👧🏻رؤیا دختر کوچولویی بود که به مهدکودک می‌رفت. 🦷رؤیا همیشه مرتب بود و همه‌ی کارهاش رو به‌درستی انجام می‌داد، به‌جز مسواک زدن. 😮مامان و باباش هرشب به او یادآوری می‌کردن که مسواک بزنه، اما رؤیا به حرفشون توجه نمی‌کرد و ... . 🔎موضوعات قصه: #دندان #مسواک #سیبک_و_قصه_های_مادربزرگ 🎧از همین سری بشنوید🔻 🔹https://b2n.ir/a51627 #قصه_صوتی #قصه_شب 😍تولید محتوای پاک برای کودکان تخصص ماست👇 🔸@koodak_iranseda 🔸@koodak_iranseda

🧍‍♂یه پسر کوچولوی باهوش و زرنگی بود به اسم «عرشیا»، عرشیا عاشق آب بازی و شنا کردن بود. 🛀اون دلش می خواست هر روز توی حموم خوننشون یه لگن رو پر از آب کنه و مشغول آب بازی بشه. وقتی مامانش دید که... 🔎موضوعات قصه: #حمام #سیبک_و_قصه_های_مادربزرگ 🎧از همین سری بشنوید🔻 🔹https://b2n.ir/a51627 #قصه_صوتی #قصه_شب 😍تولید محتوای پاک برای کودکان تخصص ماست👇 🔸@koodak_iranseda 🔸@koodak_iranseda

🏞جنگل خیلی بزرگ حیوونای زیادی با شادی کنار هم زندگی می‌کردن. 🐻«خرس کوچولو» که معروف بود به «خرس تنبل» اصلاً از توی لونه‌اش تکون نمی‌خورد. 🌱 خواب زمستانی خرس‌ها تموم شده بود و بهار و تابستون هم گذشته بود، ولی.. 🔎موضوعات قصه: #خرس #سیبک_و_قصه_های_مادربزرگ 🎧از همین سری بشنوید🔻 🔹https://b2n.ir/a51627 #قصه_صوتی #قصه_شب 😍تولید محتوای پاک برای کودکان تخصص ماست👇 🔸@koodak_iranseda 🔸@koodak_iranseda

🐿️ سنجاب کوچولوی مهربون همراه پدر و مادرش بالای یه درخت بلوط بلند زندگی می کرد. 🍛 اون هر روز صبح بعد از اینکه از خواب بیدار می شد، همراه بابا سنجاب، می رفت غذا پیدا کنه تا با خانواده، یه صبحانه خوب و خوشمزه و دلچسب بخوره. یکی از روزای سرد... 🔎موضوعات قصه: #سنجاب #سیبک_و_قصه_های_مادربزرگ 🎧از همین سری بشنوید🔻 🔹https://b2n.ir/a51627 #قصه_صوتی #قصه_شب 😍تولید محتوای پاک برای کودکان تخصص ماست👇 🔸@koodak_iranseda 🔸@koodak_iranseda

🏞️رودخونه‌ی پُرآبی بود که از وسط جنگل سرسبزی می‌گذشت. 🐢در این رودخونه ماهی‌ها و خرچنگ‌ها و لاک‌پشت‌ها به خوبی و خوشی زندگی می‌کردن. 🤔 یه روز موجودی کوچیک که دُم دراز و سر تقریباً بزرگی داشت، توی رودخونه پیدا شد... . 🔎موضوعات قصه: #حیوانات #سیبک_و_قصه_های_مادربزرگ 🎧از همین سری بشنوید🔻 🔹https://b2n.ir/a51627 #قصه_صوتی #قصه_شب 😍تولید محتوای پاک برای کودکان تخصص ماست👇 🔸@koodak_iranseda 🔸@koodak_iranseda

🏞یکی بود یکی نبود، غیر از خدای مهربون هیچ کس نبود. توی یه جنگل سرسبز و بزرگ، خرگوش کوچولو با پدر و مادرش زندگی می کرد. 🐇 خرگوش کوچولو خیلی شیطون بلا بود و مدام دلش می خواست بِره و ببینه دور و بر جنگل چه خبره. یکی از روزا که مامان خرگوشه... 🔎موضوعات قصه: #خرگوش #سیبک_و_قصه_های_مادربزرگ 🎧از همین سری بشنوید🔻 🔹https://b2n.ir/a51627 #قصه_صوتی #قصه_شب 😍تولید محتوای پاک برای کودکان تخصص ماست👇 🔸@koodak_iranseda 🔸@koodak_iranseda

