#تلنگرانه🌱
یکی گره روسری شو شُـــل کرد رفت جلـــو دوربـــ📷ــــین
واسه لایک👌
یکی بند پوتیـــنش رو سفت کرد رفــت رو میـــ💣ـــن واســه خـــــاک😞
#شهدا_شرمنده_ایم🍃🍃
🍃🌸 @khybariha
••📝••
روزِ حساب کتاب کهِ برسه..
بعضی از گُناهات رو کهِ بهت نِشون میدن،
مے بینے براشون استغفار نکردی
اصلاً یادت نبوده !
امّا زیرِ هر گُناهت یه استغفار نوشته شده..!
اونجاست کهِ تازه میفهمی یکے به جات توبه کرده ...
یکے که حواسش بهت بوده ..
یه پدر دلسوز ..
یکے مثلِ مهدی .
[ يَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا...]🖤🤲🏻
🍃🌸 @khybariha
سلیمانی چگونه سلیمانی شد...
#قسمت_دهم فقط برای خدا
با هم رفتیم به محل تولدش، همه جا را نشان ما داد و گفت:
اگر روز آقا به من اجازه دهند از شغلم کناره بگیرم، حتما به روستا بر میگردم و دوباره کار پدرم را انجام میدهم.
پدرم کشاورز بود، تمام این بوتهها را با دست خودش کاشت، دوست دارم برگردم و یک کار درآمدزا از همین بیابان که کسی برای ارزش قائل نیست برای جوانان روستا مهیا کنم.
🍃🌸 @khybariha
.
#نماز_شب ابعاد گسترده ای را در زندگی شخصی ، اجتماعی وسیاسی انسان در بر می گیرد و تاثیر بسزایی در ظاه
🌙☆♡درمان بیماری های مختلف با خواندن نماز شب 🌙☆♡
پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم فرموده اند :«بر شما باد به اقامه نماز شب، زیرا نماز شب سنتی است از پیامبرتان رسول خدا . نماز شب عادت و رسم صالحان و پاکان است که قبل از شما بودند و نماز شب موجب دفع بلا و بیماری ها و دردها از بدن می شود.»
🍃🌸 @khybariha
.
#پارت_سی_و_یکم 🦋 《نگهبان میله》 محمدحسین، تا زمانی که خودش داخل مقر بود،حتما در اوقات مختلف می آمد
#پارت_سی_و_دوم 🦋
((ارتفاع شترمیل))
قراربودبا #محمد_حسین و چند نفر دیگر از بچه های #اطلاعات به شناسایی منطقه کوهستانی🏔 غرب برویم.ماتاآن زمان در #جنوب کار کرده بودیم وبا مناطق #کوهستانی زیاد آشنایی نداشتیم.
درجنوب، منطقه طوری بود که نیاز به #بلدچی نبود وما معمولا باید سینه خیز به سمت #دشمن می رفتیم وخیلی هم آهسته صحبت می کردیم ،اما در کوهستان شرایط فرق می کرد.
دراین ماموریت دونفر از افراد بومی محل به نام های #شاهرخ و#اکبر_قیصر ،به عنوان بلدچی ماراهمراهی می کردند. آن ها بزرگ شده آنجا وبه تمام راه ها وارد و آشنا بودند. خصلت های عجیبی هم داشتند.
برخوردشان بد بود و همه بچه ها ناراحت بودند، توی راه که می رفتیم خیلی بلند بلند صحبت می کردند و اصولا ایمنی را رعایت نمی کردند وما باتوجه به تجربه ای که داشتیم ، معتقد بودیم باید احتیاط کنیم.
آهسته به محمدحسین گفتم :《نکندامشب این هامارالو بدهند و گیر دشمن بیفتیم؟》محمدحسین گفت :《نه! خیالت راحت باشد.》
گفتم:《ازکجااین قدرمطمئنی؟》
گفت:《اخلاقشان رامی دانم، اینها اصلا فرهنگشان این طور نیست، این کار را نمی کنند؛ با این حال برای احتیاط، چند نفر را به عنوان تامین اطراف گروه می فرستم.》
او #هندوزاده و #مهدی_شفازند را پشت سر فرستاد. من، #جواد_رزم حسینی و#اکبر_قیصر نیز جلو افتادیم. با اینکه مسافت زیادی آمده بودیم وخیلی زمان ⏰گذشته بود، اما هنوز به دشمن نرسیده بودیم .محمدحسین پرسید:《اکبر!پس دشمن کجاست؟》
اوباصدای بلند که ازصدمتری به گوش می رسید، جواب داد:《هنوز خیلی مانده .》 ما چیزی نگفتیم وبه راهمان ادامه دادیم، ولی خبری از دشمن نبود.
