eitaa logo
کلبه عاطفه🏠🌱
247 دنبال‌کننده
965 عکس
424 ویدیو
8 فایل
🏠🌱 جایی برای آموختن زندگی و انتشار مادرانه‌هایم⁦🤱🏻⁩ مادر چهار جوانه🌱(بزرگترین افتخارم) لیسانس مشاوره. تماس با من @atefeh_sadat88 موضوعاتی که داخل کانال مطرح میشه،کمک می‌کنه در نهایت کنار همدیگه، تبدیل به «زن» قویتری بشیم.🌺
مشاهده در ایتا
دانلود
دلم نوستالژی می‌خواد. راستش من آدم نوستالژی بازی هستم اما نه به معنی لاکچری اون. دلم می‌خواد نوستالژی ها بیان توی متن زندگی. مثلا دلم قنج میره برای این که در کمد رختخواب رو باز کنم برای مرتب کردن و بچه ها وسطش وول بخورن...یا مثلا برای چایی عصر کنار ایوون یا مثلا برای آوردن قابلمه کنار سفره غذا و غذا کشیدن از سر قابلمه برای بچه ها. تصور کنید همه دور سفره نشستن، محمدحسین و فاطمه سر جا باهم دعواشون میشه و من برای این که تنش پیش نیاد با کفگیر تهدیدشون کنم که اگه ساکت نشن، می‌کوبم تو صورتشون. همین قدر دهه شصتی! همین قدر نوستالژیک. اصلا هم هیچ میز خاطره‌ای در کار نیست. اصلا میزی در کار نیست که باهاش خاطره بازی کنیم. اصلا بازی نیست. خاطره هامون زنده و پویا وسط زندگی ما رژه میرن و هیچ وقت بهمون احساس پیری نمیدن. فکر می‌کنم توی خونه های حیاط دار دهه شصتی ماها، وقتی رنگ پیری اومد که ما بزرگ شدیم و دنبال یه سبک جدید از زندگی از اون خونه ها و محله ها بیرون رفتیم. به دنبال یک دنیای جدید، یک دنیای بهتر ... کاش به جای رفتن یا رها کردن، می‌موندیم و خاطره می‌ساختیم. کاش یه آجر به دیوار هویتمون اضافه می‌کردیم ... کاش ما هم خاطره ها رو زندگی می‌کردیم ... . https://eitaa.com/joinchat/3451519230C6fa3f1b279
باید روابطمون رو بر مبنای خواست خدا تنظیم کنیم. دوستیهامون، محبت هامون، این وسط روابط واجب رو چه طور میشه مدیریت کرد؟! به نظرم بزرگترین چالش ارتباطی یه آدم با ایمان همین مدیریت روابط واجبش هست. استرس زیادی داره😕 @kolbe_atefeh
می‌دونید بررگترین انگیزه من برای برای رفتن به بهشت چیه؟! نه حسرت دیدن رودخونه هاشو دارم نه دلم می‌خواد باد بین موهام بپیچه...نه می‌خوام میوه های خوشگل و خوشمزه و هلوبروتوگلوی بهشت رو بخورم... دلم می‌خواد برم سر محضر درس و همصحبتی با مادرمون فاطمه زهرا سلام الله علیها!😌 یعنی عجیبببب حسرتش رو دارم...😢 دلم یه آغوش مادرانه از جنس نور می‌خواد... ان‌شاءالله هممون با هم سر درس ایشون حاضر بشیم! چه در دنیا و چه در آخرت🤲 https://eitaa.com/joinchat/3451519230C6fa3f1b279
دچار انباشتگی آخر سال شدم! هرچی می‌خوام به کارام برسم، نمی‌رسم. دارم تمام سعیمو می‌کنم که تا آخر سال کارامو تموم کنم. نمی‌دونم چرا به این خرافه، به ثورت ناخودآگاه اعتقاد دارم که اگر کار ناتموم موقع تحویل سال داشته باشم، سال خوبی نخواهم داشت.☹️ انگیزه سخیفیه، یه خرافه. ولی خب بازم بهتر از بی‌انگیزگیه.😅😅😅 https://eitaa.com/joinchat/3451519230C6fa3f1b279