🙂سارا کوچولو منتظر اومدن پدربزرگش بود. همه منتظر بودن پدربزرگ از سفر برگرده. 🍲 اونا خونه رو آب‌‌وجارو کرده بودن، به گلدونا آب داده بودن و مادربزرگ هم مشغول پختن آش نذری خوش‌مزه‌ بود... 🔎موضوعات قصه: #امام_حسین #اربعین #سیبک_و_قصه_های_مادربزرگ 🎧از همین سری بشنوید🔻 🔹https://b2n.ir/a51627 #قصه_صوتی #قصه_شب 😍تولید محتوای پاک برای کودکان تخصص ماست👇 🔸@koodak_iranseda 🔸@koodak_iranseda

😢دختر کوچولویی بود به نام «گلچهره» که دلش نمی خواست با کسی دوست بشه و بازی کنه؛ 😰 آخه اون از دوست شدن با دیگران می ترسید. مثلا فکر می کرد نکنه بقیه ناراحتش کنن یا دوستش نداشته باشن.... 🔎موضوعات قصه: #عروسک #سیبک_و_قصه_های_مادربزرگ 🎧از همین سری بشنوید🔻 🔹https://b2n.ir/a51627 #قصه_صوتی #قصه_شب 😍تولید محتوای پاک برای کودکان تخصص ماست👇 🔸@koodak_iranseda 🔸@koodak_iranseda

🌻امام رضا علیه‌السلام» خیلی مهربون بودن و به همه کمک می‌کردن. یه روز در فصل تابستون که هوا گرم بود و میوه‌ها رسیده بودن و پرنده‌ها در حال خوردن میوه‌های روی درخت بودن، امام رضا (علیه‌السلام) به همراه پیرمردی بین درختان قدم می‌زدن... . 🔎موضوعات قصه: #امام_رضا #سیبک_و_قصه_های_مادربزرگ 🎧از همین سری بشنوید🔻 🔹https://b2n.ir/a51627 #قصه_صوتی #قصه_شب 😍تولید محتوای پاک برای کودکان تخصص ماست👇 🔸@koodak_iranseda 🔸@koodak_iranseda

🐻«خرس کوچولو» مریض شده بود و مادرش می‌گفت: «مریضیت کار میکروبه.» 💊خرس کوچولو هم می‌خواست به جنگ میکروب‌ها بره. مادرش می‌گفت: «برای مبارزه با میکروب‌ها باید داروهایی رو که دکتر برات می‌نویسه، استفاده کنی.» اما خرس کوچولو... . 🔎موضوعات قصه: #خرس #بیماری #سیبک_و_قصه_های_مادربزرگ 🎧از همین سری بشنوید🔻 🔹https://b2n.ir/a51627 #قصه_صوتی #قصه_شب 😍تولید محتوای پاک برای کودکان تخصص ماست👇 🔸@koodak_iranseda 🔸@koodak_iranseda

👨🏻‍⚕«سهند کوچولو» پسربچه‌ی شاد و مهربونی بود که هیچ علاقه‌ای به رفتن پیش دکتر نداشت. 😧یه روز سهند داشت توی حیاط خونه‌شون بازی می‌کرد که یه‌دفعه احساس کرد دلش خیلی درد می‌کنه و شروع کرد به گریه کردن... . 🔎موضوعات قصه: #دکتر #بیماری #سیبک_و_قصه_های_مادربزرگ 🎧از همین سری بشنوید🔻 🔹https://b2n.ir/a51627 #قصه_صوتی #قصه_شب 😍تولید محتوای پاک برای کودکان تخصص ماست👇 🔸@koodak_iranseda 🔸@koodak_iranseda

🍊توی یه باغ پاییزی بزرگ و خوش‌رنگ پُر بود از میوه‌های خوش‌مزه. 🍑یه روز که میوه‌های پاییزی مشغول حرف زدن با هم‌دیگه بودن، «سهیل کوچولو» برای چیدن میوه‌ها رفت اونجا. درخت «خرمالو» بهش گفت که موقع بالا رفتن از درختان مراقب شاخه‌هاشون باشه... . 🔎موضوعات قصه: #میوه #سیبک_و_قصه_های_مادربزرگ 🎧از همین سری بشنوید🔻 🔹https://b2n.ir/a51627 #قصه_صوتی #قصه_شب 😍تولید محتوای پاک برای کودکان تخصص ماست👇 🔸@koodak_iranseda 🔸@koodak_iranseda

🏕️یه جنگل سرسبز و بزرگ بود که با تغییر هر فصل رنگش عوض می‌‌شد. 🐅حیوونا با عوض‌شدن رنگ جنگل متوجه می‌شدن که چه فصلی اومده. 🐒توی این جنگل یه میمون کوچولو زندگی می‌‌کرد. میمون با اومدن فصل پاییز یه تصمیم عجیب گرفت... . 🔎موضوعات قصه: #میمون #پاییز #سیبک_و_قصه_های_مادربزرگ 🎧از همین سری بشنوید🔻 🔹https://b2n.ir/a51627 #قصه_صوتی #قصه_شب 😍تولید محتوای پاک برای کودکان تخصص ماست👇 🔸@koodak_iranseda 🔸@koodak_iranseda

👨‍👩‍👧سیما و مامان و باباش توی یه شهر کوچیک کنار هم زندگی می‌کردن. یه روز بابای سیما اومد خونه و گفت: «توی شهر ما یه خیریه هست که کارای خیلی مهمی انجام می‌ده...». 🔎موضوعات قصه: #خیریه #سیبک_و_قصه_های_مادربزرگ 🎧از همین سری بشنوید🔻 🔹https://b2n.ir/a51627 #قصه_صوتی #قصه_شب 😍تولید محتوای پاک برای کودکان تخصص ماست👇 🔸@koodak_iranseda 🔸@koodak_iranseda

☀️خورشید رفته‌‌رفته به وسط آسمون نزدیک می‌شد. روزهای اول تابستون بود و هوا خیلی گرم بود. 👬سه تا دوست مهربون به نام‌های «سلام» و «جابر» و «قیس» درحال بازی کردن بودن. سلام، از قیس و جابر کوچک‌تر بود. اونها دوست‌‌های خیلی خوبی بودن. 🔎موضوعات قصه: #دوستی #سیبک_و_قصه_های_مادربزرگ 🎧از همین سری بشنوید🔻 🔹https://b2n.ir/a51627 #قصه_صوتی #قصه_شب 😍تولید محتوای پاک برای کودکان تخصص ماست👇 🔸@koodak_iranseda 🔸@koodak_iranseda

🐻توی یه جنگل خیلی قشنگ، یه «خرس کوچولو» همراه پدر و مادرش زندگی می‌کرد. خرسی یه اخلاق بد داشت؛ همیشه می‌گفت: «من حوصله‌ ندارم». 🔎موضوعات قصه: #خرس #سیبک_و_قصه_های_مادربزرگ 🎧از همین سری بشنوید🔻 🔹https://b2n.ir/a51627 #قصه_صوتی #قصه_شب 😍تولید محتوای پاک برای کودکان تخصص ماست👇 🔸@koodak_iranseda 🔸@koodak_iranseda

🌱آخرین روزهای بهار بود و کم‌کم به فصل تابستون نزدیک می‌شدیم. 🐜مورچه‌ها از کوچیک و بزرگ مشغول جمع کردن و ذخیره کردن غذا برای فصل سرماشون بودن. «موری کوچولو» مورچه‌ی پرحرف و بازیگوشی بود که البته گاهی اوقات هم حرف گوش نمی‌داد؛ تا اینکه... . 🔎موضوعات قصه: #مورچه #سیبک_و_قصه_های_مادربزرگ 🎧از همین سری بشنوید🔻 🔹https://b2n.ir/a51627 #قصه_صوتی #قصه_شب 😍تولید محتوای پاک برای کودکان تخصص ماست👇 🔸@koodak_iranseda 🔸@koodak_iranseda

🐀موشی» توی یه جنگل زندگی می‌کرد. اون از زمانی که برای جمع کردن بلوط از لونه‌اش بیرون می‌رفت، با کسی حرف نمی‌زد. 🐿️ یه روز که برای جمع‌آوری بلوط رفته بود، سنجاب رو دید. سنجاب خیلی دوست داشت با موشی حرف بزنه، ولی هر سؤالی که ازش می‌پرسید... . 🔎موضوعات قصه: #موش #سیبک_و_قصه_های_مادربزرگ 🎧از همین سری بشنوید🔻 🔹https://b2n.ir/a51627 #قصه_صوتی #قصه_شب 😍تولید محتوای پاک برای کودکان تخصص ماست👇 🔸@koodak_iranseda 🔸@koodak_iranseda

🐇خرگوش کوچولو خیلی به خوردن علاقه داشت. 🌽هر چیزی که می‌دید دوست داشت بخوره. براش مهم نبود چیزی که می‌خوره سالمه یا نه، بهداشتیه یا غیربهداشتی. 🏬 یه روز خرگوشِ شکمو از پدرش خواست تا براش خوراکی بخره. پدر خرگوشه دنبال مغازه‌ای می‌گشت که... . 🔎موضوعات قصه: #پرخوری #خرگوش #سیبک_و_قصه_های_مادربزرگ 🎧از همین سری بشنوید🔻 🔹https://b2n.ir/a51627 #قصه_صوتی #قصه_شب 😍تولید محتوای پاک برای کودکان تخصص ماست👇 🔸@koodak_iranseda 🔸@koodak_iranseda

👨‍👩‍👦«سینا کوچولو» در کنار پدر و مادرش با شادی زندگی می‌کرد. 👬به تازگی یه همسایه‌ی جدید، طبقه‌ی پایین منزلشون ساکن شده بودن. اونا یه پسر داشتن به‌ نام «علیرضا» که خیلی زود با سینا دوست شد. 😍 بچه‌ها هر روز توی یه زمان مشخصی بازی می‌کردن... . 🔎موضوعات قصه: #دوستی #عصای_سفید #سیبک_و_قصه_های_مادربزرگ 🎧از همین سری بشنوید🔻 🔹https://b2n.ir/a51627 #قصه_صوتی #قصه_شب 😍تولید محتوای پاک برای کودکان تخصص ماست👇 🔸@koodak_iranseda 🔸@koodak_iranseda

🏠«سارا» همراه مامان و بابای مهربونش، توی خونه‌ی قشنگشون زندگی می‌کردن. 🥰مامان و بابای سارا همیشه توی کارای خونه به هم‌دیگه کمک می‎‌کردن. سارا هم که اونا رو دیده بود‌، یاد گرفته بود که توی کارای خونه به مامان و باباش کمک کنه... . 🔎موضوعات قصه: #کمک_کردن #سیبک_و_قصه_های_مادربزرگ 🎧از همین سری بشنوید🔻 🔹https://b2n.ir/a51627 #قصه_صوتی #قصه_شب 😍تولید محتوای پاک برای کودکان تخصص ماست👇 🔸@koodak_iranseda 🔸@koodak_iranseda

🐿️ سنجاب کوچولو» هرجا می‌رفت و هر کسی اون رو می‌دید، می‌گفت: «من این کار رو بلدم. 🤔 من اون کار رو بلدم». به همین دلیل هم همه‌ی حیوونای جنگل اسمش رو گذاشته بودن «سنجاب همه‌چیزدان». یه روز سنجاب کوچولو کنار رودخونه داشت آب‌تنی می‌کرد که دید... . 🔎موضوعات قصه: #سنجاب #سیبک_و_قصه_های_مادربزرگ 🎧از همین سری بشنوید🔻 🔹https://b2n.ir/a51627 #قصه_صوتی #قصه_شب 😍تولید محتوای پاک برای کودکان تخصص ماست👇 🔸@koodak_iranseda 🔸@koodak_iranseda

😍امروز «مامان جون» همراه «آوا» و «سپهر» قراره به ما بگن چه اتفاقی افتاد که مسیحیان نَجرانی به اسلام روی آوردن. 🔎موضوعات قصه: #مباهله #پیامبر #سیبک_و_قصه_های_مادربزرگ #قصه_صوتی #قصه_شب 😍تولید محتوای پاک برای کودکان تخصص ماست👇 🔸@koodak_iranseda 🔸@koodak_iranseda

🐻توی یه دشت بزرگ و سرسبز «خرسی کوچولو» همراه «مامان خرسی» و «بابا خرسی» با خوبی و خوشی زندگی می‌کرد. 🌲 خرسی داشت تازه یاد می‌گرفت که زندگی کردن چه‌‌جوریه. خرسی هرروز صبح وقتی چشم‌هاش رو باز می‌کرد، می‌رفت به طرف یه درخت که... . 🔎موضوعات قصه: #خرس #سیبک_و_قصه_های_مادربزرگ 🎧از همین سری بشنوید🔻 🔹https://b2n.ir/a51627 #قصه_صوتی #قصه_شب 😍تولید محتوای پاک برای کودکان تخصص ماست👇 🔸@koodak_iranseda 🔸@koodak_iranseda

🐿سنجاب کوچولو» چند وقتیه که داداش‌دار شده، ولی هنوز نتونسته رابطه‌ی خوبی باهاش برقرار کنه. 🍄 داداش کوچولو هروقت می‌خواد باهاش بازی کنه یا به وسایلش دست بزنه، صدای سنجاب کوچولو می‌ره به هوا. #سیبک_و_قصه_های_مادربزرگ 🎧از همین سری بشنوید🔻 🔹https://b2n.ir/a51627 #قصه_صوتی #قصه_شب 😍تولید محتوای پاک برای کودکان تخصص ماست👇 🔸@koodak_iranseda 🔸@koodak_iranseda