کوچه های آشنا
خلاصا ای از خدمات شهید حسنی 💢سال 1361 ، حاج اسماعیلمای خود را با دفتر پشتیبانی جنگ جهاد سازندگی استا
وی مشهور به «پهلوان جبهه های» بود ، شجاعت جوانمردی آمیخته با تواضع و ادب ، حاج اسماعیل همیشه پای كار، متعهد بود. كه در هر واحدی كار می كرد ، تحول عظیمی در آن واحد اتفاق می افتاد، عشق به معبود و پروردگار ، پیوسته آرزوی زیارت خانه خدا را داشت، تا آنكه از طریق #پشتیبانی جنگ #جهاد_استان_زنجان به سفر روحانی حج اعزام شد.
https://eitaa.com/khatemogaddam
پس از بازگشت از #خانه خدا ، مدتی را در روستای اسفجین به شغل شریف #کشاورزی پرداخت، دلش لبریز بود از اشتیاق به #جهاد در راه خدا به همین دلیل به سرعت خود را به #جبهه رساند.
وقتی از حاج اسماعیل پرسیدند: « چرا چنین سراسیمه و با عجله خود را به #جبهه رساندی؟ » پاسخ داد:
«اکنون حال عجیبی دارم ، مانند این است که ندایی درونی به من اینگوید حالا وقت #غفلت نیست. احساس کردم در موقعیتی هستم که #امام_حسین(ع) بی یاورمانده و #ندای «هل من ناصر ینصرنی» سر داده است و من باید همانند #علی_اصغر(ع) به ندای امام #لبیک بگویم. »
۲۴ دی ماه ۱۳۶۶ بود که زمان #وصال_یار رسید ، #حاج اسماعیل حسنی ، این #مجاهد خستگی ناپذیر در ارتقاعات «گردش» منطقه «ماووت» پیش از اقدام به #عملیات_بیت_المقدس«2» در حال ساخت جاده بود، که به وسیله ترکش گلوله خمپاره از ناحیه گردن و دست راست عمیقاً مجروح شد ، به آسانی نمی شد او را به عقب و پشت #جبهه منتقل کنیم چرا که این جاده بسیار ناهماهنگ بود و هم خونریزی شدیدی داشت ، اما برای مدت طولانی پیکر زخمی حاج اسماعیل همانجا در حلقه یاران ماند،که سرانجام به علت #خونریزی شدید آسمانی شد.
https://eitaa.com/khatemogaddam
#سیدفرهادسیوانی از #دوستان شهید بزرگوار می گوید:
وقتی خبر #شهادت_حاج_اسماعیل_حسنی رسید ، همه را منقلب ساخت و قرار شد با چند تن از برادران #جهادی ، این خبر را به #پدر و #مادر پیر و مریض احوال وی در روستای اسفجین برسانیم.
#پدر پیر و نورانی این بزرگوار به محض دیدن ما از دور به دیوار تکیه زد و اشک در چشمانش ریخت و با بغضی در گفتگو گفت: بالاخره #خوابی که دیده بودم تعبیر شد و پسرم به #شهادت رسید.