سلام به مناسبت شب قدر زودتر رمان را ارسال کردم.
امشب شب مهمی هست. احتمال شب قدر بودنش بالاست.
حتما برای ما دعا بفرمایید.
به شرط لیاقت دعاگوی همه برو بچه های کوجه احساس هستم
یاعلی🙏🌹
#هیام
هدایت شده از RadioMighat | رادیو میقات
37.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎧 #داستان_صوتی { #روز_آخر}
♦️ فصل اول ( خامس )
( قسمت دوازدهم )
♦️ خلاصه داستان: دو قاره از پنج قاره ی کره ی زمین در جنگی ویرانگر نابود شد! دو سوم از جمعیت جهان در این جنگ خونبار کشته شدند! تمدن صنعتی که هزاران سال بشر برای رسیدن به آن تلاش نموده بود از بین رفته! فردی که خود را حضرت مسیح می نامد لشگری را برای جنگ آخر در مقابل ارتش قدرتمند دشمن نسل بشر یعنی دجال(ابلیس) آماده می کند،اما در میان لشگریان او اختلاف و شک پدید می آید! تا اینکه...
♦️ نویسندگان : علیرضا عبدی و مهدیه عبدی
♦️ کارگردان: علیرضا عبدی
♦️ کاری از گروه رسانه ای رادیو میقات
♦️ پخش: هر هفته روزهای شنبه، دوشنبه و چهار شنبه از کانال رادیو میقات
♦️ صداپیشگان: علی زکریایی ، محسن احمدی فر ، علی حاجی پور ، مسعود صفری ، علیرضا عبدی ، اکبر مومنی نژاد ، علی گرگین ، مسعود عباسی ، سجاد بلوکات ، مریم میرزایی ، امیر مهدی اقبال ، احسان شادمانی ، امیر حسن مومنی نژاد
https://eitaa.com/joinchat/2082144340Cfc77882043
🌹 در شب قدر طلب مغفرت كنيم؛ و الا روزی خطاب الهی به گناهکاران می آید که ما شما را فراموش کردیم
♦️امام خامنه ای : #شب_قدر، فرصت مغفرت است. حالا که خدا به من وشما میدان داده که به سویش برگردیم، طلب مغفرت کنیم و معذرت بخواهیم.
♦️اینجا که عذرخواهی درجه میآفریند و گناهان را میشوید، از خدا عذرخواهی کنید.
♦️والا روزی خواهدآمد که به مجرمین اجازه عذرخواهی نمیدهند و خطاب الهی به گناهکاران می آید که «انّا نسیناکم»ما شما را فراموش کردیم!
اللهمَّعَجّللِوَلیکَِالفَرَج❤️
•┈┈••✾•♥️•✾••┈┈•
@koocheyEhsas
•┈┈••✾•♥️•✾••┈┈•
🌹امام خمینی ره
🌹شبهای قدر، اوج پر گشودن در فضای نیایش و بندگی، و نهایت شکوفایی رحمت الهی بر بندگان است. شب قدر، ساعت پذیرایی از مهمانانِ بزم حضور است. در شب قدر، رو به آینه محاسبه مینشینیم و چهره جان را بیغبار میبینیم و با باران اشک، دل را در سحر رحمت و مغفرت، شستو شو میدهیم. شب قدر، شب گشودنِ سفره دل و ریختن اشک نیاز و فصل گریستن در آستان آفریدگار بخشاینده است. شب قدر باید تقدیر خویش را رقم بزنی و خویشتنِ جدید را با قلم توبه و جوهر اشک ترسیم کنی
📚کتاب آداب الصلاه «آداب نماز» متن، ص 324
اللهمَّعَجّللِوَلیکَِالفَرَج❤️
•┈┈••✾•♥️•✾••┈┈•
@koocheyEhsas
•┈┈••✾•♥️•✾••┈┈•
🔰 شب قدر را قدر بدانید
🔺 رهبر انقلاب: امشب را که #شب_قدر است، قدر بدانید. مشکلات عمومی مسلمین، مشکلات کشور، مشکلات شخصیتان و مشکلات دوستان و برادرانتان را با خدای خودتان مطرح کنید. به ولیّعصر، ارواحنافداه، توجّه کنید؛ به در خانه خدا - مسجد - بروید و به برکت امام زمان از خدای متعال خواستههایتان را بگیرید. بنده هم از همه شما ملتمس دعا هستم. 1371/01/10
