eitaa logo
خوشه چین
151 دنبال‌کننده
354 عکس
47 ویدیو
1 فایل
■امام علی علیه السلام: «انظر الی ما قال و لا تنظر الی من قال» بنگر که چه گفته می‌شود نه این که چه کسی می‌گوید.
مشاهده در ایتا
دانلود
🔹پیام الهی🔹 📣 متفکر شهید استاد مرتضی مطهری نسل قدیم سنگینی بار تسلط های خارجی را روی دوش خود احساس نمی‏کرد، و نسل جدید احساس می‏کند. آیا این گناه است؟ خیر، گناه نیست بلکه خود این احساس یک پیام الهی است. اگر این احساس نبود معلوم می‏شد ما محکوم به عذاب و بدبختی هستیم. حالا که این احساس پیدا شده نشانه این است که خداوند تبارک و تعالی می‏خواهد ما را از این بدبختی نجات بدهد. در قدیم سطح فکر مردم پایین بود، کمتر در مردم شک و تردید و سؤال پیدا می‏شد، حالا بیشتر پیدا می‏شود. طبیعی است وقتی که فکر، کمی بالا آمد سؤالاتی برایش طرح می‏شود که قبلًا مطرح نبود. باید شک و تردیدش را رفع کرد و به سؤالات و احتیاجات فکری‏اش پاسخ گفت. نمی‏شود به او گفت برگرد به حالت عوام، بلکه این خود زمینه مناسبی است برای آشنا شدن مردم با حقایق و معارف اسلامی. با یک جاهل بی‏سواد که نمی‏شود حقیقتی را به میان گذاشت. بنابراین در هدایت و رهبری نسل قدیم که سطح فکرش پایین‏تر بود ما احتیاج داشتیم به یک طرز خاص بیان و تبلیغ و یک جور کتاب ها. اما امروز آن طرز بیان و آن طرز کتاب ها به درد نمی‏خورد، باید و لازم است رفرم و اصلاح عمیقی در این قسمت ها به عمل آید، باید با منطق روز و زبان روز و افکار روز آشنا شد و از همان راه به هدایت و رهبری مردم پرداخت. نسل قدیم اینقدر سطح فکرش پایین بود که اگر یک نفر در یک مجلس ضد و نقیض حرف می‏زد کسی متوجه نمی‏شد و اعتراض نمی‏کرد، اما امروز یک بچه که تا حدود کلاس ۱۰ و ۱۲ درس خوانده همین که برود پای منبر یک واعظ، پنج شش تا و گاهی ده تا ایراد به نظرش می‏رسد. باید متوجه افکار او بود و نمی‏شود گفت خفه شو، فضولی نکن. 📚 ده گفتار، ص ۲۲۰ ❇️ به ما بپیوندید: https://eitaa.com/koshechin
هدایت شده از خوشه چین
🔹محدوده انتقام🔹 📣 متفکر شهید استاد مرتضی مطهری دعاهای اسلامی یکی از بهترین و آموزنده ‌ترین تعلیمات اخلاقی و معنوی است. چه نکته ‌ها و لطایف روحی و اجتماعی بزرگ که با زبان دعا گفته می ‌شود! جمله ‌ای در همین دعا هست که: وَ اجْعَلْ ثارَنا عَلی مَنْ ظَلَمَنا یعنی خدایا، انتقام ما را نسبت به آن کسان قرار بده که به ما ظلم کردند. این جمله نکته لطیفی دارد. رسول اکرم نفرمود خدایا از ستمگران ما انتقام بکش، فرمود: خدایا انتقام جویی ما را نسبت به آن کسان قرار بده که بر ما ظلم کردند. «ثأر» یا «ثار» به معنی میل به مکافات دادن است و به اصطلاح حس انتقام جویی. می ‌خواهد بفرماید در اثر اینکه ظلمی بر ما مردم می ‌شود، قهرآ روح ما فشرده و آزرده و انتقام جو و ثائر می‌شود. همینکه این حالت در روح ما پیدا شد، هر وقت باشد و هرجا باشد و به هر راه باشد اثر خودش را خواهد کرد، مثل یک آتش زبانه خواهد کشید. امروز علمای معرفة ‌الروح ثابت کرده ‌اند که کینه ‌ها و عداوت هایی که در روح پیدا می ‌شود ممکن است موقتآ به اعماق روح فرو برود و انسان به حسب شعور ظاهر خود، آنها را فراموش کند و از یاد ببرد اما واقعآ محو نمی ‌شود؛ در همان اعماق روح، بی ‌خبر از شعور ظاهر و عقل ظاهر مشغول فعالیت است که راهی پیدا کند و بیرون بیاید. رسول اکرم می ‌گوید: خدایا این آتش که در دل ما هست و روزی زبانه خواهد کشید، دیگری را نسوزد، اگر می ‌خواهد بسوزد همان کس را بسوزد که به ما ظلم کرده و سبب این آتش شده است. اگر بنا بشود انسان با عقل و اراده و شعور ظاهر خود انتقام بگیرد، انتقام شخصی را از شخصی دیگر نمی ‌گیرد، اگر در بلخ آهنگری گناه کرده باشد در شوشتر سر مسگری را نمی‌برد. اما وقتی که انسان نه به فرمان عقل آزاد بلکه به فرمان آن عقده ‌ها و کینه ‌های ته ‌نشین ‌شده در اعماق روح بخواهد انتقام بگیرد، دیگر این ملاحظات در کار نیست. رسول خدا می‌فرماید: خدایا ما را طوری کن که انتقام ها و کینه ‌های ما همان ‌قدر باشد که دشمن را سرکوب کنیم؛ در اعماق روح ما در اثر بی ‌عدالتی ها و مظلومیت ها و ناتوانی ها عقده ‌ها و ثأرها پیدا نشود که روح ما طبعآ فشرده و آزرده و عاصی و سرکش و بدخواه و ظالم بشود، از ظلم لذت ببرد، از لگدمال کردن مردم لذت ببرد. 📚 بیست گفتار، ص 79 ❇️ به ما بپیوندید: https://eitaa.com/koshechin
🔹اهل ایمان🔹 📣 متفکر شهید استاد مرتضی مطهری رسول خدا فرمود: مثَل اهل ایمان در دوستی متبادل و عاطفه مشترک همانا مثَل یک پیکر است که چون عضوی درد می‏گیرد، سایر اعضای جسد بی قراری و همدردی می‏کنند؛ درجه حرارت بدن بالا می‏رود و تب عارض می‏گردد، استراحت و آسایش از تمام بدن رخت بر می‏بندد، بی خوابی پیدا می‏شود. خاصیت موجود زنده این است که بین اعضا و اجزای آن همکاری و همدردی و هماهنگی هست و آن جماد و مرده است که از خراب شدن یک جزء، اثری در سایر اجزاء دیده نمی‏شود. جامعه نیز به نوبه خود حیات و ممات دارد. روح اجتماعی نیز به نوبه خود حقیقتی است از حقایق این جهان. اگر روح اجتماعی وجود داشته باشد و جامعه زنده و جاندار باشد بدون شک همدردی و همکاری در آن جامعه وجود دارد، دیگر در آن جامعه جنس تقلّبی برای یکدیگر تهیه نمی‏کنند، به یکدیگر کم نمی‏فروشند، رعایت انصاف و عدالت را می‏نمایند، در خوشی و ناخوشی دیگران شریک می‏باشند. 📚 حکمت ها و اندرزها، ج ۱، ص ۲۰۴ ❇️ به ما بپیوندید: https://eitaa.com/koshechin
🔹هدایت عملی🔹 📣 متفکر شهید استاد مرتضی مطهری برای هدایت و راهنمایی بشر دو راه است: یکی راه گفتن و نوشتن و دیگر راه پیشقدم شدن، و هرگز گفتن به قدر پیشقدم شدن اثر ندارد. بزرگان گفته‏اند: «دو صد گفته چو نیم کردار نیست». یک فرق میان مکتب انبیا و مکتب فلاسفه و حکما این است که حکما تنها اهل نظریه و تعلیم و تدریس می‏باشند و سر و کارشان تنها از راه زبان با افکار و ادراکات بشر است ولی پیغمبران به آنچه می‏گویند قبل از آنکه از دیگران تقاضای عمل بکنند خودشان عمل می‏کنند و لهذا تا اعماق روح بشر نفوذ می‏نمایند، قلب و احساسات بشر را تحت تصرف خویش در می‏آورند. سخن از زبان بیرون می‏آید و از گوش می‏گذرد ولی عمل، موجی و انعکاسی عمیق در روح دیگری پدید می‏آورد. اثر سخن هم وقتی هست که توأم با ایمان و عقیده و داغی روح باشد و اگر روح با ایمان بود قهراً عمل را هم به دنبال دارد و بی‏اثر نمی‏ماند. اولیای خدا مردم را با عمل خود تحت تأثیر قرار دادند نه تنها با سخن. 📚 حکمت ها و اندرزها، ج ۱، ص ۱۹۹ ❇️ به ما بپیوندید: https://eitaa.com/koshechin
