eitaa logo
کیچه پس کیچه
427 دنبال‌کننده
44 عکس
128 ویدیو
1 فایل
رسانه تاریخ شفاهی استان بوشهر ارتباط با ما: @buhistory
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹 گفتم امواج بیایید‌... 🔻 روایتی از گرفتاری در نایبند زیبا و گاهی وحشی ◽ «کیچه پس کیچه»؛ رسانه تاریخ شفاهی استان بوشهر 🌐ble.ir/kichepaskiche 🌐eitaa.com/kichepaskiche 🌐instagram.com/kichepaskiche 🌐t.me/kichepaskiche
🔹 آغاز اکران مردمی فیلم سینمایی «غریب» 🔻 اکران مردمی فیلم سینمایی «غریب» در سطح شهرها و روستاهای استان بوشهر آغاز شد. علاقه‌مندان می‌توانند برای ثبت درخواست اکران در مساجد، حسینیه‌ها، مراکز فرهنگی، مدارس، سازمانها، ادارات و ... با شماره تلفن 09902654749 تماس بگیرند. ▫️ «کیچه پس کیچه»؛ رسانه تاریخ شفاهی استان بوشهر @kichepaskiche
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹 میان عاشق و معشوق 🔻 زینب احمدزاده مادر شهید محمود سهولی - روستای ملاسالمی شهرستان دیر «کیچه پس کیچه»؛ رسانه تاریخ شفاهی استان بوشهر 🌐ble.ir/kichepaskiche 🌐eitaa.com/kichepaskiche 🌐instagram.com/kichepaskiche 🌐t.me/kichepaskiche
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹 ابرام نیومد، گندش در اومد 🔻 خاطره حاج محمد دوانی پیشکسوت فوتبال بوشهر از کری هواداری در اوایل دهه پنجاه ◽ «کیچه پس کیچه»؛ رسانه تاریخ شفاهی استان بوشهر 🌐ble.ir/kichepaskiche 🌐eitaa.com/kichepaskiche 🌐t.me/kichepaskiche
هدایت شده از دریچه
🔴 روستای ساحلی و روضه به زبان انگلیسی 🔹 روستانگاری؛ مهدی مقدسی: ظهر بود که به روستا رسیدیم. محل استراحت بچه ها پایگاه بسیج بود. برای پیدا کردنش یک بار روستا را رفتیم و برگشتیم. عجیب بود. جای جای روستا عکس شهیدی را نصب کرده بودند که شباهت زیادی به عکس شهید محمدحسن ابراهیمی داشت. از هر چند تیر چراغ برق در روستا یکی به عکس شهید مزین شده بود. 🔹وارد پایگاه مقاومت که شدیم، عکس را از نزدیک دیدم. خیلی شبیه بود. اصلا خودش بود. اما چه ربطی بین شهید ابراهیمی با روستای ساحلی «کرّی» در تنگستان؟! 🔹 استراحت مختصری کرده و وارد روستا شدیم. مرد جوانی را با دختر 10 – 12 ساله اش دیدم. - سلام. محمدحسن ابراهیمی اینجا زندگی میکرده؟! - نه! می آمد اینجا. با اهالی دوست بود. برایمان روضه میخواند. اینها را در حالی میگفت که خنده تلخش کاملاً عیان بود. 🔹 خیلی خوشحال شدم. محمدحسن ابراهیمی شهید برجسته بوشهری هاست. شهیدی است که تبلیغ انقلاب و اسلام ناب را وظیفه خودش قلمداد کرد و به «گویان» کشوری در آمریکای جنوبی رفت که حتی یک ایرانی هم در آن زندگی نمیکرد. بعد از شهادتش هم، رهبر انقلاب برایش پیام تسلیت صادر کرد. در گروه محققین پیام گذاشتم و تاکید کردم که از این شهید و آنچه به او مربوط است خاطره ضبط کنند. 