#امام_زمان_عج_مناجات
اگرچه زود؛ میآید، اگرچه دیر؛ میآید
سوار سبزپوش ما به هر تقدیر میآید
همان خورشید موعودی که در روز طلوع او
حدیث صبح صادق میشود تفسیر، میآید
زمین آبیتر از این آسمانها میشود وقتی
که آن آیینۀ سبز «خدا تصویر» میآید
شکوه مهربانی که نگاه نافذش حتی
به روی سنگها هم میکند تأثیر، میآید
در اعماق نگاهش میتوان خشمی مقدس دید
دلش لبریز از مِهر است و با شمشیر میآید
چنان با ضربههای حیدری اعجاز خواهد کرد
که از دیوار هم، گلنغمۀ تکبیر میآید
دقیقاً رأس آن ساعت که در نزد خدا ثبت است
نه قدری زودتر از آن، نه با تأخیر میآید
✍️ #سیدمحمدجواد_شرافت
#امام_زمان_عج_مناجات
این روزها که میگذرد، غرق حسرتم
مثل قنوتهای بدون اجابتم!
بستهست چشمهای مرا غفلت گناه
تو حاضری! منم که گرفتار غیبتم!
یک گام هم به سوی شما برنداشتم
ای مرحبا به این همه عرض ارادتم!
خالیست دست من، به چه رویی بخوانمت؟
دل خوش کنم به چه؟ به گناهم؟ به طاعتم؟
من هر چه دارم از تو، از این دوستیِ توست
خیری ندیدهای تو ولی از رفاقتم
بگذر ز رو سیاهی من، أیها العزیز!
حالا که سویت آمدهام غرق حاجتم
بگذار با نگاه تو مانند حُرّ شوم
با گوشهچشم خود بِرَهان از اسارتم
آن روز میرسد که فدایی تو شوم؟
من بیقرار لحظۀ ناب شهادتم
✍️ #یوسف_رحیمی
#امام_زمان_عج_مدح_و_مناجات
#امام_زمان_عج_مناجات
...هر کوچه و هر خانهای از عطر، چو باغیست
در سینهٔ هر اهل دل و دلشده داغیست
آویخته بر سر درِ هر خانه چراغیست
بر هر لبی از موعد و موعود، سراغیست
از شوق، همه رو به سوی میکده دارند
یاری ز سفر، سوی وطن آمده دارند
کی یار سفر کردهٔ ما از سفر آید
بعد از شبِ دیجورِ محبان، سحر آید
از باب صفا، قبلهٔ ما کی به در آید
بیبال و پران را پر و بالی دگر آید
کی پرده گشاید ز رخ آن روی گشاده
کز رخ کند از اسب، دو صد شاه، پیاده...
تو در پی خود، قافله در قافله داری
در سلسلهٔ زلف، دو صد سلسله داری
با آنکه خود از منتظرانت گله داری
سوگند به آن اشک که در نافله داری
با یک نگه خود، مس ما را تو طلا کن
آن چشم که روی تو ببیند تو عطا کن
ای گمشدهٔ مردم عالم! به کجایی؟
کی از مه رخسارهٔ خود پرده گشایی؟
ما ریزهخوریم و تو ولینعمت مایی
هر جمعه همه چشم به راهیم بیایی
یک پرتو از آن چاردهم لمعه نیامد
بیش از ده و یک قرن شد، آن جمعه نیامد...
بشکسته ببین سنگ گنه بال و پر از ما
کس نیست در این قافله، واماندهتر از ما
ما بیخبریم از تو و تو باخبر از ما
ما منتظِر و خونْ دلت ای منتظَر از ما
ما شبزدهایم و تو همان صبح سپیدی
تنها تو پناهی، تو نویدی، تو امیدی
عشق ابدی و ازلی با تو بیاید
شادی ز جهان رفته، ولی با تو بیاید
آرامش بینالمللی با تو بیاید
ای عِدلِ علی! عَدلِ علی با تو بیاید
عمریست که در بوتهٔ عشقت بهگدازیم
هر کس به کسی نازد و ما هم به تو نازیم
هرچند که ما بهرهور از فیض حضوریم
داریم حضور تو و مشتاق ظهوریم
نزدیک تو بر مایی و ماییم که دوریم
با دیدهٔ آلوده چه بینیم؟ که کوریم
در کوه و بیابان ز چه رو دربهدری تو؟
هم منتظِر مایی و هم منتظَری تو...