🔹میوه‏ های وجود انسان🔹 📣 متفکر شهید استاد مرتضی مطهری کارهای انسان، آنچه از انسان بروز می‏ کند، چه تلخ و چه شیرین، ناشی از طرز تفکر و خلق و خوی انسان است. آن کسی که فکرش پاک است، اخلاقش پاک است، فکرش شیرین است، اخلاقش شیرین است، عمل و رفتار او شیرین است، غذای مطبوع و مفید برای مردم دیگر است؛ و آن کسی که کارها و سخنش همه تلخی و سمومات است، سخنش به هر کس که برسد مثل یک غذای سمّی است که به افراد برسد، تا در روح او خباثت نباشد، تا اخلاقش مسموم و فاسد نباشد، تا افکار و عقایدش این طور نباشد حرفش به این صورت در نمی‏ آید. مردی هست که سابقاً - یعنی در دوره‏ های خیلی قبل از ما - طلبه بوده، من چند جلسه‏ ای بیشتر او را ندیدم؛ یکی از اقوامش گفت: من این را هیچ وقت در خانه‏ ام راه نمی‏ دهم {بعد من تجربه کردم، دیدم همین طور است} برای اینکه بر بچه‏ هایم از این می‏ ترسم {چون قوم و خویش نزدیک او بود} زیرا این را تجربه کرده‏ ام، او با هر کسی که روبرو می‏ شود کاوش می‏ کند ببیند که او به چه اعتقاد دارد، یک تکیه‏ گاه روحی یا فکری برای او پیدا می‏ کند، ببیند او به چه اعتقاد دارد، به چه پایبند است، همین قدر که آن را کشف کرد کوشش می‏ کند او را در همان جهت خراب کند. این دیگر جنس و طبیعتش این طور شده، و خودش یک آدم متزلزل و مردّدالذات است، دستش به هیچ جا بند نیست، هر کسی را که ببیند به جایی بند است کأنّه ناراحت می‏ شود و می‏ خواهد دستش را از آنجا بکند. پس اعمال انسان میوه‏ های وجود انسان است، اخلاق انسان شاخه‏ های وجود انسان است، عقاید انسان ریشه‏ های درخت وجود انسان است و اساساً روح انسان نیست جز یک درخت، یک درخت پر ریشه و پر شاخه و پر میوه و پر برگ، درختی که در این دنیا انسان باید خودش را پیوند بزند و در این دنیاست که این درخت، درخت طوبی یا زقّوم می‏ شود با دو تفاوت: یکی این که در دنیا ثمره این درخت را انسان تنها خودش نمی‏ چیند، احیاناً به دیگران هم می‏ دهد، دیگران هم از میوه‏ های این درخت می‏ خورند، اگر شیرین باشد شیرین و اگر تلخ باشد تلخ؛ تفاوت دوم این است که انسان واقعیت‏ خودش را در دنیا درک نمی‏ کند. حکما ثابت کرده‏ اند که روح انسان در دنیا مادامی که با این بدن هست حالت موجودی را دارد که عضوش را بی‏ حس کرده‏ اند، حالت تخدیر شده دارد، یعنی آنچه را که از درون خودش باید درک کند درک نمی‏ کند، مثل آدمی است که موجبات درد در او هست ولی فعلًا یک آمپول به عضو زده‏ اند و آن را تخدیر کرده‏ اند و چیزی احساس نمی‏ کند. ولی این مخدر برای همیشه باقی نخواهد ماند، روزی خواهد آمد که از بین برود، وقتی از بین رفت انسان واقعیت را درک می‏ کند. 📚 آشنایی با قرآن، ج ۵، ص ۱۴۱ ❇️ به ما بپیوندید: https://eitaa.com/koshechin
🔹مشکلات روحانیت🔹 📣 متفکر شهید استاد مرتضی مطهری در حدود سیزده سال پیش شبی در قم در یک محفل دوستانه مرکب از گروهی از اساتید و فضلا، که اینجانب نیز افتخار حضور در آن جلسه را داشت، سخن از مشکلات و نواقص سازمان روحانیت به میان آمد. سخن در این بود که چرا در گذشته حوزه‏های علمی و روحانی ما از لحاظ رشته‏های مختلف علوم از تفسیر و تاریخ و حدیث و فقه و اصول و فلسفه و کلام و ادبیات و حتی طب و ریاضی، جامع و متنوع بود و در دوره‏های اخیر تدریجاً به محدودیت گراییده است و به اصطلاح در گذشته به صورت جامع و دانشگاه بود واخیراً به صورت کلّیه و دانشکده فقه درآمده و سایر رشته‏ها از رسمیت افتاده است؟ چرا افراد بیکار و مزاحم و علف هرزه در محیط مقدس روحانیت زیاد است به طوری که یک زعیم روحانی مجبور است برای آب دادن یک گل، خارها و علف هرزهایی را هم آب بدهد؟ چرا اساساً در میان ما سکوت و سکون و تماوت و مرده‏وشی، بر حرّیت و تحرّک و زنده‏صفتی ترجیح دارد و هرکس بخواهد مقام و موقع خود را حفظ کند ناچار زبان در کام می‏کشد و پای در دامن می‏پیچد؟ چرا برنامه‏های تحصیلی ما مطابق احتیاجات‏ تنظیم نمی‏شود؟ چرا تصنیف و تألیف و نشریه و مجله به قدر کافی نداریم؟ چرا بازار القاب و عناوین و ژست و قیافه و آراستن هیکل در میان ما اینقدر رایج است و روز به روز مع‏الاسف زیادتر و رایج تر می‏گردد؟ چه رمزی در کار است که زعمای صالح و روشنفکر ما همین که در رأس کارها قرار می‏گیرند قدرت اصلاح از آنها سلب می‏گردد و مثل این است که اندیشه‏های قبلی خود را فراموش می‏کنند و ... 📚 ده گفتار، ص ۲۸۵ ❇️ به ما بپیوندید: https://eitaa.com/koshechin
🔹از قلبت بپرس🔹 📣 متفکر شهید استاد مرتضی مطهری در کتب سیره نوشته‌اند: روزی مردی به خدمت رسول اکرم صلی الله علیه و آله آمد و عرض کرد سؤالی دارم. پیامبر فرمودند: آیا می‌خواهی پاسخت را بشنوی؟ عرض کرد بفرمایید. پیامبر فرمود: آمده‌ای از من معنای برّ و نیکی، و اثم و زشتی را سؤال کنی؟ جواب داد آری سؤال من همین است. پیامبر سه انگشت خود را جمع کرد و آرام بر سینه مرد زد و فرمود: این فتوا را از قلبت بپرس، و بعد اضافه کرد: این دل انسان طوری ساخته شده است که پیوندی دارد با نیکی‌ها؛ با نیکی‌ها آرام می‌گیرد ولی بدی‌ها و زشتی‌ها آن را مضطرب و ناراحت می‌کند. درست همان‏گونه که بدن انسان اگر چیزی که با آن تجانس ندارد واردش شود نظم آن را بهم می‌زند و کار ارگان های مختلف آن را مختل می‌سازد، روح انسان نیز به واسطه اعمال ناشایست دچار اختلال و ناراحتی می‌شود. آنچه که در میان ما «عذاب وجدان» نامیده می‌شود ناشی از همین عدم تجانس روح است با زشت‌کاری و تباهی. 《اسْتَفْتِ قَلْبَک وَ انْ افْتاک الْمُفتونَ》 نظر واقع‏بینانه را از قلبت بپرس اگرچه صاحب‌ نظران به خلافش نظر بدهند. مولوی این حدیث را به شعر درآورده: ◽️پس پیمبر گفت استفتوا القلوب‏ ◾️گرچه مفتیشان برون گوید خطوب‏ و یا در شعر دیگری: ◽️گوش کن استفتِ قلبَک از رسول‏ ◾️گرچه مفتی برون گوید فضول‏ پیامبر بر این نکته انگشت می‌گذارد که اگر انسان جوینده حقیقت باشد و برای کشف حقیقت خود را بی‏‌طرف و خالص بکند، در این صورت قلب او هرگز به او خیانت نخواهد کرد و او را در مسیر صحیح هدایت خواهد کرد. اساساً انسان تا زمانی که جوینده راستین حق و حقیقت است و در جاده حق گام بر می‌‏دارد هرچه‏ که به او برسد حق و حقیقت است. و البته این نکته ظریفی است که اغلب باعث اشتباه می‌شود. آنجا که انسان به گمراهی کشیده می‌شود دلیلش این است که از ابتدا جهت‌گیری خاصی داشته و جویای حقیقت خالص نبوده است. پیامبر در جواب کسی که سؤال کرده بود «برّ» چیست، جواب داد: اگر تو واقعاً به دنبال برّ هستی، آنگاه که قلبت به چیزی آرام می‌گیرد و وجدانت آسوده می‌شود بدان که این برّ است، ولی آنگاه که به چیزی راغب هستی اما دلت آرام و قرار نمی‌گیرد مطمئن باش که آن اثم است. 📚 آشنایی با قرآن، ج ۱، ص ۷۴ - ۷۵ ❇️ به ما بپیوندید: https://eitaa.com/koshechin
🔹شرایط امر به معروف و نهی از منکر🔹 📣 متفکر شهید استاد مرتضی مطهری در امر به معروف شرایطی هست که فقهای شیعه و فقهای سنی ذکر کرده‌اند. از این رو فقها برای هر کسی جایز نمی‌دانند به عنوان امر به معروف و نهی از منکر متعرض دیگران بشود، خصوصآ اگر آن تعرض شدید باشد و پای مزاحمت و زد و خورد و خونریزی باشد که آن وقت شرایط زیادی دارد. دو شرط از شرایط امر به معروف و نهی از منکر از شرایط اولیه است که در همه موارد لازم است و خوارج فاقد هردو شرط بودند، بلکه منکر یکی از این دو شرط بودند. آن دو شرط یکی بصیرت در دین است و یکی بصیرت در عمل. بصیرت در دین یعنی اطلاع کافی و صحیح در امور دینی داشته باشد، حلال را از حرام، واجب را از غیر واجب تشخیص بدهد، و اینها نداشتند، لهذا یک آیه قرآن را که می‌فرماید: 《اِنِ الْ حُکمُ اِلّا لِلّهِ یقُصُّ الْ حَقَّ وَ هُوَ خَیرُ الْفاصِلینَ》 دستاویز قرار دادند و جمله «لا حُکمَ اِلّا لِلّه» را شعار خود ساختند در صورتی که این آیه ربطی ندارد به موضوعاتی از قبیل موضوع حکمیت و امثال آن. اما بصیرت در عمل: در باب امر به معروف و نهی از منکر، شرطی ذکر می‌کنند تحت عنوان احتمال اثر، و شرطی ذکر می‌کنند تحت عنوان عدم ترتب مفسده؛ یعنی امر به معروف و نهی از منکر برای این است که معروف رواج بگیرد و منکر محو شود، پس در جایی باید امر به معروف و نهی از منکر کرد که احتمالا این کار اثر داشته باشد و اگر می‌دانیم که قطعآ بی‌اثر است واجب نیست؛ دیگر اینکه این عمل برای این است که یک مصلحتی انجام شود، پس در جایی باید صورت بگیرد که مفسده بالاتری بر آن مترتب نشود. لازمه این دو شرط بصیرت در عمل است. آدمی که در عمل بصیرت ندارد نمی‌تواند پیش‌بینی کند که آیا اثری بر این کار مترتب هست یا نیست و آیا مفسده بالاتری هست یا نیست. این است که امر به معروف‌های جاهلانه همان‌طوری که در حدیث آمده افسادش بیش از اصلاحش است. 📚 بیست گفتار، ص ۴۵ و ۴۶ ❇️ به ما بپیوندید: https://eitaa.com/koshechin
🔹جهان‏ بینی توحیدی‏🔹 📣 متفکر شهید استاد مرتضی مطهری جهان‏بینی توحیدی یعنی درک اینکه جهان از یک مشیت حکیمانه پدید آمده است و نظام هستی بر اساس خیر و جود و رحمت و رسانیدن موجودات به کمالات شایسته آنها استوار است. جهان‏بینی توحیدی یعنی جهانْ «یک قطبی» و «تک‏محوری» است. جهان‏بینی توحیدی یعنی جهانْ ماهیت «از اویی» {إِنَّا لِلَّهِ} و «به سوی اویی» {إِنَّا إِلَیهِ راجِعُونَ‏} دارد؛ موجودات جهان با نظامی هماهنگ به یک «سو» و به طرف یک مرکز، تکامل می‏یابند؛ آفرینش هیچ موجودی عبث و بیهوده و بدون هدف نیست؛ جهان با یک سلسله نظامات قطعی که «سنن الهیه» نامیده می‏شود اداره می‏شود؛ انسان در میان موجودات از شرافت و کرامت مخصوص برخوردار است و وظیفه و رسالتی خاص دارد، مسئول تکمیل و تربیت خود و اصلاح جامعه خویش است؛ جهانْ مدرسه انسان است و خداوند به هر انسانی بر طبق نیت و کوشش صحیح و درستش پاداش می‏دهد. جهان‏بینی توحیدی با نیروی منطق و علم و استدلال حمایت می‏شود. در هر ذره از ذرات جهان دلایلی بر وجود خدای حکیم علیم هست و هر برگ درختی دفتری در معرفت پروردگار است. جهان‏بینی توحیدی به حیات و زندگی معنی و روح و هدف می‏دهد، زیرا انسان را در مسیری از کمال قرار می‏دهد که در هیچ حد معینی متوقف نمی‏شود و همیشه رو به پیش است. جهان‏بینی توحیدی کشش و جاذبه دارد، به انسان نشاط و دلگرمی می‏بخشد، هدف هایی متعالی و مقدس عرضه می‏دارد و افرادی فداکار می‏سازد. جهان‏بینی توحیدی تنها جهان‏بینی‏ای است که در آن تعهد و مسئولیت افراد در برابر یکدیگر مفهوم و معنی پیدا می‏کند، همچنان که تنها جهان‏بینی‏ای است که آدمی را از سقوط در درّه هولناک پوچی‏گرایی و هیچی‏ستایی نجات می‏دهد. 📚 جهان‏بینی توحیدی، ص ۱۸ - ۱۹ ❇️ به ما بپیوندید: https://eitaa.com/koshechin
🔹محبت زمامدار🔹 📣 متفکر شهید استاد مرتضی مطهری نیروی محبت از نظر اجتماعی نیروی عظیم و مؤثری است. بهترین اجتماع ها آن است که با نیروی محبت اداره شود، محبت زعیم و زمامدار به مردم و محبت و ارادت مردم به زعیم و زمامدار. علاقه و محبت زمامدار عامل بزرگی است برای ثبات و ادامه حیات حکومت، و تا عامل محبت نباشد رهبر نمی‌تواند و یا بسیار دشوار است که اجتماعی را رهبری کند و مردم را افرادی منضبط و قانونی تربیت کند ولو اینکه عدالت و مساوات را در آن اجتماع برقرار کند. مردم آنگاه قانونی خواهند بود که از زمامدارشان علاقه ببینند و آن علاقه‌هاست که مردم را به پیروی و اطاعت می‌کشد. قرآن خطاب به پیغمبر می‌کند که‌ ای پیغمبر! نیروی بزرگی را برای نفوذ در مردم و اداره اجتماع در دست داری: 《فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَلَوْ کنْتَ فَظّاً غَلیظَ الْقَلْبِ لَانْفَضّوا مِنْ حَوْلِک فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَ شاوِرْهُمْ فِی الْامْرِ》 به موجب لطف و رحمت الهی، تو برایشان نرم دل شدی که اگر تندخوی سخت دل بودی از پیرامونت پراکنده می‌گشتند. پس، از آنان درگذر و برایشان آمرزش بخواه و در کار با آنان مشورت کن. در اینجا علت گرایش مردم به پیغمبر اکرم را علاقه و مهری دانسته که نبی اکرم نسبت به آنان مبذول می‌داشت. باز دستور می‌دهد که ببخششان و برایشان استغفار کن و با آنان مشورت نما. اینها همه از آثار محبت و دوستی است، همچنانکه رفق و حلم و تحمل، همه از شؤون محبت و احسان‌اند. ◽️او به تیغ حلم چندین خلق را ◾️واخرید از تیغ، چندین حلق را ◽️تیغ حلم از تیغ آهن تیزتر ◾️بل ز صد لشکر ظفر انگیزتر 📚 جاذبه و دافعه علی علیه‌السلام، ص ۶۲ ❇️ به ما بپیوندید: https://eitaa.com/koshechin
🔹درها و پنجره ها باز شده🔹 📣 متفکر شهید استاد مرتضی مطهری در گذشته درها به روی مردم بسته بود. درها که بسته بود سهل است، پنجره‏ها هم بسته بود. کسی از بیرون خبر نداشت، در شهر خود که بود از شهر دیگر خبر نداشت، در مملکت خود که بود از مملکت دیگر خبر نداشت. امروز این درها و پنجره‏ها باز شده، دنیا را می‏بینند که رو به پیشرفت است، علم های دنیا را می‏بینند، قدرت های اقتصادی دنیا را می‏بینند، قدرت های سیاسی و نظامی دنیا را می‏بینند؛ دموکراسی های دنیا را می‏بیند، برابری ها را می‏بیند، حرکت ها را می‏بیند، قیام ها و انقلاب ها را می‏بیند، جوان است، احساسش عالی است، و حق هم دارد، می‏گوید ما چرا باید عقب‏ مانده‏تر باشیم؟ به قول شاعر: ◽️سخن درست بگویم نمی‏توانم دید ◾️که مِی خورند حریفان و من نظاره کنم‏ دنیا این طور چهار اسبه به طرف استقلال سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و عزت و شوکت و حرمت و آزادی می‏رود و ما همین جور خواب باشیم، یا از دور تماشا کنیم و خمیازه بکشیم؟! نسل قدیم این چیزها را نمی‏فهمید و درک نمی‏کرد. نسل جدید حق دارد بگوید چرا ژاپنِ بت‏پرست و ایرانِ مسلمان در یک سال و یک وقت به فکر افتادند که تمدن و صنعت جدید را اقتباس کنند و ژاپن رسید به آنجا که با خود غرب رقابت می‏کند و ایران در این حد است که می‏بینیم؟! ◽️ما و لیلی همسفر بودیم اندر راه عشق‏ ◾️او به مطلب ها رسید و ما هنوز آواره‏ایم‏ آیا نسل جدید حق دارد این سؤال را بکند یا نه؟ 📚 ده گفتار، ص ۲۲۰ ❇️ به ما بپیوندید: https://eitaa.com/koshechin
🔹اشتباهات تربیتی🔹 📣 متفکر شهید استاد مرتضی مطهری یک آدم های کج سلیقه‏‌ای پیدا می‌شوند که به خودشان یا به بچه‌‏شان که تحت کفالت تربیتشان است، فشار می‌آورند. بچه احتیاج به بازی دارد و خود این احتیاج به بازی یکی از حکمت‌های پروردگار است. یک مقدار انرژی در وجود کودک ذخیره است که او فقط به وسیله بازی می‌تواند این انرژی را دفع کند. بچه غریزه‏ایی دارد برای بازی کردن. حالا انسان اشخاصی را می‌بیند که می‌گویند می‌خواهم بچه‌ام را تربیت کنم. خوب، چطور می‌خواهی تربیت کنی؟ نمی‌گذارد بچه پنج شش ساله برود با بچه‌ها بازی کند، هر مجلسی که خودش می‌رود بچه را هم می‌برد برای اینکه تربیت بشود، جلوی خنده او را می‌گیرد، جلوی خوراک او را می‌گیرد. یا یک افرادی پیدا می‌شوند - ما دیده‌ایم - که چون خود او مُعَمّم است، یک عبا و عمامه و نعلین تهیه می‌کند، بچه هشت ساله را عمامه سرش می‌گذارد، عبا به دوشش می‌اندازد و همراه خودش این طرف و آن طرف می‌برد. بچه بزرگ می‌شود در حالی که احتیاجات طبیعی وجودش برآورده نشده است، همواره به او گفته‌اند خدا، قیامت، آتش جهنم. تا در سنین بیست و چند سالگی، این قوای ذخیره شده، این شهوت ها و تمایلات اشباع نشده یک ‌مرتبه زنجیر را پاره می‌کند. این بچه‌ای که شما می‌دیدید در اثر تلقین پدر در دوازده سالگی نمازش بیست دقیقه طول می‌کشید، نماز شب می‌خواند، دعا می‌خواند، یک ‌مرتبه می‌بینید در بیست و پنج سالگی یک فاسق و فاجری از آب در می‌آید که آن سرش ناپیداست. چرا؟ برای اینکه شما به بهانه مقامات عالیه روح، سایر غرایز او را سرکوب کرده‌اید. البته در غریزه بچه، خدا بوده است، قیامت و عبادت بوده است، اما شما این غریزه خدا و عبادت و اینها را در حالی در این بچه تقویت کرده‌اید که جلوی سایر غرایز او را گرفته‌اید، سایر غرایز او را حبس کرده‌اید، عصبانی و ناراحت کرده‌اید، به زندان انداخته‌‏اید، حق و حظّ آنها را نداده‌اید، سهم آنها را نداده‌اید؛ دنبال فرصتی می‌گردند. در یک فرصتی که برایشان پیش می‌آید، در یک وقت که بچه فیلمی را تماشا کند یا در مجلسی با یک زن جوان آشنا بشود، همان کافی است که این نیروهای ذخیره شده سرکوب شده، یک ‌مرتبه زنجیرها را پاره کند و به کلی تمام آن ساختمانی را که پدر در وجود او به غلط ساخته است ویران سازد. درست مثل باروتی که منفجر بشود، منفجر می‌شود. 📚 آزادی معنوی، ص 115 ـ 116 ❇️ به ما بپیوندید: https://eitaa.com/koshechin
🔹علم و ایمان🔹 📣 متفکر شهید استاد مرتضی مطهری علم به ما روشنایی و توانایی می‏بخشد و ایمانْ عشق و امید و گرمی؛ علم ابزار می‏سازد و ایمان مقصد؛ علم سرعت می‏دهد و ایمان جهت؛ علم توانستن است و ایمانْ خوب خواستن؛ علم می‏نمایاند که چه هست و ایمان الهام می‏بخشد که چه باید کرد؛ علم انقلاب برون است و ایمان انقلاب درون؛ علم جهان را جهان آدمی می‏کند و ایمان روان را روان آدمیت می‏سازد؛ علم وجود انسان را به صورت افقی گسترش می‏دهد و ایمان به شکل عمودی بالا می‏برد؛ علم طبیعت‏ساز است و ایمان انسان‏ساز. هم علم به انسان نیرو می‏دهد، هم ایمان؛ اما علم نیروی منفصل می‏دهد و ایمان نیروی متصل. علم زیبایی است و ایمان هم زیبایی است؛ علم زیبایی عقل است و ایمان زیبایی روح؛ علم زیبایی اندیشه است و ایمان زیبایی احساس. هم علم به انسان امنیت می‏بخشد و هم ایمان؛ علم امنیت برونی می‏دهد و ایمان امنیت درونی. علم در مقابل هجوم بیماری ها، سیل ها، زلزله‏ها، طوفان ها ایمنی می‏دهد و ایمان در مقابل اضطراب ها، تنهایی ها، احساس بی‏پناهی ها، پوچ‏انگاری ها. علم جهان را با انسان سازگار می‏کند و ایمان انسان را با خودش. 📚 انسان و ایمان، ص ۲۳ ❇️ به ما بپیوندید: https://eitaa.com/koshechin
🔹خدا را شکر که در زمان علی نبودیم🔹 📣 متفکر شهید استاد مرتضی مطهری ما اگر بخواهیم در یک موضوع خدا را شکر بکنیم که در زمان علی نبودیم، حق داریم برای اینکه اگر در آن زمان می‏بودیم آنقدر ایمان نداشتیم که در آن موضوع ثابت قدم بمانیم. ممکن است ما اگر در زمان علی علیه السلام بودیم در جنگ جمل شرکت می‏کردیم، در جنگ صفین هم شرکت می‏کردیم ولی باور نکنید اگر ما با علی می‏بودیم جرأت می‏کردیم که در جنگ خوارج هم شرکت بکنیم برای اینکه آنجا علی به جنگ کسانی رفت که «قائِمُ اللَّیلِ وَ صائِمُ النَّهار» بودند، یعنی مردمانی که از سر شب تا صبح عبادت می‏کردند و روزها روزه‏دار بودند و در پیشانی آنها آثار سجده بود: جِباهاً قَرِحَةً پیشانی هایی که از بس سجده کرده بودند قرحه‏دار شده بود. چه کسی جرأت داشت با اینها بجنگد؟! فقط علی می‏توانست چون به ظاهر نگاه نمی‏کرد، با اینکه علی اقرار می‏کند که اینها مردمانی متظاهر و دروغگو نبودند. عمده این است. اگر منافق می‏بودند مهم نبود ولی خیر، اینها شب ها نماز می‏خواندند و روزها روزه‏دار بودند اما وجودشان برای اسلام خطر است، جامدهایی هستند که برای اسلام ضررشان از دشمنان اسلام بیشتر است. و اگر علی در آن روز شمشیر به روی خوارج نکشیده بود و اگر شخصیت علی نبود و آن نصوصی که پیغمبر درباره علی کرد و اگر آن مقام علی، ایمان علی، زهد و تقوای علی نبود، بعد از علی هم هیچ خلیفه‏ای قدرت نداشت با خوارج بجنگد، هیچ سربازی جرأت نمی‏کرد به جنگ خوارج برود. ولی چون علی پیشقدم شده بود، آنها هم با خوارج می‏جنگیدند؛ می‏گفتند اینها کسانی هستند که علی با اینها جنگیده است، اگر جنگیدن با اینها خلاف حق بود علی با اینها نمی‏جنگید. 📚 اسلام و مقتضیات زمان، ج ۲، ص ۷۶ ❇️ به ما بپیوندید: https://eitaa.com/koshechin
