#معرفی_کتاب
طرح و ساختار رمان| جیمز اسکات بل
اغلب رمان نویس ها، صرف نظر از اینکه چه نوع رمانی می نویسند، باید مشکل ساختاری رمان خود را به نحوی حل کنند، مگر اینکه برایشان مهم نباشد که خواننده ها اثرشان را می خوانند یا نمی خوانند. نویسنده کتاب جیمز اسکات بل، در این کتاب ما را با مسائل مختلف طرح و ساختار رمان آشنا می کند. مسائلی چون: طرح رمان های ادبی و قالب دار، نگاه رمان نویسان نوگرا به طرح، شیوه های پیدا کردن سوژه، ساختار طلوب یک طرح، ویژگی های شروع، وسط و پایان جذاب، نظام های طراحی رمان، الگو های طرح و ...
✍️من این کتاب رو خوندم کاملا کاربردی و ساده و پر از مثالهای متنوع است. پیشنهاد میکنم حتما تهیه کنید ☺️
┅❀💠🇮🇷💠❀┅┅┄
📒 @ktbsefid
#یک_جرعه_کتاب
🔹صحت و درستی داستان به این نیست که مو به مو از واقعیت پیروی کند؛ زیرا در نهایت داستان چیزی غیر از واقعیت است. #داستان از آن نوع بازیهایی است که در آن سعی میشود همهچیز واقعی جلوه داده شود. گو اینکه داستان بهترین نوع چنین بازیهاست و البته جدیترینشان.
👈در این نوع از بازی، نویسنده شخصیتها و حوادثی را تصور کرده، به روی کاغذ میآورد. ولی البته اگر نویسنده با شخصیتها و حوادث خوب کلنجار رفته، آنها را بال و پر داده باشد، داستانش میتواند بسیار عمیقتر و پرمعنیتر از انبوه خبرهای ریز و درشت صفحهٔ اول روزنامهها، زندگی و رفتار انسانها را پیش چشمشان آورد.
📚 تأملی دیگر در باب داستان
┅❀💠🇮🇷💠❀┅┅┄
📒 @ktbsefid
#نقد_داستان
سلام و نور
🔹روایت کوتاه و دلنشین شما را خواندم. خسته نباشید.
🔹تصاویر خوبی در داستان آوردید.
اما بهتر است نکته ای را درنظربگیرید:
🔸دیالوگی که از زبان فرمانده شنیده میشد نسبت به آن موقعیت کنی گلدرشت به نظر میآمد. آن موقعیت حساس و خطرناک، محل مناسبی برای همچین موعظههایی نیست. شاید بهتر میشد اگر بجای آن، دو سه جملهی کلیدی و پربار میآوردید.
🔸بعضی از واژهها را با کلمات مناسبتر جابهجا کنید. کلماتی مثل:« گشودم، گردید،سخنان،فرا گرفته بود...»
✅پر توان در مسیر نوشتن به راه ادامه دهید!
┅❀💠🇮🇷💠❀┅┅┄
📒 @ktbsefid
#واژه_دان
💡 نمور
👈 معنا: مرطوب، نمدار، نمسار، نمگین
مثال:
1. وقتی کریم دری را که به پلههای جیرجیر کننده زیرزمین باز میشد باز کرد، بوی زننده و نمور چیزی کپک زده به مشامم رسید.
2. بیرون سرما بیداد میکرد و نمور بود.
⁉️ شما با «نمور» چه جملهای میسازید؟ برایمان بفرستید 👇
@DabirKtbsefid
┅❀💠🇮🇷💠❀┅┅┄
📒 @ktbsefid
📌 داستان های شاهنامه به زبان ساده
❇️ قسمت بیستم: پادشاهی کیکاووس (بخش اول)
پادشاهی کیکاووس 150 سال به طول میانجامد، اما برخلاف نصایح پدر، او به مسیری دیگر میرود. کیکاووس پادشاهی خودرأی و زیادهخواه میشود که تنها به قدرت و خواستههایش میاندیشد. روزی در یکی از بزمهای شاهانه، هنگامی که میگساری میکند، رامشگری دیوزاده با ساز خود از شگفتیهای دیار مازندران سخن میگوید. کیکاووس شیفته این سرزمین شده و عزم میکند که آن را به تصرف خود درآورد. هرچه بزرگان و خردمندان او را نصیحت میکنند، گوشش بدهکار نیست.