✍️ #علی_انسانی
#امام_زمان_عج_مناجات
دو بند از یک ترکیببند مهدوی
..ای مصلح کل، منجی در راه مهدی
چشم امید هرچه خاطرخواه مهدی
چون روز روشن میشود شبهای تارم
تا میدرخشی مثل قرص ماه مهدی
بگذار بوسه از کف پایت بچینم
حتی به قدر لحظهای کوتاه مهدی
خوشبختی یعنی عاشقانی با تو هستند
همسفره، همدل، همنفسی، همراه مهدی
قطعاً قنوت تو هدایتآفرین است
چشم امید مردم آگاه مهدی
سیدحسنها پیشمرگت حجت الله!
ای رهبر انصار حزب الله مهدی
سبک و سیاق انقلاب تو حسینیست
ساماندهی لشگرت کار خمینیست
::
از جنس رعدی موعد طوفان میآیی
با تیغ عدل و منطق و برهان میآیی
گویا که "جاء الحق" به بازویت نوشتند
در سایهسار رحمت قرآن میآیی
تالی حیدر، مهدی کرار هستی
چون شیرهای شرزهای، غرّان میآیی
تا لشکری از قوم سلمان برگزینی
روزی سراغ مردم ایران میآیی
به انتقام خون پاک شیعیانت
تا ضاحیه، تا مقتل لبنان میآیی
کوری چشم شوم اولاد سقیفه
آقای شیعه! یاعلی گویان میآیی
با عزم فتح مکه و فتح مدینه
تنها، نه بلکه با دو صد گردان میآیی
گفتم مدینه، داغ دلها تازه شد باز
ای آشنای تربت پنهان! می آیی؟!
قربان چشمان ترت! برگرد برگرد
آقا به جان مادرت! برگرد برگرد
✍️ #علیرضا_خاکساری
#امام_زمان_عج_مناجات
آن صدایی که مرا سوی تماشا میخواند
از فراموشیِ امروز به فردا میخواند
آشنا بود صدا، لهجۀ زیبایی داشت
گله از فاصله، از غربت و تنهایی داشت
همنفس با من از آهنگ فراقم میخواند
داشت از گوشۀ ایران به عراقم میخواند
یادم انداخت که آن سوی تماشا او هست
میروم میروم از خویش به هر جا او هست
جمکران بدرقه در بدرقه، تسبیح به دست
سهله آغوش گشودهست مفاتیح به دست
رایحه رایحه با بوی خودش میخوانَد
خانۀ دوست مرا سوی خودش میخوانَد
خانۀ دوست که از دوست پر از خاطره است
خانۀ دوست که نام دگرش سامره است
آن اویسم که شبی راه قرن را گم کرد
با دل ما تو چه کردی که وطن را گم کرد؟
وطن آنجاست برایم که پر از خویشتن است
یعنی آنجا که در آن خانۀ محبوب من است
سامرا! خانۀ محبوب من! از او چه خبر؟
از دلآرام من، از خوبِ من، از او چه خبر؟
ما همه غرق سکوتیم تو اینبار بگو
سامرا! طاقت ما طاق شد از یار بگو
سایۀ روشنش آورده مرا تا اینجا
بوی پیراهنش آورده مرا تا اینجا
به اذانش، به قنوتش، به قیامش سوگند
به رکوعش، به سجودش، به سلامش سوگند
قَسَمت میدهم آری به همان راز و نیاز
آخرین بار کجا در حرمت خواند نماز؟
آخرین مرتبه کی راهی میقات شدهست؟
آخرین بار کجا غرق مناجات شدهست؟
خسته از فاصلهام با منِ بیتاب بگو
با من از گریۀ او در دل سرداب بگو
سامرا! ای که بلندای شکوهت عرش است
گرد و خاک قدمش روی کدامین فرش است؟
حرمت ساحل آرامترین امواج است
این گدا سامرهای نیست، ولی محتاج است
از زمستان پیاپی به بهارم برسان