🔹پرس و جویی کردیم و متوجه شدیم اصلا عموی شهید در همین روستا زندگی میکند. یکی از محققین را خواهش کردم که برویم خانه عموی شهید. پرسان پرسان «کیچه پس کیچه»ها را طی کردیم تا به خانه حاج آقا رسیدیم. فرزند کوچکش، عبدالصمد، که متولد دهه شصت است، آمد دم در گفت حاج آقا خواب است. برادران بزرگترم که همسن و سال شهید بوده اند هم ساکن روستایند. در گفت و گو با او متوجه شدیم هم عمو و هم پسر عموهای شهید معممند. بعد از نماز مغرب تماس گرفتم گفت پدر بیدار است. رفتیم. خانه را بررسی کردم مشکلی نبود. محقق خواهرمان را همانجا گذاشتم و گفتم مصاحبه‌تان که تمام شد همینجا باشید زنگ بزنید من بیایم دنبالتان. ده دقیقه نشده زنگ زد بیا. هرچه داد میزنم حاج آقای هیچ واکنشی نشان نمیدهد! خیلی پیر است. 🔹 به عبدالصمد گفتم حیف است. ما آمده ایم این همه راه اما خاطره ای از شهید نگرفته ایم. هرچه کردم بیا خودت مصاحبه بده و از برخوردهایت با شهید در همان سنین کم بگو گفت معذورم؛ بیا برویم خانه برادرهایم. به خانه های برادرها که رفتیم منزل نبودند. یکی بوشهر بود یکی فکر کنم قم بود و یکی هم راضی به گفتگو نشد. در راه بازگشت یادش آمد! گفت بیا برویم خانه دوست صمیمی شهید. هر موقع می آمد روستا، خانه ما هم می آمد اما خانه دوستش بیشتر میرفت و با او مأنوس بود. 🔹 به همراه عبدالصمد با محقق دیگری به راه افتادیم. رفتیم آخر روستا بعد از آن خانه، خانه ای نبود. در زدیم. گفت در زدن نمیخواد بریم تو. خودش در را باز کرد وارد حیاط بزرگی شدیم. آقایی آمد جلو. خوش و بش کردند. اشاره کرد که ایشان همان است که گفتم دوست صمیمی محمدحسن بوده. خیلی تعجب کردم. خیلی معمولی بود. خیلی خیلی معمولی بود. پسر عموهای معمم شهید خیلی فرهیخته اند عبدالعلی‌شان را الان نه فقط در استان که در استانهای دیگر هم میشناسند. اما شهید با این آقا مانوس بوده؟! - چه کاره است؟ - راننده است. با وانتش بار میبرد. بوی نان هم در خانه اش پیچیده بود. مستمان میکرد. همسرش نان محلی می‌پخت و در روستا میفروخت. گِرده صبحانه فردایمان را هم از او خریدند. حاج خانم هم خیلی تحویلمان گرفت. 🔹 آقا محمد، نوه یک شهید کشف حجاب رضاخانی در همان روستا بود. آژانها مادربزرگش را دنبال میکنند؛ در حالی که فرار میکرده زمین میخورد؛ هم خودش و هم بچه درون شکمش به شهادت میرسند. از نوجوانی دوست شهید محمدحسن بوده. این دوستی در جوانی اوج میگیرد. برای ازدواج با همسرش هم، شهید، محمد و مادرش را بر میدارد میبرد خواستگاری اولیه. در همان مقطع است که خانواده محمد پای روضه های انگلیسی اش مینشسته اند. به او میگفته بیا من برایت روضه به انگلیسی بخوانم ببین حال و هوایش چگونه است؟ روضه که تمام میشده میگفته‌اند بابا روضه انگلیسی چه ربطی به ما دارد؟ یکبار در گوشی به محمد میگوید که دارم یاد میگیرم که بروم روضه امام حسین را در آمریکا بخوانم و شهید بشوم. 🔹 مصاحبه با محمد سه ساعتی شده است. از آن اردو چندماه میگذرد. بارها به ارتباط شهید با محمد (که من از نزدیک دیده‌امش) فکر کرده‌ام و اینکه چه نسبتی بین شهید و شهادت با محمدهاست. حتما به خودی خود دریایی است که احتمالا ما را خیلی هم به آن راه نمیدهند. امروز ۱۵ اردیبهشت، سالروز پیدا شدن پیکر مطهر محمدحسن ابراهیمی در کشور غریب است. ▫️ «دریچه»؛ رسانه دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی استان بوشهر @dariche_bu
