🔹آقا، آقا🔹
📣 آیتالله العظمی شبیری زنجانی
مرحوم حاج آقا مرتضی حائری میگفت: پدرم با اینكه آقای نائینی را اعلم نمیدانست، به من گفته بود كه از آقای نایینی تقلید كنم، چون آقای نایینی را درجۀ اول میدانست و تقلید از درجۀ اول را مجاز میدانست.
در آن موقع حاج شیخ خود صاحب رساله بود و خودش كمتر از آقای نایینی نبود، بلكه از نظر فكری بر وی مقدم بود، البته حافظه و حضور فقهی و اصولی آقای نائینی بیشتر بود، ولی ایشان خوشش نمیآمد بچههایش آقا آقا كنند.
📚 جرعه ای از دریا ج ۲، ص ۶۷۳
#آیت_الله_شبیری_زنجانی
#روحانیت
#خاطرات
❇️ به ما بپیوندید:
https://eitaa.com/koshechin
🔹عینک سیاه🔹
📣 متفکر شهید استاد مرتضی مطهری
نکته ای را فیلسوفان توجه کرده اند و آن اینکه انسان بیرون خودش را از آئینه و عینک وجود خودش می بیند. ما یکدیگر یا جهان را با عینک وجود خودمان می بینیم. اگر این عینک، سفید و بی غبار باشد اشیاء و جهان را همان طور که هست سفید و روشن می بینیم، و اگر تیره و سیاه باشد جهان را تیره و سیاه می بینیم، و این نکته بسیار جالب است. ملّای رومی میگوید:
◽️چون تو برگردی و برگردت سرت
◾️خانه را گردنده بیند منظرت
امتحان کن، دور خود بچرخ، بعد بایست، می بینی تمام اطرافت می چرخد، در حالی که اینطور نیست بلکه سر تو می چرخد. اگر انسان با تقوا و روشن و پاک و صاف باشد، کوچک را کوچک، سفید را سفید، و سیاه را سیاه خواهد دید.
اگرچه این مطلب یک مقدار شوخی است ولی یادم هست خطیب بسیار فاضل و مبرّز مرحوم اشراقی قمی - که شاید خیلی از آقایان اسم ایشان را شنیده باشند یا سخنرانیشان را دیده باشند، و از خطبای تقریباً درجه اول ایران، و هم فاضل بود و هم سخنور - یک وقتی در قم، بالای منبر، افتاده بود تو دنده انتقاد از قمی ها. {خیلی انسان معتقد خوبی هم بود} می خواست بگوید این مردم عوام قم ما خیلی خرافاتی هستند؛ و از جمله می گفت قمی ها به گربه سیاه خیلی احترام می گذارند و فکر می کنند که گربه سیاه از ما بهتران است، و لهذا وقتی گربه سیاه می آید فوراً از بهترین غذاهاشان و گوشت خالص برایش می اندازند. برعکس برای گربه های دیگر اهمیتی قائل نیستند، آن مقداری هم که شرعاً باید به او داد نمی دهند، و لهذا همه گربه های دیگر در قم منقرض شده اند و فقط گربه سیاه ها مانده اند. هرچه نگاه می کنی در این شهر گربه سیاه می بینی، آن هم چاق و چله. از منبر آمد پایین. طلبه خیلی خوشمزه ای بود خرم آبادی. اتفاقاً مرحوم اشراقی عینک سیاه به چشمش زده بود. وقتی آمد نشست، آن طلبه به همان زبان خرم آبادی و خیلی ساده و لطیف گفت: قربانت! ما که تو این شهر گربه سیاه نمی بینیم، تو عینک سیاه به چشمت زده ای همه گربه ها را سیاه می بینی. خیلی مرحوم اشراقی خندید. حالا حساب این است: آدم عینک سیاه که به چشمش بزند - اگر چه آن داستان شوخی بود - همه گربه ها را سیاه می بیند.
📚 آشنایی با قرآن، ج ۳، ص ۲۲ - ۲۳
#شهید_مطهری
#تقوا
#خاطرات
❇️ به ما بپیوندید:
https://eitaa.com/koshechin
🔹تربیت اخلاقی🔹
📣 آیت الله سید حسین موسوی تبریزی
مرحوم آيتالله حاج شیخ مرتضی حائری در تربیت اخلاقی طلاب روش غیرمستقیم را بر نصیحت خشک ترجیح می داد. یادم می آید یک روز بعد از درس در حالی که همراه ایشان می رفتیم به من فرمود: آقای موسوی! من نمی دانم چرا اینقدر به شما علاقه دارم؟ شاید به خاطر این است که شما نماز شب می خوانی.
شاید من آن موقع نماز شب نمی خواندم و ایشان به نحو موثری به من القا کرد که باید نماز شب بخوانم.
📚 خاطرات آیت الله سید حسین موسوی تبریزی، ص ۱۷
#سید_حسین_موسوی_تبریزی
#شیخ_مرتضی_حائری
#تربیت_غیرمستقیم
#نماز_شب
#خاطرات
❇️ به ما بپیوندید:
https://eitaa.com/koshechin
🔹پول نمی دهید، عمامه ام را بدهید🔹
📣 آيتالله العظمی شبیری زنجانی
مرحوم آقای فحّام از مرحوم آقای خویی نقل کرد: شیخ محمد طه نجف در جوانی از نظر معیشتی در مضیقه بود. شیخ محمد طه می گفت: روزی در حرم حضرت اباالفضل {علیهالسلام} بودم که عده ای زوار می خواستند پولی را که نذر حضرت اباالفضل {علیهالسلام} کرده بودند، درون ضریح بیندازند. من به آنها گفتم: من نیز از خادمان حضرت هستم و این پولی که شما نذر کرده اید، شامل حال من نیز می شود.
