eitaa logo
کلبه عاطفه🏠🌱
235 دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
586 ویدیو
9 فایل
🏠🌱 جایی برای آموختن زندگی و انتشار مادرانه‌هایم⁦🤱🏻⁩ مادر چهار جوانه🌱(بزرگترین افتخارم) لیسانس مشاوره. تماس با من @atefeh_sadat88 موضوعاتی که داخل کانال مطرح میشه،کمک می‌کنه در نهایت کنار همدیگه، تبدیل به «زن» قویتری بشیم.🌺
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♡ تأملی کردم و گفتم: حمید آقا! حالا که شما این رو گفتی اجازه بده منم خوابی که چند سال پیش دیدم رو برات تعریف کنم. البته قول بده شما هم زیادی هوایی نشی! پرسید: مگه چه خوابی دیدی؟ گفتم چند سال پیش توی خواب دیدم یک هلی کوپتر بالای خونه دور می زنه و منو صدا می کنه. وقتی بالای پشت بوم رفتم از داخل همون هلیکوپتر یه گوسفند سر بریده بغل من انداختن. حمید گفت: خواب عجیبیه. دنبال تعبیرش نرفتی؟ گفتم: « این خواب توی ذهنم بود ولی با کسی مطرح نکردم تا اینکه رفته بودیم مشهد، لابی هتل یه تعداد کتاب زندگی نامه و خاطرات شهدا بود. اونجا اتفاقی بین خاطرات همسر شهید ناصر کاظمی فرمانده سپاه پاوه خوندم که ایشون هم خوابی شبیه خواب من دیده. نوشته بود وقتی که مثل من، بار اول به خواستگاری جواب منفی داده بود، توی خواب می بینه یه هلی کوپتر بالای خونه اومد و یک گوسفند سر بریده همراه یه ماهی تو بغلش انداخت و این خواب را برای همکاری تعریف کرده بود. همکارش گفته بود: «گوسفند سر بریده نشونی قربونی تو راه خداست. احتمالاً تو ازدواج که می کنی همسرت شهید میشه. اون ماهی هم نشانه بچه است. البته همسرت قبل از به دنیا آمدن بچه شهید می شه.» نهایتاً آخر قصه زندگی این شهید، دقیقا همین طوری شد. قبل از به دنیا آمدن بچه، همسرش شهید شد. اونجا که این خاطره رو خوندم فهمیدم که من هم احتمالا همسر شهید می شم. https://eitaa.com/joinchat/3451519230C6fa3f1b279
هدایت شده از موسسه مصاف
🔆 ✍ مراقب تاثیر تصمیماتمان بر سرنوشت افراد باشیم خانم معلم در دفتر تنها بود که پسر کوچکی آرام درِ دفتر را باز کرد و با لحن محتاطی او را صدا کرد. خانم معلم او را شناخت، اما بدون آنکه بخواهد نارضایتی خودش را به رویش بیاورد، گفت: تو در امتحان نمره ۹ گرفتی. تو تنها کسی هستی که نمرۀ قبولی نگرفته. پسرک با خجالت و در حالی که صورتش سرخ شده بود، سرش را بلند کرد و گفت: خانم معلم، می‌شود یک نمره به من ارفاق کنید؟ خانم معلم با عتاب مادرانه‌ای سرش را تکان داد و گفت: یک نمره ارفاق کنم؟! این ممکن نیست. من طبق جواب‌هایی که در برگۀ امتحانت نوشته‌ای، به تو نمره داده‌ام. نگران نباش. من که نمی‌خواهم به‌خاطر ضعفت در امتحان، تو را تنبیه کنم. تو باید در امتحان بعد تلاش بیشتری کنی و نمرۀ بهتری بگیری. پسر با صدایی که نشان می‌داد خیلی ترسیده، گفت: اما مادرم کتکم می‌زند. خانم معلم ساکت شد. او آرزوی والدین را درک می‌کرد که می‌خواهند بچه‌هایشان بهترین نمره‌ها را کسب کنند و موفق باشند. از طرفی نمی‌توانست در برابر بچه‌های بازیگوشی که در امتحاناتشان ضعیف هستند، نرمش نشان دهد. اما یک موضوع دیگر هم بود. او می‌دانست که کتک‌خوردن بچه‌ها هم هیچ کمکی به تحصیلشان نمی‌کند و حتی تأثیر منفی آن، ممکن است آن‌ها را از تحصیل بازدارد. نمی‌دانست چه تصمیمی بگیرد. یک نمره ارفاق بکند یا نه. او در کار خود جداً اصول را رعایت می‌کرد. اما به هر حال قلب رئوف مادرانه هم داشت. نگاهی به پسرک کرد. هنوز تمام تن پسرک از ترس می‌لرزید و به گریه هم افتاده بود. عاقبت رو به پسرک کرد و گفت: ببین این پیشنهادم را قبول می‌کنی یا نه؟ من به ورقه‌ات یک نمره «ارفاق» نمی‌کنم، فقط می‌توانم یک نمره به تو «قرض» بدهم. تو هم باید در امتحان بعدی دو برابر آن را، یعنی دو نمره به من پس بدهی. خوب است؟ پسرک با شادی گفت: چشم! من حتماً در امتحان بعدی دو نمره‌ به شما پس می‌دهم. او با خوشحالی از خانم معلم تشکر کرد و رفت. از آن پس برای اینکه بتواند در امتحان بعدی قرضش را به خانم معلم پس بدهد، با دقت زیاد درس می‌خواند. تا اینکه در امتحان بعد نمرۀ بسیار خوبی کسب کرد و از طرف مدرسه به او جایزه‌ای داده شد. بعد از آن درسی که خانم معلم به او داده بود، مقطع دبیرستان را با نمرات عالی پشت‌سر گذاشت و وارد دانشگاه شد. او همیشه ماجرای قرض نمره را برای دوستانش تعریف می‌کند و از بازگویی آن همیشه هیجان‌زده می‌شود. زیرا می‌داند نمره‌ای که خانم معلم آن روز به او قرض داد، سرنوشتش را تغيير داد. 🆔 @Masaf
سلام. ایتام تا همین الان قطع بود😕 مدت‌ها بود این طور نمی‌شد... کلا انگار ایتا مشکل پیدا کرده. حالا من پستام رو تا هرجا بتونم می‌فرستم، نشد ببخشید دیگه...
تازه فهمیدم ایتا درست شده🙄
اا! رسید پیامم😬😃
خب بریم سر حرفای جدی من که از صبح تو مغزم دور می‌خوره🙂
اکثر ماها فکر می‌کنیم که ما با دونسته هامون حرکت می‌کنیم. یعنی برای این که کسی رو به حرکت متمایل کنیم، شروع به دادن اطلاعات به اون فرد می‌کنیم. در صورتی که آدما با عقلشون و منطقشون جهت حرکت انتخاب می‌کنن، اما برای نیروی حرکت از قلبشون استفاده می‌کنن. یعنی ما اگر می‌خوایم کسی به حرکت به سمتی، وادار کنیم اولین قدم اینه که نسبت به اون هدف در اون فرد ایجاد رغبت کنیم. حالا این مطلب رو بیاریم تو اشل فرزندآوری و ازش استفاده کنیم. وقتی ما بخوایم برای بچه‌مون از چیز خوبی بگیم باید بچه رو نسبت به اون چیز خوب اون مقصد خوب، راغب کنیم. یعنی مثلا بچه بدونه که راستگویی، چیز خوب و دوست داشتنی‌ای هست.... اینو داشته باشید تا مطلب بعدی رو هم بهتون بگم😊🌺 https://eitaa.com/joinchat/3451519230C6fa3f1b279
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
توی مطلب قبل از راستگویی گفتم و ایجاد رغبت. این روش خوبه، ولی دیگه نمیشه که دونه دونه فضایل و حسنات رو برای بچه توضیح بدیم. اصلا مگه خودمون از همه خوبی‌ها خبر داریم؟! 🙃 به نظرتون چه کسی جامع همه خوبی هاست و از همه محسنات خبر داره؟! بله درسته! امام معصوم علیه السلام، کسیه که از همه خوبی ها و حسنات خبر داره و اون‌ها رو به طور اتم و اکمل در لحظه لحظه زندگیش، بروز میده. پس بهترین کار اینه که به جای جز به جز گفتن از خوبی ها و ایجاد رغبت در مورد اون‌ها، بچه رو به امام معصوم راغب کنیم. یعنی بهترین کار و محوری ‌ترین کار در تربیت فرزند، ایجاد محبت امام معصوم علیه السلام، در بچه هامون هست؛ و حتی ایجاد محبت در مورد قرآن. چون قرآن واهل بیت علیهم السلام، هر دو جامع همه خوبی‌ها و حقوق و عدالت هستن. چه قدر از امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) برای بچه هامون می‌گیم؟! نه برای انتقال معلومات و محفوظات‌ها(این ها های جمع نیست هاا😄 های تاکیده)! برای ایجاد رغبت و محبت و ایجاد سرسپردگی و طوع در بچه‌ها؟! چه برنامه‌ای براش داریم؟! اینا رو گفتم تا اصل مطلب رو بگم...😊 تا الان مقدمه بود😄 https://eitaa.com/joinchat/3451519230C6fa3f1b279