eitaa logo
کانون مداحان وخادمیاران رضوی چهارمحال وبختیاری
166 دنبال‌کننده
7.6هزار عکس
4.2هزار ویدیو
184 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
خوشا لحظه‌ای بال و پر داشتن سر کوی دلبر گذر داشتن خوشا با خدا بودن و زیستن به یاد خدا چشم تر داشتن همیشه به سوی خدا رو زدن همیشه صفای سحر داشتن چه خوب است عاشق ز معشوقِ خویش تمنای یک دم نظر داشتن چه خوب است دنبال تو آمدن و از جایگاهت خبر داشتن چه خوب است دائم صدایت زدن همیشه هوایت به سر داشتن چه خوب است یک شب به همراه تو به سرداب تو یک سفر داشتن من امشب هوای تو دارم به سر کرم کن مرا در کنارت ببر درِ آسمان، در سحر باز شد فرشته مهیای پرواز شد ملک در دل آسمان زد صدا: و میلاد خورشید آغاز شد شنیدم شبیه کلیم آمدی و موسایی تو خبرساز شد حَسَن بر گل روی تو خنده زد پدر با وجودت سرافراز شد برایِ دلِ مادرِ پاکِ تو زمان سحر، کشف صد راز شد رسیدی و در سجده افتادی و زبانت به توحیدِ حق باز شد پدر با تو می‌گفت ناگفتنی چه اسرارهایی که ابراز شد تو باطل ستیزی؛ تو جاءالحقی ولی خدا؛ حجت مطلقی کنار دلم گاه گاهی بیا تو از جاده‌های الهی بیا سیاهِ گناهم، بیا نور عشق در این دورۀ روسیاهی بیا بیا از مدینه، بیا از نجف بیا از دل این دو راهی بیا اگر چه فراهم نگشته هنوز برای قیامت سپاهی، بیا بگو کی مرا می‌بری با خودت چه روزی؟! چه سالی؟! چه ماهی؟! بیا ببین حال و روز دل شیعه را شده کشته‌ی بی گناهی بیا اگر تو نیایی چه کس می‌شود، برای دل ما پناهی؟ بیا بیا قبل از اینکه بیاید اجل، بگیری مرا لحظه‌ای در بغل مرا گاه در خاطرت فرض کن مرا گرد و خاک دَرَت فرض کن من از چشم پاک تو افتاده‌ام مرا اشک چشم ترت فرض کن منِ روسیاهِ زمین خورده را سیاهیّ در لشگرت فرض کن اگر اولین عاشقت نیستم مرا عاشق آخرت فرض کن اگر چه لیاقت ندارم ولی مرا کمترین زائرت فرض کن به وقت ظهورت بیا و مرا نگهبان در سنگرت فرض کن بکش دست خود را به روی سرم مرا نوکر مادرت فرض کن ببخشا به من این خیالات را مگیر از لبم این مناجات را تو مرگ ستم را رقم می‌زنی تو زنجیر محکم به غم می‌زنی زمان ظهورت به اذن خدا صف مشرکان را به‌هم می‌زنی می‌آیی مدینه، میانِ بقیع به دنبال قبری قدم می‌زنی میان مدینه به سمت نجف تو طرح حرم تا حرم می‌زنی می‌آیی سر قبر ام البنین به یاد علمدار علم می‌زنی ضریح بزرگی بنا می‌کنی به روی طلایش قلم می‌زنی تو با یاد و نام حسین و حسن حسینیه‌های کرم می‌زنی زمان طلوعت که بر خاستی خبر کن مرا کارگر خواستی ✍️
پلکی زدی و صبح زمستان بهار شد خورشید در حرارت چشمت غبار شد تقدیر خاک، روشنی انتظار شد تیغ نگات خاطره‌ی ذولفقار شد چشم تو بهترین هنر آفرینش‌ست نامت همیشه تاج سر آفرینش‌ست عصر سیاه رنج، به پایان رسیده است بر دست باد، زلف پریشان رسیده است جان جهان و حضرت جانان رسیده است دیگر چه غم که صاحب دوران رسیده است دنیا رسیده است به پایان خط خون ای رستگاریِ دلِ تنهای مؤمنون چشمت بهشت را به تماشا گذاشته‌ست آیینه‌ای برابر زهرا گذاشته‌ست نقاش دهر، نقش تو یکتا گذاشته‌ست با تو چه منتی سر دنیا گذاشته‌ست ای نام دلربای تو تسبیح فاطمه ذکر قنوت و جان مفاتیح فاطمه ای انتظار سبز تمام پیمبران تنها امید و روزنه‌ی آخرالزمان باز است با تو پنجره‌ای رو به آسمان جاءَالحقِ خدا! زَهقَ الباطلی بخوان ای مرهم جریحه‌ی اعصار بردگی بشکن خلیل معجزه! دیوار بردگی بر خاک تا که گوشه‌ی چشمی نشان دهی، جانِ جهان بی حرکت را تکان دهی از کعبه با صلابت حیدر اذان دهی لرزه به قاب هرزگی دشمنان دهی ما زنده‌ایم صبح ظهور تو را؟! بگو غائب نمی‌شویم حضور تو را؟! بگو دیگر بس است هر چه که بی تو به سر شده‌ست عمری که بی تو لحظه به لحظه هدر شده‌ست قلبی که در خیال سفر در به در شده‌ست این زندگی برای همه درد سر شده‌ست بی تو گذشته حال و هوای جوانی‌ام "شرمنده‌ی جوانی از این زندگانی‌ام" ذکر قیام فاطمه: یا صاحب الزمان کار علی‌ست زمزمه: یا صاحب الزمان شعر امیر علقمه: یا صاحب الزمان باشد امید ما همه: یا صاحب الزمان دریاب این زمانه‌ی از بد گذشته را اندوه بی کرانه‌ی از حد گذشته را.. ✍️
فرا رسیدن شعبان مبارک ای عشاق نزول رحمت یزدان مبارک ای عشاق بزرگ‌عید محبان مبارک ای عشاق قدوم حضرت جانان مبارک ای عشاق اگر در عالم ایجاد شور و زمزمه است ولادت گل نرجس، عزیز فاطمه است امام عسکری از شوق روی دلبندش نخواهد این که بگیرد نظر ز فرزندش ربوده دل ز پدر، بین گریه، لبخندش شده‌ست طاق بهشت، ابروان پیوندش به آن خجسته جمال و به آن حمیده صفات به خال هاشمی او محمدی تمام ماه‌رخان را منظم آوردند از آسمان مه و خورشید با هم آوردند ستاره‌های درخشان، فراهم آوردند و باز، پیش رخ ماه او کم آوردند کمان ابرو و چشمان نافذش زیباست نوشته‌اند که طاووس جنت الزهراست عزیز فاطمه لب را به خنده تا وا کرد خدای داند و بس در جهان چه غوغا کرد امین وحی خدا، خویش را مهیا کرد هزار دسته‌ی گل، هدیه بر ملیکا کرد مپرس این که ملیکا که بوده یا او کیست ملیکه‌ی همه افلاک و مادر مهدی‌ست چه دختری! که ز شه‌زادگان رومی بود نبی در عالم رؤیا مدیح او فرمود مسیح در نظرش آمد و وِرا بِسُتود وَ در مکاشفه‌ای بعدِ گفت و بعدِ شُنود به یک اشاره‌ی زهرا ز اهل ایمان شد عروس فاطمه با دست او مسلمان شد به یمن مقدم او عرش نور باران شد نصیب عرش‌نشینان دم بهاران شد از آن زمان که رخ ماه او نمایان شد هزار شکر که مولای اهل ایمان شد تن فسرده‌ی ما را حیات خواهد داد زمانه را ز ستم‌ها نجات خواهد داد نگاه دلبری‌اش دل ربوده از مادر صدای حیدری‌اش در فضا طنین‌گستر پدر ز مادر و مادر بگیردش ز پدر که جبرئیل و ملائک به گفته‌ی داور وجود اقدس او را به آسمان بردند بهشت را به میان بهشتیان بردند اگر چه شد دل نرجس ز دوری‌اش بی تاب سه روز دیده‌ی مادر نمی‌نشست به خواب پس از سه روز شد آخر ز دیدنش شاداب بگو به حضرت نرجس، امان ز قلب رباب نسیم از دل غمدیده‌اش توان می‌بُرد سه شعبه اصغر او را به آسمان می‌بُرد لوای دولت او تا در احتزاز شود بزرگ پرچم اسلام در فراز شود مسیح پشت سرش گرم در نماز شود به کعبه تکیه کند، بغض بسته باز شود دوباره تازه نماید بهار هم عهدی صَلا زند که أنا المُنتقِم، أنا المهدی لوای نصرُ مِنَ الله را کِشد بر دوش شرارِ فتنه‌ی کفّار می‌کند خاموش ز آبشار نگاهش حرم شود مدهوش رسد صدای اذانش ز بام کعبه به گوش نه آن اذان که بگویند قوم نا آگاه اذانِ أشهد أنَّ علی ولیُّ الله به انتقام عزیزان ز جای برخیزد ز خاک، آن دو ستمکار را برانگیزد به نخل خشک شده آن دو را بیآویزد شرار شعله به آن دو شرور می‌ریزد به جرم اینکه ربودند حق حیدر را به پیش ساقی کوثر زدند کوثر را امیر عالم ایجاد یا اباصالح سلام ما به شما باد یا اباصالح کنار پنجره فولاد یا اباصالح زنم به شوق تو فریاد یا اباصالح خدای را به امام غریب می‌خوانم به شوق دیدنت، أمَّن یُجیب می‌خوانم بیا که آینه زین بیش شرمگین نشود بیا که هجر تو بر نفع خصم دین نشود بیا که خون به دل و جان مؤمنین نشود تحمّلِ غم هجر تو بیش از این نشود! بیا که فاطمه چشم انتظار دولت توست امید خسته‌دلان جهان، حکومت توست بیا که شیعه نشسته‌ست در محن آقا چکیده خون دل لاله در چمن آقا من از کدام ستم آورم سخن آقا عراق، سوریه، بحرین ، یا یمن آقا قسم به حضرت زهرا! بیا بیا مهدی! به آه زینب کبری! بیا بیا مهدی! ✍️
بیا که آمدنت مژدۀ سحر دارد رُخت نشانۀ والشمس و والقمر دارد تو ای فروغ امید! ای ودیعۀ موعود! بیا که آمدنت مژدۀ سحر دارد سپهر وصل تو از بس که هست رؤیایی شهاب آرزوی ما از آن گذر دارد دراین ترنم عشق و دراین بهار امید درخت باور ما از تو برگ و بر دارد کبوتری که زند پر به شوق دیدارت قسم به‌جان تو کز عشق بال و پر دارد شب ولادت تو آن که بی قرارتر است برای دیدن تو شوق بیشتر دارد اگر چه شام سرور است هرکه را بینم زهجر سر به گریبان و چشمِ تر دارد ز یُمن توست که روزی دهد خدا ما را به احترام تو برما خدا نظر دارد به جز تو، کز دل پر درد ما خبر دارد، چه کس ز درد دل دوستان خبر دارد؟! به لاله‌های شهادت که لاله در دل دشت هنوز داغ فراق تو برجگر دارد گه ولادت تو گر «وفایی» از غم گفت زشعله‌های جدایی به دل شرر دارد ✍️
سامره جلوه‌ی رؤیایی طور است که امشب شب شور است، وَ نور است که تا عرش خدا می‌رود، آئینه بیارید و گل و شمع که بزم طرب و عشق و سرور است وَ چشم بد از این جشن به دور است، گل فاطمه را لحظه‌ی زیبای حضور است، عزیز دل زهراست، همه حاصل زهراست، مه کامل زهراست، در آغوش پدر چشم گشوده است و ربوده است دل از خیل ملک، سیل ملک، سوی زمین آمده تا سیر ببیند روی آن ماه جبین، مهر یقین، نور مبین، جلوه‌ی دین، حبل متین را، که زمین را به قدومش برکت داد، سماوات به رقص آمده با نغمه‌ی شادی که منادی خبر آورده که باغ نبوی برگ و بر آورده، درخت علوی نو ثمر آورده و دریای ولایت گهر آورده، چه گوهر! گهر پاک که افلاک شده مات جلالش وَ در ادراک نگنجد به خدا حدّ کمالش که خصالش همه «پیغمبری» است و نفسش «حیدری» و عصمت او «فاطمی» و حلمِ «حسن» شور «حسین» است، در او غیرت «عباسی» و در زهد به «سجاد» همانند و َ در علم به «باقر» رود و صدق به «صادق» و ز «موسی» و «رضا» کظم و رضا دارد و رفته است ز تقوا به «تقی»، برده نقاوت ز «نقی»، هیبت او «عسکری» و شیوه ی او دلبری و جلوه‌ی حق باوری و مشعل روشنگری است، آی! همه عالم بالا! به تماشا بنشینید گل باغ ولا را ... خدا گفته تبارک به چنین کودک زیبا، نمک سفره‌ی طاها، که دل‌آراست و رعناست همان یوسف زهراست که روزی ز پس پرده‌ی غیبت به در آید، سحر آید شب ما را و به شمشیر بگیرد سر تزویر و کشد نعره‌ی تکبیر و زند تکیه به کعبه وَ بگوید که منم احمد مختار، منم حیدر کرار، منم حجت دادار، منم منتقم عترت اطهار، منم صف‌شکن عرصه‌ی پیکار، منم رکن و مقام و حرم و سعی صفایم، حَجَر و خیف و منایم وَ به تفسیر نشیند همه آیات خدا را ... ✍️
به پیروان ولایت سرور بخشیدند به شیعیان علی شوق و شور بخشیدند به احترام شکوفائی گل توحید به باغ سبز محبت سرور بخشیدند به باغبان گل نرگس از خدا امشب فرشتگان همه گل‌های نور بخشیدند به رهروان ره او ز نور عشق و یقین دلی به صافی جام بلور بخشیدند به حُرمت و شرف باغبان عشق قسم به لاله‌های شهادت غرور بخشیدند چه جای حیرت ما داشت درشب میلاد اگرکه ملک سلیمان به مور بخشیدند بگو به موسی عمران ز نور طلعت اوست اگر که چشمۀ نوری به طور بخشیدند زآخرین خُم سرشار معرفت ما را هزار بادۀ ناب طهور بخشیدند دعا کنید برای ظهور او که به ما امید روشن روز ظهور بخشیدند اگر چه از گنه ما ملول و غمگین است ولی به او دل و جانی صبور بخشیدند سلام ما برساند به حضرتش امشب به هرکه فرصت و فیض حضور بخشیدند زیمن جلوۀ مهدی بُوَد «وفایی» را اگر که پرتو نوری ز دور بخشیدند ✍️
آئینه طلعتی که فروغ سپیده است با خود هزار جلوه‌ی نور آفریده است با شوق دیدن رخ آن آفتاب حُسن خورشید سربرهنه ز مشرق دویده است با رویش و شکفتن آن گلبن امید عطر خوش بهار به جان‌ها رسیده است اکنون خبر کنید مریدان عشق را کز گلشن مراد، نسیمی وزیده است دیگر مخوان حدیث شب انتظار را خورشید آسمان هدایت دمیده است او شاهکار خلقت و نقش‌آفرین دهر نقشی دگر ز روی محمد کشیده است با شوق سر نهادن بر آستان او تا سامرا کبوتر دل‌ها پریده است آشفته گشته خواب خوش دشمنان از او با آن که کودک است و به مهد آرمیده است خواندند وان یکاد برایش فرشتگان طاووس جنت است که جبریل دیده است صد تور نقره در ره او فرش کرده است ماهی که وصف چهره‌ی او را شنیده است ایام انتظار گل نرگس است و باز دل‌ها به شوق وصل جمالش طپیده است پرچم‌فراز عدل و امان است و کردگار او را به پاس عدل و شرف برگزیده است ای دل! بخوان دعای فرج را، کز این دعا عطر ظهور مهدی زهرا چکیده است با او خرابه‌ها شود آباد در جهان ایمان به این کلام «وفایی» عقیده است ✍️
امشب شب شکفتن گل‌های باور است امشب شب تجلی انوار داور است پرواز کن به سامره با بال‌های شوق تا بنگری نسیم سحر روح‌پرور است درآن بهشت حُسن به چشمان خود ببین نخل بلند عدل و شرافت تناور است آن گلشن امید چه زیبا و دیدنی‌ست اوصاف این بهشتِ تمنا شنیدنی‌ست ای طبع نکته‌سنج! دوباره سخن بگو از نور، از سپیده، کلامی به من بگو لب باز کن چو بلبل عاشق برای من از باغبان و غنچه‌ی یاس چمن بگو امشب برای عرض ارادت برآن امام با اشک شوق نغمه‌ی یابن الحسن بگو امشب شب ولادت موعود خلقت است امشب شب تجلی طاووس جنت است در دست عسکری گل باغ جنان ببین گنجینه‌ی الهی و راز نهان ببین در دست یادگار تمامی انبیا منشور آسمانی عدل و امان ببین آگاهی و کمال امامان نور را درجلوه و جلال امام زمان ببین عطر بهشتی گل موعود می‌رسد با او بشر به خالق معبود می‌رسد آمد که نور بر دل اهل جهان دهد براین کویر رونق باغ جنان دهد آمد که با تبلور ایمان و معرفت برجان صفا ببخشد و دل را تکان دهد آمد که با ظهور قیامت نشان خود یک جلوه از قیامت کبری نشان دهد آمد که آسمان و زمین با صفا شود دل ها جلا بگیرد و پُر از خدا شود ایمان حقیقتی‌ست که دارد نهاد او اخلاص جلوه‌ای‌ست ز نور نماد او روز ظهور چهره‌ی آن ماهِ هاشمی نصرُمِن‌َللَه‌ست شکوه جهاد او ما مدعی که منتظر او نشسته‌ایم اما نبوده‌ایم همیشه به یاد او بر وصل آن امـام اگر مایلیم ما یادش عبادت است، چرا غافلیم ما؟ خورشید منجلی‌ست امام زمان ما بر شیعیان ولی‌ست امام زمان ما روشن‌ترین سپیده‌ی صبح ظهور نور آئینه‌ای جلی‌ست امام زمان ما سوگند برعلی و به زهرا و آل او تنهاتر از علی‌ست امام زمان ما تنهاتر از همیشه چرا مانده آن امام؟ ای وای بر من و تو و این رسم و این مرام دردست اوست در همه عالم، زمام عصر در پیش اوست دانش و علم تمام عصر رحمت از این وجود مقدس به ما رسد باشد از این وجود، قوام و دوام عصر چل روز هرسحر تو به ذکر دعای عهد پیمان ببند بار دگر با امام عصر عهد وفا «وفایی» از این پس چنین ببند این رشته را به دامن حبل المتین ببند
زلفت اگر نبود، نسیم سحر نبود گمراه می‌شدیم نگاهت اگر نبود مهر شما به داد تمنای ما رسید ورنه پل صراط، چنین بی خطر نبود تعداد بی نظیریِ‌تان روی این زمین از چهارده نفر به خدا بیشتر نبود پیراهن، اشتیاق نسیمانه‌ای نداشت تا چشم‌های حضرت یعقوب، تر نبود بی تو چه گویمت که در این خاک سرزمین صدها درخت بود ولیکن ثمر نبود ای آخرین بهار! چرا دیر کرده‌ای؟! ای مرد با وقار! چرا دیر کرده‌ای؟! این جشن‌ها برای تو تشکیل می‌شود این اشک‌ها برای تو تنزیل می‌شود وقتی برای آمدنت گریه می‌کنیم چشمانمان به آینه تبدیل می‌شود بوی خزان گرفته‌ی پاییز می‌دهد سالی که بی نگاه تو تحویل می‌شود ایمان ما که اکثراً از ریشه ناقص است با مقدم ظهور تو تکمیل می‌شود تقویم را ورق بزن و انتخاب کن این جمعه‌ها برای تو تعطیل می‌شود ای آخرین بهار! چرا دیر کرده‌ای؟! ای مرد با وقار! چرا دیر کرده‌ای؟! ای آخرین توسل خورشید بام‌ها ای نام تو ادامه‌ی نام امام‌ها می‌خواستم بخوانمت اما نمی‌شود لکنت گرفته‌اند زبان کلام‌ها ما آن سلام اول ادعیه‌ی توأیم چشم انتظار صبح جواب سلام‌ها آقا چگونه دست توسل نیاوریم وقتی گدا به چشم تو دارد مقام‌ها از جانماز رو به خدا و بهشتی‌ات عطری بیاورید برای مشام‌ها ای آخرین بهار! چرا دیر کرده‌ای؟! ای مرد با وقار! چرا دیر کرده‌ای؟! هر شب کنار پنجره‌های وصال تو حرف تو بود و آمدنی که قرار بود آن روزها که بوی تو در سال می‌وزید پاییز هم برای درختان بهار بود! حتی نگاه کردن خورشید جمعه هم نذر ظهور دولت چشم نگار بود جمعیتی به ناله‌ی ما گریه می‌شدند از بس که آه ندبه‌ی ما گریه‌دار بود ای آخرین بهار! چرا دیر کرده‌ای؟! ای مرد با وقار! چرا دیر کرده‌ای؟! آقا بیا که میوه‌ی ما کال می‌شود جبریل‌مان بدون پر و بال می‌شود در آسمان و در شب شعر خدا هنوز قافیه‌های چشم تو دنبال می‌شود یعنی تو آمدی و همه گرم دیدن‌اند وقتی کنار پنجره جنجال می‌شود روز ظهور نوبت پرواز می‌شود روز ظهور بال همه بال می‌شود بیش از تمام بال و پر یا کریم‌ها دست کبود فاطمه خوشحال می‌شود ای آخرین بهار! چرا دیر کرده‌ای؟! ای مرد با وقار! چرا دیر کرده‌ای؟! ✍️
امروز دلتنگم، نمی‌دانم چرا! شاید... این عمر با من راه می‌آید؟ نمی‌آید؟ اصلاً چقدر از راه مانده؟ من کجا هستم؟ کِی اختیار لحظه‌هایم رفت از دستم؟ دلخوش به رفتن بودم اما راه گم کردم این راه روشن را چه شد ناگاه گم کردم حتی چراغ روشنی هم این طرف‌ها نیست در ازدحام ابرها، خورشید پیدا نیست فانوس دل، می‌خواهد ای خورشید، نور از تو خیری ندارد باقی این عمر دور از تو دور از نگاهت لشکر غم‌ها کمین کرده آهِ مرا داغ فراقت آتشین کرده ای یوسف غربت‌نشین! سوی وطن برگرد جانِ سفر کرده بیا یک‌دم به تن برگرد آرام جان‌ها! کی جدا بودی ز ما؟ هرگز از دیده پنهانی ولی از دل جدا؟ هرگز این دود اسفند است یا نه، آتش دل‌هاست در چشم بارانی به یادت تا سحر احیاست تو پرسش بی‌پاسخ دل‌های مشتاقی سوز و گدازِ ناله و فریاد عشاقی سخت است یوسف باشی و تنهاترین باشی در اوج عزت باشی و غربت‌نشین باشی گم کرده این دنیا دوباره راه و چاهش را گم کرده پشت ابر غیبت، آه... ماهش را دنیای ما بازار مصر است و چه بازاری‌ست دنیا غمش هم بی تو حتی کوچه‌بازاری‌ست عمری‌ست که ما راه را از چاه گم کردیم افسوس با خود یک کلاف نخ نیاوردیم این لحظه‌ها بی یاد تو دلگیر و دلتنگ‌اند این نغمه‌ها بی عطر نام تو بدآهنگ‌اند این روزها شاید تو دلتنگی که این‌گونه یک‌باره دیگرگون شده دنیای وارونه من خوب می‌دانم تو دلگیری از این دنیا دلگیری از روز و شب ما بی‌تفاوت‌ها بی‌تو تمام عمر، ما غرق تماشاییم بار گرانی بر زمین... ما گرم حاشاییم در کوله‌بار عمر ما حتی کلافی نیست هر کس که گفت از انتظار تو که «کافی» نیست دلگیری از بی‌رنگی این شادی و غم‌ها دلگیری از دنیای تکراری آدم‌ها هر صبح جمعه آمد و ما خواب می‌دیدیم دریای عشقت بود و... ما مرداب می‌دیدیم یک شب بیا بیدار کن ما را که برخیزیم از عشق خود سرشار کن ما را که برخیزیم دل‌ها اسیر سوز و سرمای زمستان است دنیای ما محتاج لبخند بهاران است می‌آیی از فصل گل و لبخند می‌دانم در روزهای آخر اسفند... می‌دانم با تو بهار رفته، از تبعید می‌آید می‌آیی و آن روز با تو عید می‌آید ✍️
هجران به سر آمد؛ شب دیدار رسیده ای منتظران! فرصت گفتار رسیده حالا که به بازار، خریدار رسیده دل را به کف آرید که دلدار رسیده آمد گلی از نسل علی و پسرانش ای جان دو عالم به فدای پدرانش حور و ملک از عرش تماشاگر اویند ارواح مقدس همه دور و بر اویند هم خضر و هم عیسی به ادب محضر اویند سر تاسر دنیا همه زیر پَر اویند نوری که به پا خاسته از سامره امشب وا می‌کند از کار دل ما گره امشب ما تشنگی خویش به دریا نفروشیم خاک در او را به گوهرها نفروشیم عطر نفسش را به مسیحا نفروشیم یک موی سرش را به دو دنیا نفروشیم این عشق عیان است؛ نیازی به بیان نیست در طینت ما خصلت کوفی‌صفتان نیست شادند همه اهل زمین؛ اهل سما هم لبخند نشسته‌ست به لب‌های خدا هم به به همه اسباب جنون هست فراهم امشب شب مخصوص زیارت شد و ماهم، در آرزوی رفتن بین الحرمینیم یارب! سببی ساز که دلتنگ حسینیم آن گل که بُوَد دیده‌ی نرگس نگرانش آن یوسف خوش‌نام که گمگشته نشانش آن را که زند نبض زمین با ضربانش یا رب! برسانش! برسانش! برسانش! مشتاق ظهور است خودش بیشتر از ما ای کاش در آن روز بسازد سپر از ما روزی که سوی مکه سپاهی بکشاند وقتی رجزی مثل ابالفضل بخواند کافی‌ست که شمشیر علی را بتکاند از دشمن حیدر احدی زنده نماند تاریخ نشان داده که در عالم ایجاد با آل علی هر که در افتاد ور افتاد می‌آید و بر پا کند اسلام علی را بالا ببرد یک‌نفری جام علی را در کل جهان زنده کند نام علی را بیچاره کند دشمن ناکام علی را آن‌روز، همان روز بد قوم یهود است پایان بدی منتظر آل سعود است ✍️
امشب حسنات می‌فرستد، حسنات صدها برکات می‌فرستد، برکات نذر پسرش، حضرت نرجس خاتون دارد صلوات می‌فرستد، صلوات ✍️