🔹مسخ رسانه ای انسان🔹 📣 متفکر شهید استاد مرتضی مطهری یکی از مواهب برای انسان این است که شرایط برایش فراهم باشد ولی هیچ چیز برای او تحمیلی نباشد. گاهی فکر هم برای انسان تحمیلی است، ذوق هم تحمیلی است، عاطفه هم تحمیلی است و این مصیبت تمدن جدید است. شما ببینید امروز این وسایل ارتباط جمعی - و به قول اینها رسانه‏های عمومی - دارد انسان ها را مسخ می‏کند، یعنی انسان ها را آن‏طور می‏سازند که دل خودشان بخواهد نه آن‏طور که مصلحت واقعی آنهاست یا مطابق آنچه که انسان ها خودشان برای خودشان انتخاب کرده‏اند. وقتی چیزی را بخواهند، دائماً به گوش آدم می‏خوانند، جلو چشم او می‏آورند، آنقدر می‏آورند که اصلًا روح انسان را مسخ می‏کنند و انسان نمی‏تواند غیر از آن فکر کند. این مسئله مسخ انسان که در تمدن امروز وجود دارد هیچ زمانی مشابهش وجود نداشته. الآن به شکلی است که هیچ کس در انتخاب هیچ چیزی نمی‏تواند آزادی داشته باشد، با اینکه انسان امروز در یک حد بالاتری از دانش و معرفت قرار دارد. مثلًا انسان می‏خواهد یک لباس انتخاب‏ کند، هزار و یک لِم و کلک و فن است که آن لباسی را که فلان کارخانه تولید کرده به تن او بپوشانند. آنقدر تبلیغات می‏کنند، آنقدر تلویزیون نشان می‏دهد که وقتی شخص از کنار خیابان رد می‏شود و یک مانکن با هزاران طنّازی در یک فروشگاه است، این بدبخت بی‏جهت به آنجا کشیده می‏شود. نمی‏خواهد آن لباس را بخرد ولی روی این جهت اغفال می‏شود. می‏رود به خیال خودش دو سه کلمه با او حرف بزند، ده دقیقه حرف می‏زند. یک وقت به خود می‏آید می‏بیند که چند تکه لباس هم زیر بغلش است و دارد خارج می‏شود. مجبور است آن را بپوشد. این امر به او تحمیل می‏شود. تازه اینها تحمیل های خیلی ساده است والّا همه جور فکر و ذوق و سلیقه و عاطفه و همه چیز به مردم به زور تحمیل می‏شود. این چه کمالی است برای انسان؟! همان چیزی است که خودشان آن را «از خود بیگانگی» نامیده‏اند. نهایت از خود بیگانگی در تمدن امروز وجود دارد؛ یعنی در عین اینکه انسان به‏ طور کلی از اسارت طبیعت آزاد شده است ولی همین امر سبب اسارت انسان برای انسان شده به شکل دیگری و به نوعی بردگی منجر شده است به شکل دیگری. 📚 فلسفه تاریخ، ج ۱، ص ۲۴۱ - ۲۴۲ ❇️ به ما بپیوندید: https://eitaa.com/koshechin
🔹علم ناقص🔹 📣 متفکر شهید استاد مرتضی مطهری همان طوری که انسان گاهی به مال خود مغرور می‌شود و جنون ثروت او را می‌گیرد، خیال می‌کند مال و ثروت که به چنگ آورده او را از همه چیز بی‌نیاز می‌کند و می‌تواند او را در دنیا مخلّد سازد یحْسَبُ اَنَّ مَالَهُ اَخْلَدَهُ می‌پندارد که ثروت موجب عمر جاوید اوست یا گاهی به جاه و مقام خود مغرور می‌شود، جنون جاه و مقام بر مغزش مستولی می‌گردد، به طغیان و فساد در روی زمین می‌پردازد، کوس اَنَا رَبُّکمُ الاَْعْلی می‌زند، همین طور هم گاهی غرور علم بر انسان مسلط می‌شود و یک نوع جنون بر او مستولی می‌کند، با این فرق که جنون ثروت و قدرت از ثروت زیاد و قدرت زیاد پیدا می‌شود و جنون علم از علم کم و ادراک ضعیف. می‌گویند هر چیزی وجود ناقصش بهتر است از عدم محض، مگر علم که هیچ نداشتنش از ناقص داشتنش بهتر است، زیرا علم ناقص جنون‌آور و سکرآور و مست‌کننده است. البته مال و جاه هم جنون‌آور و سکرآورند، اما جنون اینها از زیادی پیدا می‌شود بر خلاف سکر علم و جنون علم که از کمی و نقص آن برمی‌خیزد نه از زیادی، و همین سکر و مستی منشأ تکذیب هایی به حقایق می‌شود. 📚 بیست گفتار، ص ۲۶۲ ❇️ به ما بپیوندید: https://eitaa.com/koshechin
🔹ویژگی عصر ما🔹 📣 متفکر شهید استاد مرتضی مطهری عصر ما از نظر دینی و مذهبی - خصوصا برای طبقه جوان - عصر اضطراب و دودلی و بحران است. مقتضیات عصر و زمان، یک سلسله تردیدها و سؤال ها بوجود آورده و سؤالات کهنه و فراموش شده را نیز از نو مطرح ساخته است. آیا باید از این شک و تردیدها و پرس و جوها - که گاهی به حد افراط می‏رسد - متأسف و ناراحت بود؟ به عقیده من هیچگونه ناراحتی ندارد؛ شک، مقدمه یقین؛ پرسش، مقدمه وصول؛ و اضطراب، مقدمه آرامش است. شک، معبر خوب و لازمی است هر چند منزل و توقفگاه نامناسبی است. اسلام که این همه دعوت به تفکر و ایقان می‏کند، به طور ضمنی می‏فهماند که حالت اولیه بشر، جهل و شک و تردید است و با تفکر و اندیشه صحیح باید به سرمنزل ایقان و اطمینان برسد. یکی از حکما می‏گوید: «فائده گفتار ما را همین بس که تو را به شک و تردید می‏اندازد تا در جستجوی تحقیق و ایقان برآئی». شک، ناآرامی است، اما هر آرامشی بر این ناآرامی ترجیح ندارد. حیوان شک نمی‏کند، ولی آیا به مرحله ایمان و ایقان رسیده است؟! آن نوع آرامش، آرامش پائین‏ شک است، برخلاف آرامش اهل ایقان که بالای شک است. بگذریم از افراد معدود مؤید من عند اللّه، دیگر اهل ایقان، از منزل شک و تردید گذشته‏اند تا به مقصد ایمان و ایقان رسیده‏اند. پس صرف اینکه عصر ما عصر شک است نباید دلیل بر انحطاط و انحراف زمان ما تلقی شود. مسلّما این نوع از شک، از آرامش های ساده‏لوحانه‏ای که بسیار دیده می‏شود پائین‏تر نیست. آنچه می‏تواند مایه تأسف باشد این است که شک یک فرد، او را به سوی تحقیق نراند؛ و یا شکوک اجتماعی، افرادی را برنیانگیزد که پاسخگوی نیازهای اجتماع در این زمینه بوده باشند. 📚 عدل اسلامی، ص ۱۳ ❇️ به ما بپیوندید: https://eitaa.com/koshechin
🔹بی دینی برای دین🔹 📣 متفکر شهید استاد مرتضی مطهری یکی از راه هایی که از آن راه بر دین از جنبه‌های مختلف ضربه وارد شده است، رعایت نکردن این اصل است که ما همان‌طور که هدفمان باید مقدس باشد، وسایلی هم که برای این هدف مقدس استخدام می‌کنیم باید مقدس باشد. مثلًا ما نباید دروغ بگوییم، نباید غیبت کنیم، نباید تهمت بزنیم؛ نه فقط برای خودمان نباید دروغ بگوییم، به نفع دین هم نباید دروغ بگوییم، یعنی به نفع دین هم نباید بی‌دینی کنیم، چون دروغ گفتن بی‌دینی است. به نفع دین دروغ گفتن، به نفع دین بی‌دینی کردن است. به نفع دین تهمت زدن، به نفع دین بی‌دینی کردن است. به نفع دین غیبت کردن، به نفع دین بی‌دینی کردن است. دین اجازه نمی‌دهد ولو به نفع خودش ما بی‌دینی کنیم. 📚 سیری در سیره نبوی، ص ۱۲۴ ❇️ به ما بپیوندید: https://eitaa.com/koshechin
🔹نقش کلیسا در گسترش بی دینی🔹 📣 متفکر شهید استاد مرتضی مطهری کلیسا از نظر دیگر نیز نقش مهمّی در سوق دادن مردم به ضدّ خدایی دارد که از نارسایی مفاهیم الهی کلیسایی بسی مؤثّرتر بوده است و آن تحمیل عقاید و نظریات خاصّ مذهبی و علمی کلیسا به صورت اجبار و سلب هرگونه آزادی عقیده در این دو قسمت است. کلیسا علاوه بر عقاید خاصّ مذهبی، یک سلسله اصول علمی مربوط به جهان و انسان را که غالباً ریشه‏ های فلسفی یونانی و غیر یونانی داشت و تدریجاً مورد قبول علمای بزرگ مذهب مسیح قرار گرفته بود، در ردیف اصول عقاید مذهبی قرار داد و مخالفت با آن «علوم رسمی» را جایز نمی‏ شمرد، بلکه به شدّت با مخالفان آن عقاید مبارزه می‏ کرد. ما فعلًا به مسأله آزادی مذهب و عقاید مذهبی و اینکه اصول عقاید مذهبی اجباراً باید آزادانه مورد تحقیق واقع شود وگرنه با روح مذهب که هدایت و راهنمایی است منافی است، کاری نداریم. اینکه اصول دین باید تحقیقی باشد نه تقلیدی و یا تحمیلی، تزی است که اسلام طرفدار آن است؛ برخلاف مسیحیت که اصول دین را برای عقل، «منطقه ممنوعه» اعلام کرده است. خطای عمده کلیسا در دو جهت دیگر بود: یکی اینکه کلیسا پاره‏ای معتقدات علمی بشری موروث از فلاسفه پیشین و علمای کلام مسیحی را در ردیف اصول مذهبی قرار داد و مخالفت با آنها را موجب ارتداد دانست؛ دیگر اینکه حاضر نبود صرفاً به ظهور ارتداد اکتفا کند و هر کس که ثابت و محقّق شد مرتد است، او را از جامعه مسیحیت طرد کند، بلکه با نوعی رژیم پلیسی خشن در جستجوی عقاید و ما فی الضّمیر افراد بود و با لطائف الحیل کوشش می‏ کرد کوچکترین نشانه‏ ای از مخالفت با عقاید مذهبی در فردی یا جمعی پیدا کند و با خشونتی وصف ناشدنی آن فرد یا جمع را مورد آزار قرار دهد. این بود که دانشمندان و محقّقان جرأت نداشتند برخلاف آنچه کلیسا آن را علم می‏ داند بیندیشند؛ یعنی مجبور بودند آنچنان بیندیشند که کلیسا می‏ اندیشد. این فشار شدید بر اندیشه‏ ها که از قرن ۱۲ تا ۱۹ در کشورهای فرانسه، انگلستان، آلمان، هلند، پرتغال، لهستان و اسپانیا معمول بود، بالطّبع عکس العمل بسیار بدی نسبت به دین و مذهب به طور کلّی ایجاد کرد. کلیسا محاکمی به نام «انگیزیسیون» یا «تفتیش عقاید» به وجود آورد که نام این محاکم از وظیفه‏ ای که به عهده آنها گذاشته شده بود، حکایت می‏کند. ... مذهب که می‏ بایست دلیل هدایت و پیام آور محبّت باشد، در اروپا به این صورت درآمد که مشاهده می‏ کنیم. تصوّر هر کس از دین و خدا و مذهب، خشونت بود و اختناق و استبداد. بدیهی است که عکس العمل مردم در مقابل چنین روشی جز نفی مذهب از اساس و نفی آن چیزی که پایه اوّلی مذهب است، یعنی خدا، نمی‏ توانست باشد. هر وقت و هر زمان که پیشوایان مذهبی مردم - که مردم در هر حال آنها را نماینده واقعی مذهب تصوّر می‏ کنند - پوست پلنگ می‏ پوشند و دندان ببر نشان می‏ دهند و متوسّل به تکفیر و تفسیق می‏ شوند، مخصوصاً هنگامی که اغراض خصوصی به این صورت در می‏ آید، بزرگترین ضربت بر پیکر دین و مذهب به سود مادّیگری وارد می‏ شود. 📚علل گرایش به مادیگرایی، ص ۶۶ - ۷۲ ❇️ به ما بپیوندید: https://eitaa.com/koshechin
🔹پول، پارتی، زور🔹 📣 متفکر شهید استاد مرتضی مطهری تأثیر عوامل سه‏گانه: «پول» و «پارتی» و «زور» در یک جامعه نشانه ناتوانی و ضعف قانون است. وقتی قانون ضعیف باشد طبعا نمی‏تواند بر اقویا و زورمندان چیره گردد، سطوت خود را فقط به ضعفا نشان می‏دهد. قانون ضعیف، مجرمین ضعیف را به تله می‏ اندازد و به پای میز مجازات می‏ کشاند ولی از تله انداختن زورمندان مجرم عاجز می‏ ماند. قرآن، مقررات الهی را قوانین نیرومند و قوی معرفی می‏ کند و تأثیر پول و پارتی و زور را در محکمه عدل الهی نفی می‏ نماید. در قرآن از پول به عنوان «عدل» {از ماده «عدول»، زیرا وقتی که به عنوان رشوه داده شود سبب عدول و انحراف از حق و حقیقت می‏ گردد؛ یا از عدل به معنی عوض و معادل} و از پارتی به عنوان «شفاعت» و از زور به عنوان «نصرت» یاد شده است. در سوره بقره آیه ۴۸ چنین می‏ خوانیم: 《و اتّقوا یوما لا تجزی نفس عن نفس شیئا و لا یقبل منها شفاعة و لا یؤخذ منها عدل و لا هم ینصرون》 «پروا داشته باشید از روزی که هیچکس از دیگری دفاع نمی‏کند و شفاعت هم پذیرفته نیست و از کسی هم پولی به عنوان عوض جرم و معادل آن گرفته نخواهد شد و نصرت و یاری کردن امکان ندارد». یعنی نظام جهان آخرت همچون نظام اجتماعی بشر نیست که گاهی انسان برای فرار از قانون به پارتی یا پول متوسل شود و گاهی قوم و عشیره خود را به کمک بطلبد و آنان در برابر مجریان قانون اعمال قدرت کنند. در صدر اسلام، قانون در اجتماع مسلمین قوی بود؛ گریبان نزدیکان و خویشان زمامداران را نیز می‏ گرفت. وقتی که علی {علیه السلام} مطلع شد که دخترش از بیت المال مسلمین گلوبندی را به عنوان عاریه - البته با قید ضمانت - گرفته و در روز عید از آن استفاده کرده است او را سخت مورد عتاب خویش قرار داد و با لحنی کاملا جدّی فرمود: اگر نبود که آن را به صورت عاریه مضمونه، یعنی با قید ضمانت گرفته‏ای دستت را می‏ بریدم، یعنی درباره تو حدّ سارق را اجرا می‏ کردم‏. هم ایشان وقتی که ابن عباس، پسر عمو و یاور دانایشان، مرتکب خلافی شد نامه‏ ای به او نوشتند و او را مورد سخت‏ ترین حملات خویش قرار دادند، به وی نوشتند: «اگر از خلاف خویش باز نگردی با شمشیرم تو را ادب خواهم نمود، همان شمشیری که احدی را با آن نزده‏ ام مگر اینکه وارد جهنم شده است». یعنی می‏ دانی که شمشیر من جز بر دوزخیان فرود نمی‏ آید و این کار تو، تو را دوزخی و مستحق شمشیر من ساخته است. سپس برای اینکه بفهماند عدالت او درباره هیچ کس استثناء بردار نیست می‏ فرماید: «به خدا قسم اگر حسن و حسین {علیهما السلام} هم مرتکب این جرم می‏ شدند با آنان ارفاق نمی‏ کردم» صدر اسلام است و مجری قانون هم امیر المؤمنین است، تعجبی ندارد؛ اگر می‏ خواهید بدانید دستگاهی که رسول خدا {صلّی اللّه علیه و آله} به جریان انداخته بود تا کجا به حرکت آمده بود و چه اشخاصی را زیر مهمیز عدالت می‏ کشید به داستان ذیل توجه کنید: عمرو عاص از طرف عمر حاکم مصر بود؛ روزی پسر عمر و عاص به صورت یکی از رعایا سیلی زد، ستمدیده به نزد عمر و عاص رفته شکایت کرد ولی وی ترتیب اثر نداد. این مرد غیور حرکت کرد به مدینه و نزد عمر آمد و عرض حال داد. عمر، عمرو عاص و پسرش را احضار و محاکمه نمود. در این محاکمه یک جمله تاریخی از عمر نقل شده است. خطاب به عمرو عاص و پسرش گفت: متی استعبدتم النّاس و قد ولدتهم امّهاتهم احرارا. «از کی مردم را برده خویش گرفته‏ اید در حالی که از مادران خویش آزاد متولد گردیده‏ اند». سپس دستور قصاص صادر نمود. عمر با پسر خودش نیز همین طور رفتار نمود؛ وقتی ثابت گردید پسرش شراب خورده است حدّ الهی را درباره او اجرا نمود. اینها عدالتی بود که رسول خدا {صلّی اللّه علیه و آله و سلّم} به مسلمین آموخته بود و مسلمین هنوز آن را فراموش نکرده بودند، و به عبارتی دیگر، چرخی بود که رسول خدا به حرکت آورده بود و تا مدت زیادی کم و بیش به همان شکل به حرکت خود ادامه می‏ داد. 📚 عدل اسلامی، ص ۲۲۱ - ۲۲۳ ❇️ به ما بپیوندید: https://eitaa.com/koshechin
🔹اعتقاد به خدا و حکمرانی مسئولانه🔹 📢 متفکر شهید استاد مرتضی مطهری در تاریخ فلسفه سیاسی می‏ خوانیم که آنگاه که مفاهیم خاصّ اجتماعی و سیاسی در غرب مطرح شد و مسأله حقوق طبیعی و مخصوصاً حقّ حاکمیت ملّی به میان آمد و عدّه‏ ای طرفدار استبداد سیاسی شدند و برای توده مردم در مقابل حکمران حقّی قائل نشدند و تنها چیزی که برای مردم در مقابل حکمران قائل شدند وظیفه و تکلیف بود، این عدّه در استدلال های خود برای اینکه پشتوانه‏ ای برای نظریات سیاسی استبداد مآبانه خود پیدا کنند، به مسأله خدا چسبیدند و مدّعی شدند که حکمران در مقابل مردم مسؤول نیست، بلکه او فقط در برابر خدا مسؤول است، ولی مردم در مقابل حکمران مسؤول‏ اند و وظیفه دارند. مردم حقّ ندارند حکمران را بازخواست کنند که چرا چنین و چنان کرده‏ ای؟ و یا برایش وظیفه معین کنند که چنین و چنان کن؛ فقط خداست که می‏ تواند او را مورد پرسش و بازخواست قرار دهد. مردم حقّی بر حکمران ندارند، ولی حکمران حقوقی دارد که مردم باید ادا کنند. از این رو طبعاً در افکار و اندیشه‏ ها نوعی ملازمه و ارتباط تصنّعی به وجود آمد میان اعتقاد به خدا از یک طرف، و اعتقاد به لزوم تسلیم در برابر حکمران و سلب حقّ هر گونه مداخله‏ ای در برابر کسی که خدا او را برای رعایت و نگهبانی مردم برگزیده‏ است و او را فقط در مقابل خود مسؤول ساخته است از طرف دیگر. و همچنین قهراً ملازمه به وجود آمد میان حقّ حاکمیت ملّی از یک طرف، و بی‏ خدایی از طرف دیگر. آقای دکتر محمود صناعی در کتاب آزادی فرد و قدرت دولت نوشته‏اند: «در اروپا مسأله استبداد سیاسی و اینکه اساساً آزادی از آن دولت است نه مال افراد، با مسأله خدا توأم بوده است. افراد فکر می‏ کردند که اگر خدا را قبول کنند، استبداد قدرت های مطلقه را نیز باید بپذیرند؛ بپذیرند که فرد در مقابل حکمران هیچ گونه حقّی ندارد و حکمران نیز در مقابل فرد هیچ گونه مسؤولیتی نخواهد داشت؛ حکمران تنها در پیشگاه خدا مسؤول است. لذا افراد فکر می‏ کردند که اگر خدا را بپذیرند باید اختناق اجتماعی را نیز بپذیرند، و اگر بخواهند آزادی اجتماعی داشته باشند باید خدا را انکار کنند؛ پس آزادی اجتماعی را ترجیح دادند.» از نظر فلسفه اجتماعی اسلامی، نه تنها نتیجه اعتقاد به خدا پذیرش حکومت مطلقه افراد نیست و حاکم در مقابل مردم مسؤولیت دارد، بلکه از نظر این فلسفه، تنها اعتقاد به خداست که حاکم را در مقابل اجتماع مسؤول می‏ سازد و افراد را ذی حقّ می‏ کند و استیفای حقوق را یک وظیفه لازم شرعی معرّفی می‏ کند. 📚 علل گرایش به مادیگرایی، ص ۱۵۷ - ۱۵۹ ❇️ به ما بپیوندید: https://eitaa.com/koshechin
🔹دشمنان خدمتگزار🔹 📣 متفکر شهید استاد مرتضی مطهری من مکرر در نوشته‏ های خودم نوشته‏ ام که من هرگز از پیدایش افراد شکاک در اجتماع که علیه اسلام سخنرانی کنند و مقاله بنویسند نه تنها متأثر نمی‏ شوم، از یک نظر خوشحال هم می‏ شوم، چون می‏ دانم پیدایش اینها سبب می‏ شود که چهره اسلام بیشتر نمایان شود. وجود افراد شکاک و افرادی که علیه دین سخنرانی می‏ کنند وقتی خطرناک است که حامیان دین آنقدر مرده و بی روح باشند که در مقام جواب برنیایند و عکس‏ العمل نشان ندهند. اما اگر همین مقدار حیات و زندگی در ملت اسلام وجود داشته باشد که در مقابل ضربت دشمن عکس‏ العمل نشان بدهد، مطمئن باشید که در نهایت امر به نفع اسلام است؛ همان طور که در طول سی چهل سال اخیر، کسروی پیدا شد علیه شیعه بالخصوص و احیانا علیه اسلام چیزها نوشت، توده‏ ای‏ ها آمدند در مسائل مادیگری حرف ها زدند و به اساس اسلام اعتراض کردند، افراد دیگری پیدا شدند که به نام حمایت از ملیت ایرانی علیه اسلام سخنانی گفتند؛ اینها بدون این که خودشان بخواهند و قصد داشته باشند، به طور غیر مستقیم آنقدر به اسلام خدمت کردند که خدا می‏ داند. وقتی کسروی آن کتاب ها را نوشت، تازه دست علمای اسلام رفت روی کاغذ و مسائلی را که در طول چند قرن در اثر این که اعتراض و تشکیک و ایرادی نشده بود پرده‏ هایی از ابهام روی آنها را گرفته بود و کم‏ کم خرافات و اوهامی هم درباره آنها پیدا شده بود، تشریح کردند. اصلا مردم نمی‏ دانستند مثلا در باب امامت چه باید بگویند، در باب تشیع چه باید بگویند، در باب تقیه چه باید بگویند، در باب بَداء چه باید بگویند. آن وقت علما شروع کردند به آشکار ساختن حقایق از زیر پرده‏ های اوهامی که در طول چند قرن در اثر نبودن شکاک و این دشمنان خدمتگزار به وجود آمده بود، و یک سلسله از مسائل خیلی بهتر روشن شد. توده‏ ای‏ ها چقدر به طور غیر مستقیم و بدون این که خودشان بخواهند، به منطق فلسفی و منطق اجتماعی اسلام خدمت کردند! یعنی سبب شدند که دست های علمای اسلام از آستین بیرون آمد و آثار نفیسی در این زمینه منتشر شد. یک دین زنده هرگز از این گونه حرف ها بیم ندارد، آن وقت بیم دارد که ملتش آنقدر مرده باشند که عکس‏ العمل نشان ندهند و متأسفانه ما در گذشته گاهی چنین حالتی داشته‏ ایم. 📚 آینده انقلاب اسلامی ایران، ص ۳۲۵ ❇️ به ما بپیوندید: https://eitaa.com/koshechin
