در انتظار حسن آقا!
#سفر_نامه_اربعین
نغمههای اربعین در دلم اثر نمیکرد. هوایی نمیشدم. مثل سالهای قبل نبود که از اول محرم دلتنگ اربعین بودم. امسال خیلی فرق داشت. اما دلیلش را بعدا فهمیدم.
حکایت بچهای را داشتم که میخواست کار مهمی انجام بدهد و کمی هم نگران بود، اینجاست که رها میشود تا معلوم شود خودش اگر با خودش باشد چه تصمیمی میگیرد.
آیا منتظر است کسی به او بگوید تا بعدا اگر اتفاقی افتاد تقصیر دیگران بیاندازد و اگر هم کسی نگفت بی سر و صدا بیخیال ماجرا میشود یا به آنچه گفته واقعا اعتقاد دارد و منتظر تایید دیگران نیست!
از استخاره هم کاری برنمیآمد چون استخاره به دل است و وقتی دل ساکت باشد یعنی جای استخاره هم نیست.
عقل میماند و خودش!
باید دو دوتا چهارتا کند، باید معلوم شود از اینهمه درس و بحث و مدرسه و مکتب، چیزی بارش هم شده یا نه.
اگر رفتم و اتفاقی افتاد چه؟
اگر ماندم و بعدا فهمیدم که باید میرفتم چه؟
باید زمین لااقل سه چهار بار دور خودش میچرخید تا بالاخره عقل تصمیمش را بگیرد و بگوید: جمع کنید تا برویم، به خانواده آقای موسوی هم خبر بدهید که امشب میرسیم شوش و مهمانشان هستیم ان شاءالله.
فردا صبح هم میرویم سمت مرز چذابه و ان شاءالله، عصر یا غروب میرسیم نجف اشرف.
همه چیز در یک ساعت و نیم جمع شد. برای رفتن به کربلا حرفهای شدیم...
فقط تصمیم بر این شد که امسال خیلی پیاده نرویم. این هم حرف عقل بود و ما فقط اطاعت کردیم.
رفتیم و برگشتیم و منتظر حسن آقا هستیم!🙃
ان شاءالله!
#شیخ_امیر_طاهری_اراکی
#خیلی_جدی
سپاس از همراهیتان🪴
https://eitaa.com/kheyli_jeddi
@kheyli_jeddi