eitaa logo
کتب جهادی‌"🇵🇸
352 دنبال‌کننده
319 عکس
63 ویدیو
0 فایل
کتاب جهادی📚🕊 گلچینی ازکتاب های مذهبی،شهدایی،سیاسی،اطلاعات عمومی و... 🔰ویژه تمام سنین‼ باکمترین قیمت😳 بدون یک ریال سود!! ✅فروش حضوری،وغیرحضوری (ارسال به سراسرکشور🛵 ) برای ثبت سفارش و خرید درخدمتیم 09155215184 09169622564 @Fatemioon
مشاهده در ایتا
دانلود
کتب جهادی‌"🇵🇸
🌱¦ #بادیگارد شهید عبدللّٰہ باقرے((: ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ در قطار همہ‌ے فکر و ح
تمام‌قد ایستاد. نمی‌دانم دو یا سه تا تیر شلیک کرد و افتاد توی بغلم. مستقیم خورده بود به گونه‌اش. یکهو آسمان روی سرم خراب شد. آرپی‌جی را پرت کردم آن طرف. بغلش کردم و دستم را گذاشتم روی صورتش تا جلوی خونریزی را بگیرم. فقط داد می‌زدم. کم‌کم دیدم پاهایم داغ شدند. دیدم واویلا تیر از پشت گردنش دهان وا کرده. دیگر هیچ چیزی نفهمیدم. دنیا برایم تمام شد.
یک لحظه همه بچه‌ها زمین‌گیر شدند. باورشان نمی‌شد عبدالله افتاده باشد.
آن روز از صبح جنگیده بودیم، زیر تیغ آفتاب. ذخیره آبم ته کشیده بود. از دور به عبدالله اشاره کردم «آب داری؟» سرش را به علامت نه تکان داد. خودش بدو بدویش از همه بیشتر بود. لب‌هایش قاچ‌قاچ شده بود. از خودم خجالت کشیدم. تشنه شهید شد، شب تاسوعا… چون حسین ‹؏› به بالین او آمد، او را به خاک و خون غلطان دید و گریست . . الآن اِنکَسَرَ ظَهری و قِلّت حیلتی کمرم شکست و چاره‌ام قطع شد😭💔 صفحه ۱۹۱ و ۱۹۳ ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📚کُتب جهادے @kotobjahadi
هدایت شده از کانال بصیرت
🚩🏴 چند تن از شهدای کربلا را می‌تونید نام ببرید و می‌شناسید؟ 🤔 بچه شیعه باید همه شهدای و مرام شونو بشناسه هر شب یک شهید را در کانال بصیرت معرفی میکنیم با هشتگ 🚩 شهید بیست و دوم: نافع بن هلال باوفا مردی که هم در رکاب علی جنگید هم در رکاب حسین (علیهماالسلام)... او که به سقای کربلا کمک کرد، تا طفلان معصوم آب بنوشند... سلام خدا بر آن شیرمرد باد.. •┄┅👁‍🗨 @BASIRAT 👁‍🗨┅┄• 彡کانال درتلگرام‌و‌ایتا
هدایت شده از کانال بصیرت
🚩🏴 چند تن از شهدای کربلا را می‌تونید نام ببرید و می‌شناسید؟ 🤔 بچه شیعه باید همه شهدای و مرام شونو بشناسه هر شب یک شهید را در کانال بصیرت معرفی میکنیم با هشتگ 🚩 شهید بیست و دوم: نافع بن هلال باوفا مردی که هم در رکاب علی جنگید هم در رکاب حسین (علیهماالسلام)... او که به سقای کربلا کمک کرد، تا طفلان معصوم آب بنوشند... سلام خدا بر آن شیرمرد باد.. •┄┅👁‍🗨 @BASIRAT 👁‍🗨┅┄• 彡کانال درتلگرام‌و‌ایتا
🚩🏴 چند تن از شهدای کربلا را میتونید نام ببرید و میشناسید؟ 🤔 بچه شیعه باید همه شهدای و مرام شونو بشناسه هر شب یک شهید را در کانال بصیرت معرفی میکنیم با هشتک 🚩 شهید بیست و سوم: مسلم بن کثیر اعرج... پیرمرد بود، مجروح بود اما امام حسین را یاری کرد... سلام خدا بر او باد •┄┅👁‍🗨 @BASIRAT 👁‍🗨┅┄• 彡کانال درتلگرام‌و‌ایتا ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📚کُتب جهادے @kotobjahadi
