#امام_حسن_عسکری_ع_شهادت
زهر افتاده به جانِ جگرم مهدی جان
لرزه انداخت ز پا تا به سرم مهدی جان
به لب خشکِ پدر، آب گوارا برسان
که من از سوز عطش شعلهورم مهدی جان
قبل از آنی که به دل، زهر اثر بگذارد
کشته از صحنهی دیوار و درم، مهدی جان
لحظهای نیست عزیزم که تداعی نشود
وقعهی کرب و بلا در نظرم مهدی جان
زینب و بزم یزید و لب خشکیده و چوب
خونِ قلبم چکد از چشم ترم مهدی جان
میدرخشد رُخِ ماهِ تو، بهیاد آوردم،
سرِ نورانی هجده قمرم مهدی جان
✍️ #سعید_خرازی
#امام_حسن_عسکری_ع_شهادت
اثر زهر به کل بدنت معلوم است
شدت درد تو و ضعف تنت معلوم است
گاه غش میکنی و گاه به خود میپیچی
خوب اوضاع تو با سوختنت معلوم است
حرف خود را به تکانْ دادن سر میگویی
حالت از گریه و طرز سخنت معلوم است
سعی داری که نبیند پسرت؛ اما حیف
باز خاکی شدن پیرهنت معلوم است
پادگان جای تو و اهل و عیال تو نبود
در نگاه تو غم دلشکنت معلوم است
قصدت اینست تو هم کرببلایی بشوی
این مواسات در عطشانشدنت معلوم است
فرقِ بسیار تو با جد غریبت آقا
وقت تشییع و کفنداشتنت معلوم است
ته گودال نرفتی، به سرت سنگ نخورد
شکر! این لحظهی آخر، بدنت معلوم است...
✍️ #سیدپوریا_هاشمی
#امام_زمان_عج_مناجات
#امام_حسن_عسکری_ع_شهادت
ای داغدارِ داغِ پدر، یابن العسکری
داری دوباره دیدهی تر، یابن العسکری
ما هم به غربت پدرت گریه میکنیم
ما را میان گریه بخر یابن العسکری
خسته شدیم، از غمِ دنیای بی امام
از این همه بلا و ضرر، یابن العسکری
صبر همه تمام شد و شب سحر نشد
کی میرسد زمان سحر یابن العسکری
دیدی، ندیده در به در و عاشقت شدیم
چشمان ماست خیره به در، یابن العسکری
آقا به گریه باز به سرداب میروی؟!
از صحن سامرا چه خبر یابن العسکری؟!
ما را که از فراق حرم جان به لب شدیم،
تا کربلا دوباره ببر یابن العسکری
از ما قبول کن، کم ما را زیاد کن
ای داغدارِ داغِ پدر یابن العسکری
✍️ #محمدجواد_شیرازی
#امام_حسن_عسکری_ع_شهادت
از درد زهر سوخته جان مطهرش
محروم شد جهان ز جمال منورش
آثار تشنگی به لبانش رسیده است
میلرزد از شرارهی این درد، پیکرش
دارد برای هر نفسش درد میکشد
تنها خداست با خبر از قلب مضطرش
مهدی مگر بیاید و این درد کم شود
ماندهست تا به شوقِ تماشای دلبرش
دارد یتیم میشود آقای کائنات
در حال رفتن است _خدا_ سایهی سرش
آقا یتیم میشود اما قرار نیست
سیلی زند کسی به رخِ ماهمنظرش
اینجا پسر ندیده تن بی سر پدر
اینجا پسر ندیده اسیری مادرش
✍️ #حسن_کردی
#امام_حسن_عسکری_ع_شهادت
کام بهار طعمۀ جام خزان شده
زهری بلای جان امامی جوان شده
غربت کم است در حق مردی که خانهاش
زندان و خود شبیه به زندانیان شده
بیتاب لرزش بدنش دیدۀ زمین
گریان دست و پا زدنش آسمان شده
حتی برای کاسۀ آبی رمق نداشت
دستی که از شرار ستم ناتوان شده
برخورد چیست با لب و دندان که مهدیاش
حالا کنار بستر او روضهخوان شده
ای وای از آن غریب که لبهای تشنهاش
زخمیِّ دست بیادب خیزران شده
ای وای از آن عزیز که اهل و عیال او
پاییننشین مجلس نامحرمان شده
ای وای از آن شهید که انگشتهای او
مقصود دست غارت یک ساربان شده
✍️ #محمدعلی_بیابانی
#امام_زمان_عج_مناجات
#امام_حسن_عسکری_ع_شهادت
از آن زمان که خدایم سرشت تا باشم
نوشت تا که فقط عاشق شما باشم
نوشت با همه کس غیر تو غریب شوم
نوشت تا که فقط با تو آشنا باشم
خدا رقم زده این سرنوشت را؛ چه کنم!