آنها انکار کردند و گفتند: که ما باید پول را درون ضریح بیاندازیم.
بعد از مدتی اصرار و انکار، قرار بر این شد که پول ها را در عمامه من بپیچند و عمامه را داخل ضریح کنند و بالا بیاورند و من مصرف کنم. من چند دفعه پول ها را به کف ضریح فرستادم و به آنها گفتم: قبول هست؟ صدای پول ها را شنیدید که به کف ضریح خورد و نذر شما ادا شد؟
وقتی آنها تصدیق کردند، من عمامه را بالا کشیدم. ناگهان عمامه در داخل ضریح به میخی گیر کرد. دوباره عمامه را رها کردم و بالا کشیدم. باز عمامه گیر کرد. این عمل چند بار تکرار شد. آنها به من گفتند: شیخ، دیدی گفتیم که حضرت قبول نمی کند؟
در این وقت شیخ محمد طه به حضرت اباالفضل {علیهالسلام} خطاب می کند: حالا پول نمی دهید، لااقل عمامه ام را بدهید!
تا این عبارت را به زبان آورد، ناگهان عمامه باز شد و پول ها داخل ضریح ریخت و عمامه بالا آمد. شیخ محمد طه از این اتفاق، خیلی ناراحت شد. در همان حال ندایی شنید که می گفت: "نُرید ..." که ظاهرا بشارتی به شیخ محمد طه بود که ما می خواهیم به مقامات برسی.
📚 جرعهای از دریا، ج ۴، ص ۴۵۶ - ۴۵۷
#آیت_الله_شبیری_زنجانی
#شیخ_محمد_طه
#خاطرات
#روحانیت
❇️ به ما بپیوندید:
https://eitaa.com/koshechin
🔹مستخدم سپاه🔹
📣 رهبر معظم انقلاب اسلامی
در اطلاعاتی که به من داده شد، خواندم که در بین همین شهدای همدانِ شما، یک سردار سپاهی - که دارای شأن و موقعیتی هم بوده است - وجود داشته که وقتی مادرش از او میپرسد تو در سپاه چه کارهای، جواب میدهد: من در سپاه جاروکشی میکنم. مادرش خیال میکرده واقعاً این جوان در سپاه یک مستخدم معمولی است. حتی وقتی برای این جوان به خواستگاری هم میروند و خانوادهی دختر سؤال میکنند پسر شما چهکاره است، مادرش میگوید در سپاه مستخدم است! بعد در اجتماعی که مراسمی بوده، یک نفر داشته سخنرانی میکرده، این مادر میبیند آن شخص خیلی شبیه پسرش است. میپرسد این شخص کیست. میگویند این فلانی است؛ یکی از سرداران سپاه. آن مادر، آن وقت پسرش را میشناسد!
📚 بیانات در دیدار جمعی از خانوادههای شهدای استان همدان، ۱۳۸۳/۴/۱۶
#رهبر_انقلاب
#فرمانده_سپاه
#خاطرات
❇️ به ما بپیوندید:
https://eitaa.com/koshechin
🔹با سر و پای برهنه🔹
◀️ اشاره: یکی از مخالفین سرسخت امام موسی صدر شخصی به نام ابونایف فرزند ملهم عاصم المصری بود. وی یکی از افراد سرشناس در منطقه بعلبک به شمار می آمد. سال های متمادی با امام موسی صدر دشمنی داشت و به او انواع و اقسام تهمت ها و افتراها را روا داشته بود. و مدعی بود که وی ایرانی، منحرف، همکار اسرائیل و شاه و دشمن فلسطینی هاست. استاد زکریا حمزه معروف به ابویحیی که مسئول وقت بخشی از امور نظامی حرکت امل بود، خاطره زیبایی در باره برخورد امام با ابونایف دارد که به شرح ذیل است:
⏪ یک روز امام موسی صدر مرا خواست و ماموریت داد تا پیش ابونایف بروم و بگویم که امام موسی صدر می خواهد به دیدار شما بیاید. من که حیرت زده بودم مدتی تامل نمودم و کار به تاخیر افتاد. امام تردید مرا دید، دوباره بر خواست خود اصرار ورزید.
من گفتم: سرورم این آقا یک عمر با شما دشمنی کرده و تهمت زده است.
او گفت: عیبی ندارد، هر آنچه می گویم عمل کنید.
بالاخره دستور بود و باید اجرا می شد. بین محل اقامت ما و منزل ابونایف حدود یک کیلومتر بود. من رفتم به آن آقا گفتم: که امام می خواهد به ملاقات شما بیاید.
او هم تعجب کرد و پرسید: آیا خود امام موسی شما را فرستاده است؟
گفتم: بله
ابونایف مرا خوب می شناخت، نیم ساعت وقت خواست تا خودش را آماده کند. بر گشتم به امام موسی صدر خبر دادم. بعد از نیم ساعت با ماشین رهسپار منزل آن آقا شدیم. وی باغ بزرگی داشت. از ساختمان تا باغ ۲۰۰ متر فاصله بود. وقتی به در باغ رسیدیم، دیدیم ابونایف با تمامی افراد خانواده و فرزندان به انتظار امام ایستاده اند. ابونایف حدود ۷۵ سال داشت با پای برهنه و سر برهنه به استقبال امام آمده بود. چنين برخوردی در میان عرب و در قبایل و منطقه بعلبک خیلی معنا دارد. او امام موسی را در آغوش گرفت و شروع به گریستن کرد. سپس به اتفاق وارد ساختمان شدیم و حدود ۱۰ دقیقه در آنجا نشستیم. فنجانی از قهوه خوردیم و برگشتیم.
📚 امام موسی صدر امید محرومان، عبدالرحیم اباذری، صفحه ۱۸۳
#امام_موسی_صدر
#مخالف
#خاطرات
❇️ به ما بپیوندید:
https://eitaa.com/koshechin
🔹شیخ چنین کن، چنان کن🔹
📣 علامه محمدتقی جعفری
در اولین سفر حج كه با تعدادی از دوستان و فضلا همسفر بودم، در فرودگاه جدّه متوجه شدم تعدادی از اهالی روستایی از اطراف مراغه به علت نداشتن روحانی كاروان، ناراحت و مضطرب هستند. از همراهان خود پوزش طلبيده، جهت انجام مناسك حج به جمع روستاييان پيوستم.
در اين سفر، بيش از ديگر سفرها لذت بردم، چون آنها عنوان خاصی برايم قائل نبودند و مرا به صورت دانشمند و استاد و اين چيزها نمی شناختند. آنان خيلی ساده و بی پيرايه دور من جمع می شدند و ضمن طرح مسائل شرعی خود، از برای اطمينان، حمد و سوره خود را نيز می خواندند. حتی برای صدا زدن من، عنوان «شيخ» را به كار می بردند و پيوسته دستور می دادند: شيخ! چنين كن و چنان كن. برای من بسيار شيرين بود كه در ميان آنها باشم و بدون تشريفات و بی ريا، با آنها دعا بخوانم و برخی از مسائل حج را برای آنها بگويم.
📚 وبسایت انتشارات علامه محمدتقی جعفری، بخش خاطرات
#علامه_جعفری
#حج
#خاطرات
❇️ به ما بپیوندید:
https://eitaa.com/koshechin
🔹نمی دانستم🔹
📣 رهبر معظم انقلاب اسلامی
امام یک وقت در اوایل انقلاب در سخنرانی هایشان از معاویه به صورت طعنآمیزی اسم میآورند. شما میدانید که من مدتی را در بلوچستان بودم و با خیلی از علمای آنجا دوست نزدیک هستم. مردم و علمای سنی آن منطقه، معاویه را مقدس میدانند. به امام عرض کردم که در طرف شرق کشورمان، چند صد میلیون نفر معاویه را محترم میشمارند و او را خالالمؤمنین میدانند - البته بحق یا بناحق آن، مربوط به جلسهی بحث است - یعنی مسلمانان هند، پاکستان، بنگلادش و افغانستان اغلب سنی حنفیاند؛ اینها معاویه را محترم میشمارند.
امام گفتند: عجب، من نمیدانستم!
من بعد از آن در طول این ده، یازده سال یک جملهی طعنآمیز از امام راجع به معاویه نشنیدم.
📚 بیانات در دیدار اعضای گروه ویژه و گروه معارف اسلامی صدای جمهوری اسلامی ایران، ۱۳۷۰/۱۲/۱۳
#رهبر_انقلاب
#امام_خمینی
#وحدت_اسلامی
#خاطرات
❇️ به ما بپیوندید:
https://eitaa.com/koshechin
🔹نمی شناسم🔹
📣 رهبر معظم انقلاب اسلامی
ما یک شب در خدمت امام بودیم. من از ایشان پرسیدم نظر شما نسبت به فلان کس چیست - نمی خواهم اسم بیاورم؛ یکی از چهرههای معروف دنیای اسلام در دوران نزدیک به ما، که همه نام او را شنیدند، همه می شناسند - امام یک تأملی کردند، گفتند: نمی شناسم.
بعد هم یک جملهی مذمتآمیزی راجع به آن شخص گفتند. این تمام شد. من فردای آن روز یا پسفردا - درست یادم نیست - صبح با امام کاری داشتم، رفتم خدمت ایشان. به مجردی که وارد اتاق شدم و نشستم، قبل از اینکه من کاری را که داشتم، مطرح کنم، ایشان گفتند که راجع به آن کسی که شما دیشب یا پریشب سؤال کردید، «همین، نمی شناسم». یعنی آن جملهی مذمتآمیزی را که بعد از «نمی شناسم» گفته بودند، پاک کردند. ببینید، این خیلی مهم است. آن جملهی مذمتآمیز نه فحش بود، نه دشنام بود، نه تهمت بود؛ خوشبختانه من هم به کلی از یادم رفته که آن جمله چه بود؛ یعنی یا تصرف معنوی ایشان بود، یا کم حافظگی من بود؛ نمی دانم چه بود، اما اینقدر یادم هست که یک جملهی مذمتآمیزی بود. همین را ایشان آن شب گفتند، دو روز بعدش یا یک روز بعدش آن را پاک کردند؛ گفتند: نه، همان نمی شناسم. ببینید، اینها اسوه است؛
《لقد کان لکم فی رسولاللَّه اسوة حسنة》
در بارهی زیدی که شما او را قبول ندارید، دو جور می شود حرف زد: یک جور آنچنانی که درست منطبق با حق است، یک جور هم آنچنانی که در آن آمیزهای از ظلم وجود دارد. این دومی بد است، باید از آن پرهیز کرد. درست همانی که حق است، صدق است و شما در دادگاه عدل الهی می توانید راجع به آن توضیح دهید، بگوئید، نه بیشتر. این یکی از خطوط اصلی حرکت امام و خط امام است که ماها باید به یاد داشته باشیم.
📚 خطبههای نمازجمعه در بیست و یکمین سالگرد رحلت امام خمینی، ۱۳۸۹/۳/۱۴
#رهبر_انقلاب
#امام_خمینی
#تقوا
#احتیاط
#خاطرات
❇️ به ما بپیوندید:
https://eitaa.com/koshechin
🔹صدای پتک همسایه🔹
📣 آقای رسول مسعودی
ما افتخار داشتیم چند سال در همسایگی استاد جعفری واقع در فلکه دوم صادقیه، بلوار آیتالله کاشانی سکونت داشته باشیم. در همسایگی ما و ایشان، پیرمردی آهنگر بود که در منزل خود کار میکرد.
من در یک روز گرم تابستانی حدود ساعت 5 بعد از ظهر با هماهنگی قبلی برای طرح موضوعی به خدمت او استاد رسیدم. ایشان طبق معمول در کتابخانه خود، مشغول مطالعه و نوشتن بودند.
در حین طرح سۆالم، صدای پتک همسایه که به آهنگری مشغول بود، به گوش میرسید. به ایشان عرض کردم: اگر صدای پتک و چکش این شخص مزاحم کار شماست، من میتوانم بروم و به ایشان تذکر بدهم تا حال شما را مراعات کند.
در جواب این سخن من گفت: نه، مبادا به او چیزی بگویید. چون من وقتی در کتابخانهام از مطالعه و نوشتن احساس خستگی میکنم، صدای پُتک و چکش این پیرمرد، نهیب میزند و به من قدرت میدهد، و با خود میگویم: آن پیرمرد در مقابل کوره گرم آهنگری چکش میزند و خسته نمیشود، اما تو که نشستهای و مطالعه میکنی و مینویسی، خسته شدهای؟ بنابراین، صدای کار این پیرمرد نه تنها مایه اذیت نیست، بلکه با شنیدن صدای چکش او، قدرت مجدّد میگیرم و دوباره مشغول مطالعه یا نوشتن میشوم!
📚 پایگاه اطلاعرسانی استاد محمدتقی جعفری، ۱۳۹۵/۱/۲۰
#علامه_جعفری
#خاطرات
❇️ به ما بپیوندید:
https://eitaa.com/koshechin
🔹سنت عملی🔹
📣 نبیه بری، رئیس وقت جنبش امل لبنان
فردی مسیحی تصمیم میگیرد در شهر صور محلی برای فروش بستنی فراهم کند. تهیه این محل بیش از ۷۵ هزار لیره لبنانی برای او هزینه برداشت. در آن سالهای دهه شصت این مبلغ اندک نبود. او این محل را خرید و کار خود را شروع کرد. اما فتوایی از شیخ موسی عزالدین در میان شهر پخش شد. فتوا این بود که «خوردن بستنی نزد مسیحی حرام است.» این فتوا کار خودش را کرد و کسب و کار بستنی فروش مسیحی از رونق افتاد. این مسئله به گوش امام صدر رسید، این اتفاق بر امام سخت آمد. به هر حال امام ترجیح داد که فتوایی بر خلاف فتوای منسوب به شیخ عزالدین صادر نکند و باعث نشود که شیخ عزالدین به سختی بیفتد. بنابراین، راهی را برای حل این مسئله در پیش گرفت که میتوانیم آن را «سنت عملی» بخوانیم.
ایشان مانند همیشه نماز جمعه را اقامه کرد. او تصمیم گرفت که در روز جمعه این مسئله را پایان دهد. پس از نماز، امام در حالی که عدهای از مردم هم او را همراهی میکردند، از حسینیه خارج شد. وقتی که به بیرون حسینیه رسیدند، امام به همراهان گفت: دوست دارد پیادهروی کند.
او گفت: خدایا! چه هوای خوبی! دوست دارم کمی پیادهروی کنم.
امام پیادهروی را آغاز کرد و عدهای هم او را همراهی کردند. رفتهرفته بر جمعیت افزوده میشد. امام به راه خود ادامه داد تا به بستنیفروشی رسید و در مقابل بستنی فروش ایستاد. او از پیش محل بستنیفروش را پرسیده بود. او با صدای بلند به همراهان گفت: چقدر این مغازه زیباست!
گفتند: اینجا بستنیفروشی است.
امام گفت: واقعاً خوردن بستنی در این هوا لذت بخش است. خیلی وقت است بستنی نخوردهام!
امام به درگاه بستنیفروشی رسید. بستنیفروش مسیحی از مغازه خارج شد و به امام خوشامد گفت. امام هم سلام کرد.
امام گفت: میخواهیم بستنی بخوریم. به ما بستنی بده.
بستنیفروش از درخواست امام شگفتزده شد. به امام نزدیک شد و گفت: سید، من مسیحی هستم!
امام با صدای بلندی که همه میشنیدند، گفت: من دین تو را نپرسیدم، تو بستنی فروش هستی یا نه؟
بستنی فروش گفت: بله که هستم.
امام گفت: پس میخواهیم بستنی بخوریم، برای ما بستنی بیاور. منتظر چه هستی؟
بستنی فروش از شدت خوشحالی خم شد تا دست امام را ببوسد، امام موسی دستش را به سرعت عقب کشید. بستنی فروش به همه بستنی داد. اخبار ماجرای «سنت عملی» امام به سرعت میان مردم پخش شد و فتوای تحریم خوردن بستنی از مسیحی را بیاثر کرد.
📚 وبسایت امام موسی صدر
#امام_موسی_صدر
#بستنی_فروش
#خاطرات
❇️ به ما بپیوندید:
https://eitaa.com/koshechin
🔹من آماده ام برای مسلمان شدن🔹
📣 آیت الله العظمی شبیری زنجانی
در زمان شاه مىخواستند در منطقه بهارستان تهران، اطراف ساختمان مجلس شوراى ملّى را بسازند و بايد ۳۵ خانه خراب مىشد. به اطلاع صاحبان خانهها رساندند كه خانه شما را مترى فلان مقدار مىخريم. هر كس اعتراض دارد، بنويسد تا رسيدگى شود.
هيچ كس به جز واعظ مشهور مرحوم حسینعلی راشد اعتراض نكرد. اين جريان خيلى بر مسؤولان گران آمد، و گفتند: فقط اينكه آخوند است، اعتراض كرده!
