eitaa logo
خشتـــ بهشتـــ
1.6هزار دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
1.8هزار ویدیو
149 فایل
✨﷽✨ ✨اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفࢪَج✨ #خشـــت_بهشـــت 🔰مرکز خیرات و خدمات دینی وابسته به↙️ مدرسه علمیه آیت الله بهجت(ره) قم المقدسه 🔰ادمین و پشتیبان؛ @admin_khesht_behesht
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🌸 🌿•• 🌼 پايگاه مسجد خيلي فعال شده بود. گروه‌گروه اعزام به جبهه داشتند. جوانان در مسجد موج مي‌زدند. محمد هر بار موقع نماز كه مي‌رفت مسجد، كلي دلش مي‌خواست كه عضو پايگاه شود. آن عقب مي‌ايستاد و بسيجي‌ها را نگاه مي‌كرد. گاهي هم خودش را قاطي مي‌كرد، اما انگار تا عضو نباشي فايده ندارد. يك روز ديگر طاقت نياورد... از مسجد كه آمد، يك‌راست رفت سراغ مادر ... و گفت: من مي‌خواهم بروم بسيج مسجد، عضو بشم. شناسنامه‌ام را بدهيد. مادر هم شناسنامه را داد دست محمد و رفت. هنوز دقايق به ساعت نرسيده بود كه محمد با ناراحتي برگشت و رفت گوشة اتاق نشست و صداي گريه‌اش مادر را خبر كرد... مادر با تعجب بر اشك‌هاي مرد كوچكش نگاه كرد... و گفت: چي شده؟ محمد گفت: قبولم نكردند. اشكش را با گوشة آستين پاك كرد و گفت: گفتند بچه‌اي، زود است. صبر كن نوبت تو هم مي‌شود. دوباره هق‌هق‌اش بلند شد. مادر كمي نگاهش كرد و گفت: خيلي اشتباه كرده‌اند كه قبولت نكرده‌اند. حالا بلند شو برويم، درست مي‌شود. مادر چادرش را سر كرد و با محمد رفت و به مسئول ثبت‌نام گفت: حاج آقا، اگر يك نفر بخواهد پناهنده به اسلام بشود شما ردش مي‌كنيد؟ مسئول با تعجب سرش را بلند كرد. مادر ادامه داد: اين بچه‌ی من مي‌خواهد عضو شود و پناهنده به بسيج شود و.... مسئول، سرش را از ناچاري پايين انداخت. مانده بود كه چه بگويد. آهسته گفت: والله مادر، خيلي از مادرها مي‌آيند به ما اعتراض مي‌كنند كه چرا بچه هجده ـ بيست ساله‌شان را عضو بسيج كرده‌ايم، آن وقت شما خودتان آمده‌ايد اصرار مي‌كنيد ما اين بچه را عضو كنيم!!!!!!؟ مسئول بهانه آورد برای اينكه محمد را ننويسد، مادر مقاومت كرد. مسئول دليل و قانون رو كرد، مادر اصرار كرد و بالاخره پيروز شد. ادامه دارد... •┈┈••••✾•🌸•✾•••┈┈•         @shohadae_sho •┈┈••••✾•🌸•✾•••┈┈• ♥️••👆🏻