همیشه شاه تو باشی و من گدا باشم
امام عصر! امام زمان! مباد دمی
دمی که از تو و از یاد تو جدا باشم
تو نیستی و من این را ز خود نپرسیدم
در این زمانه که او نیست، من چرا باشم
::
میان خانهات امشب عزا به پا کردی
چه میشود که در آن مجلس عزا باشم
برای آنکه کمی در غمت شریک شوم
اجازه میدهی امشب که سامرا باشم؟
قسم به اشک روانت برای من بنویس
که باز یک سحر جمعه کربلا باشم
✍️ #محمدعلي_بيابانی
#امام_حسن_عسکری_ع_شهادت
امشب دوباره در هوای سامراییم
پشت در ِ دارالشفای سامراییم
روضه به روضه ما گدای سامراییم
سینه زنان ِ مجتبای سامراییم
نام حسن آمد دوباره دیده، تر شد
ماه ربیع ما خزانی چون صفر شد
دنیا نبود این مزد احسان ِ حسنها
با بی کسی سرگشت هر آن ِ حسنها
زهرای مرضیه است گریان حسنها
ای زهر! می خواهی چه از جان حسنها
هر دو حسن پاره جگر رفتند؛ ای وای!
با قلب از غم شعلهور رفتند؛ ای وای!
امشب فلک، جبریل را بی بال و پر دید
ریحانه را نوحه کنان، بهر پسر دید
عالم امیدش را دوباره در سفر دید
تنها نه مهدی، یک جهان داغ پدر دید
آه ای یتیمان! رفت بابا در جوانی
با مهربانان باز شد نامهربانی
ای سامرا ! مهمان مظلومت کجا رفت؟
ابن الرضای سومین، پیش رضا رفت
آه از نهاد مهدی ِ او تا خدا رفت
دور از وطن چون کشتهی کرببلا رفت
خوب است که خار بیابان بسترش نیست
چشمی پی ِ عمامه و انگشترش نیست
شد سامرا کرببلایی واحسینا
مهدی کند نوحه سرایی، واحسینا
ای تن که زیر دست و پایی واحسینا
تو زینت عرش خدایی، واحسینا
تدفین تو شد ماجرایی، واحسینا
جای کفن در بوریایی، واحسینا
✍️ #محمدحسین_رحیمیان
#امام_حسن_عسکری_ع_شهادت
او اهل گریه بود و دو چشم نجیب داشت
با نام مجتباییاش انسی عجیب داشت
او هم کریم بود و به هنگام بخششش
خورشید و ماه یا که ستاره به جیب داشت
آری تمام اهل مقاتل نوشتهاند
دشمن هم از عنایت و لطفش نصیب داشت
مثل حسن حرم به مزارش وفا نکرد
دیدم که صحن خاکی و قبری غریب داشت
دستم به سمت چاک گریبان خویش رفت
وقتی که نام او به لبش عندلیب داشت
او دست خاک زلف پریشان خود نداد
بالا سرش به جای سنان او طبیب داشت
وقتی که زهر پا به روی سینهاش گذاشت
فرزند او به روی لب امنیجیب داشت
ابن الرضای سوم این خانواده هم
مرثیهای شبیه به یابنالشبیب داشت
خاکی شده است صورت گلدستههای او
یعنی که میل روضهی خدالتریب داشت
از روی نیزهها سر او خورد بر زمین
این روضه سخت بود و فراز و نشیب داشت
✍️ #محسن_حنیفی
#امام_حسن_عسکری_ع_شهادت
ابری کبود و نم نم چشمانِ بیقرار...
چون آسمان سامره دلتنگ و اشکبار...
دلگیر بود دیدن خورشید، پشت ابر
جانکاه بود دیدن آیینه در غبار
کی نور را به بند قفس میتوان کشید؟
تابیده آفتاب حقیقت چه آشکار!
افسوس تاب حُسن حَسن را نداشتند
نه یثرب و نه سامره، ای اُف به روزگار
خصمی که چشم دیدن خورشید را نداشت
با زهر کینه بر جگر او زده شرار
زندان و حبس و زهر؟ نیازی نبود! نه!
میکشت داغ غربتش او را در این حصار
میزد شراره بر جگرش شعلۀ عطش
آب از لبان تشنهٔ او بود شرمسار
با ظرف آب، پارۀ قلبش رسید و دید
برپاست بانگ اَلعَطَش از گوشه و کنار
افتاده بود مشک علمدار در یمین
بر خاک بود دست سپهدار در یسار
ناگاه آسمان و زمین تار و تیره شد
آمد ز خیمه بانگ عَلَیکُنَّ بِالفرار
در بین قتلگاه چه میدید آن غروب؟
«خورشید سربرهنه برآمد ز کوهسار»
از آن غروب چشم عزیزش به خون نشست
عمری «لَاَندُبَنَّکَ» بر لب، در اضطرار...
نه دیر نیست آمدن صبح انتقام
یک روز میرسد سحر شام انتظار
بر روی شانه بیرق خونخواهی حسین
در بین دست صاعقۀ عدل ذوالفقار
✍️ #یوسف_رحیمی
#امام_زمان_عج_مناجات
#امام_حسن_عسکری_ع_شهادت
تنها نه اینکه بر تن تو جامهی عزاست
حتی سیاهپوش غمت سرّ من رئاست
"غم"، واژهای که بیشتر از هر کس دگر
با چشمهای دائمالاشک تو آشناست
تنها، غریب، گوشهی سرداب خانهات
بر گونههایت اشک عزای پدر رهاست
این روزها اگر که ندارید زائری
ما را به سامرا ببر، اینجا پر از گداست
انگار ماتم تو تمامی ندارد و
هر روز، سینهی تو به یک داغ مبتلاست
تو سوگوار خانهی آتشگرفتهای
اما شکستن تو در این داغ، بیصداست
مثل همیشه آخر شعرم رسید و باز
دستم به دامن تو و امضای کربلاست
✍️ #محمدعلی_بیابانی
#امام_حسن_عسکری_ع_شهادت
امشب که نرگسها اسیر دست پاییزند
کوکب به کوکب در عزایت اشک میریزند
بی چشمهایت کوچههای سامرا، حتی
بیش از شبِ زندان هارون خوفانگیزند
بی شانههایت شهر نا امن است، مردم کاش
از هر که نامش معتمد باشد بپرهیزند..
تا کی بنوشیم از عبورِ عمر، حسرت را؟
تا کی تمام کاسهها از زهر لبریزند؟
با رفتنت زانو زدیم، ای آنکه یارانت
یکروز با فرمان فرزندت بهپا خیزند
✍ #اعظم_سعادتمند
#امام_حسن_عسکری_ع_شهادت
کبوترانه بیا عاشقانه پر بزنیم
به سامرای امام غریب، سر بزنیم
گهی به رسم ادب دست خود به سینه نهیم
گهی به خاک حرم بوسهای دگر بزنیم
به خانهای که امام زمان عزادار است
به پاس تسلیتِ برامام، در بزنیم
از اینکه گرد یتیمی نشسته بر رویش
بیا زشعلهی ناله، به دل شرر بزنیم
کجا گرفته عزای پدر، پسر تا ما
سری به بزم عزاداری پسر بزنیم
شنیدهام به سرایش هجوم آوردند
به پاس غربت او ناله از جگر بزنیم
شروع غیبت مهدی چه درد انگیز است
سزاست ضجه برآن یار در سفر بزنیم
رواست گرکه «وفایی» مثال منتظران
همیشه ندبه کنان دم زمنتظر بزنیم
✍ #سیدهاشم_وفایی