eitaa logo
کلبه آرامش
15هزار دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
5.4هزار ویدیو
3 فایل
اینجا کانالی سرشاراز حس خوب و آرامش است.😍 🤗باماهمراه باشید🤗 ‼️پستهای تبلیغاتی از نظرما ن رد و ن تایید میشوند‼️ ارتباط باما👇 @Fate77mehh ثبت تبلیغات👇 @ya_zeynabe_kobra0
مشاهده در ایتا
دانلود
من مهناز هستم، متولد سال ۵۵ و در حال حاضر ساکن تهران نامزد سارا کاملاسربارمون شده بود و انگار دنبال جایی میگشت که بخور و بخواب و در کنار عشقش تلویزیون تماشا کنه…..هر چی سارا نیاز داشت خودم براش میخریدم و هر وقت آرش میخواست سارا رو ببره خونشون یه بهانه میتراشیدم و مانع میشدم…..آرش هر وقت از خونه ی ما میرفت پکر و بی حوصله بود اما وقتی برمیگشت شاد و شنگول و تند و تیز میشد……. اخبار سارا و آرش رو مو‌ به مو به مجیدمیرسوندم…..مجید شک نداشت که آرش معتاده اما صبر کردیم تا سارا خودش متوجه ی این قضیه بشه…..هنوز عقدشون وارد سه ماه نشده بود که سارا به آرش مشکوک و بعداز چند روز مطمئن شد و با گریه و زاری به من گفت…..گفتم:سارای عزیزم….میدونم ارش رو دوست داری اما منو بابات همیشه نیستیم که خرجتونو بدیم….. آرش کار که نمیکنه هیچ تازه پول مواد هم میخواهد…..چهره و ظاهرش هم روز به روز ضایع تر میشه…..خودت تصمیم بگیر که میخواهی باهاش بمونی و هر روز از مردم حرف بشنوی مخصوصا نیره یا نه؟؟؟؟ ادامه در پارت بعدی 👇 🛖@kolbehAramsh🌿
سلام افسون هستم ازیه خانواده ی۶نفره که دوتابرادردارم یه خواهر من بعدازمرگ حامدفهمیدم توزندگی نمیشه هیچ چیز روبه زوربه دست بیاری وخوشبخت بشی..البته شایدمثل من موفقم بشیدوبه خواستون برسیدامااون خوشبختی خوشحالی زیاددوام نمیاره وخیلی زودبه بن بست میرسید مادرم اون روزازم خواست تویکی ازبرنامه های مجازی عکس بچه هاروبراش بفرستم میگفت یه لحظه دیدمشون عاشقشون شدم ودلم برای بغل کردنشون پرمیکشه همون لحظه عکس رزورادوین روبراش فرستادم بهش گفتم بعدازمرگ حامدرادوین لکنت زبان گرفته مامانم خیلی ناراحت شدگفت یکی ازخاله هات بعدازفوت شوهرخاله ام بخاطردانشگاه دخترش رفتن تهران زندگی میکنن ازش میخوام پرس جوکنه یه دکترخوب برای درمان رادوین پیداکنه اون روزبامادرم قرارگذاشتیم هرموقع خواستم بهش زنگبزنم قبلش پیام بدم که بابام خونه نباشه..خلاصه ارتباط من با مادرم شروع شد بیشتر اوقات برای هم عکس میفرستادیم باهم چت میکردیم.بعد از یکماه یه شب مادرم گفت خاله ات ادرس یه دکترخوب برای درمان رادوین پیداکرده..من به بهانه ی سرزدن میرم تهران توام بیا ادامه در پارت بعدی 👇 🛖@kolbehAramsh🌿
من شیرین هستم،،،متولد ۱۳۵۴ تهران….. بابا هم سعی میکرد نگاهم نکنه اما مگه میشد؟؟ملاقات فقط با زیرزیرکی نگاه کردن گذشت و برگشتم سلول….همون روز منو بردند دادسرا و بعد از اعلام حکم قطعی به بابا گفتند :این دخترتون و این هم ساک و شناسنامه اش که از اون خونه پیدا شده بود…..با کمک دخترت یه مرکز فروش و قاچاق مواد مخدر رو متلاشی کردیم…بعد یکی از مامورای خانم ،بابا رو گوشه ایی کشید وگفت:دخترتون باکره نیست و با پسره رضا رابطه داشته،..البته میتونید از طریق قانون به عقدش در بیارید….بابا خیلی جدی گفت:حاضرم دخترم بمیره و یا آبروم بره ولی به این پسره دختر ندم…اونجا بود که عشق واقعی بابارو نسبت به خودمو فهمیدم و چقدر دیر متوجه شدم…..من چقدر احمق و حقیر بودم که چند ماه بابارو به بدترین شکل با فرارم اذیت کردم….خلاصه برگشتیم خونه و چند باری از دست داداشام کتک خوردم ،کتکی که شاید شدت ضربهاش بیشتر از کتکهایی بود که رضا میزد ولی شرف داشت به نوازشهای اون پست فطرت….. ادامه در پارت بعدی 👇 🛖@kolbehAramsh🌿
من مهین ۴۵ ساله و متولد تهران هستم مامان گفت: بخاطر همین مسئله این همه سال تنها موندم و حسرت،دیدن خانواده امو به جون خریدم..راستش شرمم میاد بگم ولی چون سالها از اون روزهاگذشته میخواهم بگم تا وقتی برگشتی به مامان و بابا بگی که من مقصر نبودم و عاقم نکنند..دایی سرشو انداخت پایین و چند بار به طرفین حرکت داد..مامان گفت: ابراهیم با لاتهای محله میپرید و هیچ کاری نمیکرد.بجای اینکه کار کنه توی چاله میدونا قمار میکرد..مشروب میخورد و به ناموسش هم توجه نداشت . روزهای آخر از من خواست که برم توی کاباره و برقصم..یهو دایی سرشو بلند کرد و غرید بی غيرت..بی ناموس،مامان بغضشو قورت داد و گفت: ابراهیم میگفت تورو بخاطر قد وهیکل و چهره ات روی هوا برمیدارند و هر ماه کلی بهمون پول میدند.... بهش گفتم اونوقت دیگه من مال تو نیستم پس بهتره از هم طلاق بگیریم... با یه پسر کوچیک و بی پولی و متلکها و اذیتهای لاتهای محله خودم تنهایی رفت دادگاه،خدا خیرش بده اون قاضی رو تا علت طلاقمو فهمیده کارمو سریع راه انداخت و اون بی غیرت رو تهدید به زندانی کرد و تونستم راحت طلاق بگیرم.. ادامه در پارت بعدی............. 👇 🛖@kolbehAramsh🌱