🔴 زلزله در کلات 🔹 خبر بیماری آقا در سراسر کلات پیچیده بود. تلویزیون سیاه سفیدی در خانه داشتیم و هر روز پیگیر احوال امام بودم. نذر سلامتی‌اش، نیت کردم ۱۰ روز روزه بگیرم، ۱۵۰۰ صلوات بفرستم و ۳۰۰ تومن هم بدهم امامزاده. 🔹 در همین اوضاع و احوال، با سه چهارتا از بچه‌هایم، پای تلویزیون نشسته بودیم که خبر فوت آقا را اعلام کردند. زدیم زیر گریه.‌ همزمان صدای جیغ و داد مثل زلزله‌ای از کل ولات بلند شد. نگرانی را در صدای رضا که با خواهرش حرف میزد، حس می‌کردم. 🔹 حال خوبی نداشتیم. خودمان را به مسجد صاحب الزمان رساندیم. زن و مرد، کوچک و بزرگ. حس کسی را داشتیم که عزیزش را از دست داده و برای غسل می‌برند. چشم‌ها اشک آلود بود و بر سر و سینه‌ می‌زدند. سید عبدالله، روضه‌ی یکی از امام‌ها را خواند و بعد برای سینه‌زنی همه ایستادند. 🔹 فردای رحلت، مراسمی گرفتیم. برای پخت غذا همه پای کار آمدند. یکی رب می‌آورد، یکی کیسه برنج! من هم یک قوطی روغن بردم. دلمان آرام نمی‌گرفت، سر سه روز، هفته و چهلم هم مراسم گرفتیم. 🔹 تا چهل روز، سر در خانه‌ها پرچم مشکی بود و تا یک‌سال سیاه‌پوش امام بودیم. هنوز که هنوز است، در ولات هرساله برای امام،سید احمد و سید مصطفی مراسم می‌گیریم و کل ولات را غذا می‌دهیم. 🔺 خاطره از ستاره خدری - روستای کلات شهرستان تنگستان- تحقیق: فاطمه اسلامفر- تدوین: فاطمه احمدی ◽ «کیچه پس کیچه»؛ رسانه تاریخ شفاهی استان بوشهر 🌐ble.ir/kichepaskiche 🌐eitaa.com/kichepaskiche 🌐t.me/kichepaskiche
🔴 بُوا 🔹 مادرم بلند بلند گریه می‌کند. خودم هم همینطور که سفره صبحانه را جمع می‌کنم، آرام اشک می‌ریزم. دیگر صدای رادیو را نمی‌شنوم. 🔹 درِ حیاط یک‌مرتبه باز می‌شود. خدیجه است، زن همسایه! سراسیمگی‌اش مشهود است، گریه ما را که می‌بیند می‌پرسد: _ دی رضا، چه شده؟ سیچه گریه می‌کنید؟ 🔹 از چهره مضطربش حدس می‌زنم خبر را شنیده، اما پی تکذیبی امیدبخش می‌گردد. به‌جای من، مادر جواب می‌دهد: _آخی خجو، می نفهمیدی امام وفات کرده؟! و صدای گریه مادر بلندتر می‌شود. 🔹 خدیجه دو دستی توی سرش می‌کوبد و با صدای بغض‌آلود می‌گوید: _شنیدُما، از رادیو شنیدُم، باور نکردُم، اومدُم پیش شما ببینوم خبر راستن واقعا؟! منتظر حرف دیگری نمی‌ماند. دودستی و محکم هی بر سرش می‌کوبد و می‌گوید: _بُوام، بُوام. بوام بوام! 🔹 با عجله از خانه بیرون می‌رود، با نگرانی پشت سرش میدوم. صدایش میزنم اما صدایم در میان «بُوا، بُوا» گفتن‌هایش گم می‌شود. تا رسید دم درب خانه‌یشان، توی سر زدن‌ها و فریادهایش ادامه داشت. همسایه‌ها ریخته بودند بیرون. 🔻پی‌نوشت: «بُوا» در گویش بوشهری به معنی «پدر» است. 🔺 خاطره از معصومه جاشوگری / روستای کری شهرستان تنگستان تحقیق و تدوین: فاطمه اسلامفر ◽ «کیچه پس کیچه»؛ رسانه تاریخ شفاهی استان بوشهر 🌐ble.ir/kichepaskiche 🌐eitaa.com/kichepaskiche 🌐t.me/kichepaskiche