یکی، دومرتبه من سوال کردم .باز او همین جواب راداد.اصلا آن روز هرچه به او گفتیم ،بر عکس عمل می کرد. من فکر کردم حتما ریگی به کفش دارد ومی خواهد بلایی سرما بیاورد. محمدحسین گفت:《شما هیچی نگو.》
گفتم:《برای چی؟》
گفت:《برای اینکه اینها عشایرند،خصلت های خاص خودشان را دارند. وقتی این قدر با احتیاط می رویم، فکر می کنند می ترسیم، آن وقت بدتر لج می کنند.》
گفتم :《 باشد!من دیگر حرفی نمی زنم.》
همچنان به راهمان ادامه دادیم تا به #ارتفاع_شترمیل رسیدیم. اکبر مارا برد پشت ارتفاع و گفت:《این هم عراقی ها.》 سپس در گوشه ای نشست و منتظر شد.
دوباره به همان ترتیب برگشتیم ، صحیح و سالم. شاهرخ واکبر قیصر، همان طور که محمدحسین گفته بود، خطری ایجاد نکردند. واقعا برای من جالب بود که محمدحسین این قدر روی #عشایر شناخت داشت وخیلی هم با آرامش برخورد می کرد. به نظرم هرچه بود وبه هوش و استعداد فوق العاده اش مربوط می شد.
💠فراز وشیب بیابان عشق دام بلاست
کجاست شیر دلی کز بلا نپرهیزد؟
((اورکت))
بعداز نماز می خواستم حسین آقا را ببینم و درباره موقعیت منطقه و یک سری مسائل مربوط به #اطلاعات و #عملیات باهم صحبت کنیم دنبالش فرستادم و داخل سنگر فرماندهی منتظرش ماندم،آمد پیشم اورکتش روی دوشش بود وجوراب پاش نبود، من نگاه کردم به او شاید منظوری هم از نگاهم نداشتم
خندید! این خنده در ذهنم باقی ماند. گفت: می دانم چرا نگاه کردی ازاین اورکتم روی دوشمه وجوراب پام نیست؟
گفت: من داشتم نماز میخواندم وبا همین حال .گفتند:شما کارم دارید. آمدم جورابم پام کنم، اورکتم تنم کنم به خودم گفتم حسین پسر غلام حسین تو پیش خدا اینطوری رفتی پیش فرمانده ات اینگونه می روی؟
🍃🌸 @khybariha
.
#پارت_سی_و_دوم 🦋 ((ارتفاع شترمیل)) قراربودبا #محمد_حسین و چند نفر دیگر از بچه های #اطلاعات به شنا
#پارت_سی_و_سوم 🦋
((تفسیر قرآن))
سال شصت ودو، من و #محمد_رضا_کاظمی با واسطه هایی وارد واحد #اطلاعات شدیم.
واحد، آن زمان در #سومار مستقر بود و محمد حسین معاون #اطلاعات_عملیات بود؛
ولی چون مسئول واحد حضور نداشت، رهبری و فرماندهی بچه ها با ایشان بود. آشنایی من با او از همان زمان بود!
وقتی به منطقه رفتیم، یک فضای #معنوی بر واحد حاکم بود.✨
این فضا، به یقین به خاطر تلاش و کوشش ایشان به وجود آمده بود.
فکر میکنم آن دوران برای تک تک بچه های واحد، یکی از بهترین و شیرین ترین دوران #جنگ و حتی زندگی بود.👌🏻
همه مسائل معنوی، مثل #نماز_شب و دیگر اعمال #مستحبی را به خوبی انجام
می دادند.
وقتی نیمه شب بلند می شدی، همه را درحال راز ونیاز 🤲 با خدا می دیدی.
این به خاطر اهمیتی بود که محمد حسین به نماز شب می داد!
ما شب ها می رفتیم شناسایی و روزها، برنامه هایی مثل :کلاسهای آموزشی،
جلسات قرآن و ادعیه داشتیم.
در مناسبت های مختلف، محمد حسین پیشنهاد می کرد که جلسات قرآن داشته باشیم و مسئولیت این کار را هم به من محول می کرد.
یک روز آمد گفت : «علی آقا! بهتر است ما در کنار قرائت قرآن، برنامه تفسیر هم بگذاریم.»
گفتم: «این کار اهل فن می خواهد و از
توان من خارج است.»
گفت: «خب! از روی تفاسیر بزرگان برای بچه ها توضیح بده ؛
مثل #تفسیر_المیزان.»
گفتم: «کتاب دم دست نیست. اینجا تفسیر از کجا می شود پیدا کنی؟!»
می خواستم به این وسیله از زیر بار مسئولیت شانه خالی کنم.
با خودم گفتم :«بهانه خوبی است..... تا او بخواهد کتابی پیدا کند، چند ماه گذشته است.» اما محمد حسین همان موقع یک جلد کتاب کتاب تفسیر المیزان به من داد وگفت : «این هم کتاب؛ دیگر مشکلی نیست. از روی همین برای بچه ها تفسیر بگو.»
دیدم مثل اینکه هیچ راهی ندارم. وقتی او تصمیم بگیرد کاری انجام دهد، خودش فکر همه جایش را هم می کند.
💠زندگی صحنه یکتای هنرمندی ماست
هر کسی نغمه خود خواند واز صحنه رود
💠صحنه پیوسته به جاست
خرم آن نغمه که مردم بسپارند
🍃🌸 @khybariha
🍃قرار این شب هامون🍃
رسول خدا (ص) فرمود: هنگاميكه آخر شب فرا ميرسد خداوند منزّه ميفرمايد: آيا دعا كنندهاي هست تا اجابتش كنم؟ آيا درخواست كنندهاي هست تا حاجاتش را عطا كنم؟ آيا استغفار كنندهاي هست تا او را بيامرزم؟ آيا توبه كنندهاي هست تا توبهاش را بپذيرم؟
🍃🌸 @khybariha
مداحی آنلاین - تنهاترین - مهدی رسولی.mp3
2.97M
❤️ پیشنهاد میکنم حتما گوش بدین❤️
نماهنگ #تنهاترین
#مهدی_رسولی
اومدم تنهای تنها
من همون تنها ترینم
اومدم تو این غریبی
زیر سایتون بشینم
اومده دوباره اونکه
بی قرار و سر به زیره
همه ی حاجتش اینه
پای پرچمت بمیره...
اومدم با آه و گریه
این قشنگترین سلامه
همه ی دار و ندارم
اشک روی گونه هامه
از خودم گلایه دارم
من و از خودم جدا کن
روم سیاهه یاابن الزهرا
تو برای من دعا کن....
✨⭐️ #پیشنهاد_ویژه_دانلود⭐️🌟
🍃🌸 @khybariha
دنبال کانالی میگردید آرامش بگیرید؟
میخواید مطالبشو کوتاه و مفید باشه؟
❤️دلنوشته های کوتاه از یک طلبه جوان❤️
منتظر ارسال متنهای کوتاه و زیباتون هستیم😍👇🆔
🍃دِلنوشتِه🍃
https://eitaa.com/delneveshteh2 🍂
💠مداحےمداحیانانقلابے
💠پستـ های انقلابے مذهبے شهدایے
و ...
اگہ میخواے پا در رڪابـ نائب بر حق
مولا صاحب الزمانـ 💚 باشے
بسمـاللهے بگو و بیا در ڪنار ما خادمے ڪنـ 👇
🦋{ @sarbazan_e_velayat }🦋
اینجا همہ دارݧ زیر لبـ زمزمہ میڪننـ
چشمِ منو امر ولے
جاݧِ منو #سیّدعلے 💚
به ڪانال ❤️ #عاشقاݧ_حضرت_آقا ❤️ بپیوندید 🦋
https://eitaa.com/joinchat/1832714260C744461c299
بیا پشیموݧ نمیشے👌✨