🔹شنیده ایم، می گویند🔹 📣 متفکر شهید استاد مرتضی مطهری این چه مسلمانی‏ ای است که من و شما داریم و کبائر محرّمات اسلامی را هم مرتکب می‏ شویم؟ قرآن دیگر چقدر در مورد همین معصیت رایج میان ما، یعنی غیبت کردن و تهمت زدن داد بکشد؟! به خدا قسم انسان از این همه تهمت هایی که میان مردم است تعجب می‏ کند. می‏ دانید تهمت یعنی چه؟ ما دو گناه کبیره درجه یک داریم: یکی از آنها دروغ گفتن است و دیگری غیبت کردن. گناه کبیره یعنی گناهی که انسان به وسیله آن استحقاق جهنم رفتن را پیدا می‏ کند. 《لا یغْتَبْ بَعْضُکمْ بَعْضاً ایحِبُّ احَدُکم انْ یأْکلَ لَحْمَ اخیهِ مَیتاً》 مردم! غیبت یک دیگر را نکنید. آیا هیچ یک از شما دوست دارد که گوشت برادر مسلمانش را در حالی که مرده است بخورد؟! گوشت مرده چقدر تنفّرآور است، خصوصاً اگر انسانْ مرده را بشناسد و دوستش بوده باشد. دیگر بالاتر از این تعبیر هم هست؟ تهمت یعنی دروغ به علاوه غیبت؛ یعنی دو گناه‏ که با هم دیگر توأم شوند اسمش می‏ شود تهمت، و چقدر در میان ما تهمت زدن رایج است! و بعضی از ما که می‏ خواهیم مقدسی کنیم، یک «می‏ گویند» اول حرفمان می‏ آوریم. مثلًا شخصی به یک نفر تهمتی زده، می‏ خواهیم از گردن خودمان رد کنیم، خیال می‏ کنیم که سر خدا را هم می‏ شود کلاه گذاشت! می‏ گوییم: می‏ گویند فلانی چنین است، می‏ گویند فلان جا چنین است. دیگری از ما می‏ شنود و در جای دیگر می‏ گوید: می‏ گویند چنین، و بعد می‏ گوید: خوب، من که نگفتم، من می‏ گویم دیگران گفته‏ اند که این‏ طور است. قرآن جلوی این را هم گرفته است، این را هم یک گناه بزرگ شمرده است، می‏ گوید: 《انَّ الَّذینَ یحِبّونَ انْ تَشیعَ الْفاحِشَةُ فِی الَّذینَ امَنوا لَهُمْ عَذابٌ الیمٌ‏》 آنان که دوست دارند در میان مردم حرف زشتی درباره فرد مؤمنی، افراد مؤمنی، یک مؤسسه ایمانی شیوع پیدا کند [برایشان عذاب دردناکی است] اگر از یک احمقی یا مغرضی یا کسی که معلوم است که ریشه حرفش در کجاست درباره کسی حرفی شنیدید، حق ندارید بگویید «شنیده‏ ام»، «می‏ گویند». خود این «می‏ گویند» ها اشاعه دادن فحشاست. 📚 آزادی معنوی، ص 136 ❇️ به ما بپیوندید: https://eitaa.com/koshechin
🔹خوی قدیمی و بیماری جدید🔹 📣 متفکر شهید استاد مرتضی مطهری آنچه در میان ما معمول و متداول بوده و هست یک خوی قدیمی و یک بیماری نوظهور است. خوی قدیمی ما مداحی و ستایشگری و تملق است. بیماری جدید ما که علامت روشنفکری به شمار می ‏رود لکه ‏دار کردن و لجن مال کردن افراد است و به غلط نامش را «انتقاد» گذاشته ‏ایم. در عین اینکه آن خوی قدیم و این بیماری جدید به ظاهر معکوس یکدیگر می ‏باشند، از یک اصل و یک ریشه سرچشمه می ‏گیرند و آن «گزافه گویی» و هوایی سخن گفتن و مصلحت اجتماع را در نظر نگرفتن است. 📚 شش مقاله، ص ۳۷ - ۳۸ ❇️ به ما بپیوندید: https://eitaa.com/koshechin
🔹آتش حسد🔹 📣 متفکر شهید استاد مرتضی مطهری داستان خیلی معروفی در کتب تاریخ نقل می‌کنند: در زمان یکی از خلفا، مرد ثروتمندی غلامی خرید. از روز اولی که او را خرید، مانند یک غلام با او رفتار نمی‌کرد، بلکه مانند یک آقا با او رفتار می‌کرد. بهترین غذاها را به او می‌داد، بهترین لباس ها را برایش می‌خرید، وسایل آسایش او را فراهم می‌کرد و درست مانند فرزند خود با او رفتار می‌کرد، گویی پرواری برای خودش آورده است. غلام می‌دید که اربابش همیشه در فکر است، همیشه ناراحت است. بالاخره ارباب حاضر شد او را آزاد کند و سرمایه زیادی هم به او بدهد. یک شب درد دل خود را با غلام در میان‌ گذاشت و گفت: من حاضرم تو را آزاد کنم و این مقدار پول هم بدهم، ولی می‌دانی برای چه این همه خدمت به تو کردم؟ فقط برای یک تقاضا. اگر تو این تقاضا را انجام دهی، هرچه که به تو دادم حلال و نوش جانت باشد و بیش از این هم به تو می‌دهم. ولی اگر این کار را انجام ندهی، من از تو راضی نیستم. غلام گفت: هرچه تو بگویی اطاعت می‌کنم، تو ولی نعمت من هستی و به من حیات دادی. گفت: نه، باید قول قطعی بدهی، می‌ترسم اگر پیشنهاد کنم قبول نکنی. گفت: هرچه می‌خواهی پیشنهاد کنی بگو تا من بگویم «بله». وقتی کاملًا قول گرفت، گفت: پیشنهاد من این است که در یک موقع و جای خاصی که من دستور می‌دهم، سر مرا از بیخ ببری. گفت: آخر چنین چیزی نمی‌شود. گفت: خیر، من از تو قول گرفتم و باید این کار را انجام دهی. نیمه شب غلام را بیدار کرد، کارد تیزی به او داد و با هم به پشت بام یکی از همسایه‌ها رفتند. در آنجا خوابید و کیسه پول را به غلام داد و گفت: همین جا سر من را ببر و هرجا که دلت می‌خواهد برو. غلام گفت: برای چه؟ گفت: برای اینکه من این همسایه را نمی‌توانم ببینم. مردن برای من از زندگی بهتر است. ما رقیب یکدیگر بودیم و او از من پیش افتاده و همه چیزش از من بهتر است. من دارم در آتش حسد می‌سوزم، می‌خواهم قتلی به پای او بیفتد و او را زندانی کنند. اگر چنین چیزی شود، من راحت شده‌ام. راحتی من فقط برای این است که می‌دانم اگر اینجا کشته شوم، فردا می‌گویند جنازه‌اش در پشت بام رقیبش پیدا شده، پس حتماً رقیبش او را کشته است، بعد رقیب مرا زندانی و سپس اعدام می‌کنند و مقصود من حاصل می‌شود! غلام گفت: حال که تو چنین آدم احمقی هستی، چرا من این کار را نکنم؟ تو برای همان کشته شدن خوب هستی. سر او را برید، کیسه پول را هم برداشت و رفت. خبر در همه جا پیچید. آن مرد همسایه را به زندان بردند. ولی همه می‌گفتند: اگر او قاتل باشد، روی پشت بام خانه خودش که این کار را نمی‌کند، پس قضیه چیست؟ معمایی شده بود. وجدان غلام او را راحت نگذاشت، پیش حکومت وقت رفت و حقیقت را این‌طور گفت: من به تقاضای خودش او را کشتم. او آنچنان در حسد می‌سوخت که مرگ را بر زندگی ترجیح می‌داد. وقتی مشخص شد قضیه از این قرار است، هم غلام و هم مرد زندانی را آزاد کردند. 📚 انسان کامل، ص ۱۲۲ - ۱۲۳ ❇️ به ما بپیوندید: https://eitaa.com/koshechin