🔴 سلام بر خودت 🔹 زمانایی که میام دیر خونه‌ی بی‌بی‌ معصومه‌اینا، خبری از اینترنت نیست. فرشی می‌ندازیم تو حیاط و می‌شینم پای صحبتای شیرینش و بسم الله. اون میگه و منم سراپاگوش می‌شم. 🔹 عصری بود، با زبان مخصوص خودش بز و کهره‌هاش رو تو خَس (آغُل) کرد. بعد هم فلاسک چای، استکان و قندون رو هم آورد و نشست پیشم. 🔹 همین‌طوری که نشسته بودیم حرفش رو از اینجا شروع کرد. فاطی همیشه لباس رنگ روشن بپوشین دِی. اصلا یادم نمیاد موقع جوونیم لباس رنگ تیره پوشیده باشم. جز یه چهل روزی که هیچ وقت یادم نمیره. 🔹 گوش‌هایم تیزتر می‌شود، منتظرم بشنوم که چه کسی اینقدر برایش عزیز بوده که به خاطر از دست دادنش چهل روز سیاه‌پوش شده بوده؟ ادامه می‌دهد. 🔹 یه روز قبل نماز صبح، خواب بودیم که با صدای جیغ و داد و شیون زن همسایه از خواب بیدار شدیم و سراسیمه رفتیم دم در. 🔹 صدای زینبِ علی ناصرو بود. او موقع‌ها همه تلویزیون نداشتن و شوهرش از قطر تلویزیون کوچیکی آورده بود. خبر بدی داشت و چیزی که نمی‌خواستیم سرمان بیاید، آمد. 🔹 چند روزی خبردار شده بودیم که ایمام تو بیمارستانه و مریضه؛ ولی فکرشم نمی‌کردیم خبر رفتنش رو به ای زودی بشنفیم. ها دِی بعد ایمام دنیا تریک وایی! خوشی از دلمون رفت. 🔹 تو لباسام فقط یه لباس سیاه برای ماه محرم و صفر داشتم. همون رو صبح می‌پوشیدم تا شب، شب هم می‌شستمش برای فردا. تا چهل روز کارم همین شده بود. 🔹 با اینکه ۳۴ سال از رفتن امام می‌گذره دیشب نشسته بود پای تلویزیون تا اخبار رو طبق قرار همیشه‌اش ببینه. اخبار یه سخنرانی از امام تو حسینیه جماران پخش می‌کرد. امام رو به جمعیت برگشت و گفت: سلام بر شما. بی‌بی‌ با یه آه و بغض تنگی برگشت گفت: آخی والا! سلام بر خودت ایمام. ✍ فاطمه احمدی ◽ «کیچه پس کیچه»؛ رسانه تاریخ شفاهی استان بوشهر 🌐ble.ir/kichepaskiche 🌐eitaa.com/kichepaskiche 🌐t.me/kichepaskiche
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹 خانه‌ای که حسینیه شد 🔻 بمناسبت سالروز وفات امام خمینی 🔺 شهرستان دشتستان - روستای خوش‌مکان «کیچه پس کیچه»؛ رسانه تاریخ شفاهی استان بوشهر 🌐ble.ir/kichepaskiche 🌐eitaa.com/kichepaskiche 🌐t.me/kichepaskiche
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹 ما بوشهری‌ها همه بخش‌های زندگی‌مان با نوا و آوا پیوند خورده. غم و شادی‌مان را، دلتنگی‌های‌مان را با شروه و چاووشی و سرور بیان می‌کنیم. 🔹 موسم حج که می‌شود، نوای چاووشی برای بدرقه حاجیان از خانه تا ترمینال و فرودگاه بلند هم‌خوانی می شود. این هم یک نمونه از چاووشی‌خوانی است از روستای آبطویل مربوط به چند سال قبل ◽ «کیچه پس کیچه»؛ رسانه تاریخ شفاهی استان بوشهر 🌐ble.ir/kichepaskiche 🌐eitaa.com/kichepaskiche 🌐t.me/kichepaskiche
28.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔹 کاش برای هر مرد که بر خاک می‌افتد یک ترانه داشتیم 🔺 آوای ماندگار از بوشهر تا خرمشهر، به روایت احسان عبدی پور «کیچه پس کیچه»؛ رسانه تاریخ شفاهی استان بوشهر 🌐ble.ir/kichepaskiche 🌐eitaa.com/kichepaskiche 🌐t.me/kichepaskiche
