#حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#انقلاب
#محمود_تاری
ای نگاهت آفتاب عشق و ایمان فاطمه
نور می گیرد زتو خورشید رخشان فاطمه
کشور ما کشور آئینه داران ولاست
آن ولایت کز تو دارد جلوه در جان فاطمه
هر کجا پا می گذاریم از شما دارد نشان
بوی گل عطر تو دارد خاک ایران فاطمه
نام زهرا بر جبین لاله های سرخ بود
چون تو هستی مادر خیل شهیدان فاطمه
ما به پیش زورگویان جهان اِستاده ایم
التفاتی کن ، مدارِ ما بچرخان فاطمه
ای نفس های توعالمگیر ، از حق کن طلب
کاخ هر ظالم شود از پایه ویران فاطمه
صاحب این انقلاب اصلاً شمایید و ، تویی
ناجی این کشتیِ در دست توفان فاطمه
هرچه فرمان شماباشدهمان درگوش ماست
ما مطیع امرتان ، دلها به فرمان فاطمه
رهبری داریم از نسل شما ، از نسل نور
ما و این فرزندتان ، این نور تابان فاطمه
این شما هستید قرآن مجسّم در جهان
من ارادتمندتان هستم به قرآن فاطمه
در ارادتمندی ما نیست تردیدی ، ببین
پرچم داغ تو دارد هر خیابان فاطمه
ماجرای جانگدازت در مدینه آتش ست
آتشی کز آن بسوزد قلب انسان فاطمه
بیت الاحزان تو را از ابر گریان تر منم
دارم از اندوه تو حال پریشان فاطمه
از چراغ اشک ما روشن شبستان غم ست
رنگ هجران تو دارد این شبستان فاطمه
نامتان سرشار از انوار حق ، "یاسر" کنون
نور در نور از شما دارد به دیوان فاطمه
🏴 به مناسبت شهادت سرلشگر #قاسم_سلیمانی
می خروشد از داغش دیده های توفانی
ریزد از گلو بیرون ناله های زندانی
قاسم سلیمانی پر کشید و رفت اما
می جهد برون از دل خشم های ایمانی
خون او هزاران گل روی شاخه بنشانده
شد مکرّر ای یاران قاسم سلیمانی
دست حق برون آید با نشانی از قدرت
می رود که بر چیند لانه های شیطانی
پایگاه آمریکا ، پایگاه اسرائیل
محو می شود هر دو در طلوع بحرانی
آسمان بود شاهد می رسند موشک ها
بر زمین نمی ماند این خبیث سُفیانی
غُرّش مسلمانان چو به جوش می آید
از عدو نمی ماند جز مسیرِ ویرانی
می چشد عدو یاران در خروش ناهنگام
ضربت عراقی ها ، ضرب شصت ایرانی
🔸شاعر:
#محمود_تاری
#مرثیه_امام_حسن #مناجات_امام_زمان
ماه روشنگر من آینه ی اشک منی
گر نیایی به خدا قلب مرا می شکنی
بین عشاق رخت صحبت وصل است و فراق
چه کند عاشق تو جز تو ندارد سخنی
ساکن کلبه غم ، مویه کنان می گویم
ما چو یعقوب تو هم یوسف گل پیرهنی
گرچه داریم به دل شعله ی هجران آقا
تو فقط مایه ی دلگرمی هر مرد و زنی
این که مشتاق وصال تو بود چشمانم
یاس هر گلشنی و گلشن هر یاسمنی
باغ بی شمع و چراغی رخ تو می طلبد
می روی تا که در آن رحل اقامت فکنی
گریه کن با جگری سوخته در این ماتم
تو که خود جان نبی ، پاره قلب حسنی
دیشب از حنجره ای خون جگر ریخت به طشت
چه لبی غرق به خون بود و چه گلگون لگنی
"یاسر" از خون جگر بر دل آیینه نوشت
ای فدای تو که روشنگر هر انجمنی
🔸شاعر:
#محمود_تاری
#ماه_مبارک_رمضان
آتش زنید داغ پریشانی مرا
ویران کنید خیمه ی ویرانی مرا
تا کی ز هجر خانه بدوش دیار غم
سامان دهید بی سر و سامانی مرا
توفانی ام ز هجر در این بحر بی کران
برهم زنید لحظه ی توفانی مرا
قرآن نور طلعت یار است و این زمان
بر سر بگیر آیه ی قرآنی مرا
هر قطره اشک گوهر زندانی دل است
بیرون کنید گوهر زندانی مرا
در پای یار گل بفشانم ز اشک خود
گلشن نداشت تاب گل افشانی مرا
شبهای اشک می گذرد بی حضور ماه
پیدا کنید آن مه پنهانی مرا
سلمان اوست چشم به ره مانده، بنگرید
تا پی برید ایده ی ایرانی مرا
شوق وصال خط مسلمانی من است
هان ، بنگرید شوق مسلمانی مرا
آید پدید صبح درخشان من ز یار
شرحی دهید صبح درخشانی مرا
در حیرت است " یاسر " ازین ماجرا دلم
گلگون نویس حالت حیرانی مرا
🔸شاعر:
#محمود_تاری
✅غزل شب جمعه ماه مبارک رمضان
🔻محمود تاری (یاسر)
بیا بندگی کن که عزّت رسید
شبِ جمعه ی ماه رحمت رسید
شبِ جمعه ی ماه خوب صیام
که از او دل ما به طاعت رسید
شبِ جمعه ی ماه رحمت کزو
دل اهل طاعت به دعوت رسید
رها کن خودت را ز هر تیرگی
که وقت رهایی ز ظلمت رسید
بخوان ای دل من خدا را کزو
تو را نغمه های اجابت رسید
در این آخرین لحظه های عبور
دل من به اوج سعادت رسید
گرفت از کرم دامنِ کبریا
دو دستم ، چو وقت کرامت رسید
نکردیم ما بندگی صد دریغ
به دل گرچه نور هدایت رسید
نبودیم یادِ امام زمان
که دلها به هجران حضرت رسید
بیا یادی از روی مهدی کنیم
که از او به جانها حلاوت رسید
چو بردیم نام دل انگیز او
ز هر سو نسیم طراوت رسید
رسد در حریم ولایش یقین
دلی را که نقشِ ارادت رسید
دوباره تو را فرصتی داده اند
مده از کف آن را ، چو فرصت رسید
غنیمت شمار ای دل بی قرار
تو را بار دیگر غنیمت رسید
بخوان بار دیگر تو جوشن کبیر
شبِ خوب ماه عبادت رسید
ز انبوه جُرم و خطا توبه کن
که شب های اشک و ندامت رسید
بزن بر دل و سینه را پاک کن
به چشمت اگر اشک خجلت رسید
صداقت طلب کن ز پروردگار
که دل سمت حق از صداقت رسید
شبِ جمعه و جان من کربلاست
دلم در هوای زیارت رسید
چو پروانه وا کرده ام بال و پر
دلم در حریم شهادت رسید
به یاد عطش جانم آتش گرفت
دوباره به دل داغ عترت رسید
دلم رفته در قتلگاه حسین
همانجا که ما را روایت رسید
جدا شد سر از پیکر پاک او
به دل تیر غم زین حکایت رسید
سرش روی نی ، پیکرش روی خاک
خِیامش در آنجا به غارت رسید
دل زینب از غصّه ها غرقِ غم
که نوبت به هجر و اسارت رسید
چه دلها که خون شد ز آل رسول
چه غم ها که بر آل عصمت رسید
ازین قصّه ی غُصه دار فًلک
تو را "یاسر" اکنون مرارت رسید
#ماه_مبارک_رمضان
#محمود_تاری (یاسر)
✅وداع با ماه مبارک رمضان
🔻محمود تاری (یاسر)
شیون کنید ماه عبادت تمام شد
نالان شوید آخرِ ماه صیام شد
می خواستم غبار بشویم ز دل ولی
این حلقه های اشک برایم که دام شد
بگذر ز خویش ، دیده رها کن ز دیگران
اینجا وقوف بهر تو دیگر حرام شد
شب های پُر ز سوزِ ابو حمزه هم گذشت
هر شب فغان و ناله برایم مدام شد
با افتتاح دل به حریم ولا زدیم
هر شب که یاٰاِلٰه به لب ها کلام شد
هر شب به یاد مهدی زهرا گریستیم
هر شب سخن ز چهره ی ماه امام شد
یٰا رَب نشد که شهد وصالی به لب زنم
با این مرارتی که ز هجران به کام شد
تا حرف عاشقان برساند حضور یار
هر آه سینه سوز به هستی پیام شد
با یک سلامِ شوق به کرب و بلای دوست
دل ها روانه جانبِ دارُالسَّلام شد
هر شب به یاد کرب و بلا هم گریستیم
هر شب پرید مرغ دلی کو به بام شد
از چهره بُرد گَرد گناهی که داشتیم
اشک از غم حسین که حُسنِ ختام شد
ما را هماره نوکر مولا شناختند
ما را غم حسین همیشه به نام شد
"یاسر" گرفت منصب آقایی و شرف
در بارگاه یار هر آن کس غلام شد
#ماه_مبارک_رمضان
#وداع_ماه_رمضان
#مناجات
#محمود_تاری (یاسر)
تقدیم به #شهید_صیاد_خدایی
#شهدا_و_دفاع_مقدس
ببین راه سعادت را نبستند
مسیر این ارادت را نبستند
دوباره لاله گون شد عشق ، یعنی
در باغ شهادت را نبستند
شکوفا شد گل فصل بهاران
شهیدی از تبار بی قراران
چو مرغی در هوا می رفت آن گل
به سمت کربلا می رفت آن گل
چو یاران به خون غلتیده ی خویش
مسیر عشق را می رفت آن گل
دو بال غرق خون را باز می کرد
به سوی آسمان پرواز می کرد
دوباره دل به دریای خطر زد
به طومار دلش مُهر سفر زد
نبودش طاقت دوری ز یاران
بدین خاطر هوایی گشت و پر زد
به گلزار ولایت محترم شد
چه صیادی که خود صید حرم شد
ز عرش عاشقی کوکب گرفته
نوای یارب و یارب گرفته
مدال لاله گون خدمتش را
ز دست حضرت زینب گرفته
خدایی صید دلها را رقم زد
دو چشم خویش در قاب حرم زد
دلی بی آتشین عاشق نباشد
بجز اهل یقین عاشق نباشد
به خون غلتان نگردد در ره دوست
هر آن کس این چنین عاشق نباشد
هر آن کس گل رود از صحن باغش
شهادت باز می آید سراغش
شاعر: #محمود_تاری «یاسر»
✅آغاز امامت امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)
🔻محمود تاری (یاسر)
بیا بسپار چشمان مرا در آسمان ای گل
بده دست مرا در دستهای کهکشان ای گل
تو آغاز زمینی، میتوانی گل برویانی
برویان چشم مستم را به رنگ ارغوان ای گل
تو را محدود کردن در حصار باغها عیب است
کرانی نیست بر حسنت، الا ای بیکران ای گل
نگردم لحظهای تا که جدا از عطر دستانت
بساز از برگهای گل برایم آشیان ای گل
مگردان رو زچشمانم که در این بیقرارستان
ندارم از فراق روی تو امن و امان ای گل
مرو از پیش چشمانم، مبند ای عشق پلکت را
که من وابستهام بر چشمهای مهربان ای گل
زپشت پنجره پیداست خورشید رخت، یعنی
جهان شد با طلوع آفتابت جاودان ای گل
مبادا جا بماند عاشقی از جمع عشاقت
ببر با خود مرا چون عاشقان با کاروان ای گل
به مهمانی چشمانت رسیدم همره «یاسر»
نمیخواهی مگر در خانه خود میهمان ای گل؟
#آغاز_امامت_امام_زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
#حضرت_مهدی علیه السلام
#نهم_ربیع_الاول
#محمود_تاری (یاسر)
حاج #محمود_تاری، فرمایشات امروز #مقام_معظم_رهبری به مناسبت سالگرد رحلت #امام_خمینی_ره را در قالب شعر درآورد... #امید_آفرینی؛ #جمهوری_اسلامی_ایران
باید که میان ملت ما
ایمان و امید زنده باشد
در پویش راه خدمت ما
ایمان و امید زنده باشد
فرمود عزیزْ رهبر ما
باید که شنید این سخن را
با جهد و جهاد و همت ما
ایمان و امید زنده باشد
برخیز و ز جان و دل بکوشیم
از چشمهی عاشقی بجوشیم
یعنی همه جا ز دعوت ما
ایمان و امید زنده باشد
باید سخن از امید گفتن
یعنی همهجا چو گل شکفتن
در هر سخن و عبارت ما
ایمان و امید زنده باشد
در عرصهی سبز استقامت
در راه دفاعِ از کرامت
در بِیْن تمام امّت ما
ایمان و امید زنده باشد
باید که برای حفظ ایران
در سایهی روشنای قرآن
هم بهرِ بقای عزّت ما
ایمان و امید زنده باشد
در حفظ کرامت جهانی
ماییم و تلاش جاودانی
باید که ز کار دولت ما
ایمان و امید زنده باشد
جایی که خطر کمین بگیرد
از خاتم ما نگین بگیرد
در همت و در صلابت ما
ایمان و امید زنده باشد
آیندهی کشور دلیران
یعنی که تمام خاک ایران
در آینهی صداقت ما
ایمان و امید زنده باشد
هنگام نشست و عافیت نیست
اینجا بجز از حضور ما کیست؟
برخیز که با اجابت ما
ایمان و امید زنده باشد
هر صبحدم امیدواری
چون فصل مطهّر بهاری
«یاسر» ز طلوع غیرت ما
ایمان و امید زنده باشد
✍ #محمود_تاری (یاسر)
#امام_صادق_ع_شهادت
بُردند اگر هجوم به بیت مطهّرش
در پشت در نبود گرانمایه همسرش
شد بسته گرچه به ریسمان دو دست او
