eitaa logo
کانون مداحان وخادمیاران رضوی چهارمحال وبختیاری
166 دنبال‌کننده
7.6هزار عکس
4.2هزار ویدیو
184 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
بگو به نور که ماه تمام آمده است که صبح آمد و پایان شام آمده است برای شیعه دوباره امام آمده است خدای فقه و حدیث و کلام آمده است امام باقر علیه السلام آمده است پدر حسینی و مادر سلاله ی حسن است اویس وار زمین در هوای او قرن است غلام خانه ی او بودن آرزوی من است تجسم همه ی احترام آمده است امام باقر علیه السلام آمده است سراسر از برکات خدا پر است زمین اگر که در صدف آسمان دُر است زمین به نور اوست که گرم تبلور است زمین دوباره رحمتی از جنس عام آمده است امام باقر علیه السلام آمده است دمیده است به دنیا دم خدادادی به هر خرابه رسیده هوای آبادی هزار شکر خدا را که خوب استادی_ _برای این همه شاگرد خام آمده است امام باقر علیه السلام آمده است چقدر در وجناتش خدا نمایان است اسیر جذبه ی او کافر و مسلمان است رسیده آن که امید گناهکاران است دوباره بوی علی بر مشام آمده است امام باقر علیه السلام آمده است دل از تمام جهان برده است لبخندش فقط نه خلق که دل برده از خداوندش به داروی گل لبخند های چون قندش به درد های همه التیام آمده است امام باقر علیه السلام آمده است رسیده است امامی که نافذ است و بصیر نکرده حرف خدا را به رای خود تفسیر نمی شود به کلام بنی امیه اسیر برای مذهب شیعه قوام آمده است امام باقر علیه السلام آمده است به حکم آیه ی تطهیر پاک یعنی او که پنجمین گُهر تابناک یعنی او برای سنجش ایمان ملاک یعنی او ملاک حد حلال و حرام آمده است امام باقر علیه السلام آمده است به علم و حلم و تمام فضائلش صلوات به جلوه های پیمبر خصائلش صلوات به نور چهره ی چون ماه ِ کاملش صلوات که موعد صلوات و سلام آمده است امام باقر علیه السلام آمده است گروهی از سخنان خدا جدا شده اند که در توهم خود نائب خدا شده اند چه رازهای دروغی که برملا شده اند که آفتاب همه روی بام آمده است امام باقر علیه السلام آمده است همان که وقت جسارت حضور خواهد داشت که در مسیر اسارت حضور خواهد داشت زمان کشتن و غارت حضور خواهد داشت بیا که راوی غم های شام آمده است امام باقر علیه السلام آمده است خدا کند که شب انتظار سر برسد سپیده سر بزند ، نوبت سحر برسد خدا کند که به زودی همین خبر برسد : به صف شوید دم انتقام آمده است امام مهدی علیه السلام آمده است مجتبی خرسندی