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹 در حاشیه دلیران تنگستان 🔻 سریال دلیران تنگستان، از سریالهای شناخته شده است. به خصوص برای ما بوشهریها طعم دیگری دارد. در مورد تاریخ ماست. فرهنگ ما را روایت میکند. در شهرمان هم ساخته شده و خودمان را در ساختش درگیر کرده است. به خاطر همین خیلی از ما از آن خاطره داریم. 🔺بشنویم روایت یکی از اهالی محله کوتی، از ساخت دلیران تنگستان. «ناخدا» مداح برجسته بوشهری است که خودش هم اتفاقا در صحنه هایی از سریال حاضر بوده... ◽ «کیچه پس کیچه»؛ رسانه تاریخ شفاهی استان بوشهر 🌐ble.ir/kichepaskiche 🌐eitaa.com/kichepaskiche 🌐t.me/kichepaskiche
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹 شربت سانکویک 🔻 عسلویه؛ ۱۳۶۵ ◽ «کیچه پس کیچه»؛ رسانه تاریخ شفاهی استان بوشهر 🌐ble.ir/kichepaskiche 🌐eitaa.com/kichepaskiche 🌐t.me/kichepaskiche
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 چشم‌انتظار 🔻 خاطره‌ای از صدیقه مرادی - شهرستان دشتی روستای عربی ◽ «کیچه پس کیچه»؛ رسانه تاریخ شفاهی استان بوشهر 🌐ble.ir/kichepaskiche 🌐eitaa.com/kichepaskiche 🌐t.me/kichepaskiche
🔴 دیگر اگر هم بمیرم آرزویی ندارم 🔹 این جمله ای بود که دکتر شریعتی، پس از اجرای تئاتر «بار دیگر ابوذر» بارها تکرار کرد. این جمله در برخی کتبش، که مجموعه سخنرانیهایش است، هم چاپ شده است. 🔻 تصویر بالا، تصویر استاد ایرج صغیری در صحنه ای از تئاتر «بار دیگر ابوذر» است. 🔺 29 خرداد؛ سالروز مرگ مشکوک دکتر علی شریعتی است ◽ «کیچه پس کیچه»؛ رسانه تاریخ شفاهی استان بوشهر 🌐ble.ir/kichepaskiche 🌐eitaa.com/kichepaskiche 🌐t.me/kichepaskiche
🔴 شمشیر و ابوذر 🔷️اسمش را شنیده بودم؛ ولی یک‌بار هم از نزدیک ندیده بودمش. از این‌ور و آن‌ور می‌شنیدم که روی تخته‌ی کلاسش کلماتی را می‌نویسد و از دانشجویان می‌خواهد تا در موردش بنویسند. ابوذر و شمشیر؛ دو واژه‌‌ای که معروف شده بود. 🔷️از هم‌کلاسی‌ها که پرسیدم ماجرا چیست, تحلیل‌شان این بود؛ هدفش ایجاد سوال است! تاریخ اسلام تدریس می‌کند. از ابوذر و سلمان‌هایی گفته که شمشیرشان ظلم را نشانه رفته‌است و شمشیر بهانه‌ است. مدتی بعد زبان سرخ، سر سبز به باد داد بود و خبر ممنوع التدریسی‌ و اخراجش از دانشگاه آمد. 🔷️نوارهای کاست سخنرانی‌اش را که می‌شنیدم، حرف‌هایش برایم تازگی داشت. کتاب‌هایش را هم گیر آوردم. حسین وارث آدم و ابوذر. حسین وارث آدم‌اش را که می‌خواندم با خودم می‌گفتم که این امام حسین چقدر با امام حسین منبرها فرق می‌کند؟! عطش فهمیدن حرف‌هایش مرا به جایی رساند که با کتاب‌هایش انس عجیبی گرفتم. 🔷️خبر فوتش را که در روزنامه دیدم باورم نشد و به حال خودم نبودم. موج همه را برداشته و به خیابان کشانده بود. با دانشجوها یک‌دست شعار می‌دادیم: "معلم شهیدم راهت ادامه دارد." 🔷️با موج جمعیت برای مراسم ترحیم به مسجد ملا هاشم رفتم. متوجه شدم جمعی از دانشجویان قصد دارند برای عرض تسلیت بروند خانه‌ی پدر دکترشریعتی. از بیرون حیاط غلغله‌ بود. جمعی می‌رفتند داخل و گروه بعدی می‌آمدند بیرون. خودم را لای جمعیت گنجاندم. وارد که شدم، پیرمرد تکیده‌ای روی صندلی نشسته بود و آیت الله هاشمی نژاد هم کنارش. 