بعد مرحوم راشد را دعوت كردند و آماده شدند براى اينكه به او حمله كنند و خفيفش {خوار} نمايند! راشد آمد و بعد از سلام و احوالپرسى از او پرسيدند كه اعتراض شما چيست؟
گفت: حقيقتش اين است كه اين خانه را من سالها قبل و به قيمت خيلى كم خريدهام و در اين مدت زمان طولانى مخروبه شده و به نظر من قيمتى كه شما پيشنهاد كردهايد زياد است و من راضى نيستم از بيتالمال مردم، قيمت بيشترى براى خانهام بگيرم.
بهت و تعجّب همه را فرا گرفت و يكى از اعضاى كميسيون كه از اقليتهاى دينى بود، از جا برخاست و راشد را بوسيد و گفت: اگر اسلام اين است من آمادهام براى مسلمان شدن.
📚 جرعهای از دریا، ج ۲، ص ۶۵۸
#آیت_الله_شبیری_زنجانی
#حسینعلی_راشد
#خاطرات
❇️ به ما بپیوندید:
https://eitaa.com/koshechin
🔹دست او دست من است🔹
📣 آيتالله العظمی شبیری زنجانی
مرحوم آخوند ملا محمد کاظم خراسانی که به وجوب تایید مشروطه حکم کرد، یکی از شاگردان فاضل او از وی برید و به مرحوم آ سید محمد کاظم طباطبایی متصل شد. بریده شده بود که هیچ، سب و لعن هم می کرد. روزی اهالی محله همین طلبه می آیند و وارد منزل این شخص می شوند. آنها مرید و مقلد مرحوم آخوند بودند. ۸۰ سکه هم آورده بودند و صاحب خانه هم وضعش خوب نبوده و از او می خواهند که با او پیش مرحوم آخوند بروند.
گفتند: اینها را به مرحوم آخوند می دهیم و از ایشان اجازه می گیریم تا ۸۰ سکه را به همان شخص بدهند، منتهی با اجازه آخوند.
این طلبه می ماند چکار کند، با مرحوم آخوند این جور معامله کرده و حالا هم گرفتار است. بالاخره هرچه بود به خودش فشار می آورد و با آنها به منزل مرحوم آخوند می رود. وارد منزل مرحوم آخوند می شود. مرحوم آخوند می فهمد که او برای ادای احترام به منزل ایشان نیامده، او احتیاج دارد که آمده است! تا وارد میشود، احترام فوقالعاده به او می کند و او را کنار دست خودش می نشاند. مرحوم آخوند در گوشش می گوید که چه کاری از دست من بر می آید؟
او می گوید: ۸۰ سکه آورده اند و می خواهند با اجازه شما آنها را به من بدهند. سپس فوری به آن اشخاص اشاره میکند و میگوید: آن کیسه را بیاورید خدمت آخوند.
کیسه را می آورند، مرحوم آخوند به کیسه دست نمی زند و به آنها می گوید: شما با بودن چنین شخص فاضل و متقی، چرا پیش من آمدید؟ مگر نمی دانید دست او دست من است. هرچه ایشان تقریر کند، تقریر من است.
به کیسه پول دست هم نمی زند و می گوید باید خدمت ایشان باشد. اصحاب که می بینند آخوند خیلی به او احترام گذاشته، احتمال می دهند که او را نشناخته باشد. از او می پرسند که آقای طباطبایی حالشان چطور است؟
مرحوم آخوند که می خواسته درس اصولش را بنویسد، کاغذ و قلم را روی زمین می گذارد و فوری می گوید: من از درس بر می گشتم - یا به درس می رفتم - توی راه خدمت آیت الله طباطبایی شرفیاب شدم. جویای حال شدم و الحمدلله حالشان خوب است.
بعد که بلند شدند و رفتند، مرحوم آخوند بر خلاف همیشه این دفعه تا دم در آن شخص را بدرقه کرد. آنها که رفتند، مرحوم آخوند به اصحاب می گوید: اگر ما تایید مشروطه را بر خود لازم می دانیم و آقای طباطبایی هم حرام می داند، دو اختلاف نظر است مثل سایر امور جزیی، معنا ندارد در اختلاف نظر بین دو فقیه، شما بیایید دخالت کنید. این جهت ندارد، این اختلاف نظر است. شما به چه مناسبت دخالت می کنید؟
آنها می گویند: آقا! این آقایی که الان رفت، شما را لعن می کند.
ایشان می فرماید: من به کتب فقهی فقها مراجعه کردم و آنها را فحص کردم، ولی در هیچ یک از اینها ندیدم که بگویند از شرایط استحقاق سهم امام ارادت به آخوند خراسانی است!
📚 جرعه ای از دریا، جلد ۱، صفحات ۵۲۳ الی ۵۲۵
#آیت_الله_شبیری_زنجانی
#آخوند_خراسانی
#خاطرات
❇️ به ما بپیوندید:
https://eitaa.com/koshechin
🔹گاه نجنگیدن سخت تر از جنگیدن است🔹
📣 دکتر صادق طباطبایی
امام موسی صدر مرتب به یاسر عرفات تذکر میدادند که مراقب باشید و در دام تحریکات فالانژیستها نیفتید. اسرائیلیها درصددند بین شما دعوا راه بیندازند. به محض اینکه بین شما و لبنانیها گلولهای رد و بدل شود، تبلیغات راه میاندازند که فلسطینیها در اینجا به اسم میهمان آمدهاند، اما خود اشغالگر شدهاند. فالانژیستها بیهیچ بهانهای میگفتند، وجود فلسطینیها باعث شده است تا اسرائیل زمینهای ما را بمباران و خانههای ما را ویران کند. حالا بعد از درگیری طبیعتاً مشکل دو چندان میشود. یکی از روزها فالانژیستها به اتوبوس حامل فلسطینیها حمله میکنند. آنها قصد داشتند با عمل متقابل پاسخ بدهند، اما با فشار آقای صدر از این کار جلوگیری شد.
