گذرنامههای زیارتی ۵ سال اعتبار دارند
سخنگوي پليس:
🔹عزيزاني که از سال گذشته گذرنامه زيارتي(آبي رنگ) دارند کماکان تا ۵ سال اعتبار داشته و بدون نياز به هيچ اقدام خاصي ميتوانند براي سفر اربعين از آن استفاده کنند.
🔹هموطنان برای اخذ گذرنامه زیارتی باید به اپلیکیشن کاربردی پلیس من مراجعه و با مبلغ ۶۵ هزار تومان در کمترین زمان ممکن گذرنامه خود را دریافت کنند.
#حضرت_رقیه_س_شهادت
از زبان زجر(لعنت الله علیه)
خستهام بس که بین این صحرا
در پی تو دویدهام ای طفل
چکمههایم خراب شد از بس
خار از آن کشیدهام ای طفل
نام من را شنیدهای تاحال؟
خوب بشنو که نام من زجر است!
از من و شغل من چه میدانی؟
کار هر صبح و شام من زجر است!
دیدم از دور با کسی انگار
درد دل بی حساب میکردی
چه کسی را در این بیابانها
مادر خود خطاب میکردی؟
به امید کمک مباش ای طفل!
احدی بین دشت هرگز نیست
زحمتم دادی و نمیدانی
در مرامم گذشت هرگز نیست
وقتی از روی ناقه با لگدم
به روی خاک با سر افتادی
باید این را حساب میکردی
که تو با بد کسی درافتادی
از زبان حضرت رقیه(سلام الله علیها)
بس کن ای زجر کم گزافه بگو
گرچه طفلم ولی یلی هستم
جز خدا از کسی نمیترسم
نوهی مرتضی علی هستم
اگر آهم درآید از سینه
کار تو اشک و آه خواهد شد
هرکسی با رقیه در افتد
روزگارش سیاه خواهد شد
تو مرا هر چقدر هم، بزنی
باز هم جان نمیسپارم من
مقصد آخرین من شام است
با حبیبم قرار دارم من
من خبر دارم او شهید شده
ورنه بی من نمیرود سفری
خواستم عمه غصه کم بخورد
زدهام خویش را به بی خبری
من اگر که تو را حلال کنم
ولی از حرمله نمیگذرم
از کلام رباب فهمیدم
پیش لشکر خجل شده پدرم
قصد دارم در انتهای قیام
آبروی یزید را ببرم
بعد هم با خیال آسوده
میروم، میروم سوی پدرم
✍️ #علی_ذوالقدر
#حضرت_رقیه_س_شهادت
روضهات را قصه میگفتم برای دخترم
گریه کردم تا سحر با هایهای دخترم
گفتم از آب و غذا افتادی از روز دَهم
آنقدر کِز کرد، کم شد اشتهای دخترم
نیمهشبها میپَرم از خواب تا ویرانهات
با صدای گریههای بیصدای دخترم
با عروسکهای زیرِ خیمهی چادرسیاه
اشک میریزیم پای روضههای دخترم
تا زمین میخورد میدیدم شبیه قصّهات
اشک را در خندههای زخمِ پای دخترم
هیچ دختربچهای را زود بیبابا نکن
گریه کردم بارها با این دعای دخترم
اشکهایش ریخت روی گنبدِ نقاشیاش
یک حرم زائر شدم در کربلای دخترم
روضهات جاریست در دنیای دختردارها
با تو حتماً دوستم دارد خدای دخترم
✍️ #رضا_قاسمی
#حضرت_رقیه_س_شهادت
پس از مادر که لبخندش گشاید باب رحمت را
خدا بر دختران بخشیده دریای محبت را
به مردان شعلهای از غیرت خود داده و جایش
به زنها هدیه داده مهربانی و نجابت را
به آنان که پسر داده، توان و عزت افزوده
به هرکه دختری بخشیده کامل کرده نعمت را
پسر دلگرمی و آرام مادر میشود اما
پدر با دخترش طی میکند راه سعادت را
به دخترها مگر چیزی بهغیراز ناز میآید
پدرها خوب میفهمند وصف این لطافت را
خدا آیات رحمت را به دختر دارها گفته
بپرس از هرکه دختر دارد این حق و حقیقت را
زمانی میشود امابیها بهر پیغمبر
به پایان میرساند سالها ظلم و جهالت را
زمانی میشود زینت برای ساقی کوثر
مزین میکند دامان خورشید ولایت را
زمانی چون سهساله دختر شیرین ثارالله
وجودش رنگ بو بخشد بهار سبز عصمت را
یگانه دختری از نسل پیغامآور خاتم
به روی دست آورده برای خلق رحمت را
یگانه دختری مثل علی عالی اعلا
صبورانه به عالم هدیه میدارد هدایت را
سهساله دختری از نسل نور و آب و آیینه
که مثل جدهاش زهرا شرف داده شرافت را
حسین بن علی را جان و از جان نیز شیرینتر
بمیرم اینهمه آرامش و مهر و عطوفت را
دلوجان پدر بوده، دلوجان پدر برده
