eitaa logo
خشتـــ بهشتـــ
1.7هزار دنبال‌کننده
7.8هزار عکس
1.8هزار ویدیو
149 فایل
✨﷽✨ ✨اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفࢪَج✨ #خشـــت_بهشـــت 🔰مرکز خیرات و خدمات دینی وابسته به↙️ مدرسه علمیه آیت الله بهجت(ره) قم المقدسه 🔰ادمین و پشتیبان؛ @admin_khesht_behesht
مشاهده در ایتا
دانلود
🇮🇷 💚 محمدرضا در سال ۱۳۴۶ به دنيا آمد و با آمدنش برکت باريد انگار به زندگي باصفاي پدر و مادرش. رزق و روزي پدرش خيلي رونق گرفت. محمد‌رضا خيلي بچه زرنگ و كنجكاو و با استعدادي بود. در هر کاري خودش را وارد مي‌کرد، خصوصاً اگر کار سخت بود. مي‌خواست همه چيز را ياد بگيرد. بسيار مهربان و غمخوار بود. هميشه كمك حال مادرش بود و نمي‌گذاشت يك لحظه مادرش دست تنها بماند. هميشه دوست داشت به همه كمك كند. يازده ساله بود كه پدرش از دنيا رفت و محمدرضا شد مرد کوچک خانه. مادرش وقتي گريه مي‌كرد او را دلداري مي‌داد و مي‌گفت: گريه نكن، من هم گريه ام مي‌گيرد. براي مرد هم خوب نيست گريه كند. بابا رفت. من كه هستم. طبيب اصلي دوران كودكي محمدرضا شيطنت‌هاي كودكانه خاصّ خودش را داشت. همه را با خود مشغول مي‌كرد، در منزل قديمي كه بودند ايوان كوچكي داشتند كه پله‌هاي آن به آب انبار منتهي مي‌شد، محمدرضا که مي‌خواست سيم برق را داخل پريز كند، برق او را گرفت و با شدت از بالاي پله‌هاي ايوان به پايين پله‌هاي آب انبار پرت شد. مادرش تنها بود و پايش هم شكسته بود و در اتاق زمين‌گير شده بود وبه هيچ وجه نمي‌توانست از جايش بلند شود. شروع كرد به يا زهراء و يا حسين گفتن. همسايه‌ها را صدا مي‌زد كه تصادفاً خواهرش وارد خانه شد. با گريه و التماس از او خواست محمدرضا را از پله‌هاي آب انبار بالا بياورد، وقتي بچه را آوردند چهره اش سياه و كبود شده بود و به هيچ وجه حركت و تنفس نداشت. او را بردند به سمت بيمارستان. يك بقال در محله بود به نام سيد عباس. .. ʝσɨŋ↓ ❥·| @shahid_Ali_khalili_313
🇮🇷🌟 🍃 🇮🇷✨ شهیدی که از بهشت برای فرزندش نامه نوشته است محمود رضا ساعتیان برای فرزندش سه نامه نوشته و از او خواسته ‌در دوران‌‌ کودکی، نوجوانی و جوانی آن‌ها را بخواند و زود‌تر از آن بازشان نکند. این شهید بزرگوار همچنین در نگارش نامه‌هایش حتی خط لازم را مد نظر قرار داده و برای سنین کودکی از خط بسیار ساده و روان استفاده کرده است شهید محمودرضا ساعتیانُ فرزند محمّدحسین و معروف به «الهی» ۲۳ دی ۱۳۴۰ در یزد به دنیا آمد. وی پس از گذراندن دوره تحصیلی ابتدایی در دبستان «صدّیق»، در مدرسه راهنمایی «معراج» به تحصیل پرداخت. سپس به تهران رفت و در ۱۳۵۹دیپلم ریاضی و فیزیک را از دبیرستان موسوی گرفت. او پس از فراگیری مقدمات علوم دینی، سطح متوسط را به پایان رساند و مدرک معادل کاردانی را از «مدرسه شهیدین» حوزه علمیه قم دریافت کرد. وی در مبارزات منجر به پیروزی انقلاب اسلامی شرکت داشت و پس از پیروزی انقلاب اسلامی از سوی کمیته انقلاب برای مبارزه با منافقان به شمال کشور رفت. او در دهم‌ مهر ۱۳۵۹ به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد و تا ۲۹ شهریور۱۳۶۰فعالیت کرد. همچنین مدتی مسئول روابط عمومی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی یزد بود. 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸🍃 ʝσɨŋ√↓ ❥·| @shahid_Ali_khalili_313
