eitaa logo
کوثر ولایت kosarvaliyt 🕊
66 دنبال‌کننده
670 عکس
251 ویدیو
39 فایل
ا✍️﷽ کوثر ولایت @kosarvaliyt 🕊 🕊 کانالی برای #اهل_علم_و_معرفت #یا_اباصالح_المهدی_ادرکنا به باغ خانه تو کوثرے بهشتےبود که بر ولاےتو دلبسته بودصبح الست ارسال هرپیام،قطره ای از دریای محاسن ومعارف قرآن و اهلبیت«ع»است.🍏 خادم؛پیشنهادے؛سخنـے؛انتقادے↙ @MSafad
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸🍃﷽ا🌸🍃   💫👌 🎥🖥 خیلی است❗️ برای این که خود را بدانیم❗️ پیدا کنیم که در علیهم السلام می کنیم‼️ ❗️ گزار‼️ الّلهُمَّ صَلِّ عَلے مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم ┏━━━━━━━━🌺🍃━┓ 🕊 🕊 eitaa.com/kosarvaliyt ┗━━🌺🍃━━━━━━━┛‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸🍃﷽ا🌸🍃   عزای (سلام الله علیها) در حرم (علیه‌السّلام) الّلهُمَّ صَلِّ عَلے مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم ┏━━━━━━━━🌺🍃━┓ 🕊 🕊 eitaa.com/kosarvaliyt ┗━━🌺🍃━━━━━━━┛‌
🌸🍃﷽ا🌸🍃 یکی از زیباترین شعرهای 🍎🦋🍏 شاعر: سید حمیدرضا برقعی   شب همان شب که سفر مبداء دوران مي شد خط به خط باور تقويم مسلمان مي شد شب همان شب که جهاني نگران بود آن شب صحبت از به ميان بود آن شب در شب فتنه شب فتنه شب خنجرها باز هم چاره علي بود نه آن ديگرها مرد؛ مردي که کمر بسته به پيکار دگر بي زره آمده در معرکه يک بار دگر تا خود صبح خطر دور و برش مي رقصيد تيغ عريان شده بالاي سرش مي رقصيد آن است که تا لحظه ي آخر مانده در شب خوف و خطر مانده گر چه باران به سبو بود و نفهميد کسي و خود او بود و نفهميد کسي در شب فتنه شب فتنه شب خنجرها باز هم چاره بود نه آن ديگرها ديگراني که به هنگامه تمرّد کردند جان پيغمبر خود را سپر خود کردند بگذاريد بگويم چه غمي حاصل شد آيه ي ترس براي چه کسي نازل شد بگذاريد بگويم خطر عشق مکن جگر شير نداري سفر عشق مکن عنکبوت آيه اي از معجزه بر سر در دوخت تاري از رشته ايمان تو محکم تر دوخت از شب ترس و تباني چه بگويم ديگر؟! از فلاني و فلاني چه بگويم ديگر؟! يازده قرن به دل ام مي داني به لبم دوخته ام مي داني    باز هم يک نفر از درد به من مي گويد من زبان دوختم و خواجه سخن مي گويد: "من که از آتش دل چون خُم مِي در جوشم مُهر بر لب زده خون مي خورم و خاموشم" طاقت آوردن اين درد نهان آسان نيست شِقْشقِيّه است و سخن گفتن از آن آسان نيست مي رود قصه ي ما سوي سرانجام آرام دفتر قصه ورق مي خورد آرام آرام چشم وا کن احد آيينه ي عبرت شد و رفت دشمن باخته بر جنگ مسلط شد و رفت آن که انگيزه اش از جنگ غنيمت باشد با خبر نيست که طاعت به اطاعت باشد داد و بيداد که در بطن طلا آهن بود چه بگويم که غنيمت رکب دشمن بود داد و بيداد برادر که برادر تنهاست جنگ را وا مگذاريد پيمبر تنهاست يک به يک در ملاء عام و نهاني رفتند همه دنبال فلاني و فلاني رفتند همه رفتند غمي نيست مي ماند جاي سالم به تنش نيست مي ماند مرد که تا لحظه ي آخر مانده دشمن از کشتن او خسته شده درمانده در دل جنگ نه هر خار و خسي مي ماند جگر حمزه اگر داشت کسي مي ماند مرد آن است که سر