بر لبم عرض سلام است به یارم برسان
ما به تکرار دچاریم بگو با یارم
غیر او چاره نداریم، بگو با یارم ـ
رنگ و رو رفته شد آفاق، به دنیا برگرد
ما نخواندیم دعای فرج اما برگرد
آنچه را مانع دیدار شد از دیده بگیر
جز تو ما از همه گفتیم، تو نشنیده بگیر
تو فقط چارۀ هر دردی و برمیگردی
وعدۀ بی برو برگردی و برمیگردی
روزیِ باغچه آن روز نفس خواهد بود
جای دل، آنچه شکستهست، قفس خواهد بود
از سر مأذنۀ کعبه اذان میخوانیم
قبلۀ کج شده را سوی تو میچرخانیم
هر کجا مینگرم ردّ عبورت پیداست
کوچه در کوچه نشانی ظهورت پیداست
تازه این اول قصهست، حکایت باقیست
ما همه زنده بر آنیم که رجعت باقیست
مینویسم که شب تار سحر میگردد
یک نفر مانده از این قوم که برمیگردد
✍️ #سیدحمیدرضا_برقعی
#امام_زمان_عج_مناجات
از خودم میپرسم آیا میشود او را ببینم؟
آن غریب آشنا را میشود آیا ببینم؟
اشک میریزم اگر حرفی از او در بین باشد
اشک میریزم اگر نامی از او حتی ببینم
رد پایش را اگر در خلوت «علامه حلی»
دستخطش را اگر در بین کاغذها ببینم
از نگاه «سیدبحرالعلوم» آن ماه را آه!
در میان سینهزنها ظهر عاشورا ببینم
یا به چشم «سید» او را بین سرداب مقدس
در دل تاریک شب در سجده و نجوا ببینم
کاش میشد در طواف کعبه دستش را ببوسم
یا میان زائران اربعین او را ببینم
سحرهای ساحران را دیدهام یک عمر یارب
میرسد روزی عصا را در کف موسی ببینم؟!
✍️ #سیدعلیرضا_شفیعی
#امام_زمان_عج_مناجات
#حدیث_نفس #تلنگر
در راه وصل، ما ندویده بریدهایم
باری به روی شانه نبرده خمیدهایم
دوران انتظار به ما خوش گذشته است
ما را ببخش تازه به دوران رسیدهایم
دنیای بی تو نیست به غیر از جهنمی
دنیا تویی و ما همه دنیا ندیدهایم ...
با اولین نسیم گذشتیم از این درخت
ما یا کریمِ از سر شاخه پریدهایم ...
ترجیح دادهایم قفس را به پر زدن
یوسف فروشهای اسارت خریدهایم
در پشت پردههای جهالت نهان شدیم
در نوع خود به وادی غفلت پدیدهایم
در عصر انتظار تو یک عمر روز و شب
جای نفس، بدون تو ذلت کشیدهایم
✍️ #ناصر_دودانگه
#امام_زمان_عج_مناجات
به کام خلق نشاطی که میدهد رطبش
هزار سال دگر هم نمیرود طربش
طبابتیست برای طبیب ما که هنوز
نرفته هیچ مریضی به جانب مطبش
ز فیض ریخته دستش چو عمر، کوتاه است
کسی که نیست بلند آه آه نیمهشبش
اگر نسوخت دلم پا به پای او هر شب
خودم به دست خودم صبح میکنم ادبش
برای من سحر وصل عید قربان است
شب وصال نمردم اگر، یکی طلبش
به خیل گوشهنشینان فراق را دادند
همیشه خیر ببیند مسببش، سببش
به وقت بردن نامش به سجده میافتم
نگار ما به خداوند میرسد نسبش
دلش به ما عجمیزادگان بُوَد مایل
اگرچه دلبر ما را نوشتهاند عربش
خدا کند که تقرب از آنطرف باشد
به جای صد قدمم راضیام به یک وجبش
”ز بخت خفته ملولم بُوَد که بیداری… “