🔷️در میان آن همه که از سبزوار و مزینان و اطراف می‌آمدند، با خودم می‌گفتم که من هم نماینده‌ی مردم بوشهرم. جلو رفتم و دو دستی، دستش را فشردم و برای دقایقی رو به رو، روی زمین جلویش نشستم. صدای گریه‌ی بلندش با تکرار این جمله عجین شده بود. -علی، علی، علی پسرم. -خیلی خوب بود. خیلی زحمت کشید. 🔻پی‌نوشت: عظیم عظیم پناه؛ اولین دانشجوی کنگانی در رشته‌ی ادبیات فارسی از سال‌های ۵۳ تا ۵۹، در دانشگاه فردوسی مشهد بوده است. 🔺️خاطره از عظیم عظیم پناه - تحقیق و تدوین: فاطمه احمدی ◽ «کیچه پس کیچه»؛ رسانه تاریخ شفاهی استان بوشهر 🌐ble.ir/kichepaskiche 🌐eitaa.com/kichepaskiche 🌐t.me/kichepaskiche
هدایت شده از دریچه
🔹 هم‌اکنون/ حضور ناخدا امید مغانی در برنامه سیدخندان 🔻 ناخدا امید مغانی، ناخدای ناوشکن دنا، بزرگ‌شده روستای طلحه شهرستان دشتستان در استان بوشهر است. 🔺 ناوشکن دنا، یکی از ناوهای ناوگروه۸۶ است که به تازگی از ماموریتی افتخارآمیز به وطن بازگشته است. ▫️ «دریچه»؛ رسانه دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی استان بوشهر @dariche_bu
هدایت شده از دریچه
🔹 روستانگاری، جنگ جهانی اول و پرزیدنت روحانی 🔹 حدود ۴ ماه است اردوهای روستانگاری تعطیل است. چرا؟ هیچ! ماشین نداریم. امکان اجاره ماشین هم نداریم. محققان و نیروهای دفتر سراپا شوقند برای رفتن به روستا و گرفتن مصاحبه. به هر ترتیب، شاید هم توفیقش را نداشته ایم. 🔹 خانم احمدی، یکی از محققین دفترمان، خودش به تنهایی، خیلی الی الهی، با مسئولیت خودش، به تنهایی هفته قبل یک روستا، این هفته هم یک روستای دیگر رفته است. هفته قبل یک شهید از جنگ جهانی اول پیدا کرده. این هفته هم یک شهید دیگر. هر دو از تفنگچیهای خالو حسین. 🔹 خیلی جاها را در بوشهر گفته ایم اما ماشین نیست. شاید اگر دولت پرزیدنت روحانی بود، یا اگر دوستانمان، مدیران دم و دستگاههای فرهنگی استان نبودند ماشین گیرمان می آمد 😉 🔺 این حاج خانم را که در تصویر میبینید، نوه خالوحسین دشتی است؛ برادرزاده علی سمیل هم هست. عموی همسرش هم شهید جنگ جهانی اول و از تفنگچیان خالو حسین است. حاج خانم امشب مصاحبه شده است. ▫️ «دریچه»؛ رسانه دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی استان بوشهر @dariche_bu
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 سال آزاری قدر سلامتی‌تون رو بدونید. شاید اگه یه زمانی این خاطره رو می‌شنیدیم باور نمی‌کردیم ولی حالا که کرونا رو تجربه کردیم، درد مردم قدیم رو بهتر درک می کنیم. راوی: محمد دشتی محقق: فاطمه احمدی ◽ «کیچه پس کیچه»؛ رسانه تاریخ شفاهی استان بوشهر 🌐ble.ir/kichepaskiche 🌐eitaa.com/kichepaskiche 🌐t.me/kichepaskiche
32.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 هوای گرگ و میش 🔸 زن همسایه با بغض گفت: پسر نرگس را گرگ خورده 🔸 خاطره ای از عجب‌ناز زارعی، روستای حناشور - شهرستان دشتی «کیچه پس کیچه»؛ رسانه تاریخ شفاهی استان بوشهر 🌐ble.ir/kichepaskiche 🌐eitaa.com/kichepaskiche 🌐t.me/kichepaskiche
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹 مهمانی شوم 🔺 وقتی همه خانه‌ها خالی شد؛ روایتی از مهاجرت اهالی یک روستا به کشورهای حاشیه خلیج فارس - روستای تنبک؛ شهرستان کنگان؛ استان بوشهر ◽ «کیچه پس کیچه»؛ رسانه تاریخ شفاهی استان بوشهر 🌐ble.ir/kichepaskiche 🌐eitaa.com/kichepaskiche 🌐t.me/kichepaskiche
هدایت شده از کیچه پس کیچه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 خانم کدوبری متولد ۱۳۱۱ و بزرگ‌شده بوشهر است. حرفهای زیادی از زندگی قدیمی‌ها دارد. آدمهای قدیمی را میشناسد و از محلات و اماکن برایمان سخن میگوید. این خاطره را که خودش از سال‌های ۱۳۱۴ تا ۱۳۲۰ شاهدش بوده برای ما روایت می‌کند. ▫️«کیچه پس کیچه»؛ رسانه تاریخ شفاهی استان بوشهر 🌐https://ble.ir/kichepaskiche 🌐eita.com/kichepaskiche 🌐https://instagram.com/kichepaskiche?igshid=YmMyMTA2M2Y= 🌐https://t.me/kichepaskiche
هدایت شده از کیچه پس کیچه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 مرد آهنین پنجه و آژان در روستای امامزاده؛ روایتی از سال‌های بی‌حجابی 🔻 گفتگویی داشتیم با آقای مهیمنیان‏‏ پور از اهالی محله امامزاده بوشهر. ایشان خاطره ای را از قدرت و تعصب آقای آهنین پنجه و برخورد او با یک مامور هتاک برایمان تعریف می کند. ◽«کیچه پس کیچه»؛ رسانه تاریخ شفاهی استان بوشهر 🌐ble.ir/kichepaskiche 🌐eitaa.com/kichepaskiche 🌐instagram.com/kichepaskiche 🌐t.me/kichepaskiche
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 مهاجرت به وقت نیمه شب 🔺برای ما بوشهری‌ها، ارتباط فرهنگی و تاریخی با کشورهای حاشیه خلیج فارس، مسأله ای عادی است. خیلی از ماها اقوامی اون ور آب داریم که سال‌ها پیش مهاجرت کردن یا خیلی از دوستان ما در همین بوشهر می گویند اجدادشان از آن کشورها به بوشهر مهاجرت کرده اند. هر مهاجرت برای خودش داستانی داره. ولی خیلی از مهاجرت های سال‌های ابتدایی قرن چهاردهم، علت واحدی داشتن. حاج حسین مقدس بازاری معروف بوشهری بود؛ سرشناس و مورد احترام. دستور شاه که آمد، زندگیش دگرگون شد.... ◽ «کیچه پس کیچه»؛ رسانه تاریخ شفاهی استان بوشهر 🌐ble.ir/kichepaskiche 🌐eitaa.com/kichepaskiche 🌐t.me/kichepaskiche
هدایت شده از کیچه پس کیچه
29.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 تبعید ناخداعباس دریاسالار 🔸ناخدا عباس دریاسالار را هنوز قدیمی های دیلم میشناسند و از او خاطره ها دارند. از چهره های دیلم در گذشته های دور است. زمانی که دیلم جمعیت چندانی هم نداشت. آقای گله گیریان که متولد 1318 است پسر اوست که خاطره ای را از غیرت او و تبعیدش به طویله ای در اهواز برایمان نقل میکند. . ◽ «کیچه پس کیچه»؛ رسانه تاریخ شفاهی استان بوشهر 🌐ble.ir/kichepaskiche 🌐eitaa.com/kichepaskiche 🌐instagram.com/kichepaskiche 🌐t.me/kichepaskiche