💔🕊 🌷🌟 🇮🇷 5 خرداد 75 مصادف با 7 محرم بود . 2 روز دیگر تا تاسوعای حسینی فاصله داریم . عباس صابری نیز به مولا و سرور خود ابوالفضل العباس (ع) اقتدا می کند و عزم پیدا کردن شهیدی دارد . عباس با روزهای قبل فرق دارد شوری وصف ناپذیر در وجود او هویدا است . بچه ها که پای کار رفتند . بنده در مقر بودم. به خاطر شدت گرمی هوا معمولا ساعت 11 برادران از پای کار باز می گشتند . من در حال استراحت بودم . عباس وارد سنگر شد و مرا بیدار کرد و گفت : بلند شو ، بلند شو ، امروز وقت خواب نیست با پایش مرا می زد و می گفت نباید بخوابید . بنشینید تا همدیگر را زیاد ببینیم .مدام می گفت بیشتر بنشینید همدیگر را ببینیم . هی گفتم : عباس بگذار بخوابم . دیشب پست دادم ، هر کاری می کردم با خنده رویی نمی گذاشت بخوابیم . تا ظهر که وقت نماز شد و در حسینیه کوچکمان با جمع باصفای همسنگران به صف ایستادیم و سپس سفره پهن شد دور سفره حلقه زدیم. بعد از صرف نهار یک دفعه عباس برای کار داوطلب خواست و گفت : کی می آید برویم پای کار و با بیل کار کنیم؟ از آنجائی که به بیل مکانیکی وارد بودم فکر کردم بیل مکانیکی را می گوید . گفتم عباس من می آیم . گفت : برویم .حاضر به رفتن شدم .یک دفعه عباس یک بیل دستی به دستم داد و یکی نیز برای خودش برداشت ، گفتم : عباس مگر قرار نبود با بیل مکانیکی کار کنیم ؟ گفت : نه با همین بیل کار می کنیم . . .. 🌟 Ⅱ🌟 @shahid_Ali_khalili_313
🇮🇷 ❤️ 🌟 اين گناه نسل جوان ما نيست كه دختر كوچك سرزمين خود را نشناسد ، او شايد اگر نام «سهام خيام» را بشنود ، تصور كند نام يكي از دختران كشورهاي فلسطين و لبنان را شنيده است! اين گناه ماست كه سهام خيام را درست پس از شهادتش در شهر اشغالي هويزه جاگذاشتيم و نتوانستيم اسطوره هاي پايداري و مقاومت كشورمان را به كساني كه بعد از آنها مي آيند معرفي كنيم . سرزمين ايران قهرماناني دارد كه مفهوم حقيقت‌اند و حقيقت وجود ما زنده به حقيقت حماسه آنان است . قهرماناني چون بزرگ‌مردان كوچكخرمشهر، محمدحسين فهميده و بهنام محمدي كه با مداد شجاعت خويش ، دفترچه خيال دشمنان را خط خطي كردند ؛ و شير زناني پيرو مكتب زينب (علیها سلام)،چون دخترك قهرمان هويزه- سهام خيام- كه با قدرت آتشين سنگريزه‌هاي ابابيلي‌اش، سپاه سياه ابرهه را مبهوت شجاعتش كرد.  نام هويزه در چهار ماه اول هجوم ارتش عراق به مرزهاي جنوبي ايران و آغاز جنگ تحميلي در 31 شهريور 1359 با نام دو نفر گره خورده است. يكيسيدحسين علم‌الهدي، فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامي هويزه، و ديگري سهام خيام، دانش‌آموز دوازده ساله مي باشد . كه به اختصار زندگی‌نامه و نحوه‌ي بهشهادت رسيدن اين شهيده به اختصار بيان مي‌گردد.. .. 🌸🍃 ╔ ❄‌❀❅ ════╗ ||•🇮🇷 @marefat_ir ╚════ ❄️❀❅ ╝
🇮🇷 🌟✨ 💓 شهید سیده طاهره هاشمی در اول خرداد سال 1346در روستای شهید آباد شهرستان آمل ،در خانواده ای متدین و انقلابی به دنیا آمد و تحت تربیت پدر و مادر بزرگوارش که هردو از سادات بودند،رشد و پرورش یافت. وی از کودکی با قرآن، نهج ابلاغه و سایر کتب اسلامی انس و الفت خاصی پیدا کرده بود و به دلیل جو فرهنگی و مذهبی خانواده، روح تشنه اش با عمیق ترین مفاهیم دینی و معنوی سیراب شد. سیده طاهره از وقتی که نخستین گام ها رابرای آموزش در مدرسه برداشت، لحظه ای از مطالعه غافل نبود.عشق به مطالعه در کتب اسلامی و اندیشه های متفکران بزرگ انقلاب، از او دختری با شعور و بادر کی بالاتر از سنش ساخته بود. او بینش و بصیرت سیاسی بسیار قوی داشت،به طوری که در محیط مدرسه علاوه برکسب علم،به انجام  فعالیت های سیاسی و تربیتی  نیز می پرداخت. حضورش در صف مقدم.. . . . ..✅ 🌸🍃 🌟دختری که نامش طاها بود🌟 ╔ 🏴🏴🏴 ════╗   ||•🇮🇷 @marefat_ir ╚════ 🏴🏴🏴 ╝