ببخشیدا! این گوشی من یبوست گرفته مشکل براش ایجاد شده😊🌺🤦🏻‍♀...خوب شارژ نمیشه. اون زیرش سوکت شارژش خراب شده...شاید فردا بدم درستش کنن. https://eitaa.com/joinchat/3451519230C6fa3f1b279
نمی‌دونم چرا این همه سرما خوردم این چند وقت؟! گفتم بهار می‌رسه، هوا گرمتر میشه من بهتر میشم، نشد...😕 حالا دیشب وسط سرفه و مریضی و بد حالی، وقتی فکر می‌کردم با خواب نصفه و نیمه باید صبح اول صبح بیدار بشم و بچه ها رو راهی مدرسه و مهدشون کنم، ته دلم خوشحال می‌شدم. 🤔نمی‌دونم چرا الکی، همین جوری، احساس می‌کنم امسال خیلی بهتر از پارسال میشه. حتی وسط سختی ها و مشقات. یه نور امیدی توی دلم هست...💙 گاهی آدم هرچی هم توی سختی و بلا باشه بازم ته دلش روشنه، بازم امیدواره و احساس سبکی و شادی داره. قشنگ می‌دونه که این نور امید اصلا با توجه به قرائن بیرونی نیست. بلکه یه نوریه که فقط توی دلش جا داره و با نیرو گرفتن از همین نور امید هم هست که تلاش می‌کنه و خیلی وقتا هم به موفقیت می‌رسه. احساس می‌کنم این نور و این امید رو خدا از سر رحمتش به دل بنده ‌هاش می‌ندازه تا به اون‌ها کمک کنه تلاش کنن و سختی ها رو پشت سر بذارن. احساس می‌کنم از دیشب تا حالا همش دلم می‌خواد خدا رو با این اسمش بخونم: یا نور المستوحشین فی الظلم🌹 ای نور وحشت زده ها در ظلمت... https://eitaa.com/joinchat/3451519230C6fa3f1b279
چند وقت پیش توی همین سری که مریض شدم، دو سه شبش خیلیییی تب داشتم. توی تب بودم که پیش خودم گفتم بذار یه کاری کرده باشم... گفتم خدایا هرچی قدر تب بدی، شاکرم؛ فقط به این شرط که این تب و مریضی من از زمان غیبت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف کم بکنه!🤲😢 بعد دیدم که اگه تبم یا مریضیم طولانی بشه بچه هام به سختی میفتن. 🤔 گفتم خدایا فقط یه کاری کن که بچه هام سختشون نشه! حاضرم از خودم همه جوره مایه بذارم اما بچه هام سختی نیفتن. فکر می‌کنید چی شد؟! میام بهتون می‌گم...😊🌺 https://eitaa.com/joinchat/3451519230C6fa3f1b279
کلبه عاطفه🏠🌱
چند وقت پیش توی همین سری که مریض شدم، دو سه شبش خیلیییی تب داشتم. توی تب بودم که پیش خودم گفتم بذار
...یهو حس کردم توی ماجرای کربلا وقتی امام حسین علیه السلام قنداقه پرخون علی اصغر رو دیدن، چه زجری کشیدن.😭 یا دیدن تشنگی بچه ها برای حضرات، چه قدر دردآور بوده.😭 اصلا یه بخش از مصیبت کربلا دیدن سختی بچه های بی‌گناه بوده... دیدن سختی زن‌هایی که هیچ تقصیری توی دعوای مردا نداشتن و حتی قدرت دفاع هم نداشتن ولی بیشترین صدمات رو دیدن. برای همین مصیبت حضرت زینب سلام الله علیها سخت‌ترین مصیبته. البته که اون زن‌ها همه داشته هاشون رو با طیب خاطر در راه همراهی ولی خدا دادن اما خب به هر حال مرد جنگی نبودن... یعنی می‌دونید، یه جورایی انگار خدا وسط اون تب بهم گفت اگه می‌خوای امام زمانت رو یاری کنی با ارزشمندترین هات باید بیای وسط...😔 https://eitaa.com/joinchat/3451519230C6fa3f1b279