هدایت شده از کانال بصیرت
🚩🏴 چند تن از شهدای کربلا را میتونید نام ببرید و میشناسید؟ 🤔 بچه شیعه باید همه شهدای و مرام شونو بشناسه هر شب یک شهید را در کانال بصیرت معرفی میکنیم با هشتگ 🚩 شهدای ۲۴، ۲۵ و ۲۶ اُم: پسران معصوم و ماه پاره امام حسن در کربلا سه پسر امام حسن در کربلا شهید شدند (حضرت قاسم، عبدالله و ابوبکر) و یک پسر ایشان (حسن مثنی) مجروح شدند و نسل ایشان از قیام کنندگان معروف سالهای بعد هستند 👆 👁‍🗨 Y2x.ir/Basirat 👁‍🗨
•🌱 خیال می‌کنند کسانی که هوای شهادت دارند، افسرده‌ها و گوشه‌نشین‌های دنیایند؛ نمی‌دانند که عاشق‌ترین‌ها نسبت به خانواده‌هایشان همین ها هستند . . می‌گفتم: «دلم برات تنگ می‌شه.» نمی‌گفت قوی باش، حتی نمی‌گفت سرت را گرم خانه و زندگی کن. می‌گفت: «قربون دل گنجشکی خانمم.» او هم دلتنگی می‌کرد. نمی‌دانم یک‌بار از کجا پیدایش کرده بود. گفت: «دل من هم برات قد کوارک شده.» گفتم: «این چیه دیگه؟» گفت: «کوچک‌ترین ذره عالم.» کلی بهش خندیدم که مثلاً خواسته ادای مرا دربیاورد. از آن به بعد کوارک شد واحد شمارش دلتنگی‌مان. پاهای زینب را می‌گرفت کف دستش و با همان یک دست می‌بردش هوا. تا ترس و خنده‌اش را با هم ببیند و یکهو بچسباندش به سینه‌اش و قربان صدقه‌اش برود. بعد هم می‌گفت پاشو فاطمه، پاشو جمع کن بریم پارک. با بچه‌ها بازی می‌کرد، تابشان می‌داد. با آن‌ها می‌خندید و بعضی وقت‌ها مثلاً از ترس جیغ می‌کشید. نگاهشان می‌کردم و ذوق می‌کردم از چنین بابایی. برای بچه‌ها یک چیزهایی می‌کشید و آن‌ها هم ذوق می‌کردند از داشتن پدر هنرمندی که با هندوانه و سیب و پوست پرتقال برایشان شکل‌های جورواجور درمی‌آورد. نمی‌دانم چرا همیشه هم شکل قلبی درمی‌آمد که وسطش حرف F حک شده بود. عشقش را با همین چیزهای ریز نشان می‌داد… تند و تند لباس‌هایش را می‌پوشید‌ گفتم: «بریم یه دوری بزنیم. چیزی بخوریم.» گفت: «باید برم. دخترم تلفن زده. بستنی می‌خواد.» گفتم: «ای بابا تو هم خیلی زن و بچه‌ت رو لوس می‌کنی. با این کارِ ما یه وقت یه اتفاقی می‌افته. اذیت می‌شن.» خندید و رفت. می‌دانستیم کار که تمام می‌شود فقط در خانه می‌توانیم پیدایش کنیم. جانش بود و جان بچه‌ها و خانواده‌اش. این را مطمئنم که عبدالله در اوج علاقه به خانواده‌اش رفت… صفحات ۱۱۶ ، ۱۲۴ ، ۲۳۱ ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📚کُتب جهادے @kotobjahadi
•🌱 خیال می‌کنند کسانی که هوای شهادت دارند، افسرده‌ها و گوشه‌نشین‌های دنیایند؛ نمی‌دانند که عاشق‌ترین‌ها نسبت به خانواده‌هایشان همین ها هستند . . می‌گفتم: «دلم برات تنگ می‌شه.» نمی‌گفت قوی باش، حتی نمی‌گفت سرت را گرم خانه و زندگی کن. می‌گفت: «قربون دل گنجشکی خانمم.» او هم دلتنگی می‌کرد. نمی‌دانم یک‌بار از کجا پیدایش کرده بود. گفت: «دل من هم برات قد کوارک شده.» گفتم: «این چیه دیگه؟» گفت: «کوچک‌ترین ذره عالم.» کلی بهش خندیدم که مثلاً خواسته ادای مرا دربیاورد. از آن به بعد کوارک شد واحد شمارش دلتنگی‌مان. پاهای زینب را می‌گرفت کف دستش و با همان یک دست می‌بردش هوا. تا ترس و خنده‌اش را با هم ببیند و یکهو بچسباندش به سینه‌اش و قربان صدقه‌اش برود. بعد هم می‌گفت پاشو فاطمه، پاشو جمع کن بریم پارک. با بچه‌ها بازی می‌کرد، تابشان می‌داد. با آن‌ها می‌خندید و بعضی وقت‌ها مثلاً از ترس جیغ می‌کشید. نگاهشان می‌کردم و ذوق می‌کردم از چنین بابایی. برای بچه‌ها یک چیزهایی می‌کشید و آن‌ها هم ذوق می‌کردند از داشتن پدر هنرمندی که با هندوانه و سیب و پوست پرتقال برایشان شکل‌های جورواجور درمی‌آورد. نمی‌دانم چرا همیشه هم شکل قلبی درمی‌آمد که وسطش حرف F حک شده بود. عشقش را با همین چیزهای ریز نشان می‌داد… تند و تند لباس‌هایش را می‌پوشید‌ گفتم: «بریم یه دوری بزنیم. چیزی بخوریم.» گفت: «باید برم. دخترم تلفن زده. بستنی می‌خواد.» گفتم: «ای بابا تو هم خیلی زن و بچه‌ت رو لوس می‌کنی. با این کارِ ما یه وقت یه اتفاقی می‌افته. اذیت می‌شن.» خندید و رفت. می‌دانستیم کار که تمام می‌شود فقط در خانه می‌توانیم پیدایش کنیم. جانش بود و جان بچه‌ها و خانواده‌اش.
این را مطمئنم که عبدالله در اوج علاقه به خانواده‌اش رفت…
صفحات ۱۱۶ ، ۱۲۴ ، ۲۳۱ ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📚کُتب جهادے @kotobjahadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖤الهی رِضاً بِقَضائِك… روضه خوانی شهید جمهور ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📚کُتب جهادے @kotobjahadi
هدایت شده از کانال بصیرت
🚩🏴 چند تن از شهدای کربلا را می‌تونید نام ببرید و می‌شناسید؟ 🤔 بچه شیعه باید همه شهدای و مرام شونو بشناسه هر شب یک شهید را در کانال بصیرت معرفی میکنیم با هشتگ 🚩 شهید بیست و هفتم: کنانه بن عتیق... صحابی پیامبر... فدایی حسین علیه السلام... این دروغ است که در کربلا قاریان قرآن و عابدان و زاهدان کنار نشستند.. آنها هم بودند.. کنانه بن عتیق از زاهدان و قاریان قرآن در کوفه.. یار سیدالشهدا است 👆 👁‍🗨 Y2x.ir/Basirat 👁‍🗨
کتب جهادی‌"🇵🇸
🌱¦ #بادیگارد شهید عبدللّٰہ باقرے((: ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ در قطار همہ‌ے فکر و ح
📎 از این شهید باید یاد گرفت! 👥 برخورد متفاوتش از جنس اِنَّ لاِهْلِ الْجَنَّةِ اَرْبَعَ عَلاماتٍ: وَجْهٌ مُنْبَسِطٌ وَ لِسانٌ لَطيفٌ وَ قَلْبٌ رَحيمٌ وَ يَدٌ مُعْطيَةٌ است؛ و ایده معنوی زیبایی است برای گفتگو با مردم به‌خصوص 📚 و حالا ما با الگو قرار دادنش، یادش را زنده می‌کنیم… 🕊 دومین مسابقه
❗️هزینه یک کتاب رو پرداخت می‌کنی و دو کتاب برات ارسال می‌کنیم! این روزها هرجا رفتی، مثلا روضه و هیئت، با یک نوجوان هم صحبت شو! شهید باقری رو بهش معرفی کن؛ از قشنگی‌های زندگیشون و از رفتار خوب و جذابشون بگو مطمئن باش به وجد میاد و دوست داره کتاب به این زیبایی رو بخونه😍 یک کتاب مال خودت (خوب بخونش تا بتونی معرفی کنی) کتاب دوم رو هدیه بده به اون رفیق نوجوونت😉 • از شهـــدا روایـــتگری می‌کنیـــم🌱🕊