مدینه منتظر رحمتی فراوان است دل کویری ما مستحق باران است دلی به بار نشسته در این طلیعه ی نور که در هوای کسی تا همیشه حیران است بهار جلوه ای از صبح اول رجب است رسیده آن که دوای دل پریشان است رسیده است و دلم زنده می شود با عشق تلاطمی ست که لبخند چشمه ساران است محمد بن علی ع باقرالعلوم جهان همان فرشته که الگوی هر چه انسان است به دور شمع پر از نور مکتب مولا طپش طپش دل ما تاهمیشه پروانه ست فروغ انجمنی یا محمد بن علی ع حسینی و حسنی یا محمد بن علی ع صلابت علوی در نگاهتان جاری تویی که جلوه ی زیبای فاطمی داری رسیده از تو احادیث کاملاً متقن شکوه علمی و سر خطّ هر چه اخباری حضور جهل به پایان رسید وقتی که تو آمدی به زمین با خروش بیداری سلام گرم نبی را به محضرت آورد صحابه ی نبوی "جابر بن انصاری" نمی رسد به شناسایی تو قوّت عقل تویی همانکه فراتر ز هر چه پنداری بگو که می رسم از فرش تا به عرش بقیع به التماس دل من فقط بگو "آری" بها گرفته تعالیم شیعه با یادت من و حواله ی عیدی روز میلادت جواب این همه آوای ربنا با توست اجابت نفس هر دعای ما با توست محبتی که تو داری قدم قدم با ماست حوائج همه ی بی قرارها با توست همیشه گریه به عشق نگاهتان با ماست همیشه پاسخ این بغض بی صدا با توست گدایی از تو در این خانه ی کرم با ماست جواب خواهش هر شخص بینوا با توست شبیه شمع برای تو سوختن با ماست بقیع بردن هر فرد مبتلا با توست حسین ع گفتن و با گریه سر شدن با ماست جواز دیدن ایوان کربلا با توست دلم پریده ز سینه به سمت شش گوشه مرا ببر ز مدینه به سمت شش گوشه اسماعیل شبرنگ
رسیده ماه رجب در سرم هوای مدینه نوشته اند دوباره مرا گدای مدینه گرفته است بهانه دلم برای مدینه فدای چار امام گره گشای مدینه کبوتر دل من تا بقیع گشته مسافر سلام مقصد پنجم ! سلام حضرت باقر نبود این دل ما حیدری اگر تو نبودی نبود روزی ما نوکری اگر تو نبودی نداشت دین خدا لشکری اگر تو نبودی نداشت جسم تشیع سری اگر تو نبودی بزرگ و کوچک ما زیر دین راه نجاتت غلام حیدر و