بزرگان در نهایت به زال پناه میبرند و از او میخواهند که کیکاووس را از این کار بازدارد. زال به دیدار کیکاووس میرود و او را هشدار میدهد که فتح مازندران حتی برای شاهان بزرگی چون فریدون و منوچهر ممکن نبوده است. اما کیکاووس به قدرت لشکر و ثروت خود مینازد و شاهان پیشین را کوچک میشمارد. در نهایت، او زال و رستم را تمسخر کرده و از آنها میخواهد در ایران بمانند، در حالی که خود با لشکریانش راهی مازندران میشود.
کیکاووس و سپاهش وارد مازندران میشوند و شهرها را غارت و ویران میکنند. خبر به شاه مازندران میرسد و او از دیو سپید، حامی سرزمینش، درخواست کمک میکند. دیو سپید به نبرد با کیکاووس میآید و به جادویی هولناک متوسل میشود. ابری سیاه و تاریک بر سرزمین سایه میاندازد و همهجا را تیره و تار میکند. صبحگاه، کیکاووس و تمامی سپاهش نابینا شده و به اسارت شاه مازندران درمیآیند.
✍🏻 کیارش طاهری
@Kia_1386 📩
#هیئت_تحریریه
┅❀💠🇮🇷💠❀┅┅┄
📒 @ktbsefid
#تمرین ۶۷
#ارسالی_مخاطب
🔹 یک داستان کوتاه طنز با موضوع «گم شدن یک وسیله کوچک اما حیاتی در بدترین لحظه ممکن» بنویسید 😊👇
کفگیر بیخاصیت
در حال آشپزی، غرق در افکار خودم به داستان جدید فکر میکردم که سر و صدای بچهها رشته افکارم را پاره کرد.
صدرا در اتاق سر کیفم رفته بود و مشغول خوردن خوراکیهای داخل آن بود.
علی که زورش به او نرسید، با سر و صدا و پرت کردن اسباببازی ها سعی داشت حواسش را پرت کند. با کفگیر چوبی بالای سر هر دو حاضر شدم.
مانند کسی که جن دیده باشد، صدرا شکلات در دهان و دست در کیف سر جایش خشکش زد.
علی هم در حال جیغ و فریاد و اسباببازی در دست، سر جایش میخکوب شد.
بعد از چند لحظه سکوت، علی جیغ کشید و گفت:«مامان ببین رفته سر کیفت!!»
صدرا که کوچکتر از علی هست، بدون توجه به او، مشغول پیدا کردن بقیه خوراکیهای درون کیف بود.
اخمهایم را در هم کشیدم. کفگیر را بالا بردم و بلند گفتم:«تا سه میشمارم هیچ کس تو اتاق نباشه.»
هر دو مانند غزالی تیز پا، فرار کردند.
در اتاق را قفل کردم. کلید را هم بالای کمد گذاشتم.
تلویزیون را روشن کردم و گفتم: «بچههای خوبی باشید، پویا نگاه کنین، تا براتون یه غذای خوشمزه درست کنم.»
به آشپزخانه رفتم و مشغول آشپزی کردن.
بعد چند دقیقه علی آمد و گفت:«اجازه هس، چهار پایه آبی رو ببرم؟»
_میخوای چیکار؟
_میخوایم با هاش قلعه و خونه درست کنیم.
_باشه، این سیبا رو هم ببر بخورین.
همین طور که آشپزی میکردم، هر از گاهی از اپن نگاهی به بچهها میانداختم که مشغول تماشای تلویزیون و بازی بودند.
