين مردم پخش كرده بود.
آن روز، يك نفر از پشت بلندگو شعارها را ميخواند و مردم تكرار ميكردند.
آن مرد، پيشاپيش #حاج_همت حركت ميكرد و همراه مردم شعار ميداد👊. #حـاج_همت مراقب اوضاع بود. ناگهان دستهاي آن مرد بالا آمد و شعاري شنيده شد🍃. در
يك لحظه، نظم مردم به هم ريخت. چيزي نمانده بود كه بينظمـي بـه همـه جـا
سرايت كند. #حاج_همت در حالي كه شعار اصلي راهپيمـايي را بـا صـداي بلنـد
تكرار ميكرد، به سمت آن مرد هجوم برد و يك پس گردني به او زد😐😂. آن مرد كـه
از اين كار #حاج_همت جا خورده بود، خواست لب به اعتراض بـاز كنـد كـه بـا
اعتراض دسته جمعي مردم مواجه شد😊.
با اين برخورد #حاج_همت، شعارها دوباره منظم شد و مردم به حركـت خـود
ادامه دادند.
#حاج همت باز هم مراقب اوضاع بود. در همان لحظه، پيرمردي پيش آمد و در
گوشي به او گفت: «چرا آن آقا را زدي😕؟»
ـ چون شعار انحرافي داد.😒
ـ با چشم خودت ديدي كه او شعار داد؟
عرق، سر وروي #حاج_همت را فرا گرفت و چهره اش از ناراحتي كبود شد.😓 او
با چشم خودش نديده بود. پيرمرد ادامه داد: «آن كسي كه شعار انحرافي داد، فرار
كرد و رفت.»😤
#حاج_همت ديگر صداي پيرمرد را نميشنيد. سراسيمه به دنبال مرد گشت؛ امـا
هر چه تلاش كرد، او را نيافت.😑
اَز اِبراهیمهمت تا خُدا❤
#رمان_شهیدهمت بر اساس زندگی شهید معلم فراری ۳ #پایان_فصل_نهم ❤️پس گردنی❤️ #حاج_همت كه پي به توطئة
چندين سال از آن ماجرا ميگذرد. حالا آن مرد يكي از نيروهاي لشـكر #حـاج_همت است👌؛ همان مردي كه رو در روي #حاج_همت ايستاده و با نگاهي معنادار به
او خيره شده است😕. #حاج_همت هنوز از شرم و خجالت بيقرار است. او با صـداي
بلند از همه ميخواهد كه لحظهاي بمانند.🙂 ميگويد: «من به اين مرد ظلـم كـردهام.
در حضور يك جمعيت هم ظلم كردهام😞؛ اما حـالا از حاضـر كـردن آن جمعيـت
عاجزم. از اين مرد تقاضا ميكنم در حضور همين جمع، مرا قصاص كند.😢»
پيش مي رود و سرش را در مقابل مرد فرو ميآورد. همه از رفتـار او تعجـب
ميكنند و منتظر عكسالعمل مرد ميمانند😐. مرد در حالي كه بغـض در گلـو دارد،
دست مياندازد دور گردن #حاج_همت و گردنش را غرق بوسه ميكند☺️.
#حاج_همت
زانو ميزند و پاهاي مرد را ميبوسد.😘
اشك در چشمان همه حلقه ميزند💔😢.
#ادامه_دارد...
@kheiybar
جـَــوٰانِ اِنـْقـِلٰـابـــی اَمـْ️
•••
↲🌍ـدُنیآ•..بدۅنۿ
ڪہ→
‹👥[مـا“
ـعاۺـ♥️۰ـقِ
ایڹ •|ـرَۿبَریمـ|•؛
#سایتون_از_سر_ما_ڪمنشه_حضرت_یار😌✋
@kheiybar