از حسن تصادف بنده و یکی از دوستان نیز در آن ماجرا حضور داشتیم. ساعت ۱ بعد از نیمه شب بود که دایی جان گفتند: همگی برخیزید تا برویم. یاسر عرفات درخواست کرده تا با او ملاقاتی داشته باشیم.
اسم یاسر عرفات را که میشنوید، شخصیت امروز او در ذهنتان جلوه نکند. او آن روز یک آدم ضعیف و لرزان و ذلیل نبود، که تنها اداره چند پاسگاه به او سپرده شده باشد. یاسر عرفات آن سالها یک قهرمان و اسطوره مقاومت و شخصیت درخور اعتنایی بود که هرکس از هرگوشه دنیا سعی میکرد امضایی از او داشته باشد، یا به نوعی ملاقاتی با او داشته باشد، یا عکسی با او به یادگاری بگیرد. عرفات آن دوران یک چنین قهرمانی بود.
به هر حال به دیدار او رفتیم. به اتاق که وارد شدیم، بسیار مضطرب و پریشان قدم میزد. به آقای صدر رو کرد و با حالت پرخاشگری گفت: تو دایم میگویی سکوت کن! سکوت کن! تحمل کن! تحمل کن! ببین چی برای من کادو فرستادهاند؟
کارتونی بود که بسیار زیبا بستهبندی شده بود. درِ آن را باز کردیم. سر یک کودک شش ماهه فلسطینی را بریده بودند، توی چفیه بستهبندی کرده بودند و از طرف فالانژیستهای لبنان برای یاسر عرفات فرستاده بودند! لحظة ناراحت کنندهای بود.
آقای صدر گفتند: تو شخصیتی انقلابی هستی؛ یک فرمانده و یک قهرمان هستی. اگر الاَّن بجنگی، یک فرمانده قهرمان هستی، اما اگر نجنگی، یک مجاهد قهرمان خواهی بود. مواقعی هست که نجنگیدن، سختتر از جنگیدن است. مواقعی هست که یک مجاهد قهرمان نباید دست به اسلحه ببرد. الاَّن یکی از آن مواقع است.
📚اندیشۀ ربوده شده، صفحۀ ۳۰۳
#امام_موسی_صدر
#دکتر_صادق_طباطبایی
#یاسر_عرفات
#خاطرات
❇️ به ما بپیوندید:
https://eitaa.com/koshechin
🔹تخریب موجهین🔹
📣 آيتالله العظمی شبیری زنجانی
پیش از پیروزی انقلاب یک بار با آقای آذری قمی، آقای حاج سید مهدی روحانی و آقای مشکینی در مجلسی بودیم. آقای مشکینی پرسید: علمایی هستند مانند آقای آخوند همدانی و آقای حاج سید احمد خوانساری که به حسب ظاهر عادل هستند، ولی در مسیر انقلاب نیستند و در مقابل، علمایی هستند مانند آقای صدوقی که از نظر علمی و وجهه مردمی در مرتبه بعد هستند، ولی در مسیر انقلاب هستند. اینکه آن علمای درجه اول را سد راه اسلام معرفی و از میدان خارج کنیم، شرعا چه حکمی دارد؟ همچنین پرسید: تخریب ساختمان های دولتی مانند بانک ها برای مختل کردن نظام شاهنشاهی چه حکمی دارد؟
آقای آذری گفت: تخریب بانک ها اشکال دارد، ولی تخریب وجهه آن علما اشکال ندارد.
من و آقای حاج سید مهدی گفتیم: این کار ضربه به اصل انقلاب است. در همه جا سعی می کنند موجهین را جزو خودشان معرفی کنند، ولی شما می خواهید علمای موجهی را که مردم آنها را آزموده اند و به تقوا و علم شناخته اند، مخالف قلمداد کنید! با تخریب علمای موجه، خودتان خراب می شوید، زیرا دشمنان تبلیغ می کنند که افراد موجه و بزرگ که مریدان و مقلدان بسیاری دارند، این انقلاب را قبول ندارند. شما که در مرتبه آقای آخوند و آقای خوانساری نیستید که حرف شما را بپذیرند.
آقای آذری و همفکرانشان تصور می کردند که با تخریب و منزوی کردن مخالفان انقلاب، به انقلاب کمک می شود، در حالی که این کار ضربه به اصل انقلاب و سبب تاخیر در پیروزی آن می شد. من و آقای حاج سید مهدی معتقد بودیم: اگر انقلابیون کار درست انجام بدهند، مخالفان خود به خود به انزوا کشیده می شوند و مشکلی هم پیش نمی آید، ولی برخورد با بزرگان برای انقلاب مشکل ایجاد می کند.
📚 جرعهای از دریا، ج ۴، ص ۶۵۱ - ۶۵۲
#آیت_الله_شبیری_زنجانی
#آیت_الله_آذری_قمی
#مخالفان_انقلاب
#خاطرات
❇️ به ما بپیوندید:
https://eitaa.com/koshechin
🔹مقداری تحریف🔹
📣 حجت الاسلام رضا مختاری
یک بار در کتاب جرعه ای از دریا، ایشان مطلبی را از آقای مرتضی حائری نقل کردند بدین مضمون که در جلسه ای، به مناسبتی آقای حائری فرموده بودند که بیشتر مردم فلان شهر ترسو هستند. بنده به ایشان گفتم: اگر این را چاپ کنیم که به مردم آن شهر بر می خورد و بهتر است بنویسیم برخی از مردم فلان شهر ترسو هستند.
ولی آیت الله شبیری گفتند: نه اگر اینطور بنویسیم که دروغ است. یا اصلش را نقل نکنید و یا عین آن را نقل کنید.
و این چنین شد که ما به خاطر این فرمایش دقیق ایشان، اصل حرف آقای حائری را نقل نکردیم. چون ایشان حاضر نشدند مقداری مطلب را تحریف کنند.
📚 شققنا: مصاحبه با حجت الاسلام رضا مختاری، ۱۳۹۹/۳/۹
#آیت_الله_شبیری_زنجانی
#رضا_مختاری
#تحریف
#خاطرات
❇️ به ما بپیوندید:
https://eitaa.com/koshechin
🔹مگر من جزء اصول دین هستم؟🔹
📣 آیت الله العظمی موسوی اردبیلی
خاطراتی که من از امام دارم و اثر بسیار عمیقی در روح من گذاشته، این است که شبی در خدمت ایشان بودیم. نام برخی افراد به میان آمد. بعضی از افرادی که حضور داشتند، خدمت حضرت امام عرض کردند که: آقا! این افراد نظام را قبول ندارند.
حضرت امام فرمودند: خیر، اینها نظام را قبول دارند؛ شما را قبول ندارند.
به امام عرض کردند: آقا! ما کی هستیم. اینها شما را قبول ندارند.
گوینده این حرف، راست هم می گفت؛ زیرا اشخاص مورد بحث، حضرت امام را قبول نداشتند. خواهش می کنم به جواب حضرت امام با دقت گوش کنید. حضرت امام خیلی عادی فرمود: خوب، قبول نداشته باشند. مگر من جزء اصول دین هستم؟!
خدا را گواه می گیرم که من از این عظمت روحی حضرت امام بر خود لرزیدم. با خود گفتم: او کجا است و ما کجاییم. او چگونه فکر می کند و ما چگونه!
📚 همپای انقلاب، خطبه های نماز جمعه تهران (۱۳۶۸/۶/۳)، ص ۴۷۷
#آیت_الله_موسوی_اردبیلی
#امام_خمینی
#خاطرات
❇️ به ما بپیوندید:
https://eitaa.com/koshechin
🔹از کاباره تا مهدیه🔹
📣 حجت الاسلام استاد قرائتی
من كسی را ديدم كه كاباره و سينمایی را داشت، يك زمانی خدمت او رسيديم و ايشان يك مرتبه در اواسط صحبت محكم به سر خودش زد و شروع به گريه كرد. بعد گفتم كه برادر چه شد؟
گفت: الان يادم می افتد كه زمان طاغوت، چقدر جوان را آلوده كردم و چقدر كمك به ساواك كردم. عكس شاه می آمد و جوان های خوبی كه در سينما بودند، اين ها به احترام شاه بلند نمی شدند، من اين ها را از روزنه شناسایی می كردم و بعد به ساواكی ها خبر می دادم.
شروع كرد به گفتن جنايات خود و يك مرتبه سالن سينما را داد و آنجا را مهديه كرد و آنجا مركز تبليغات اسلامی و فيلم های سالم شد و اين معناي ذکر است. من خودم خيلي جاها رفتم، سخنرانی كردم و به من گفتند كه اين جا قبلاً مركز شراب خواری بوده است. «يحيي الارض بعد موتها» زمين زنده می شود، بعد از آنی كه مرده بود. دل ها زنده می شود، بعد از اين كه مرده بود.
📚 درس هایی از قرآن، پخش تلویزیونی مورخ 1360/11/9
#استاد_قرائتی
#خاطرات
#تحول_نفسانی
❇️ به ما بپیوندید:
https://eitaa.com/koshechin
🔹رافت و مدارا🔹
📣 آيتالله العظمی شبیری زنجانی
مرحوم حاج آقا روح الله خاتمی - پدر آسید محمد خاتمی رئيس جمهور اسبق - انسان بسیار ممتازی بود. شنیدم یکی از روسای ادارات نزد ایشان رفته بود و فهرستی مثلا ۲۵ نفره را از افرادی که باید از ادارات اخراج شوند به وی نشان داد، آقای خاتمی گفته بود: نه این تعداد درست نیست، باید ۲۷ نفر باشد.
آن رئيس اداره گفته بود: نه همین تعداد است.
آقای خاتمی مجددا گفته بود: نه ۲۷ نفر است.
آن رئيس گفته بود: چطور؟
آقای خاتمی جواب داده بود: یکی هم من و شما. هر کسی نقطه ضعفی دارد و اگر بناست افراد به نقاط ضعفشان مواخذه شوند، چرا من و شما جزو این گروه نباشیم. چرا با مردم با تنگ نظری برخورد می کنید؟ باید با رافت و مدارا با مردم برخورد کرد.
📚 جرعهای از دریا، ج ۴، ص ۶۳۵
#آیت_الله_شبیری_زنجانی
#آیت_الله_خاتمی
#خاطرات
❇️ به ما بپیوندید:
https://eitaa.com/koshechin
🔹در آغوش امام🔹
✍ حجت السلام سید ابوذر عاملی
روزی شیخ محمد جواد مغنیه در حسینیه شهر نبطیه لبنان بر بالای منبر بود که امام موسی وارد مجلس شد. وی چند روز پیش از آن سفری به شوروی کرده بود تا پروژه عظیم ساختمان بیمارستان را در آنجا به مناقصه بگذارد. آن زمان پیمان کاران شوروی پروژه های عمرانی را با هزینه کمتری نسبت به رقبای غربی خود اجرا می کردند.
به محض این که چشم مرحوم مغنیه در بالای منبر به امام موسی افتاد، موضوع بحث خود را عوض کرد و به حملات همیشگی خود را به ایشان ادامه داد و گفت: اسلام از کسانی که ادعای مسلمانی دارند ولی از بلاد کفر، شرک و الحاد دیدن می کنند بیزار است و ...
او لحظاتی جلوی مردم و در حضور خود امام موسی صدر به وی تاخت. امام موسی هم فقط نشسته بود با کمال متانت سر به زیر انداخته و به زمین نگاه می کرد. قرار بود سخنران بعدی مجلس خود او باشد. به هر حال سخنان مرحوم مغنیه پایان یافت و از منبر پایین آمد. در همان لحظه امام موسی از جا برخاست تا بالای منبر برود. پیش از آن به سوی محمد مغنیه رفت و او را جلوی مردم در آغوش کشید، مردم از حرکت امام به شوق آمدند و خود مرحوم مغنیه هم تکان خورد.
📚 عزت شیعه، صفحه ۱۷۸
#امام_موسی_صدر
#شیخ_محمد_جواد_مغنیه
#خاطرات
❇️ به ما بپیوندید:
https://eitaa.com/koshechin
🔹ادب و احترام🔹
📣 حجت الاسلام استاد قرائتی
به عیادت یكى از مراجع رفتم، ایشان از جاى خود بلند شد و عمّامهاش را به سر گذاشت و نشست، علّت را پرسیدم. فرمود: به احترام شما.
من تقاضا كردم راحت باشد و استراحت كند، ایشان قبول كرد و فرمود: حال كه اجازه مىدهى عمّامه را بر مىدارم.
شاید من تمام درس هایى كه در محضرش خواندهام فراموش كرده باشم، ولى این خاطره هنوز در ذهنم مانده كه به احترام من بلند شد و عمّامه به سر گذاشت.
📚 خاطرات استاد قرائتی، ج ۱، ص ۴۷
#استاد_قرائتی
#خاطرات
#احترام
❇️ به ما بپیوندید:
https://eitaa.com/koshechin
🔹مبالغه، دروغ، فحاشی ممنوع🔹
📣 حجت الاسلام سید محمود دعایی
من برنامه یکی دو ماهه اول {رادیو انقلاب} را که مرتب و منظم کرده بودم، خدمت امام بردم. ایشان مروری کردند و بعد مرا خواستند و فرمودند که من برنامهها را دیدم، مجموعا خوب بود، اما دو تذکر دارم. یکی اینکه سعی کنید مبالغه نکنید و دروغ هم نگویید. حقیقت را بگویید و اضافه هم نگوئید. همان حقیقت تأثیر خودش را دارد. دوم این که در برنامه ها فحاشی نکنید.
به عرض ایشان رساندم که بنای ما حتی الامکان همین است، منتهی من نمی دانم کدام مطلب خلاف بوده که نظر شما را جلب نموده است.
ایشان اشاره کردند به یک مطلبی که من آن را از جزوه ای که مرحوم چمران در اتحادیه انجمن های اسلامی دانشجویان آمریکا نوشته بود نقل کرده بودم. من از این جزوه که یک جزوه تحلیلی در مورد وقایع ۱۵ خرداد بود، مطالب زیادی نقل کردم و آنها را در برنامه رادیویی به منظور دفاع از حرکت امام در جریان ۱۵ خرداد و افشای ادعاهای دورغین شاه مبنی بر اصلاحاتی که ادعا کرده بود، خواندم. در نهایت هم بیان کردم که شاه مدعی است امام از فئودال ها است، در صورتی که امام یک وجب زمین ندارد.
امام فرمودند: نه، این طور نیست که یک وجب زمین نداشته باشم. ما در خمین یک قطعه زمین داریم که در اختیار اخوی است. ایشان کشاورزی می کند و درآمدش را بین فامیل و فقرا تقسیم می کنند. این که من زمین ندارم خلاف واقع است، شما واقعیت را بگویید.
📚 گوشه ای از خاطرات حجت الاسلام والمسلمین سید محمود دعایی، ص ۸۵ الی ۸۶
#سید_محمود_دعایی
#امام_خمینی
#خاطرات
#دروغ
❇️ به ما بپیوندید:
https://eitaa.com/koshechin
🔹همه اینجا فاسقند؟🔹
✍🏻 آیت الله نصرالله شاهآبادی
آقای خویی میفرمود: روزی به استقبال آسیّد حسین - فرزند آیت الله سیّد ابوالحسن اصفهانی - رفته بودیم. در خان النّص، دیدم که تعدادی از طلّاب هم به احترام آسیّد ابوالحسن تا خان النّص برای استقبال آمدهاند. اذان ظهر شد. هر کس گوشهای ایستاد و نماز را فرادی خواند.
در همین حال عربی آمد و به من گفت: سیّدنا! كلّكم فسقة؟! یعنی همهٔ این جمعیّت فاسق هستند که به هم اقتدا نکردند؟! آقای خویی میفرمود: من از حرف این عرب خیلی خجالت کشیدم که چرا با وجود این همه طلبه، اقامهٔ نماز جماعت صورت نگرفت.
📚 حدیث نصر، ص ۳۹۲
#سید_ابوالقاسم_خوئی
#شیخ_نصرالله_شاه_آبادی
#خاطرات
❇️ به ما بپیوندید:
https://eitaa.com/koshechin
🔹ایثار🔹
📣 آيتالله العظمی شبیری زنجانی
گاهی باید ملاکات، کسر و انکسار و مصلحت اهم بر مهم مقدم شود. گاهی مومنی خودش را در معرض توهین قرار میدهد برای یک مصحلت اهم. از آقای آ سید عبدالله شرف الدین شنیدم می گفت: موقعی که کشور لبنان با فرانسوی ها جنگ داشت، پدر ما برای نجات شیعیان گرفتار در چنگ فرانسوی ها، خیلی شدید در مقابل آنها خضوع می کرد تا شیعیان را از مرگ و اعدام نجات دهد.
📚 جرعه ای از دریا، ج ۳، ص ۴۷۸
#آیت_الله_شبیری_زنجانی
#آیت_الله_العظمی_بروجردی
#ایثار
#خاطرات
❇️ به ما بپیوندید:
https://eitaa.com/koshechin