برای آشنایی با کانال :
#نگاره : هر آنچه که از خلقت خدا ثبت شده (تصاویر)📸
#لعل : واگویه های دل ادمین 📜
#ناشناس : واگویه های دل شما📨
#کتاب : قسمتی از یک کتاب📚
#سکانس : درس زندگی از دنیای سینما🎞
#ریحانه : هر آنچیز که به ریحانه ی خلقت (زن) مربوط است.(به امید فهم جایگاه حقیقی اش)✨
#نمک : تراوشات ذهنی ادمین با چاشنی نمک😂
#نطق : کلام بزرگان یا سخن کوچکان(خودم رو عرض میکنم)🗣
#حق: قند پند از زبان مولا امیرالمومنین علی علیه السلام ☀️
#نوا:صدای طبیعت،صدای عشق🎼
@laal_del
اگر حرفی،غمی،غصه ای،دردی،عشقی ته دلت هست و اعتماد نیست و طاقتت تنگ درخدمتم.
https://abzarek.ir/service-p/msg/895795
قرار نیست هم قضاوت بشه کسی بتونیم راهکار میدیم اگر چیزی به ذهن نرسید فقط می شنویم
من عاشقِ چشمت شدم، نه عقل بود و نه دلی
چیزی نمیدانم از این دیوانگی و عاقلی
یک آن شد این عاشق شدن دنیا همان یک لحظه بود
آندم که چشمانت مرا از عمقِ چشمانم ربود
وقتی که من عاشق شدم شیطان به نامم سجده کرد
آدم زمینیتر شد و عالم به آدم سجده کرد
#افشین_یداللهی
@laal_del
ذهنم درگیره از اینکه چطوری به بقیه بفهمونم که بیاید از گذشته بگذریم و همه ادما رو ببخشیم و دوباره شروع کنیم......انگاری کل جهان دست به دست هم دادن که گذشته یادم بندازن و عذابم بدن
#ناشناس
اینکه میخوای از گذشته بگذری درست ترین کار ممکنه
ولی به جای اینکه به بقیه بفهمونی که تو گذشته گیر کردن جلوی رشد آدمو میگیره
به خودت بفهمون که توجه به حرف آدمایی که صحبتاشون اندک تاثیری تو مسیر کمال و رشد تو ندارن اشتباهه
اگر به درستی فعلت اطمینان داری،یاعلی
چون هیچ موقع همه با تو همراه نمیشن،خودت با خودت همراه شو
@laal_del
اصلا مواجهه ی من، امروز صبح، با این پیام باعث شد به خودم بیام
درس زندگی باید گرفت از این موضوع
الله اکبر😂😞
لعل
زندگی من به دو بخش تقسیم شده
قبل از شنیدن اینکه آرتا ربکا با هم به خاطر خیانت ربکا قهر کردن
و بعد از شنیدن اینکه آرتا ربکا با هم به خاطر خیانت ربکا قهر کردن
هدایت شده از حیـّان🇵🇸
اگر داغم، اگر سوزم، اگر آهم، اگر دردم
بر این آتش که میسوزاندم خود هیزم آوردم
خودم تقدیر را تغییر دادم با دعاهایم
زمین خوردم به سختی با تمام ادعاهایم
اگرچه عاشقان در عشق از من ایده می گیرند
ولی چشمان تو راحت مرا نادیده می گیرند
نميدانم كه باز اين دو چه چيزى زير سر دارند
به چشمانت بگو دست از سر دنیام بر دارند
من از اين آسمان تيره بارانی نمىخواهم
براى زندگى عشق فراوانى نمىخواهم
سرم با زندگی گرم است اگر این زندگی باشد
اگر این روزهای سرد غمگین زندگی باشد
چرا شرحی به معنای فراموشی نمیبینم؟
تنم محتاج آغوش است و آغوشی نمیبینم
چرا انقدر دلتنگم؟ چرا انقدر دلگیرم؟
چرا من زنده ام بی تو؟ چرا آخر نمی میرم؟
چرا؟ شاید دلیل کوچک بی منطقی دارم
اگر چه عاقلم همواره عقل عاشقی دارم
پس از شب های تلخ بی کسی صبح سپیدی هست
مرا در اوج ناامید بودن ها امیدی هست
امیدی هست و میگویم، اگر شاید فقط شاید
اگر دنیا شود زیر و زِبَر، شاید فقط شاید
تو هم شاید مرا در یاد میآری به دشواری
و از من خاطرات مبهمی داری به دشواری
تو شاید عاشقم هستی و مغروری، نمیگویی
تو مغروی که از دلتنگی و دوری نمیگویی
تو هم دلتنگی و هم بیقراری در خیالاتم
تو من را دوست داری عاشق این احتمالاتم
نمی گویم که چشمانت فقط دنبال من باشد
ولى اى كاش میشد دستهايت مال من باشد
پس از دست تو، دست دیگری هرگز نمیگیرم
که مردم زنده از عشقند و من با عشق میمیرم
اگر چه من به یادت هستم و همواره میمانم
ولیکن تو مرا از ياد خواهى برد، مىدانم...
- مثنوی «عقل عاشق» / سیدتقی سیدی.