تا به قدم غرق به خون آن چناني که علي از اُحد آمد بيرون مي رود قصه ي ما سوي سرانجام آرام دفتر قصه ورق مي خورد آرام آرام مي رسد قصه به آن جا که دل تنگ است مي فروشد را که رفيق جنگ است چه نيازي دگر اين مرد به دارد اِن يَکاد از نفس بر تن دارد آذين شده در همهمه آرام آرام تا قدم رنجه کند آرام آرام با رايحه ي گل آمد ناگهان شعر حماسي به تغزّل آمد مي رود قصه ي ما سوي سرانجام آرام دفتر قصه ورق مي خورد آرام آرام مي رسد قصه به آن جا که جهان زيبا شد با جهاز شتران کوه اُحد بر پا شد و از آن آينه با آينه بالا مي رفت دست در دست خودش يک تنه بالا مي رفت تا که از غار حرا ديگر آرد پيش چشم همه از دامنه بالا مي رفت تا شهادت بدهد است پله در پله از آن ماذنه بالا مي رفت پيش چشم همه دست پسر بين دست بالا مي رفت گفت: اين بار به پايان سفر مي گويم «بارها گفته ام و بار دگر مي گويم» راز خلقت همه پنهان شده در عين علي ست کهکشان ها نخي از وصله ي نعلين ست گفت ساقيِ من اين مرد و سبويم دستش بگذاريد که يک شمّه بگويم، دستش هر چه در عالم بالاست تصرف کرده شب معراج به من سيب تعارف کرده گفتني ها همگي گفته شد آن جا اما واژه در واژه شنيدند صدا را اما... سوخت در آتش و بر آتش خود دامن زد آن که فهميد و خودش را به نفهميدن زد مي رود قصه ي ما سوي سرانجام آرام دفتر قصه ورق مي خورد آرام آرام شهر اين بار کمر بسته به انکار هم گره انداخته در کار علي بگذاريد نگويم که اُحد مي لرزد ازين قصه به خود مي لرزد مي رود قصه ي ما سوي سرانجام آرام دفتر قصه ورق مي خورد آرام آرام مي نويسم که "شب تار مي گردد" يک مانده ازين قوم که برمي گردد الّلهُمَّ صَلِّ عَلے مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم ┏━━━━━━━━🌺🍃━┓ 🕊 🕊 eitaa.com/kosarvaliyt ┗━━🌺🍃━━━━━━━┛‌
Mahmood Karimi - Nasho Refighe Nime Rah (128).mp3
5.27M
🌸🍃﷽ا🌸🍃   در کنار مینالم ای یار مردم از هات وقتی که گفتی خدا نگهدار از این درد و غم تو زندگی یه بار ازت من رو دادی و چیزی ازم نخواستی نشو رفیقِ نیمه راه، جون تو جون بخواه جونمو هدیه کردمو رومو زمین گذاشتی با رفتنت میسوزه این باغ ، ولی نمیشم حریف این داغ از روزی که کنج حیاط ساختم برات کنار اون گهواره ای که مال بود ازم ناراحته ای مهربون ای با وفا چه وقت رفتنت بود جان، فاطمه جان الّلهُمَّ صَلِّ عَلے مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم ┏━━━━━━━━🌺🍃━┓ 🕊 🕊 eitaa.com/kosarvaliyt ┗━━🌺🍃━━━━━━━┛‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸🍃﷽ا🌸🍃   مدینه بزرگ همه دعاى قنوت شب . بیا خانه را آب و جارو زدم به آمدم خودم آمدم تا کنم به جای همه کنم بیا فقط با من است سلامت فقط با من است این خانه اى عزیزم تو آقاى این خانه اى مهیای تو خانه را ساختم علی جان بیا سفره انداختم بیا سیر امشب نگاهت کنم این کنم تو را از خدا خواستم من از دار دنیا ترا خواستم دستان سرد منى من ، تو مرد منى بیا چاره حال پروانه کن کمى گیسوان مرا شانه کن اگر گیسوانم بهم ریخته کمى کارِ خانه سرم ریخته را اگر پیش بسته ام اگر گریه کردم ،کمى خسته ام خیال تو راحت نیست اگر هم کردم از درد نیست که اینگونه دلگیر کرده ترا؟ چه کس اینچنین پیر کرده ترا؟ به امر پیمبر عمل میکنى بمیرم که میکنى ببینم ترا روبراهى ؟ برایت الهى علی غمت را روى ام برده ام نگو از مگر مرده ام؟ اگر نیست ، گریان تو من و بچه هایم به به دنیا پرستى عمل میکنند شنیدم ترا کم محل میکنند اگر بى قرارى , به مسجد نرو اگر دارى , به مسجد نرو کنار من و بچه هایت بمان همین جا جماعت بخوان تو والا مقام منى بدان تا قیامت منى اگر چه در خانه ات هم خانه تو بهشت من است یل خیبر اینقدر نکن جلوى اینقدر گریه نکن من از دق میکنم همین گوشه خانه دق میکنم مگر مرده باشم تو کنى زمین خورده باشم گریه کنى تو به حد کافى پریشان شدى همان کوچه بس بود شدى زمین خوردن من سرت خوردم اصلا فداى سرت بر آن خیره نشو به خیره نشو به جان على بهتر است عزیز دلم بهتر است تو حرف از مدینه شنیدى على سر من خجالت کشیدى على کن از غم شکستى على تو از راضى هستى ؟ جواب کسى را نده هرچه گفت ببین رفتنى ام به زحمت نیفت نمى مانم اینقدرها بزودى از این کوچه ها می پرم همین صبح آماده شد لباس هم آماده شد   محمد جواد پرچمی الّلهُمَّ صَلِّ عَلے مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم ┏━━━━━━━━🌺🍃━┓ 🕊 🕊 eitaa.com/kosarvaliyt ┗━━🌺🍃━━━━━━━┛‌
🌸🍃﷽ا🌸🍃 اى گروه نقباء❗️ و اى بازوان ملت❗️ اى حافظان اسلام❗️ این ضعف و غفلت در مورد و این سهل‏ انگارى از دادخواهى من چرا؟ آیا نمی‌فرمود: « می‌شود»؟! چه به سرعت مرتکب این اعمال شدید؟! و چه با عجله این بز لاغر، آب از دهان و دماغ او فروریخت؟! در صورتى که شما را طاقت و توان بر آنچه در راه آن می‌کوشیم هست❗️ و نیرو براى حمایت من در این مطالبه و قصدم می باشد❗️ یا مَعْشَرَ النَّقیبَةِ وَ اَعْضادَ الْمِلَّةِ وَ حَضَنَةَ الْاِسْلامِ! ما هذِهِ الْغَمیزَةُ فی حَقّی وَ السِّنَةُ عَنْ ظُلامَتی؟ اَما کانَ رَسُولُ‏اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ الِهِ اَبی یَقُولُ: «اَلْمَرْءُ یُحْفَظُ فی وُلْدِهِ»، سَرْعانَ ما اَحْدَثْتُمْ وَ عَجْلانَ ذا اِهالَةٍ، وَ لَکُمْ طاقَةٌ بِما اُحاوِلُ، وَ قُوَّةٌ عَلى ما اَطْلُبُ وَ اُزاوِلُ. الّلهُمَّ صَلِّ عَلے مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم ┏━━━━━━━━🌺🍃━┓ 🕊 🕊 eitaa.com/kosarvaliyt ┗━━🌺🍃━━━━━━━┛‌
🌸🍃﷽ا🌸🍃   👌✍یکی از و ما أدراکَ ما زهرا⁉️ السَّلامُ عَلَیک یا امْتَحَنَک الَّذِی خَلَقَک فَوَجَدَک لِمَا امْتَحَنَک .... (سلام الله علیها) بر تو اى آزموده شده، آن ‌که تو را آفرید آزمودت، پس تو را به آنچه آزمود یافت...