زهرا شدیم با زحماتت تویی همان که پیمبر رسانده است سلامت تویی که درک خلایق نمی رسد به مقامت شبیه زینب کبری حماسه داشت کلامت شده است منبر روضه حیات بخش ز نامت همیشه کرده حدیث تو گرم روضه ما را نتیجه های تلاش توایم و صادقت آقا امام پنجم عالم ، امید پنج تنی تو بزرگ تر ز تمام تصورات منی تو فدای عزم بلندت ، امام بت شکنی تو خودت بگو بنویسم حسین یا حسنی تو تویی که وارث جمع فضائل حسنینی امام امتی و میوه دل حسنینی همیشه مثل حسن بود عادت تو کرامت زبانزد است در عالم همیشه جود و عطایت بزرگواری و دارد فقیر پیش تو حرمت و در مرام شما نیست دین به غیر محبت تو و کرم ، تو و بخشش ، تو و عطای فراوان همیشه لطف تو آقا شده است شامل مهمان تویی که حاصل عمرت همه معارف دین است به زیر پرچمت آقا کسی که سایه نشین است به دست او رگ خواب همه زمان و زمین است بقیع بی حرمت هم بهشت اهل یقین است به رغم خواسته ی منکران اصل ولایت حرم نداشتنت هم نکرد کم ز مقامت تو یادگار شهید غروب حادثه هایی تو در تمامی حالات ، یاد کرببلایی ز کودکیت تو دلتنگ سیدالشهدایی تو داغدار امام ِ مُرَمِّلٌ بِدِمایی چهار سالگی ات را نمی بری دمی از یاد رقیه بین خرابه جلوی چشم تو جان داد محمد حسین رحیمیان
ﻫﻼ‌ﻝ ﻣﺎﻩ ﺭﺟﺐ! ﻧـﺎﺯ ﮐﻦ ﺑـﻪ ﻣﺎﻩ ﺗﻤﺎﻡ ﺯ ﯾﺎﺯﺩﻩ ﻣـﻪ ﺩﯾﮕﺮ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺳﻼ‌ﻡ ﺳﻼ‌ﻡ ﺳﻼ‌ﻡ ﺑﺮ ﺗﻮ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺩﺍﻣﻦ ﺗـﻮ ﻣﯽ‌ﺗـﺎﺑﺪ ﻓﺮﻭﻍ ﺣﺴﻦ ﺧﺪﺍ ﺍﺯ ﺟﻤﺎﻝ ﭼﺎﺭ ﺍﻣﺎﻡ ﻭﻻ‌ﺩﺕ ﺩﻭ ﻣﺤـﻤﺪ، ﻭﻻ‌ﺩﺕ ﺩﻭ ﻋـﻠﯽ ﮐﺪﺍﻡ ﻣﺎﻩ، ﭼﻨﯿﻨﺶ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻣﻘﺎﻡ؟ ﭼﻪ ﻣﺎﻩ ‌ﺭﻭﺡ‌ﻓﺰﺍﯾﯽ ﮐﻪ ﺩﺭﻧﺨﺴﺘﯿﻦ ﺷﺐ ﺍﻣـﺎﻡ ﭘﻨـﺠﻢ ﻣـﺎ ﺷـﺪ ﻭﻻ‌ﺩﺗﺶ ﺍﻋـﻼ‌ﻡ ﺧـﺪﺍ ﺑﻪ ﻓﺎﻃﻤﻪ ﺑﻨـﺖ ﺣﺴﻦ ﮔﻠﯽ ﺑﺨﺸـﯿﺪ ﮐﻪ ﻋﻄﺮ ﺑﺎﻍِ ﺣﺴﯿﻨﯽ ﺍﺯ ﺍﻭ ﺭﺳﺪ ﺑﻪ ﻣﺸﺎﻡ ﺍﻣـﺎﻡ ﺑﺎﻗـﺮ ﯾﻌـﻨﯽ ﻣﺤـﻤﺪ ﺩﻭﻡ ﺍﻣﺎﻡ ﺑﺎﻗﺮ ﭘﻨﺠﻢ ﻭﺻﯽ ﺧﯿﺮﺍﻻ‌ﻧﺎﻡ ﺍﻣـﺎﻡ ﺑﺎﻗـﺮ ﯾﻌـﻨﯽ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﻗـﺮﺁﻥ ﺍﻣﺎﻡ ﺑﺎﻗـﺮ ﯾـﻌﻨﯽ ﺗـﻤﺎﻣﯽ ﺍﺳﻼ‌ﻡ ﺍﻣﺎﻡ ﺑﺎﻗﺮ ﯾﻌﻨﯽ ﺑﻬﺸﺖ ﻫﺸﺖ ﺑﻬﺸﺖ ﺍﻣﺎﻡ ﺑﺎﻗﺮ ﯾﻌﻨﯽ ﻧﻈـﺎﻡِ ﻫﻔـﺖ ﻧﻈـﺎﻡ ﺍﻣﺎﻡ ﺑﺎﻗﺮ ﯾﻌﻨﯽ ﺍﻣﺎﻡ ﻋﻠﻢ ﻭ ﻋﻤـﻞ ﺍﻣﺎﻡ ﺑﺎﻗﺮ ﯾﻌﻨﯽ ﺭﺳﻮﻝ ﺧﻮﻥ ﻭ ﻗﯿﺎﻡ ﻣﮕـﺮ ﺍﻣﺎﻡ ﭼـﻬﺎﺭﻡ ﻣـﺪﺩ ﮐـﻨﺪ، ﻭﺭﻧـﻪ ﮐﻪ‌ ﺭﺍﺳﺖ ﺯﻫﺮﻩ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻣﺪﺡ ﺍﻭ ﮐﻨﺪ ﺍﻗﺪﺍﻡ؟ ﺯﺟﺎﻥ ﻭ ﺩﻝ ﻣﻠﮏ ﻭ ﺟﻦ ﻭ ﺍﻧﺲ ﻭ ﺣﻮﺭ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﻧﻔﺲ ﺑـﻪ ﺩﻭﺳـﺘﯽِ ﺍﻭ ﺑـﺮﺁﻭﺭﻧـﺪ ﻣـﺪﺍﻡ ﺍﮔﺮ ﺍﺯ ﺍﻭ ﻧﺴﺘﺎﻧﻨﺪ ﺟﺎﻡ ﺩﺭ ﺻﻒ ﺣﺸﺮ ﻣﯽ ﺣﻼ‌ﻝ ﺑﻬﺸﺘﯽ ﺑـﻪ ﺍﻧﺒﯿﺎﺳﺖ ﺣﺮﺍﻡ ﺑﻪ ﺯﺍﺋﺮﺍﻥ ﺣﺮﯾﻤﺶ ﺩﺭ ﺁﻓﺘﺎﺏ ﺑﻘﯿﻊ ﭘـﺮ ﻣﻼ‌ﺋﮑﻪ ﮔـﺮﺩﯾـﺪﻩ ﺣﻠّﮥ ﺍﺣـﺮﺍﻡ ﺯ ﺗﺸﻨﮕﯽ ﺟﮕﺮﻡ ﺷﻌﻠﻪ ﻣﯽ‌ﮐﺸﺪ ﺳﺎﻗﯽ ﺑﯿﺎ ﺷﺮﺍﺏ ﻣﺤﺒّﺖ ﻣﺮﺍ ﺑﺮﯾـﺰ ﺑﻪ ﮐـﺎﻡ ﺑﻪ ﻏﯿﺮ ﺑﻐﺾ ﻋﺪﻭﯾﺶ ﺭﻩ ﻧﺠﺎﺗﯽ ﻧﯿﺴﺖ ﺑﻪ ﺟـﺰ ﺑﻪ ﺩﻭﺳﺘﯽ‌ﺍﺵ ﺩﻝ ﻧﻤﯽ‌ﺷﻮﺩ ﺁﺭﺍﻡ ﻋﺠﯿﺐ نیست که ﺩﺭ ﺗﻤـﺎﻡ ﺣﺎﺩﺛﻪ‌ﻫﺎ ﺷﻮﺩ ﺑﻪ ﺍﻣﺮ ﻏﻼ‌ﻣﺶ ﺳﻤﻨﺪ ﮔﺮﺩﻭﻥ، ﺭﺍﻡ ﺑﻪ ﯾﮏ ﺍﺷﺎﺭﮤ ﺍﻭ ﻋﺎﻟﻤﯽ «ﺯﺭﺍﺭﻩ» ﺷﻮﻧﺪ ﺑﻪ ﯾﮏ ﻧﻈﺎﺭﮤ ﺍﻭ ﺧﻠﻖ، ﻣﯽ‌ﺷﻮﻧﺪ «ﻫﺸﺎﻡ» ﺳﺘﺎﻧﺪﻩ ‌ﺭﻭﺡ، ﺯﮔﻔﺘﺎﺭ ﺭﻭﺡ ﺑﺨﺸﺶ، ﺭﻭﺡ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﻋﻠﻢ، ﺯﻟﺐ‌ﻫﺎﯼ ﺟﺎﻧﻔﺰﺍﯾﺶ ﮐـﺎﻡ ﻣﮕﻮ ﺩﺭِﺣﺮﻣﺶ ﺑﺴﺘﻪ ﺭﻭﺯ ﻭ ﺷﺐ،ﮐﻪ ﺯﻋﺮﺵ ﭘﯽ ﺯﯾـﺎﺭﺕ ﻗﺒـﺮﺵ ﻣـﻠﮏ ﺷـﻮﻧﺪ ﺍﻋـﺰﺍﻡ ﻧﮕﻮ ﭼـﺮﺍﻍ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﺑﺒﯿﻦ ﮐﻪ ﻫﺮ ﺷﺐ، ﻣﺎﻩ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺍﺯ ﺣﺮﻣﺶ ﻧـﻮﺭ ﻣﯽ‌ﺳﺘﺎﻧﺪ ﻭﺍﻡ ﮐﻤﺎﻝ ﺍﻭﺳﺖ ﺑـﻪ ﭼﺮﺥ ﮐﻤﺎﻝ، ﺍﻭﺝ ﮐﻤﺎﻝ ﮐﻼ‌ﻡ ﺍﻭﺳﺖ ﺑـﻪ ﮐﻞّ ﻋﻠﻮﻡ، ﺟﺎﻥ ﮐـﻼ‌ﻡ ﭘﻨـﺎﻩ ﺑﺮﺩﻩ ﺑـﻪ ﺩﺭﮔﺎﻩ ﺍﻭ ﺻﻐﯿﺮ ﻭ ﮐﺒـﯿﺮ ﺷﻔﺎ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺯﺧﺎﮎ ﺩﺭﺵ ‌ﺧﻮﺍﺹ‌ ﻭ ﻋﻮﺍﻡ ﻫﻨﻮﺯ ﭘـﺎﯼ ﺑـﻪ ﻣﻠﮏ ﻭﺟـﻮﺩ ﻧﻨﻬﺎﺩﻩ ﺳﻼ‌ﻡ ﺩﺍﺩﻩ ﻣﺤﻤﺪ ﺑـﻪ ﺁﻥ ﺍﻣـﺎﻡ ﻫﻤﺎﻡ ﭼﻬﺎﺭﺳﺎﻟﻪ ﺧﺮﻭﺷﯿﺪ ﺁﻥ ﭼﻨﺎﻥ ﺑـﻪ ﯾﺰﯾﺪ ﮐﻪ ﺷﺪ ﺑﻪ ﺩﯾﺪﻩ ﺍﻭ «ﺷﺎﻡ»، ﺗﯿﺮﻩ‌ﺗﺮ ﺍﺯ ﺷﺎﻡ ﺑـﻪ ﺷﺎﻫﯽ ﺩﻭ ﺟﻬﺎﻥ ﻧﺎﺯ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ "ﻣﯿﺜﻢ" ﺍﮔـﺮ ﻏﻼ‌ﻡِ ﺩﺭﺵ ﺧﻮﺍﻧـﺪﺵ ﻏﻼ‌ﻡ غلام استاد حاج غلامرضا سازگار
هر آنکس که خواهد شود عبدِ شاکر به ماه رجب هست این فیض ، ناظر چه زیباست ماهِ خداوندِ قادر که روشن شده با قدمهای باقر رجب باده ی کربلا می چشاند گدا را کنار خدا می نشاند چنین واسطه میفرستد خدایم امامی ز نسل حسین از برایم که دستم بگیرد برَد کربلایم مقیمم کند یار ، پایینِ پایم امامی که شد زیب دامان ارباب امامی که شد نور چشمان ارباب امامی که باشد امام معارف ولیعهدِ سجاد ، جام معارف علومش تماماً قیام معارف تمام حقیقت ، تمام معارف به عارف مدیر و به زاهد مدبّر به عترت مجیر و به قرآن مفسر احادیث از علم او جان گرفته از او درسِ توحید ، قرآن گرفته ز تقوای او کارِ ایمان گرفته ز نفسِ درونش ، گریبان گرفته فلک پرده ای از نگاه کریمش ملک جلوه ای از شعاع حریمش امامی که از جان علومش بجوشد معارف ز خاک قدومش بجوشد ستاره ز علم نجومش بجوشد حقایق ز فیض عمومش بجوشد به تاویل آگه ، به تفسیر دانا خدا خوانده او را محمد همانا امامی که تابش به انجم نماید به امواج ، حکمِ تلاطم نماید به هر انحرافی تهاجم نماید چنین تاج و تختِ ستم گم نماید جهادش حسینی ، قیامش حسینی به عالم همه احترامش حسینی امامی که یاری به اوتاد دارد دفاع از حرم پیشِ صیاد دارد به فتنه تهاجم به شیاد دارد که باقر تاسّی به سجاد دارد که او فتنه ها را همه میشناسد خسان را گُلِ فاطمه میشناسد امامی که پیغمبر کربلا شد علومش ز گودال ، تفهیمِ ما شد ز مسلخ گذشت و رسول منا شد که با روضه ها ، یارِ دین خدا شد همه عالمانند مدیون باقر همه حوزه هایند مرهون باقر امامی که از کودکی فکر ما بود ز گهواره تا گور ، لطف و عطا بود گشاینده ی بابِ علمِ خدا بود شکافنده ی علم آل عبا بود بما از کنارِ گُلی جاودانه نظر کرده همبازیِ نازدانه امامی که همدوره شد با رقیه رسانید ما را هم او تا رقیه صدا میزد از خیمه اش: یا رقیه چه خوش بوسه گیری ز بابا رقیه بیا تا به گیسوی او شانه گیریم به دامانِ بابات کاشانه گیریم امامی که در کربلا دُرّ ناب است و گهواره جنبان طفل رباب است هماره به دستانِ او جامِ آب است کنار قمر ، همچنان آفتاب است پدر هست در خیمه بیمار ، اما پسر هست یارِ پرستارِ بابا امامی که با عمه زینب سفر کرد چو اهل حرم ، خویش را دربدر کرد چه شبها که شامِ بلا را سحر کرد و از معجرِ عمه دفعِ خطر کرد عبور از دل غصه ها کار او بود که از نیزه ، راس الحسین یار او بود محمود ژولیده
جلوه می بارد از جمال علی جذبه می جوشد از جلال علی هر که دارد خدا به خاطر اوست هر که دارد خدا حلال علی مرتضی را چه کار با عالم هست عالم فقط وبال علی ای نفسهات در خصال صدوق ای بزرگیت از خصال علی همه ی حرف توست قال نبی همه ی حال توست حال علی آمدی تا که با تو ما برسیم ما همه میوه های کال علی لطف زهرا تو را به ما دادند از کرمخانه ی عیال علی ای نماز مطهر زهرا سجده های معطر زهرا خیره ای بر مقاماتش مثل قابی برابر زهرا می وزد در هوای گیسوت عطر گلهای قمصر زهرا آسمانی و مژده ات را داد به زمینی ها پیمبر زهرا بی خودی نیست فاطمی هستی پُری از نور کوثر زهرا می زند موج در احادیثت جلوه های مکرر زهرا با شما جبرئیل نام مرا می رساند به محضر زهرا ای طلوع علی الدوام حسن آفتاب بلند بام حسن جابر آورده ات سلام رسول مادرت گفته ات سلام حسن می رسند از تبار مادریت هفت معصوم بر امام حسن حسنی زاده ای ز آل حسین ای حسینی ترین کلام حسن دست تو دست مجتبای کریم به تو زیبنده است نام حسن بسکه داری ارادتش آقا در بقیعی به احترام حسن خوشبحالت کنار او هستی ای تمام علی تمام حسن ای محمد ترین دعای حسین دومین احمد حرای حسین آمدی تا به انتها برسد امتدادی از ابتدای حسین از پدر ارث برده است عمری سر این شانه ات روای حسین آنکه روزی حسین منی گفت گفت بعدش تویی برای حسین ای علی اکبر امام شده اکبر بعد کربلای حسین تو حسینیه ی خدا هستی با تو ماندیم در هجای حسین حسن لطفی
ای سائل مهر تو نجوم ادرکنی ای قاتل تو هشام شوم ادرکنی قبرت به بقیع ، قبله ی حاجات است یا حضرت باقر العلوم ادرکنی
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم غزل مصیبت سالروز تخریب بقیع کاش صحنی در بقیعِ غصّه‌ها می‌ساختیم گنبد و گلدسته‌هایی چون رضا می‌ساختیم کاش یک شب تا سحر با بچّه‌هایِ هیأتی آب و جارو می‌زدیمَش سینه را می‌ساختیم کربلا را کوششِ ایرانیان آباد کرد کاش آنجا را چنان کرب و بلا می‌ساختیم روضه می‌خواندیم در صحنِ کریمِ اهلِ بیت مجلسی از بُغضِ سختِ مجتبی می‌ساختیم در رکابِ مهدیِ زهرا برایِ فاطمه چون نجف طاقِ طلایی در سرا می‌ساختیم سینه‌زن می‌گفت یازهرا به عشقِ مادرش مثلِ هیأت در مدینه کوچه‌ها می‌ساختیم کوچه‌یِ سینه‌زنی وا می‌شد و آقایِ ما روضه می‌خواند و فدک را جابه‌جا می‌ساختیم ذوالفقارِ انتقامِ مادرش را می‌کشید صورتِ ملعون به سیلی آشنا می‌ساختیم
شهادت امام باقر علیه السلام ای نور حی کبریا یا حضرت باقر مدد ای پنجم آل عبا یا حضرت باقر مدد فرزند زین العابدین برشیعیان حبل المتین نجل علی مرتضی یا حضرت باقر مدد از نسل پاک کوثری ازجمله ی خوبان سری عالم به علم مصطفی یا حضرت باقر مدد قرآن ناطق هستی و معنی آیات خدا تفسیر نور و هل اتا یا حضرت باقر مدد نور خدای داوری تو منجی و روشنگری بر کل عالم مقتدا یا حضرت باقر مدد حاتم گدای کوی تو جانها گرفته بوی تو بر شیعیان مشکل گشا یا حضرت باقر مدد خاک بقیعت کیمیا درگاه تو دارالشفا با تو مدینه با صفا یا حضرت باقر مدد نور خدا پیدا بود از چهره رخشنده آن آیینه ی ایزد نما یا حضرت باقر مدد روح و روان آرام جان بر قلبهای شیعیان تابیده ای نور ولا یا حضرت باقر مدد با اذن حق از کار خلق مولا گره وا می کنی جود و کرم سر تا به پا یا حضرت باقر مدد آورده‌ام بر تو پناه از مرحمت بنما نگاه بر درگهت هستم گدا یا حضرت باقر مدد برمن تویی مولاامیر لطفی کن ودستم بگیر در این جهان در آن سرا یا حضرت باقر مدد برساجدین نوردوعین همراه وهمراز حسین پیغمبر کرب و بلا یا حضرت باقر مدد دشمن شکسته حرمتت گریم برای غربتت ای کشته ی زهر جفا یا حضرت باقر مدد گشتی شهید راه دین از زهر آلوده به زین با حیله ی خصم دغا یا حضرت باقر مدد سربرزمین بنهاده ای چون جد خود جان داده ای از ظلم و جور اشقیا یا حضرت باقر مدد یاد غم تشنه لبان گلهای یاس ارغوان عمری تو در شور و نوا یا حضرت باقر مدد دیدی بخون اکبرشده ششماهه گل پرپر شده ناله زدی واویلتا یا حضرت باقر مدد دیدی توپرپریاس را غلطان بخون عباس را با دست از پیکر جدا یا حضرت باقر مدد دیدی که شمر بی حیا ببریده حنجر از قفا راس حسین بر نیزه ها یا حضرت باقر مدد رنج و ستم بود و بلا آتش زدند بر خیمه ها سر ها همه بر نیزه ها یا حضرت باقر مدد توجان برلب دیده ای تو اشک زینب دیده ای تو سوختی زان ماجرا یا حضرت باقر مدد زخم زبان بشنیده‌ای چوب ولبان رادیده ای در کوفه و شام بلا یا حضرت باقر مدد مهرت به من داد آبرو دیدار کویت آرزو حاجت رواکن این (رضا) یاحضرت باقر مدد
شهادت امام باقر علیه السلام ای گل گلزار آل مصطفی پنجمین نور دل آل عبا نور یزدانی امام باقری پاک طینت پاک فطرت طاهری تو گل بستان سرای حیدری بحر دین را یابن زهرا گوهری ای که هستی پور زین العابدین عالم هستی زتو خلدبرین نوربخش عالم امکان تویی درزمانه جلوه ی ایمان تویی همچو حیدر جد خود با صولتی پای تا سر لطف و جود و رحمتی مسلمین راکعبه ی دلها تویی شافع ما در صف فردا تویی گرچه در شهرت تو غربت داشتی بر همه عالم محبت داشتی روشن از نور رخت عالم شده ریزه خوار سفره ات حاتم شده خلق و خوی تو بسان فاطمه است ریزه خوار سفره ی عامت همه است ای که هستی در مدینه بی حرم گشته ای از لطف حق صاحب کرم همچو احمد قدرتو باشد رفیع قبر خاکی تو باشد در بقیع مرقد خاکی تو بی حائر است بر تو مهدی جان زهرا زائر است در مدینه از ستم های هشام عمرتو با زهر کینه شد تمام دشمن بی‌دین شکسته حرمتت غربتت معلوم شد از تربتت دیده‌ای همراه جدت کربلا دیده‌ای سرهای از پیکر جدا دیده ای ظلم وستم ها بی شمار بوده ای بهر رقیه بی قرار پرپر از کینه تو لاله دیده‌ای نیمه شب دفن سه ساله دیده ای سوزد و گریدز داغ تو (رضا) کن قبول از من تو مولا این رثا
زبانحال حضرت باقر علیه السلام و کربلا پرپر از کینه تو لاله دیده ای داغ یک طفل سه ساله دیده ای دیده‌ای کنج خرابه نیمه شب شد کنار آن طبق جانش به لب در طبق تا رأس بابا را بدید دیده اش گریان شد و رنگش پرید در بغل بگرفت نوردیده اش بوسه می زد بر سر ببریده اش ناگهان افتاد بلبل از نفس جان خود را داد در کنج قفس زین مصیبت عمه شد جانش به لب دفن او چون فاطمه شد نیمه شب
راوی کرببلایم ، جگرم میسوزد سوز زهرست که پا تا به سرم میسوزد زهر تسکین شده بر آتش جان و جگرم از جفا سوخته مادر همه ى بالو پرم در جگر آتشی از آتش صحرا مانده جای زنجیر اسارت به برم جامانده بوی سیبست که از خون لبم می آید بوی دودست که از سوز تبم می آید راوی خیمه ی افروخته و نیزارم خاطرات بدی از آتش و صحرا دارم من که جامانده ی ویرانه و آن بازارم بر غم طفل سه سالست چنین میبارم دامنش در شرر آتش صحرا میسوخت پیش چشمان ترم چادر زهرا میسوخت آه ، هم بازی من با لگد از پا افتاد با تنی سوخته از دوری بابا افتاد من که جا مانده ی آن خار و خسم میدانم من که از دود گرفته نفسم میدانم که چه دردیست به صحرا غم بی بابایی غم گهواره ی خالی و غم لالایی زهر میسوزد و خون جگرم میریزد خاک صحراست که از موی سرم میریزد دستو پا میزنمو گاه زمین میافتم یاد آن سوخته ی نیزه نشین میافتم آتش این جگر از فاجعه ی آن صحراست از همان روز نفیر لب من یا زهراست باقر علممو در سایه ی إنا لله مادرم آمده با ناله و با واویلا تا ابد هست به لب ، ناله ی هل من ناصر شیعه حاصل شده از ، مکتب قال الباقر