دعا کند همه را باز در نماز شبش
✍️ #علی_اکبر_لطیفیان
#امام_زمان_عج_مناجات
#نیمه_شعبان
از آنروزی که با عشقت گره خوردهست دنیایم
تو را حس میکنم در تار و پودِ روز و شبهایم
به عشقِ دیدنت هر هفته صبحِ جمعهها خوانده
"بِنَفسي أنتْ" را در ندبهها نذرِ تو، بابایم
تمام آرزویت هست برگردم از آن راهی،
که رفتم اشتباه و رفت حالِ خوب و زیبایم
بلایِ غیبتَت تقصیرِ عصیانهای من بوده
به دستت میزدم بوسه؛ نمیلغزید اگر پایم
اگر غیر از تو را با جان و دل، بیرون کنم از دل
یقیناً گوشهای از خیمهگاهت میشود جایَم
منِ آلوده را آسوده کن از نفْس ِ شیطانی
نگاهم کن عزیزم که گدایی بی سر و پایم
مریضِ لاعلاجَت را دعا کن نیمهی شعبان
شبِ میلادِ تو بسیار محتاجِ مداوایم
دو چشمَم را به عشقِ دیدنت بستم به رویِ غیر
تو آن عشقِ حلالم هستی و غرقِ تماشایم
بیا و عیدیام را با دعای خیر تزئین کن
دعایی که زنَد امضایِ قطعی بر تقاضایم
بدان مثلِ شهیدان عاقبت دل میبرم از تو
فدایت میشوم! یکروز به چشمِ تو میآیم!
✍️ #مرضیه_عاطفی
#امام_زمان_عج_مناجات
الا که راز خدایی! خدا کند که بیایی!
تو نور غیب نمایی، خدا کند که بیایی!
شبِ فراغِ تو جانا، خدا کند به سرآید
سرآید و تو بر آیی، خدا کند که بیایی!
دمی که بی تو بر آید، خدا کند که نباشد
الا که هستی مایی، خدا کند که بیایی!
تو از خداست وجودت، ثُبات دهر ز جودت
رجایی و همه جایی، خدا کند که بیایی!
به گفت و گوی تو دنیا، به جست و جوی تو دلها
تو روح صلح و صفایی، خدا کند که بیایی!
به هر دعا که توانم، تو را همیشه بخوانم
الا که روح دعایی، خدا کند که بیایی!
نظامِ نظمِ جهانی! امامِ عصر و زمانی!
یگانه راهنمایی، خدا کند که بیایی!
فِسرده عارضِ گلها، فتاده عقده به دلها
تو دست عقدهگشایی، خدا کند که بیایی
دل مدینه شکسته، حرم به راه نشسته
تو مروهای، تو صفایی، خدا کند که بیایی!
تو احترام حریمی، تو افتخار حطیمی
تو آبروی منایی، خدا کند که بیایی!
تو مشعری، عرفاتی، تو زمزمی، تو فراتی
تو رمز آب بقایی، خدا کند که بیایی!
هنوز جسم شهیدان، فتاده است به میدان
تو وارث شهدایی، خدا کند که بیایی
بیا و پرده بر افکن، به ظلم، شعله در افکن
که نور عدل خدایی، خدا کند که بیایی!
الا که جانِ جهانی، جهانِ جان و نهانی
نهان ز دیدهی مایی، خدا کند که بیایی!
به سینهها تو سُروری، به دیدهها همه نوری
به دردها تو دوایی، خدا کند که بیایی
ز هر دری به تظلّم، ز هر سری به ترنّم
رسد به گوش نوایی، خدا کند که بیایی!
اسیر بند جفا را، دچار رنج و بلا را
به دست توست رهایی، خدا کند که بیایی!
قسم به عصمت زهرا، بیا ز غیبت کبری
دگر بس است جدایی، خدا کند که بیایی!
"موید" است و دعایت، اگر قبولِ خدایت
فِتد دعای گدایی، خدا کند که بیایی!