🖤😭 از خاک، ‌از خورشید، از دریا،‌ قدیمی‌تر زنی از هاجر و آسیه و حوا زنی از خویشتن حتی، از أعطینا، قدیمی‌تر زنی از نیّت پیدایِش دنیا، قدیمی‌تر که قبل از قصۀ ‌«قالوا بلی» این گفته‌ست زن که با گفته‌ست ملائک در طواف ، پروانه پروانه به سوی جانمازش می‌رود سلانه سلانه شبی در عرش از تسبیح او افتاد یک دانه از آن دانه بهشت آغاز شد، ریحانه نشاند آن دانه را در آسمان با گریه آبش داد زمین خاکستری بود، اشک او رنگ و لعابش داد زنی آن‌سان که خورشید است سرگرم مصابیحش که باران نام او را می‌ستاید در تواشیحش جهان آرایه دارد از شگفتی‌های تلمیحش جهان این شاه‌مقصودی که روشن شد ز ازل مبهوت فردایش، ازل حیران دیروزش ندانم‌های عالم ثبت شد در لوح محفوظش چه بنویسم از آن بی‌ابتدا، بی‌انتها، 🍏ازل زهرا، ابد زهرا، قدر زهرا، قضا زهرا شگفتا فاطمه! یا للعجب! واحیرتا! زهرا چه می‌فهمم من از زهرا و ما أدراک ما زهرا! مرا در سایۀ خود بُرد و جوهر ریخت در شعرم رفوی چادرش مضمون دیگر ریخت در شعرم مدام او وصله می‌زد، وصلۀ دیگر بر آن چادر که می‌بندد پر بر آن ستون آسمان‌ها می‌گذارد سر بر آن چادر تیمّم می‌کند هر روز پیغمبر بر آن چادر همان که مأوای بوده‌ست کمی از گرد و خاکش رستخیز کربلا بوده‌ست غمی در جان زهرا می‌شود تکرار در تکرار صدای می‌آید به گوشش از در و دیوار تمام آسمان‌ها می‌شود روی سرش آوار که دارد در وجودش می‌خواند کسی انگار برایش روضه می‌خواند صدایی در دل باران که یا أماه! أنا المظلوم، أنا المقتول، خدا را ناگهان در جلوه‌ای دیگر نشان دادند که خوبِ آفرینش را به زهرا ارمغان دادند آمد، تمام عرش جان دادند ملائک یک به یک او را تکان دادند صدای گریه آمد، مادرم می‌سوخت در باران برای کودک خود پیرُهن می‌دوخت در باران کرد مادر، آسمان بی‌وقفه می‌بارید هر کجا خُفته، قدم آرام بردارید! تن او را به دست ابری از آغوش بسپارید ، بالای سر او بگذارید زمان رفتنش فرمود: می‌بخشید مادر را یکی کم بود، می‌بخشید مادر را بمیرم بسته می‌شد آن نگاه آهسته آهسته به چشم ما جهان می‌شد سیاه آهسته آهسته صدای روضه می‌افتد به راه آهسته آهسته آمد به سوی آهسته آهسته آورده... الّلهُمَّ صَلِّ عَلے مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم ┏━━━━━━━━🌺🍃━┓ 🕊 🕊 eitaa.com/kosarvaliyt ┗━━🌺🍃━━━━━━━┛‌
اسلام+میرزایی-+مادر+چرا+تو+بستره.mp3
4.21M
🌸🍃﷽ا🌸🍃 ارزش امام علی در زبان ابوذر روزی حضـرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام نزد اصحاب خود فرمودند:  دلم خیلی به حال ابوذر غفاری می سوزد خدا رحمتش کند. اصحاب پرسیدند چطور؟ مولا فرمودند: آن شبی که به دستور خلیفه ماموران جهت بیعت گرفتن از ابوذر برای خلیفه به خانه ی او رفتند چهار کیسه ی اشرفی به ابوذر دادند تا با خلیفه بیعت کند. ابوذر خشمگین شد و به مامورین گفت: شما دو توهین به من کردید; اول آنکه فکر کردید من علی فروشم و آمدید من را بخرید ، دوم بی انصاف ها آیا ارزش علی چهار کیسه اشرفی است؟ شما با این چهار کیسه اشرفی می خواهید من "علی" فروش شوم؟ تمام ثروت های دنیا را که جمع کنی با یک تار موی "علی" عوض نمی کنم. آنها را بیرون کرد و درب را محکم بست. مولا گریه می کردند و می فرمودند: به خدایی که جان "علی" در دست اوست قسم آن شبی که ابوذر درب خانه را به روی سربازان خلیفه محکم بست... سه شبانه روز بود که او و خانواده اش هیچ نخورده بودند منبع: کافی الّلهُمَّ صَلِّ عَلے مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم ┏━━━━━━━━🌺🍃━┓ 🕊 🕊 eitaa.com/kosarvaliyt ┗━━🌺🍃━━━━━━━┛‌
hamid-alimi-khahesh-heydar(128).mp3
9.35M
🌸🍃﷽ا🌸🍃 (با من حرف بزن😭🖤) می‌بینی کلمینی چند ماهه که خونه نشینی خودم دیدم نقش زمینی کلمینی آه چشماتو روی من می‌بندی آه بیشتر از هرروزی من امروز وَ لستُ ادری خبر چرا تو به دیواری چرا چند ‌ماهه دیدم چرا به روت نمیاری ███████ غیر ندارم کلمینی سیاهه بی‌تو روزگارم کلمینی نباشی بی‌تو کم‌ میارم کلمینی دست‌وپات از بس که بی‌جونی چشم من ولستُ ادری خبر المسماری چرا شبا رو بیداری چرا همیشه می‌باری دیدم ورم ‌داره‌بازوت چرا به روت ‌نمیاری █████████ کجا می‌خوای بری عزیزم کلمینی دنیامو پای تو می‌ریزم کلمینی تویی تو زهرا همه‌چیزم کلمینی آه تو بودی تسکینم توی هر بحبوحه آه حالا چی؟ هم پهلو هم بازوت مجروحه ولستُ ادری خبرالمسماری چراچن‌روزه تب‌داری چرا رو برنمی‌داری دیدم خونِ رو دیوارو چرا به روت نمیاری الّلهُمَّ صَلِّ عَلے مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم ┏━━━━━━━━🌺🍃━┓ 🕊 🕊 eitaa.com/kosarvaliyt ┗━━🌺🍃━━━━━━━┛‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
alimi(617).mp3
2.25M
🌸🍃﷽ا🌸🍃 بمان زندگیم را به هم نریز کم کار خانه کن همه هستی ام ای عزیز با ِ دنده هاي ِ جدال كن بسته ي من شد كن █████████ اگر می توانی بمانی بمان خیلی بمان الّلهُمَّ صَلِّ عَلے مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم ┏━━━━━━━━🌺🍃━┓ 🕊 🕊 eitaa.com/kosarvaliyt ┗━━🌺🍃━━━━━━━┛‌
🌸🍃﷽ا🌸🍃 آجرک الله یا صاحب الزمان عج الله 🏴🏴🏴 «فِي أَذِنَ اللهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ». 🏴🏴🏴 هجوم های متعدد به : هجوم اول : قنفذ از طرف ابوبکر ، درب خانه آمد و از ایشان خواست که برای بیعت نزد ابوبکر رود ، حضرت به او فرمود: چقدر سریع به رسول خدا دروغ بستید و خلافت و جانشینی آن حضرت را ادعا کردید که حق شما نیست ... منابع اهل سنت: ۱_( تفسیر الروح و المعانی - - ج ۳- ص۱۲۴ : أن أبا بكر رضی الله تعالى عنه بعث إلى علی قنفذا حین بایعه الناس ولم یبایعه علی... ) ۲_ الإمامه و السیاسه ج ۱ ، ص ۱۹ و ۲۰ ، باب كیف كانت بیعه علی بن أبی طالب كرم الله وجهه ۳_انساب الاشراف، بلاذرى، ج۱، ص۵۸۶ هجوم دوم : دشمنان بعد از آتش زدن درب بیت وحی و جسارت به ساحت مقدس طاهره صلوات الله و سلامه علیها با برخورد شدید آقا امیر المؤمنین علیه السلام مواجه شدند و موفق نشدند حضرت امیر صلوات الله و سلامه علیه را برای بیعت به مسجد ببرند . ۱_تفسیر الروح و المعانی - ج ۳ - ص ۱۲۴ ۲_الملل والنحل للشهرستانی (متوفى 548) ص ۸۳ نقلا عن النظام ۳_ اثبات الوصیه، مسعودى شافعی ، ص ۱۴۳ الامامه و الخلافه، مقاتل بن عطیه، ص۱۶۰ ۴_ المصنف ، ج۸، ص ۵۷۲ ۵_انساب الاشراف، ج۱، ص۵۸۶   هجوم سوم : دشمن وقتی با مقاومت و آقا امیرالمؤمنین صلوات الله و سلامه علیهما مواجه شد بار دیگر وقیحانه به ساحت مقدس ناموس دهر ام ابیها فاطمه زهرا سلام الله علیها جسارت نمودند و حضرت امیر علیه السلام را به زور به مسجد بردند و در این هجوم بود كه حضرت محسن علیه السلام به شهادت رسید. منابع اهل سنت : آلوسی به نقل از کتاب ابان بن عیاش این روایت را می آورد و سند آن را نیز رد نمی کند❗️ وقتی ابوبکر برای بیعت به دنبال علی فرستاد و علی قبول نکرد ، عمر عصبانی شد و درب خانه علی را به آتش کشید و داخل خانه او شد حضرت زهرا سلام الله علیها در مقابل او آمد و فریاد زد: «یا ابتا یا رسول الله» ! عمر شمشیرش را که در غلاف بود بلند کرد و به پهلوی مبارک آن حضرت زد و تازیانه را بلند کرد و به بازوی حضرت زد . آن حضرت صدا زد : « یا ابتاه » (با مشاهده ی این جریان) علی علیه السلام ناگهان از جا برخاست و گریبان عمر را گرفت و او را به شدت کشید و بر زمین زد و بر بینی و گردنش کوبید . ... وفیه أیضا أنه لما یجب على غضب عمر وأضرم النار بباب علی وأحرقه و... ۱_تفسیر الروح و المعانی - الآلوسی - ج ۳ - ص ۱۲۴ ۲_العقد الفرید، ابن عبدربه، ج۳، ص ۶۳ ۳_ تاریخ ابوالفداء، ج۱، ص۱۵۶ ۴_ لسان المیزان: احمد بن محمد ج۱ ، ص ۲۶۸ ۵_فرائد السمطین ج۲ ، ص ۳۴ و ۳۵  ۶_مسعودى شافعی در «اثبات الوصیه ص۱۴۳» : فهجموا علیه و أحرقوا بابه و استخرجوه منه كرهاً وضغطوا سیده النساء بالباب حتّى أسقطت محسناً. «... پس قصد خانه على كردند و بر او هجوم آوردند و در خانه اش را آتش زدند و او را به زور از خانه بیرون آوردند». ۷_تقی الدین سبکی در «الطبقات الشافعیه ج۳ ، ص ۴۵۶ و ۴۵۷ » ۸_«مقاتل بن عطیه» در كتاب «الامامه و الخلافه ص۱۶۰» مى نویسد: «ان ابابكر بعد ما اخذ البیعه لنفسه من الناس بالارحاب و السیف و القوه ارسل عمر، و قنفذاً و جماعه الى دار على و فاطمه(علیهما السلام) و جمع عمر الحطب على دار فاطمه(علیها السلام) و احرق باب الدار». هنگامى كه ابوبكر از مردم با تهدید و شمشیر و زور بیعت گرفت، عمر و قنفذ و جماعتى را به سوى خانه على و فاطمه(علیهما السلام) فرستاد، و عمر هیزم فراهم كرد و در خانه را آتش زد. ۹_ابن أبی شیبه (متوفی :239هـ . ق) (از اساتید بخاری) در كتاب المصنف می‌ نویسد : ... فلما بلغ ذلك عمر بن الخطاب خرج حتى دخل على فاطمه فقال : یا بنت رسول الله (صلی الله علیه و آله)! والله ما من أحد أحب إلینا من أبیك ... . المصنف ، ج۸ ، ص ۵۷۲ هنگامى كه مردم با ابى بكر بیعت كردند ، على و زبیر در خانه فاطمه به گفتگو و مشاوره مى پرداختند ، و این مطلب به عمر بن خطاب رسید . او به خانه فاطمه آمد ، و گفت : اى دختر رسول خدا ! محبوب ترین فرد براى ما پدر تو است و بعد از پدر تو خود تو !!! ولى سوگند به خدا این محبت مانع از آن نیست كه اگر این افراد در خانه تو جمع شوند من دستور دهم خانه را بر آنها بسوزانند . این جمله را گفت و بیرون رفت ، وقتى على (علیه السلام) و زبیر به خانه بازگشتند ، دخت گرامى پیامبربه على (علیهم السلام) و زبیر گفت: عمر نزد من آمد و سوگند یاد كرد كه اگر اجتماع شما تكرار شود ، خانه را بر شماها بسوزاند ، به خدا سوگند! آنچه را كه قسم خورده است انجام مى دهد . الّلهُمَّ صَلِّ عَلے مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم ┏━━━━━━━━🌺🍃━┓ 🕊 🕊 eitaa.com/kosarvaliyt ┗━━🌺🍃━━━━━━━┛‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا