eitaa logo
رسانه کودک ایران صدا
2.3هزار دنبال‌کننده
26 عکس
440 ویدیو
1 فایل
کانال رسمی رسانه کودک ایران صدا سرگرمیهای جذاب و آموزنده تولید محتوای پاک برای کودکان تخصص ماست. دنیای قصه، شعر و ترانه، کتاب گویا با اجرای چهره ها و هنرمندان ملی . iranseda.ir" rel="nofollow" target="_blank">kids.iranseda.ir دریافت اپلیکیشن از: iranseda.ir
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
D1736564T14393546(Web)-mc.mp3
1.45M
🧔🏻‍♂مردی پارسا بود که بسیار دیگران را نصیحت می کرد. 🙂او چون قصد و غرضی در نصیحت کردن نداشت همه نصیحت های او را می پذیرفتند. 🐺روزی مرد نیکوکار گرگی را دید که بدجنسی از نگاه کردنش معلوم بود. 🔎موضوعات قصه 😍تولید محتوای پاک برای کودکان تخصص ماست👇 🔸 @koodak_iranseda 🔸 @koodak_iranseda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
D1737041T15487295(Web)-mc.mp3
3.05M
🏞باغبانی خوش سلیقه باغی سبز و خرم داشت. او بسیار پر انرژی بود و برای همین دوستانش به او پیر زنده دل می گفتند. 🌹پیر زنده دل در باغش گل سرخی داشت که خیلی دوستش داشت. 🔎موضوعات قصه 😍تولید محتوای پاک برای کودکان تخصص ماست👇 🔸 @koodak_iranseda 🔸 @koodak_iranseda
هدایت شده از ایران صدا
👦 📌 داستانی زیبا در مورد آلودگی هوا را می توانید در پایگاه کودک ایرانصدا بشنوید👇 🌐 B2n.ir/h96106 🔈🇮🇷 ایران صدا یک دنیای بزرگ شنیدنی 🆔 @iranseda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
D1737095T15589244(Web)-mc.mp3
1.47M
🧔🏻‍♂مردی شکمش درد گرفت. پیش طبیب رفت. 👨🏻‍⚕طبیب او را معاینه کرد و از خوراکش پرسید. 🤔طبیب از مریض پرسید آیا دل درد تو سابقه هم داشته؟ گفت: نه. طبیب گفت ایا چیزی خورده ای؟ مریض گفت: فقط نان سوخته خورده ام. مزه ی زغال داشت. 👁️طبیب دارویی را که نور چشم را زیاد می کند در چشم او ریخت. مریض عصبانی شد ... 🔎موضوعات قصه 😍تولید محتوای پاک برای کودکان تخصص ماست👇 🔸 @koodak_iranseda 🔸 @koodak_iranseda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
D1737216T14147106(Web)-mc (۱).mp3
10.39M
🕷️جرج، عنکبوت کوچولو، از آدم ها می ترسید. 🛌عنکبوت کوچولو در تختش خوابید اما خواب بدی دید. 😣جرج همیشه خیالبافی می کرد. او آدم ها را دوست نداشت. از آنها می ترسید. 🔎موضوعات قصه 😍تولید محتوای پاک برای کودکان تخصص ماست👇 🔸 @koodak_iranseda 🔸 @koodak_iranseda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
D1737215T14781342(Web)-mc.mp3
2.94M
👨🏻بازرگانی کارش فروش روغن بود. در همسایگی اش مرد فقیری خانه داشت. 👳🏻‍♂گاهی بازرگان کمی روغن به همسایه ی فقیرش می داد. مرد درویش هم فکر می کرد که او به همه ی همسایه ها روغن می دهد بنابراین قبول می کرد. 🔎موضوعات قصه 😍تولید محتوای پاک برای کودکان تخصص ماست👇 🔸 @koodak_iranseda 🔸 @koodak_iranseda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ساخت لاک پشت متحرک🤩🤩 😍تولید محتوای پاک برای کودکان تخصص ماست👇 🔸 @koodak_iranseda 🔸 @koodak_iranseda ‌‌‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
D1736970T13481926(Web)-mc.mp3
4.61M
🐇خرگوش زرنگی بود که می توانست از باد هم تندتر بدود. 😇خرگوش فکر می‌کرد که هیچ حیوانی به پایش نمی‌رسد. برای همین خیلی مغرور شده بود. 🐢خرگوش به جز لاکپشت با همه مسابقه داده بود. 🔎موضوعات قصه 😍تولید محتوای پاک برای کودکان تخصص ماست👇 🔸 @koodak_iranseda 🔸 @koodak_iranseda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
D1737095T14477322(Web)-mc.mp3
3.19M
👸🏻پادشاهی بود که دختری زیبا داشت. 🤔این دختر هیچ کس را به همسری قبول نمی کرد چون رازی داشت که کسی از آن خبر نداشت. 👵🏻ملکه از کنیزِ دخترش علت ازدواج نکردن دختر را پرسید. 🔎موضوعات قصه 😍تولید محتوای پاک برای کودکان تخصص ماست👇 🔸 @koodak_iranseda 🔸 @koodak_iranseda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
D1737215T15054716(Web)-mc.mp3
3.77M
🦌آهو کوچولو داشت لب رودخانه آب می خورد که ببر از راه رسید. 🐅آهو کوچولو ترسید و نقشه ای کشید تا از دست ببر رها شود. 🚶‍♂او به ببر گفت: تو باید آدم بخوری تا سیر شوی. 🔎موضوعات قصه 😍تولید محتوای پاک برای کودکان تخصص ماست👇 🔸 @koodak_iranseda 🔸 @koodak_iranseda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
D1736909T14283141(Web)-mc.mp3
4.49M
🦅کلاغی بود و عقابی. کلاغ رو یه درخت لانه داشت و عقاب در بالای کوهی بلند. 😔کلاغ دوست داشت مثل عقاب پرواز کند اما نمی توانست. 🔎موضوعات قصه 😍تولید محتوای پاک برای کودکان تخصص ماست👇 🔸 @koodak_iranseda 🔸 @koodak_iranseda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
D1737185T14208544(Web)-mc.mp3
4.09M
🧔🏻‍♂مرد خارکنی روزی با ناراحتی داشت از کوچه های ده رد می شد. محکم در خانه ی نصرالدین را زد. 👣نصرالدین عصبانی شد و پاهایش را به نصرالدین نشان داد و گفت: من کفش ندارم پاهایم زخمی شده. آمده ام تا فکری برایم بکنی. 🔎موضوعات قصه 😍تولید محتوای پاک برای کودکان تخصص ماست👇 🔸 @koodak_iranseda 🔸 @koodak_iranseda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
D1736893T16656026(Web)-mc (۱).mp3
4.91M
🤴🏻در دوران قدیم پادشاهی زندگی می کرد که رابطه ی خوبی با مردم نداشت. 😄روزی پادشاه روی تختش تکیه داده بود و با اطرافیانش بلند بلند می خندید. 🔎موضوعات قصه 😍تولید محتوای پاک برای کودکان تخصص ماست👇 🔸 @koodak_iranseda 🔸 @koodak_iranseda