چه باید گفت این دلدادگی بینهایت را
گلی که ارث برده از عموی مهربان خود
بصیرت را، فضیلت را، اصالت را، شجاعت را
بمیرم دختری را که به زینب اقتدا کرده
بهجا آورده چون او حق پاکی و صداقت را
در آن وادی که از هر سو بلایی تازه سر میزد
به صبری زینبی میبرد با خود درد غربت را
به روی شانهها میبرد پرچم را اگر زینب
سهساله برملا میکرد با گریه حقیقت را
دم دروازهی ساعت که خون شد چشمها از غم
به لحن کودکی فریاد زد بر شام غیرت را
خرابه دردهایش را به پایان برد تا زینب
به خاک تیره بسپارد نسیم صبح رحمت را
میان چادری کوچک نهانش کرد تا فردا
به دست کوچک خود واکند قفل قیامت را
✍️ #حسن_شیرزاد
#حضرت_رقیه_س_شهادت
پس از مادر که لبخندش گشاید باب رحمت را
خدا بر دختران بخشیده دریای محبت را
به مردان شعلهای از غیرت خود داده و جایش
به زنها هدیه داده مهربانی و نجابت را
به آنان که پسر داده، توان و عزت افزوده
به هرکه دختری بخشیده کامل کرده نعمت را
پسر دلگرمی و آرام مادر میشود اما
پدر با دخترش طی میکند راه سعادت را
به دخترها مگر چیزی بهغیراز ناز میآید
پدرها خوب میفهمند وصف این لطافت را
خدا آیات رحمت را به دختر دارها گفته
بپرس از هرکه دختر دارد این حق و حقیقت را
زمانی میشود امابیها بهر پیغمبر
به پایان میرساند سالها ظلم و جهالت را
زمانی میشود زینت برای ساقی کوثر
مزین میکند دامان خورشید ولایت را
زمانی چون سهساله دختر شیرین ثارالله
وجودش رنگ بو بخشد بهار سبز عصمت را
یگانه دختری از نسل پیغامآور خاتم
به روی دست آورده برای خلق رحمت را
یگانه دختری مثل علی عالی اعلا
صبورانه به عالم هدیه میدارد هدایت را
سهساله دختری از نسل نور و آب و آیینه
که مثل جدهاش زهرا شرف داده شرافت را
حسین بن علی را جان و از جان نیز شیرینتر
بمیرم اینهمه آرامش و مهر و عطوفت را
دلوجان پدر بوده، دلوجان پدر برده
چه باید گفت این دلدادگی بینهایت را
گلی که ارث برده از عموی مهربان خود
بصیرت را، فضیلت را، اصالت را، شجاعت را
بمیرم دختری را که به زینب اقتدا کرده
بهجا آورده چون او حق پاکی و صداقت را
در آن وادی که از هر سو بلایی تازه سر میزد
به صبری زینبی میبرد با خود درد غربت را
به روی شانهها میبرد پرچم را اگر زینب
سهساله برملا میکرد با گریه حقیقت را
دم دروازهی ساعت که خون شد چشمها از غم
به لحن کودکی فریاد زد بر شام غیرت را
خرابه دردهایش را به پایان برد تا زینب
به خاک تیره بسپارد نسیم صبح رحمت را
میان چادری کوچک نهانش کرد تا فردا
به دست کوچک خود واکند قفل قیامت را
✍️ #حسن_شیرزاد
#حضرت_رقیه_س_شهادت
(تضمین غزلی از مرحوم طالب آملی)
رفتی و دل دختر تو بیتِ حَزَن شد
دور از تو پدر، کار همه ناله زدن شد
از ظلم، روی گردنِ ما جای رسن شد
"از ضعف به هر جا که نشستیم، وطن شد
از گریه، به هر سو که گذشتیم چمن شد"
از داغ غمت شعلهی افروخته بودم
من عشق تو با خون دل اندوخته بودم
بی تابترین دختر دلسوخته بودم
"پیراهنی از تارِ وفا دوخته بودم
چون تابِ فراق تو نیاوردْ کفن شد"
در خواب رسیدی به سرم دست کشیدی
با بغض، سخن گفتم و با گریه شنیدی
حرف از دلِ شب گم شدنم شد که خمیدی
"جانِ دگرم بخش که آن جان که تو دیدی
چندان ز غَمَت خاک به سر ریخت که تَنْ شد"
رفتی و خیام تو گرفت آتش نمرود
بعد از تو شبی دخترت از گریه نیاسود
برگرد به ویرانه مرا زود ببر زود
"عُشاقِ تو هر یک به نوایی ز تو خوشنود
گر شد ستمی بر سر کوی تو، به من شد"
✍️ #مجتبی_شکریان
#حضرت_رقیه_س_شهادت
نیزهدارت به من یتیمی را
داشت از روی نی نشان میداد
پیش چشمان کودکانت کاش
کمتر آن نیزه را تکان میداد
تو روی نیزه هم اگر باشی
سایهات همچنان روی سرِ ماست
ای سر روی نیزه! ای خورشید!
گرمیات جان به کاروان میداد
دیگر آسان نمیتوان رد شد
هرگز از پیش قتلگاه... آری
به دل روضهخوان تو -که منم-
کاش قدری خدا توان میداد:
سائلی آمد و تو در سجده
«انّمایی» دوباره نازل شد
چه کسی مثل تو نگینش را
اینچنین دست ساربان میداد؟
کمکم آرام میشوی آری
سر روی پای من که بگذاری
بیشتر با تو حرف میزدم آه
درد دوری اگر امان میداد
✍️ #رضا_یزدانی
#حضرت_رقیه_س_شهادت
شاعر برای گفتن از این غم کمک میخواست
روضه برای شرح این ماتم کمک میخواست
آنقدر روی پیکرش زخم و کبودی بود
مرهم برای زخم از مرهم کمک میخواست
از راه رفتنهای او چیزی نمیگویم
گاهی برای ایستادن هم کمک میخواست...
آتش میان خیمهها افتاد و از آن روز
شانه میان گیسوی درهم کمک میخواست
در خاطرش آمد رباب آن روز از باران
حتی به قدر بارشی نم نم کمک میخواست
یاد مدینه زنده شد در کنج ویرانه
عمه برای غسل او آن دم کمک میخواست
.
.
.
یادش بخیر آن روز آخر مادر پیرم
از من برای نصب یک پرچم کمک میخواست
✍️ #عباس_جواهری_رفیع
#حضرت_رقیه_س_مدح_و_شهادت
#حضرت_رقیه_س_شهادت
ای که تویی حسین را نور عین
رقیه خاتونی و بنت الحسین
سه ساله و معلم مکتبی
فروغ بخش دیدهی زینبی
تو رهرو عقیده و جهادی
تو رهنمای راه اعتقادی
تو بهترین پدیدهی مکتبی
حسینخو و زینبی مذهبی
به بحر عشق و عاشقی گوهری
سفینة النجات را لنگری
طینت تو پاکتر از گل بُوَد
نور وجود تو توکل بود
بزرگ عالمی! کجا کوچکی
باب حوائجی! اگر کودکی
نور تو ای شهیدۀ راه عشق
سرزده از سپیدهی راه عشق
به زخم جان و دل ما مرهمی
باب مراد همهی عالمی
تو رنگ و بو به زمزمه میدهی
که عطر و بوی فاطمه میدهی
سوخته جانها زشرار غمت
جان همه فدای عمر کمت
گذشته در فراق شبهای تو
ندیده کس خنده به لبهای تو
سهسالهای و پُر زجوش و خروش
رنج چهل ساله کشیدی بدوش
چون تو کسی داغ صبوری ندید
اینهمه رنج و داغ دوری ندید
نشد دلت لحظهای از غم بری
تاکه شدی به رنگ نیلوفری
هیچ کسی نگفت جرمت چه بود
که شد رخت زضرب سیلی کبود
به نُه فلک شرر زده شیونت
کبود شد زتازیانه تنت
شبی که ماندی عقب از قافله
پای تو شد زخار پر آبله
تو شعله بر دیدهی تر میزدی
نالهی ای پدر پدر میزدی
تو دیدهای جمال نورانیاش
تو دیدهای شکسته پیشانیاش
تو شستهای به اشک غم نای او
تو دادهای بوسه به لبهای او
به وصف تو ای گل مینو سرشت
عشق به روی برگ گلها نوشت
کجا کسی به غیر تو جان خود
نثار کرده بهر مهمان خود
«وفائیام» ملول وخسته دلم
به یاد نالهات شکسته دلم
✍️ #سیدهاشم_وفایی