✍️مرحوم #سیدرضا_مؤید
#امام_زمان_عج_مناجات
مولای من! از خویش نشانی بفرستید
جانها به لب آمد همه، جانی بفرستید
مانند ترنجیست دلم پر شده از خون
از تیزی آن تیغ، نشانی بفرستید
یا خود ز در آیید که انگشت ببرّیم
یا طاقتی و صبر و توانی بفرستید
یا پردهی غیبت بدرانید به یکبار
یا مژدهی آن را به جهانی بفرستید
بر جان ستم شعلهای از خشم ببارید
بر آتش غم، آب روانی بفرستید
با خُلق نبی، روشنی ای زادهی نرگس
بر دیدهی خَلق نگرانی بفرستید
انباشته از مال حرام است شکمها
بر سفرهی ما لقمهی نانی بفرستید
هر سو دل مظلوم شد از آه، لبالب
تا وا رهد این تیر، کمانی بفرستید
این نیست نمازی که خدا خواسته، از نو
بر مأذنهها بانگ اذانی بفرستید
پروندهی ما لایق امضای شما نیست
بر نامهی ما مُهر امانی بفرستید
✍️ #افشین_علا
#امام_زمان_عج_ولادت
#امام_زمان_عج_مناجات
زلفت اگر نبود، نسیم سحر نبود
گمراه میشدیم نگاهت اگر نبود
مهر شما به داد تمنای ما رسید
ورنه پل صراط، چنین بی خطر نبود
تعداد بی نظیریِتان روی این زمین
از چهارده نفر به خدا بیشتر نبود
پیراهن، اشتیاق نسیمانهای نداشت
تا چشمهای حضرت یعقوب، تر نبود
بی تو چه گویمت که در این خاک سرزمین
صدها درخت بود ولیکن ثمر نبود
ای آخرین بهار! چرا دیر کردهای؟!
ای مرد با وقار! چرا دیر کردهای؟!
این جشنها برای تو تشکیل میشود
این اشکها برای تو تنزیل میشود
وقتی برای آمدنت گریه میکنیم
چشمانمان به آینه تبدیل میشود
بوی خزان گرفتهی پاییز میدهد
سالی که بی نگاه تو تحویل میشود
ایمان ما که اکثراً از ریشه ناقص است
با مقدم ظهور تو تکمیل میشود
تقویم را ورق بزن و انتخاب کن
این جمعهها برای تو تعطیل میشود
ای آخرین بهار! چرا دیر کردهای؟!
ای مرد با وقار! چرا دیر کردهای؟!
ای آخرین توسل خورشید بامها
ای نام تو ادامهی نام امامها
میخواستم بخوانمت اما نمیشود
لکنت گرفتهاند زبان کلامها
ما آن سلام اول ادعیهی توأیم
چشم انتظار صبح جواب سلامها
آقا چگونه دست توسل نیاوریم
وقتی گدا به چشم تو دارد مقامها
از جانماز رو به خدا و بهشتیات
عطری بیاورید برای مشامها
ای آخرین بهار! چرا دیر کردهای؟!
ای مرد با وقار! چرا دیر کردهای؟!
هر شب کنار پنجرههای وصال تو
حرف تو بود و آمدنی که قرار بود
آن روزها که بوی تو در سال میوزید
پاییز هم برای درختان بهار بود!
حتی نگاه کردن خورشید جمعه هم
نذر ظهور دولت چشم نگار بود
جمعیتی به نالهی ما گریه میشدند
از بس که آه ندبهی ما گریهدار بود
ای آخرین بهار! چرا دیر کردهای؟!
ای مرد با وقار! چرا دیر کردهای؟!
آقا بیا که میوهی ما کال میشود
جبریلمان بدون پر و بال میشود
در آسمان و در شب شعر خدا هنوز
قافیههای چشم تو دنبال میشود
یعنی تو آمدی و همه گرم دیدناند
وقتی کنار پنجره جنجال میشود
روز ظهور نوبت پرواز میشود
روز ظهور بال همه بال میشود
بیش از تمام بال و پر یا کریمها
دست کبود فاطمه خوشحال میشود
ای آخرین بهار! چرا دیر کردهای؟!
ای مرد با وقار! چرا دیر کردهای؟!
✍️ #علی_اکبر_لطیفیان