بر سر نبود تیغ عدوی ستمگرش
گیرم که گشت همسر او غرقِ غم ولی
دیگر نخورد ضرب غلافی به پیکرش
گیرم که ریخت اشک عزیزانش از جفا
دیگر نسوخت لالهی کوثر برابرش
گیرم که بود مادر طفلان او غمین
دیگر نبود غنچهی نشکفته پرپرش
باید گریست در غم آن طفل نازنین
طفلی که دید حادثه در بطنِ مادرش
با آن که برد پای پیاده عدو ورا
دیگر نبود شاهد آن لحظه دخترش
عمامهاش فتاد اگر چه ز سر ولی
دیگر نبود هجمهی نا اهل بر سرش
از غصّه دید گریهی اهل و عیال خود
امّا ندید صدْمه به پهلوی همسرش
گرچه نشست آه و فغانش به دل ولی
سیلی نخورد بر رخ تنها صنوبرش
خون میشود دو دیدهی "یاسر" چو قلب یار
زین ظلمِ بی شمار که سخت است باورش
✍ #محمود_تاری (یاسر)
بهمناسبت بزرگداشت #حضرت_شاهچراغ_احمد_بن_موسی_ع
از یمن اوست خانهی دلها منور است
مسرور و شاد، حضرت موسیبنجعفر است
ذیالقعده را رسید فروغ دوبارهای
یعنی که ماه جلوه برانگیز اختر است
از نسل مصطفاست اینکه شکوفا شده چنین
در باغ عشق آینهدار صنوبر است
همنام مصطفاست غنچهی گلزار موسوی
وز عطر اوست گلشن جانها معطر است
احمد شکفت پیش دوچشم ستارهها
حالا رخش به لوح بهشتی مصور است
طفلی که گشت نور دو چشم امام عشق
این نورسیده جاری الطاف کوثر است
هفتم امام بوسه به رخسارهاش زند
رخسارهای که ماه به چشمش مسخر است
گر خواندهاند شاهچراغش به بزم عشق
این چلچراغ جلوهی نورش مکرر است
«یاسر» نرفت دست تهی از حریم وی
گنجینهی ولاست که لبریز گوهر است
✍ #محمود_تارى
#حضرت_ام_البنین_س_مدح_و_مصائب
بانوی عشق و ادب اُمُّ الْبَنین
روشنیها را سبب اُمُّ الْبَنین
روح سبز یاسهای بیقرار
مادر آلالههای داغدار
این تویی نوشیده از آب بقا
همسر والا مقام مرتضی
عشق را کردی هماره زمزمه
در کنار یاسهای فاطمه
بانوی حُجب و حیا، اُمُّ الْبَنین
همنشین مرتضی، اُمُّ الْبَنین
این تویی خورشید اما در حجاب
روشنایی میدهی چون آفتاب
این تویی لبریز از عطر عفاف
چادرت را میکند غیرت طواف
گل ولی دارای روح عفّتی
زن ولی آئینهدار عصمتی
ای که بودی همکلام اُوصیا
ای مقامت همطراز اُولیا
ای فروزانتر ز خورشید سپهر
مادری کردی تو زینب را به مهر
گریه کردی بر عزیز فاطمه
خویش را خواندی کنیز فاطمه
لاله از باغ شهادت چیدهای
داغ فرزندان خود را دیدهای
دست تو یک باغ احساس آفرید
عشق در بیت تو عبّاس آفرید
چشمهی آب بقا در بند توست
ساقی لبتشنگان فرزند توست
::
ای به عترت یار، یا اُمُّ الْبَنین
مادر ایثار، یا اُمُّ الْبَنین
نور حق را در دلم آوردهای
ای ز حق سرشار، یا اُمُّ الْبَنین
بود هر شب در عبادت تا سحر
چشم تو بیدار، یا اُمُّ الْبَنین
اشک تو ای بانوی گل آفرین
عطر هر گلزار، یا اُمُّ الْبَنین
خاک پایت مثل خاک کربلا
داروی بیمار، یا اُمُّ الْبَنین
مادری کن، سایه سار خویش را
بر سرم بگذار، یا اُمُّ الْبَنین
نیست غیر از تو درین ایّام غم
بر دلم غمخوار، یا اُمُّ الْبَنین
تربت پاک تو را شد در بقیع
اشک من زَوّار، یا اُمُّ الْبَنین
داشتی از داغ سرخ کربلا
دیدهای خونبار، یا اُمُّ الْبَنین
بودی از داغ حسین بن علی
لالهگون رخسار، یا اُمُّ الْبَنین
چار فرزندت به خون غلتیدهاند
در حریم یار، یا اُمُّ الْبَنین
مثل عبّاس دلاور داشتی
گوهر شهوار، یا اُمُّ الْبَنین
نالهی خود را ز داغ نینوا
بر زمین بسپار، یا اُمُّ الْبَنین
«یاسرِ» افتاده میداند که هست
لطف تو بسیار، یا اُمُّ الْبَنین
✍️ #محمود_تاری «یاسر»