عجیب آرام و ساکت بودند، که صدای زنگ تلفن سکوت را شکست.
همسرم گفت:«باید یه سری مدارک ببرم، آماده کن، دارم میام خونه. تا رسیدم آماده باشه.»
مدارک در اتاق بود که درش را قفل کرده بودم.
به سمت کمد رفتم تا کلید را بردارم، هر چه گشتم نبود.
سکوت علی و صدرا بسیار مشکوک بود.
دوباره کفگیر را برداشتم و بالای سرشان رفتم.
آن را در دستهایم تکان دادم و گفتم:«زود باشید بگید ببینم کلید کجاس؟؟»
_تخسیره صدرا هس.
_نخیر، تسخیره علی هس.
پوفی کشیدم و گفتم:«زود، تند، سریع کلید رو بیارین، تا بعد حسابتون رو برسم.»
هر دو به هم نگاه میکردند و پلک نمیزدند. ترس را میشد در تمام وجودشان دید.
همینطور که کفگیر را در دستم بالا میبردم، بلند گفتم:«مگه با شما نیستم؟»
علی دوید، لبه فرش را بالا زد و کلید شکسته را کف دستم گذاشت و گفت:«همهاش تخسیره صدرا هس، بلد نیس در باز کنه، زد شکوندش.»
صدرا با لپهای گلانداخته از ترس سر به زیر ایستاده بود و جیکش در نمیآمد.
کفگیر را که در دست راستم بود، بر کف دست چپم میزدم و گفتم:«کی اومد چهارپایه رو برد علی آقا؟»
صدرا زبان باز کرد و گفت:«دیدی مامان گفتم همش تسخیره علی!»
چشم غرهای به هر دویشان رفتم و گفتم:«حالا که بابا اومد به جای اینکه عصر ببردتون پارک، باید بره کلید سازی. از پارک هم تا یه هفته خبری نیست تا یادتون بمونه دیگه بیاجازه دست به چیزی نزنین.»
✍زهره دهبزرگی
┅❀💠🇮🇷💠❀┅┅┄
📒 @ktbsefid
#هفت_طرح_داستانی
هفت طرح اصلی در داستان کودک
همانطور که میدانید فقط هفت طرح داستانی در تمام دنیا وجود دارد و تقریباً هر داستانی که تا به حال نوشته شده، در یکی از این دستهها جای میگیرد.
در این مجموعه پستها با این هفت طرح اصلی آشنا میشویم
🔹طرح داستانی غلبه بر هیولا، از فرش به عرش، طلب، سفر و بازگشت ، کمدی، تراژدی و تولد دوباره
1- غلبه بر هیولا 👿
در این طرح داستانی، قهرمان یا شخصیت اصلی با چالشی بزرگ روبرو میشود که معمولاً شامل یک هیولا یا نمادی از آن است. چالش قهرمان این است که هیولا را شکست داده و اوضاع را سروسامان دهد.
👈کتاب گروفالو نمونهی خوبی از این طرح است، چرا که در آن یک هیولای ترسناک با «دندانهای ترسناک» توصیف شده است. مثالهای دیگری از ادبیات کودکان شامل شنل قرمزی و جک و لوبیای سحرآمیز هستند. در دنیای بزرگسالان، جیمز باند نیز بهخوبی در این طرح داستانی جای میگیرد.
#تمرین:
یک داستانِ کودک با طرح داستانی «غلبه بر هیولا» بنویسید و برای ما هم بفرستید.
┅❀💠🇮🇷💠❀┅┅┄
📒 @ktbsefid
برای نوشتن مکانهای جدید را امتحان کنید
🔺 اگر همیشه پشت میزتان مینویسید، این بار به پارک یا کافه بروید. تغییر محیط میتواند الهامبخش باشد.
#سبک_زندگی_نویسنده
┅❀💠🇮🇷💠❀┅┅┄
📒 @ktbsefid