کلبه عاطفه🏠🌱
...یهو حس کردم توی ماجرای کربلا وقتی امام حسین علیه السلام قنداقه پرخون علی اصغر رو دیدن، چه زجری کش
یهو حس کردم با شرمندگی😥 جلوی یه مرد خسته و دل شکسته هستم که داره با ملاطفت از سر گلایه بهم میگه: پس چه طوری هی بهم می‌گفتی: بابی انت و امی و اهلی و مالی و اسرتی؟!! اگه قرار باشه اونا رو برای من هزینه نکنی و به سختی نندازی یا به خاطر طی مسیر برای من صدمه نبینن پس چه طوری می‌خوای اونا رو فدای من کنی؟!😔 https://eitaa.com/joinchat/3451519230C6fa3f1b279
دارم از اون روز، از همون وسط تب و درد، روی خودم کار می‌کنم که داشته هام رو بشناسم و واقعا از سر صدق و پاکبازانه و عاشقانه، اونها رو فدای ولی خدا و امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف ❤️ بکنم! اونم نه با تشخیص خودم بلکه با تشخیص خودشون، هر وقت که بخوان! چه بچه من توی شش ماهگی باشه و چه توی بیست و سه سالگی. همون طور که جونم رو باید در راه ولی خدا بدم، حاصل این جون و عمر رو هم باید بدم. البته مطمئنم هرچیزی به ما داده میشه، چه مال و چه همسر و چه علم و چه دست و پا و چه بچه، همه بایدد در راه ولی خدا صرف بشه وگرنه اسراف شده، اما این تقدیم کردن و فدا کردن، باید از سر صدق و مخلصانه باشه. به نظرم امشب بشینیم و ببینیم داشته هامون چیه و چه قدر راضی به صرف اون‌ها در راه خدا و ولی خدا هستیم؟! 🤔 البته باید از بررسی صادقانه باشه وگرنه اهل کوفه هم خیلی حرفا زدن... به قول حضرت حافظ: الا یا ایها الساقی ادر کأسا و ناولها که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها اونی عاشق واقعیه که موقع مشکلات همچنان قدحش رو به سمت ساقی بیاره و بگه پر کن جام باده بلا رو که ما مست می عشقیم و درد ما رو هشیار نمی‌کنه...🌷🍃 برای امشب التماس دعای فرج دارم!🤲😢 https://eitaa.com/joinchat/3451519230C6fa3f1b279
امسال ما دلمون می‌خواست بریم مشهد. چون ماه مبارک اول سال شروع می‌شد، دلمون می‌خواست جور کنیم ده روز رو مشهد باشیم که روزه شوهرم و محمدحسین هم سر جاش بمونه. اما نشد.😔 وقتی فهمیدم جور نمیشه، یه روز گریه کردم. احساس می‌کردم امام رضا علیه‌السلام راهم نداده! ناراحت و پریشون بودم.😟😢 توی عید مریض که شدم، گفتم شاید اگر می‌رفتم مشهد و مریض می‌شدم بیشتر خرد می‌شدم... https://eitaa.com/joinchat/3451519230C6fa3f1b279
کلبه عاطفه🏠🌱
امسال ما دلمون می‌خواست بریم مشهد. چون ماه مبارک اول سال شروع می‌شد، دلمون می‌خواست جور کنیم ده روز
بعدشم گفتم اگر کارم اشکال داشته و آقام رو ناراحت کردم باید عذرخواهی کنم. با گریه و پریشونی کاری پیش نمیره. باید مسئولیت عملکردم رو بپذیرم. برای همین می‌نشستم وبا امام رضا جانم درد دل می‌کردم: آقا جان، اصلا من هزار هزار کیلومتر ازتون فاصله داشته باشم، ولی ازم ناراحت و ناراضی نباشید. نزدیک بودن به صحن و سراتون برام مهمتر از نزدیک بودن به رضایت و تاییدتون نیست! هیچ وقت مشهد نیام، ولی شما وقتی به زندگی و عملکرد من نگاه می‌کنید، لبخند رضایت بزنید. آقا جانم این دوری از سر نارضایتیتون نباشه... بهم نشون بدید که کجای کارم غلط بوده.. https://eitaa.com/joinchat/3451519230C6fa3f1b279
کلبه عاطفه🏠🌱
بعدشم گفتم اگر کارم اشکال داشته و آقام رو ناراحت کردم باید عذرخواهی کنم. با گریه و پریشونی کاری پیش
این حرفا رو می‌زدم اما همش ته دلم زخم این راه پیدا نکردن می‌سوخت. همش وقتی اسم حرم امام رضا میومد، ته دلم غصه می‌خوردم. پیش اومده بود سفر زیارتی جور نشه برم اما. این بار واقعا دلم سوخت. تا این که دیشب بازم موقع قرآن به سر گرفتن بازم موقع گفتن اسم آقام امام رضا جان... https://eitaa.com/joinchat/3451519230C6fa3f1b279
کلبه عاطفه🏠🌱
این حرفا رو می‌زدم اما همش ته دلم زخم این راه پیدا نکردن می‌سوخت. همش وقتی اسم حرم امام رضا میومد، ت
موقع گفتن اسم آقا امام رضا جان، بازم ته دلم اومد که: شما منو مشهد راه ندادید.😢( الانم که می‌نویسم بغضم گرفته!) یهو سخنران با این که وسط مراسم قرآن به سر گرفتن اصلا حرفی دیگه نمی‌زد گفت: ان‌شاءالله به زودی مشهدم میرید. لبخند زدم!🥲 می‌دونم صدامونو می‌شنون. می‌دونم رئوفن. می‌دونم دلشون غصه شیعیانشونو، غصه محبینشونو نمی‌خواد؛ اما هر بار مواجهه با این مهربونیهاشون شیرینی خودشو داره. می‌دونم شما هم حتما این بارقه های نور محبت اهل بیت علیهم السلام رو توی زندگیاتون زیاد حس کردید. ولی می‌خوام بگم شب قدر شب توجه به دل امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و توجه به اهل بیت علیهم‌السلام هست. باید با دلمون به دلشون توجه کنیم. پس همه حرفای دلتون رو بهشون بگید. همه دعا ها و نماز ها و اعمال رو سر جاشون انجام بدید ولی با امامی که شریک قرآنه، حتما این شبا درد دل کنید تا یاد بگیرید که در طول سال بتونید با ایشون درد دل کنید. ایشون پدر ما هستن! پدر دلتنگ ما! باهاشون درد دل کنید تا بهشون نزدیک بشید و بتونید طوری زندگی کنید که کمی، فقط کمی از دل‌تنگی ایشون کم کنید. چه می‌دونیم، شاید یه عمل خوب اندازه سر سوزن ما، لبخند رضایت ایشون رو دنبال خودش داشته باشه... 😊🌺 https://eitaa.com/joinchat/3451519230C6fa3f1b279
صبح بعد از کلی مادر نمونه بودن، خواستم صبحونه مو بخورم. 😋 یکشنبه ها دخترا برای مهدشون کوکوسبزی می‌برن. صبح خوابالو خوابالو 🥱 براشون کوکوپخته بودم🥘 و لقمه کرده بودم🫔. یکم ازش باقی مونده بود. گفتم همونو می‌خورم. رفتم لقمه کردم دیدم اَه!😮 نمک نداره که... یادم رفته بود نمک بزنم. به جای کوکوسبزی به بچه‌هام املت علف داده بودم!😜😂 رفتم از توی یخچال گوجه🍅 برداشتم و خرد کردم و گذاشتم لای لقمه تا مزه بگیره. خوردم ولی گرسنه موندم🤤. رفتم دم یخچال. قاعدتاً باید پنیر🧀 برمی‌داشتم و با گوجه می‌خوردم اما اصلاا حوصله چیز ترش نداشتم. ظرف حلوا ارده و شیر🥛 روبرداشتم و رفتم کنار ظرف نون. یهو دیدم یکم از گوجه مونده. اونو لقمه گرفتم و خوردم بعدشم دلتون نخواد حلوا ارده رو لقمه گرفتم و این وسط هی شیر می‌خوردم.😵‍💫 حالا دقت کنید که چون علی بیداره و نمیذاره سفره بندازم همه این کارا مثل شاطرای نونوایی سرپا انجام میشه.🥴 دو سه تا لقمه هم حلوا ارده با شیر خوردم. یهو یادم افتاد گوجه خورده بودم، شیر نباید می خوردم🤦🏻‍♀ به خودم گفتم: ول کن بابا! شیرگوجه محصول جدیدیه که تازه وارد بازار شده!😂 فکرکنم یکی از دلایل بیماری دله‌گی😋 هست.🤓 😂😂😂 https://eitaa.com/joinchat/3451519230C6fa3f1b279
کلبه عاطفه🏠🌱
یا ... مُمْسِکَ یَدَىْ اِبْرهیمَ عَنْ ذَبْحِ ابْنِهِ بَعْدَ کِبَرِ سِنِّهِ وَفَنآءِ عُمُرِهِ اینجا
آخ از روزی که پسر در برابر پدر ذبح شد!!😭😭😭 آهای شمایانی که «عید بودن» قربان را به اسم حمایت از حقوق حیوانات به مسلخ می‌برید، در برابر ذبح پسری در برابر پدر، موضعی ندارید؟ 😭😭
رفتم بهداشت. خانومه🙍🏻‍♀ گفت منم قبلا مثل شما ولایی بودم اما الان کشف حجاب کردم. بعد چشماش پر اشک شد و گفت: دلم برای اون روزام تنگ شده! 😢 الکی به خاطر لج کردن با بعضی کسا و بعضی چیزا از خودم دور شدم!😢 منم دستمو روی سینه‌ش گذاشتم یه لحظه و گفتم اینجا باید بهت بگه خوبی یا نه! با این❤️ دوست باش!🙂 جالبه که این یکی رو من بهش تذکر ندادم، خودش به خودش تذکر داد.☺️ چه‌قدر دلش پاک بود واقعاً! ❤️ بچه‌ها با قلب هاتون دوست باشید! اگر به مشکل یا ایرادی در وجودتون گواهی میدن، بهش بی‌محلی نکنید! ازش فرار نکنید. برای تغییر قدرت دارید! قلبتون بهتون قدرت میده! 💪 برای اعتراض به هیچچچ چیز بدی هم از ارزش های خودتون کم نذارید! 🤌 از وقتی از بهداشت اومدم، برای اون خانوم دارم اشک می‌ریزم! 😭 برای خودمون توی این لحظات دعا کنیم. برای سلامت قلب و مسیرمون دعا کنیم! امروز روز پالایش دلهاست! خدا دلتون رو صاف و زلال و قوی کنه! 🤗😍
روزی تو خواهی آمد از کوچه های باران تا از دلم بشویی غم های روزگاران ... تو می‌آیی! تو را در قلبم می‌بینم که منتظرم هستی... بالم سوخته، پایم شکسته، تنم آزرده، اما همچنان نگاهم به توست... روزی به تو می‌رسم! زود زود زود
دیشب شوهرمو بچه ها👨‍👧‍👦رفته بودن هیئت. من به خاطر ضعف 🤒نتونستم برم. نمیشد با این حالم هم خودم برم هم علی👶🏻 رو مراقبت کنم‌. این شد که موندم.🤕💔 وقتی برگشتن، یه نذری جالب دوست داشتنی دست شوهرم بود. یه کیسه پلاستیکی فریزری، که توی یه دونه لواش تا زده بودن و دو تا سیب زمینی کوچیک🥔، با یه دونه تخم مرغ🥚 آب‌پز. هنوز سیب زمینی تخم مرغش گرم بودن.🥰 اینقدر برام جالب و دوست داشتنی بود که نگو...😍😍😍 🥰🥰🥰 یه ایده خیلی جالبی برای نذری محرم بود. لازم نیست که حتما غذای نذری، پلو خورشت🍛 باشه! همینم غذای نذری محرمه! به نظرم این کارای کوچیک خالصانه رو حضرت زهرا سلام الله علیها، خیلی بیشتر بخرن. ☺️ گفتم با شما هم در میون بذارم چون هنوز وقت هست برای نذری دادن. شاید دلتون خواست غذا نذری بدید ولی براتون برنج و خورش سنگین بود. 🌺🌺🌺
واقعاً چرا ما اینقد مریض میشیم؟!! به شوهرم می‌گم شیاطین آخرالزمان بهمون حمله می‌کنن! ما هم با اسلحه عنبر نسارا☄، باهاشون خواهیم جنگید! حمله می‌کنیم، اسفند دود کن در دست و دود در دهان😶‍🌫 😂😂😂😂 حالم بدهههه!!! حالا این وسط، مادر نمونه برای این یه خروار انسان مریض چی گذاشتم غذا؟! 👩🏻‍🍳 اگه حدستون سوپه، کاملا در اشتباهید! کوکو سبزی گذاشتم🤦🏻‍♀ فردا از زور سرخکردنی صدام در نخواهد اومد!!😂😂😂
کلبه عاطفه🏠🌱
حکایت عبدالله دیوونه 🌹اسمش عبدالله بود . . تو شهر معروف بود به عبدالله دیوونه همه میشناختنش! مشکل
آقاجان! یابن الحسن! شما هستید، می‌بینید،حواستون هست، مراقبمون هستید؛ پس چرا ما باید احساس تنهایی و یتیمی کنیم؟! آقاجان، خونه های دلمون رو به یاد جد غریبتون سیاه زدیم! میشه یه بار هم حسین‌حسین، خونه دل مایی باشه که روحمون لنگ و الکنه؟ میشه دلمون غصه دار جدتون باشه و براش حسین‌حسین بگه، اما مشکلات قلبمون، ایرادای دلمون، کژتابی های روحمون، با نگاه اهورایی شما به سلامتی و نور و صافی نرسه؟! آقاجانم، یا صاحب الزمان، صاحب دل‌های غریب شیعه، یه بار به حرمت چادر مادرتون، یه نگاهی هم به دل ماها بندازید! خواهش می‌کنم! آقاجان، دلمون براتون تنگه! خیلی تنگ... 😭😭😭😭
سلام. امشب قاضی رو دیدید؟ آخر بخش اول، اون خانومه رو صدا زد و گفت: من هم بچه داشتم؛ هم چهار سال باهاش زندگی کردم؛ هم بچه‌م توی بغل خودم مرد.💔 من اون لحظه علی توی بغلم بود و تازه شیر خورده بود و خوابیده بود.😢 راستش این چند وقته علی خیلی مریض بوده. حتی یه بار طرفای صبح، نفسش گرفت و بردیمش دکتر بهش آمپول بتامتازون زدن تا یکم راحت تر نفس کشید. من اون لحظه که قاضی اون حرف رو زد؛ داشتم فکر می‌کردم ممکن بود خدای ناکرده همچین اتفاقی برای منم بیفته! 😢😱 اصلا یه حال بدی شدم!❤️‍🔥 می‌دونید برای چی براتون تعریف کردم؟ ماها ممکنه از صبح تا شب تحت استرس های شدیدی باشیم؛ که باعث بشه با بچه‌هامون که حتی یه لحظه تحمل دردشون رو نداریم تند و بد برخورد کنیم. اما تا حالا فکر کردیم که خدای ناکرده، ممکنه ما جای آقای قاضی باشیم؟! 🖤 در اون زمان حسرت شدیدی ما رو می‌گیره که چرا اون بار سرش داد زدم...چرا اون بار زدمش...چرا اون بار اومد پیشم به حرفاش با دقت گوش نکردم...چرا اون بار موقع رفتن بغلش نکردم، ببوسمش یا چرا بیشتر به وشماش نگاه نکردم، چشماش چه رنگی بود... و هزارجور چرای دیگه... راستش اصلا حواسمون نیست فرصت برای محبت کردن به عزیزانمون همیشگی نیست و ممکنه یه روزی بدجور حسرت داشتنشون رو بخوریم! فرصت محدوده!‼️
امروز صبح اتفاقی برام افتاد که فهمیدم هستی داره ناز حسین بن علی علیه السلام رو می کشه و بازم ایشون حقشون اینه که ناز کنن! 😢👇 دیشب علی👶🏻 خیلی اذیتم کرد. چند روزه یا به خاطر دندون🦷 یا آلرژی خیلی عصبی شده. شب نذاشت اصلا درست بخوابم. صبح از بس شیر داده بودم و تشنه شده بودم، گلوم و سینه‌م خشک شده بود و می‌سوخت. حتی لبام ترک برداشته بود. شوهرم🧔🏻‍♂ اومد بالای سرم و گفت میشه بلند بشی بریم برای کارای گذر ناممون؟ امسال که به اربعین نمی‌رسیم، ولی انجام بدیم که یه کاری کرده باشیم. خسته بودم، یهو توی دلم گفتم: یا امام حسین(علیه السلام) من حالم خوب نیست، خسته شدم، بدنم درد می‌کنه، اگه می‌خوای من بیام زیارتت، خودت کارامو جور کن. من اصلا ً دلم ازت گرفته! 😓😢 یهو حواسم رفت به خشکی گلو و سینه‌م. انگار یه نفر توی دلم گفت: هوا خشکه ولی هوای اون روز کربلا، برای حسین( علیه السلام) خشک‌تر بود. 😢 گلوت خشکه ولی یادته وقتی علی اکبر(علیه السلام) اومد پیش پدر بزرگوارش و گفت: پدر جان عطش منو داره می‌کشه، امام حسین( علیه السلام) بهش نشون داد که گلوش خشکتره؟! 😢 انگار اون فرد گفت: گلوی تو خشک تره یا گلوی پسر زهرا( سلام الله علیها)؟!! 😭 جیگرم می‌سوخت ولی این بار نه از تشنگی! 😭❤️‍🔥 فهمیدم ماها با هرکار خیرمون، باید ناز حسین علیه السلام رو بکشیم! هرچه در حق حسین علیه‌السلام، انجام بدیم؛ کم انجام دادیم! ناز کردن برای اباعبدالله، کار درستی نیست. برای امام رضا علیه السلام، میشه ناز کرد، برای حضرت زهرا سلام الله علیها میشه، حتی برای پیامبر صل الله علیه و آله، اما به امام حسین علیه السلام که می‌رسیم باید ناز بکشیم!💔❤️‍🔥 خدا رو شکر که زیر منّت حسینیم!😭
سلام. امروز روز استراحت کانالی من بوده انگاری! 😜😅 تقریبا همه سر فصل ها تموم شدن و من موندم و سفره خالی!😅 اما این به معنای کم‌کاری امروزم نبود. روز فوق العاده پرمشغله‌ای داشتم. اما خدا رو شکر می‌کنم که بهم توانی داده که می‌تونم به امورات خودم و بچه‌هام برسم! من با نیت عبادت و رسیدگی به بنده‌های مخلص خدا این کارا رو انجام میدم و امیدوارم که خدا هم ازم قبول کنه! 🌹🌹🌹