#بهار_قرآن
•┈┈••✾•♥️•✾••┈┈•
@koocheyEhsas
•┈┈••✾•♥️•✾••┈┈•
دعای افتتاح با صدای علی فانی(1).mp3
19.85M
#دعا
#کلیپ_صوتی
#شب_قدر
🌿🌿دعای افتتاح🌿🌿
با صدای علی فانی
•┈┈••✾•♥️•✾••┈┈•
@koocheyEhsas
•┈┈••✾•♥️•✾••┈┈•
﷽
بالم شکسته بود و هوایی نداشتم
از دست روزگار رهایی نداشتم😞
بیهوده نیست عاشق گنبد طلا شدم
مشهد اگر نبود که جایی نداشتم💔
#علی_اکبر_لطیفیان
سلام روزتون امام رضایی
•┈┈••✾•♥️•✾••┈┈•
@koocheyEhsas
•┈┈••✾•♥️•✾••┈┈•
ڪوچہ احساس
💜☘💜☘💜☘💜☘💜 ☘💜☘💜☘💜☘💜 💜☘💜☘💜☘💜 ☘💜☘💜☘💜 💜☘💜☘💜 ☘💜☘💜 💜☘💜 ☘💜 💜 #اختر #قسمت62 البته من خوب میدانستم که حرف ها
💜☘💜☘💜☘💜☘💜
☘💜☘💜☘💜☘💜
💜☘💜☘💜☘💜
☘💜☘💜☘💜
💜☘💜☘💜
☘💜☘💜
💜☘💜
☘💜
💜
#اختر
#قسمت63
خوب به یاد دارم که روز قبل از مراسم خواستگاری آقا میرزا از تصمیمش منصرف شد و خواب دیدن ننه رباب را بهانه ی برای بر هم زدن این مراسم قرار داد
اینطور که آقا میرزا تعریف کرده بود ، ننه رباب به خواب او رفته و از دست او ناراحت بوده است
آقا میرزا هنگامی که سکینه برای نماز به مسجد رفته بود فرصت را برای صحبت با من غنیمت شمرد و به من گفت که او ننه رباب را دوست داشته و دیگر هرگز زنی مثل ننه رباب برای او پیدا نخواهد شد و اینکه او در حق ننه رباب خیلی بد کرده است و اکنون برای خوشحالی و رضایت روح ننه رباب هر کاری انجام میدهد
البته من متوجه شده بودم که حرفی که به آقا میرزا درباره ی حلال نکردنش زده بودم نیز چندان در تصمیم او بی اثر نبوده است
به هر حال اقا میرزا به زودی رهسپار سفر حج بود و میخواست که قبل از رفتن از همه ی کسانی که او را میشناسند حلالیت طلب کند
و اما من که با به هم خوردن این ازدواج بسیار خوشحال بودم و حرف های آقا میرزا را درباره ی ننه رباب شنیده بودم به خاطر این لطف آقا میرزا تمام کینه ها و ناراحتی هایی که از او داشتم را به دست فراموشی سپردم
آقا میرزا با تنها ماندنم در این خانه موافقت نمیکرد و میگفت اینکار باعث دامن زدن به حرف و حدیث های مردم میشود و تصمیم بر این شد که برای مدتی نزد خواهر بیوه و تنهای آقا میرزا یعنی عمه معصومه بروم ،او زنی پیر و شکسته بود که سالها در خانه ی کوچکش به تنهایی زندگی میکرد
با این که زنی اخمو و عبوس بوداما من از رفتن به خانه ی او خوشحال بودم
بنابر این اینبار نیز بقچه ام را برداشته و بعد از رهسپار شدن آقا میرزا به سفر حج به خانه ی عمه معصومه رفتم
زندگی با عمه معصومه از چیزی که فکر میکردم بهتر بود او زنی با چهره ی عبوس و اخلاق تند بود اما قلبی بسیار رئوف و مهربان داشت
گاهی با عمه معصومه به بازار میرفتیم و هر روز با هم برای خواندن نماز و قرآن به مسجد کوچک و قدیمی نزدیک خانه ی عمه میرفتیم و این کار از تفریحات روزمره ی ما به حساب می آمد.
ماه رمضان شروع شده بود و من برای آقا میرزا دعا میکردم که به سلامت از سفر حج بازگردد
زنان و مردان ثروتمندی که سواد نداشتند و از خواندن قرآن محروم بودند قرآن خیرات میکردند تا وسیله ی قرائت سایرین را تدارک دیده باشند (قرآن در زمان قاجار به صورت چاپی وجود نداشته و به صورت خطی استنساخ میشده است )
عمه معصومه نیز با اینکه ثروتمند نبود اما یک قرآن خیرات کرد و گاهی من به خواست عمه برای او با صدای بلند قرآن میخواندم
در این روزها هر کسی که روزه نمیگرفت در دیدگاه مردم فردی بی دین و لا قید بود و خانواده اش با او بد رفتاری میکردند تا جایی که حتی ظرف غذای آن فرد روزه خوار را در کنار حوض خاک مال میکردند تا شاید آن فرد توبه کند و به روزه گرفتن ترغیب شود
خیرات در زمان افطار نیز به قدری کار نیکویی بود که همه از هم سبقت میگرفتند و خرما و ترحلوایی که با نان بود یا آش و شله زرد را به رهگذران خیرات میکردند و اصلا رسم نبود که خیرات را به در و همسایه بدهند و خیرات فقط مخصوص نیازمندان و رهگذران و کارگران بود و محال بود که وقت افطار صدای فقیری بلند شود و چند نفر برای غذا دادن به او از خانه خارج نشوند
در این ماه صیام شهر حال و هوای عجیبی به خود گرفته بود و شب ها رفت و آمد در شهر آزاد بود و اسم شب و بگیر و ببندی در کار نبود
در مساجد بزرگ ناطقان معروفی سخن میگفتند و خیلی از مردم به این جلسات میرفتند تا مسایل دینیشان را بپرسند و حل کنند
قوم و خویشان برای ثواب رساندن به یکدیگر سر افطار به منزل هم وارد میشدند و مثل اهل خانه افطار میکردند
در شب های قدر مردم به مساجد و تکیه ها میرفتند و تا صبح به راز و نیاز میپرداختند و در روز بیست و هفتم به بچه ها جوراب نو میپوشاندند و آنها را به مراسم شب قدر می آوردند
در این شبهای قدر من با دلی شکسته خدا را صدا میزدم و از او میخواستم که به من کمک کند
عمه معصومه که گویی در این شبهای قدر پی به دلتنگی و غم درونی من برده بود با من مهربانتر شده بود و کمتر سگرمه هایش را در هم میکشید
#ادامه_دارد
☘💜 #کپی_رمان_حرام_است
💜
☘💜
💜☘💜
☘💜☘💜
💜☘💜☘💜
☘💜☘💜☘💜
💜☘💜☘💜☘💜
☘💜☘💜☘💜☘💜
💜☘💜☘💜☘💜☘💜
ڪوچہ احساس
💜☘💜☘💜☘💜☘💜 ☘💜☘💜☘💜☘💜 💜☘💜☘💜☘💜 ☘💜☘💜☘💜 💜☘💜☘💜 ☘💜☘💜 💜☘💜 ☘💜 💜 #اختر #قسمت63 خوب به یاد دارم که روز قبل از مر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا