مرا چشمیست خون افشان ز دست آن کمان ابرو
جهان بس فتنه خواهد دید از آن چشم و از آن ابرو
غلام چشم آن ترکم که در خواب خوش مستی
نگارین گلشنش روی است و مشکین سایبان ابرو
هلالی شد تنم زین غم که با طغرای ابرویش
که باشد مه که بنماید ز طاق آسمان ابرو
رقیبان غافل و ما را از آن چشم و جبین هر دم
هزاران گونه پیغام است و حاجب در میان ابرو
روان گوشه گیران را جبینش طرفه گلزاریست
که بر طرف سمن زارش همیگردد چمان ابرو
دگر حور و پری را کس نگوید با چنین حسنی
که این را این چنین چشم است و آن را آن چنان ابرو
تو کافردل نمیبندی نقاب زلف و میترسم
که محرابم بگرداند خم آن دلستان ابرو
اگر چه مرغ زیرک بود حافظ در هواداری
به تیر غمزه صیدش کرد چشم آن کمان ابرو
الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّكِينَ بِوِلاَيَةِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْأَئِمَّةِ عَلَيْهِمُ السَّلاَمُ
غدیر، انقلاب اسلامی و جای خالی ما
[قسمت اول]
عید سعید غدیر خم و عیدالله الاکبر را خدمت همه مومنین و شیعیان تبریک عرض نموده و امیدواریم از درگاه احدیت که این عرض ارادت های ما را به احسن وجه قبول نموده و احیانا گرهی از تاریخ فروبسته مان بگشاید انشالله. بنا بر آن داشتم که این یادداشت را قبل از عید غدیر بنویسم اما حدس زدم که ممکن است ناشکری این همه زحمات شیعیان و محبین در بزرگداشت غدیر به حساب آید. لذا امروز این درد دل را با دوستان عزیز در میان گذاشته تا ورای این تبریک و تشکرات رایج به وجهی دیگر از مساله غدیر بیندیشیم.
در اینکه ما مامور به احیا غدیر و تبلیغ پیام غدیر هستیم هیچ شکی وجود ندارد. اما آیا تاکنون از خود پرسیده ایم که "غدیر را چگونه باید در این زمانه احیا کرد؟ و احیا چیست و چگونه رقم می خورد؟"
مراد از زمانه اشاره به دو چیز است: اولا تاریخ و تمدن غربی با همه سطوح و جوانب خودش و با همه تاثیراتی که در پیچ و خم زندگی های ما گذاشته و ثانیا رخداد انقلاب اسلامی ایران. پس بار دیگر سوال را به صورت تفصیلی تر مطرح می نماییم : در دوران مدرن که دوران فروپاشی همه ارزش ها و علی الخصوص ارزش های دینی است چگونه باید غدیر را زنده نماییم؟ چگونه می توان پیام بزرگ غدیر که "سیاست دینی" است را احیا کنیم؟ اساسا آیا مدرنیته اجازه می دهد که دین زنده شود؟ مدرنیته با دین فردی و خصوصی مشکلی ندارد اما وقتی دین بخواهد در مناسبات سیاسی و اجتماعی ایفای نقش نماید به شدت غیور می شود. پس اگر چنین است یا باید به همین جشن و شیرینی و وجوه فردی غدیر اکتفا نماییم و یا اینکه باید طور و نحو دیگری به غدیر بیندیشیم؟ آیا نباید به معاصرت غدیر برای امروزمان بیندیشیم؟ چه وجهی از غدیر برای نسل جوان غوطه ور در فضای مجازی می تواند جلوه گری نماید؟ برپایی جشن و موکب و سرود و ... همه اینها لازم است اما غدیر اینها نیست. غدیر چیز دیگری است. ولایت غدیر چیزی غیر از اینهاست. اگر نخواهیم به وجه تاریخی غدیر برای امروزمان اندیشیده و به همان سطوح فردی اکتفا نماییم طبیعتا گرفتار سکولاریزم شده ایم. ان هم سکولاریزمی عجیب و غریب. یعنی در دل انقلاب اسلامی غدیر که تجلی سیاست اسلامی است را سکولاریزه کرده ایم.
[قسمت دوم]
بخش دوم سوال هم این است که تبیلغ و نشر معارف غدیر آیا بعد و قبل از انقلاب باید تفاوتی بنماید یا خیر؟ اگر انقلاب اسلامی ایران به تعبیر امام خمینی(ره)(صحیفه امام، ج 21، ص 327، پیام به مهاجرین جنگ تحمیلی) نقطه شروع قیام امام عصر(عج) بوده و سراغاز ما در این دوران می باشد و تحولی در تاریخ رقم زده است چگونه است که فعالیت های غدیری ما اغلب با فعالیت های دوران قبل از انقلاب و یا با فعالیت های مذهبی های سکولاری که با سیاست دینی میانه ای ندارند، تفاوت چندانی نمی کند؟ برای امتحان می توانیم به فعالیت های همین سکولارهای عمامه به سر در سطح کشور و شهر دقت نماییم ان وقت متوجه خواهیم شد که وضعیت از چه قرار است؟ طبیعتا مراد این نیست که شعارهای سیاسی در مراسم غدیر داده شود. به نصب عکس و پوستر از امام و آقا و حاج قاسم نیست. حتی به برخی از مباحث انتزاعی سیاسی و انقلابی که در ظاهر به غدیر وصل می شوند هم نیست. مساله این است که
چگونه از ذات غدیر توانایی ما برای زندگی در تاریخ انقلاب اسلامی بیرون می اید؟ غالب مباحث در این چند روز یا ناظر به اهل سنت و صحابه و ... است یا در اهمیت تبلیغ غدیر است یا .... خلاصه اینکه انقلاب اسلامی شروع یک جهان و تاریخ جدید است. اگر این است پس فهم و درک و عمل ما هم باید تابع این جهان باشد و اگر نباشد آیا ما چه نسبتی با انقلاب اسلامی داریم؟ اگر انقلاب اسلامی سرآغاز ما در این تاریخ است باید پرسید بدون انقلاب چگونه می توان از دین و خدا حرفی زد؟ و انها که با انقلاب زاویه دارند اما دین را تبلیغ می کنند کدام دین را تبلیغ می کنند؟ و آیا واقعا تبلیغی در کار هست؟ خلاصه کلام که البته بسیار جای تامل و تفصیل دارد این است که ما برای احیای غدیر و احیای تمام معارف و مناسک دینی در تاریخ مدرن راهی به جز رجوع حقیقی به انقلاب اسلامی نداریم. و البته نه رجوعی سطحی و شعارزده و سیاسی. و بی شک این راه، راهی دشوار و رنج اور است. و ما نباید به هیچ وجه و با هیچ بهانه ای از زیر این رنج شانه خالی نکنیم. و بیندیشیم چگونه این رنج را قابل تحمل کرده و سعی کنیم وارد ساحت دیگری شویم. تا خدای ناکرده فعالیت های فرهنگی دینی مان به پوچی نگراید.
[قسمت سوم]
در پایان بیانی حقیقتا نورانی و حکیمانه را از رهبر انقلاب یاداور می شویم که به نوعی لب همه این مطالب درش وجود دارد :
✅اگر نظام جمهوری اسلامی و این انقلاب بزرگ و جهانی را، و رستاخیز عظیمی که در دنیا به وجود آمده، و رستاخیز عظیمتری که در درون انسانها پدید آمده، و این تحولی که مسها را طلا کرده است، کلمهی طیبه و شجرهی طیبه بدانیم - که هست - ریشهی این شجرهی طیبه، همینشخصیت عظیمی است که همه چیز از او رویید. او بود که این درخت مبارک را رویاند. او همه چیز بود، و اگر نبود، ما هیچ چیز نداشتیم.
در گذشته، همین ایران و ملت و موقعیت جغرافیایی و همین فقه و قرآن و نهجالبلاغه بود؛ اما در واقع چیزی نداشتیم و روزبهروز عقبتر میرفتیم و بیشتر بر سرمان میخورد وشخصیت ما هضم میشد. بعد که او پدید آمد و قدم در صحنه گذاشت، مثل وجودی که ماهیات را هستی و تحقق میبخشد، و مثل خورشیدی که میتابد و اشیا را آشکار میکند، و مانند روحی که به کالبدی دمیده میشود و اجزای آن را زنده میسازد، ما را زنده و نمایان کرد و به حرکت درآورد؛ آنوقت ارزش جغرافیایی و تاریخی و فرهنگ گذشته و قرآن و نهجالبلاغه و ملت ما احیا شد و به کارمان آمد.او کلید بود. او ریشهی این درخت محسوب میشد. این ریشه باید محفوظ بماند. اگر این نظام از ریشهی خود - یعنی از امام عزیز(ره) - جدا شود، مثل درختی است که «اجتثّت من فوق الارض»(۱)؛ یعنی از روی زمین آن را اره کرده باشند و بین تنه و ریشهی آن فاصله انداخته باشند. ممکن است چهار روزی هم نمود و هیکلی داشته باشد، اما سرنوشتش معلوم است: دیگر رابطهی حیاتی و تغذیهیی بین این دو نیست✅.۱۳۶۸/۰۴/۲۸
اولویت حوزهها تبلیغ است. در همهی دورهها این جور بوده، اما در دورهی ما بالخصوص مضاعف است این اهمیت. برای اینکه ما در دورهی ما یک اتفاقی افتاده است که در طول هزار سال بیش از هزار سال از صدر اسلام چنین اتفاقی نیفتاده بود، و آن حاکمیت اسلام بود. تشکیل سازمان سیاسی مدیریت کشور در شکل محتوای اسلامی این سابقه ندارد. وقتی که یک چنین وضعی هست، طبعاً دشمنیهای با اسلام شدّت پیدا میکند.پس تبلیغ در دورهی ما اهمیت مضاعف پیدا میکند. هم از جهت اینکه در نظام اسلامی پایهی قوام نظام مردماند، ایمان مردم است. اگر چنانچه ایمان مردم نباشد نظام نخواهد بود.
ثانیاً از این جهت که دوره دورهی تطور علمی است انواع و اقسام شیوههای پراکندن پیام امروز وجود دارد که در گذشته حتی فکرش را هم نمیکردند. از تلویزیون و ماهواره بگیرید تا اینترنت و تا پسا اینترنت، این چیزهای جدیدی که پیش آمده، هوش مصنوعی و امثال اینها.
خب با یک چنین شرایطی با یک چنین وضعیتی که دست دشمن شمشیرهای آختهی برّان خونریزی وجود دارد، ما چه کار میخواهیم بکنیم، تبلیغ اینجا اهمیت مضاعف پیدا میکند.۱۴۰۲/۴/۲۱
آخر که خواست از او ما را بیافریند؟
آدم بیافریند، حوا بیافریند
خود آفرید و خود نیز بر خویش آفرین گفت
می خواست هر چه خوبی ست یک جا بیافریند
خود آفرید و آن گاه از خویش راند ما را
تا بلکه بر زمین هم غوغا بیافریند
از خویش راند ما را، آنگاه خواند از نو!
خوش داشت آدمی را شیدا بیافریند
خوش داشت آدمی را ویلان کوه و صحرا
یا در شلوغی شهر تنها بیافریند ...
غوغا شدیم غوغا ... شیدا شدیم شیدا ...
تنها شدیم تنها ... ها، تا بیافریند
باری، چنان که پیداست، می خواست بی کم و کاست
مجنون بیافریند ... لیلا بیافریند ...
(محمد مهدی سیار)
#سلام_بر_انسان
#سلام_بر_حسین
واقعاً با اطّلاعاتی که به من میرسد از جهات مختلف، نسبت به تبلیغ نگرانم! بله، همهی این فعّالیّتهایی که ذکر شده، بیان شده، گزارش شده، واقعی است، درست است، میدانیم؛ در عین حال نیاز ما بیش از اینها است! اینقدر ظرفیّت تبلیغ در این کشور انبوه و متراکم و گسترده است که اگر ما چندین برابر آن مقداری هم که کار میکنیم، کار کنیم، به نظرم این ظرفیّت پُر نمیشود. هم به تبلیغ احتیاج داریم، هم به موعظه احتیاج داریم، هم به تحقیق احتیاج داریم؛ اگر تبلیغ ما متّکی به تحقیق نباشد، خنثیٰ و ابتر خواهد شد
۱۴۰۲/۴/۲۱
دومین جلسه میز گفتگوی "تبلیغ"
(با محوریت بیانات رهبر معظم انقلاب با طلاب و مبلغین)
زمان : شنبه ۱۴ مرداد
ساعت ۱۷
مکان : حوزه علمیه امام خمینی (ره)
پخش انلاین از مسیر 👇👇👇
https://eitaa.com/laallana
گفتم: "تبلیغ" گفت : "زبان تبلیغ"
[قسمت اول]
گفتم : چرا حوزه علمیه در قبال این سخنرانی اخیر آقا کاری نکرده و سکوت پیشه کرده است؟
گفت : از کجا می دانی سکوت کرده اند؟ شاید در اندیشه و تمهید کاری باشند. شاید هم تو انتظار داری دوباره همایش ها و گردهمایی ها برگزار کنند؟
گفتم : یعنی بعد از ده سال طلبگی هنوز نمیدانم در حوزه چه میگذرد؟
گفت : شاید کاری از دستشان بر نمی آید نه اینکه دغدغه نداشته باشند.
گفتم: تو انگار حواست نیست و یا شاید هشدار جدی و نگرانی اقا را خوب نگرفته ای. اقا از سیلی خوردن اسلام سخن رانده اند. از وضعیت تبلیغ نگران است.
گفت : شاید هم برخی با خودشان بگویند ما که دفتر تبلیغات و سازمان تبلیغات و سفیران هدایت و امیر بیان و ... را داریم و اینها سالهاست در حال فعالیت هستند. پس دیگر نگرانی از تبلیغ چه وجهی دارد؟
گفتم : شاید هم به حضرات آقایان برخورده که آقا اینگونه تبلیغ را به صدر نشانده اند. حتما می دانید که در حوزه معمولا طلاب مبلغ را به عنوان طلاب درس نخوان و بی سواد تلقی می کنند. اما حالا آقا تبلیغ را مقدم بر تحقیق و اجتهاد دانسته اند.برخی آقایان حوزه را با یک موسسه علمی، آموزشی و پژوهشی اشتباه گرفته اند. و البته این خلط تاریخی نیازمند توضیح بیشتر است که در ادامه شاید به ان پرداختم.
گفت : حالا واقعا مگر ما در کشور تربیون تبلیغ کم داریم؟ دفتر و سازمان تبلیغات، امیر بیان، سفیران، ائمه جمعه، نهادهای نمایندگی رهبری در ارگان های مختلف و ...همه اینها علی الظاهر باید مشغول تبلیغ دین باشند؟! پس آقا چه می گویند؟
گفتم : تبلیغ از اصل معنای خود که همان رساندن پیام به مخاطب است دور افتاده و در طول مسیر زمانی و ... دچار معنای مشهوری شده است که این معنای مشهور خود تبلیغ را به حجاب برده است. آقا می خواستند تبلیغ را زنده کنند. همین معنای مشهور چون در اذهان خیلی از ماها رسوب کرده است لذا نمی توانیم به راحتی بپذیریم که دو معنا برای تبلیغ وجود دارد و معمولا با همان ذهنیت قبلی هم بیانات اقا را دیده یا شنیده یا خوانده ایم. و لذا خیلی جدی نگرفته ایم.
گفت : حالا این دو معنا از تبلیغ را بیشتر توضیح بدهید.
گفتم: یکی همین که الان رایج است. طلاب اغلب از سر بیکاری و بی پولی در ایام محرم و ماه مبارک و ... به جاهای مختلف می روند. و طبعا این معنا روزمره شده کاری از پیش نمیبرد و البته مراجع و فضلا و ... چنین تبلیغی را کسر شان خود دانسته و بیشتر ترجیح می دهند شمع وار در قم بنشینند و طلاب و برخی از زائرین پروانه گون به گردشان بچرخند.
معنای دوم تبلیغ همین است که آقا در این سخنرانی بیان کردند
ادامه دارد ...
#زبان_تبلیغ
گفتم : "تبلیغ" گفت: "زبان تبلیغ"
[قسمت دوم]
گفت : بد نیست اندکی به وضعیت فعلی تبلیغ نظر انداخته تا شاید از این طریق جایگاه و اهمیت این بیانات آقا بیشتر روشن شود.
گفتم: در بند قبل اندکی در این باب سخن گفته شد.
گفت : بله ولی بهتر است این بار اندکی انضمامی تر به این مساله بپردازیم. یعنی الان طلاب زیادی هستند که در ایام تبلیغ از قم بیرون نمی روند و احیانا دلیل موجه هم دارند. آنهایی هم که می روند کیفیت تبلیغ شان غالبا پایین است. یعنی جواب گوی عطش و طلب نسل فعلی نیست. منبر میخواهد برود سریعا فایل محرم سال گذشته آقای رفیعی یا عالی یا ... را گوش داده و بالا می رود. البته نفس این کار مشکلی ندارد. اما مشکلش ان است که ما از سر بی دردی و بی مسالگی سراغ اینها می رویم. یعنی اگر خودمان طرحی داشتیم و در ان طرح جایی برای عالی یا رفیعی باز می کردیم این مشکلی نداشت و بلکه مطلوب هم می بود. ما به گفتن و طرح حرف های مشهور رو اورده ایم. حرف مشهوری حرفی است که همیشه می توان زد. در جهان قدیم باشی یا در عصر تجدد. فرقی نمی کند.
گفتم : البته اقا در همین سخنرانی اشاره کردند که باید محتوای بروز تولید شود. و شاید این طیف از طلاب که احیانا کم هم نیستند از این باب سراغ منبری های مشهور کشور می روند.
گفت : البته بحث مواد و محتوای غنی حتما لازم است اما تبلیغ برای حوزه چیزی فراتر از محتواست.
گفتم : متوجه نمی شوم. تبلیغ یعنی رساندن پیام دین به مخاطب بدون اینکه شبهه ای باقی بماند. این یعنی محتوا. اگر مراد شما روش و قالب ارائه و عرضه این محتواست البته خود اقا هم تذکرات جدی در باب روش ارائه این مواد و محتواها داده اند.
گفت : نه مرادم روش و قالب به معنای رایج نیست. در معنای رایج ما محتوا را همچون مایعی (مثلا اب) پنداشته که در ظرفی همچون لیوان ریخته می شود. این تصور مکانیکی از فرم و محتواست. گویی دغدغه آقا ان است که چرا حوزه فرم تبلیغ ندارد. نه اینکه چرا این محتواهای خوب را نمی رساند به مردم. حوزه وقتی فرم تبلیغ به خود می گیرد که به غایت خویش بنگرد. غایت حوزه در آیه نفر امده است. غایت حوزه انذار است. اگر حوزه باید منذر جامعه و مردم خود باشد ان وقت می تواند فرم تبلیغ به خود بگیرد. مثالی عرض کنم شاید به وضوح مطلب مدد رساند (و به نوعی شاید همین مثال کل مطلب باشد) شعر سعدی شعر حکمت و اخلاق است. نه اینکه سعدی توصیه ها و حکمت های زیبا را در قالب شعر بیان کرده باشد. از قضا گاهی مضامین شعر سعدی خیلی اخلاقی هم شاید نباشد. اما شعر سعدی بنیان و بنای اخلاق را استحکام می بخشد. او به نیت اصلاح و توصیه اخلاقی شعر نسروده اما شعر سعدی(حافظ) همه بیت الغزل اخلاق و معرفت است. شعر سعدی فرم اخلاق به خود گرفته است. حوزه اگر بخواهد فرم تبلیغ به خود بگیرد باید دوباره به آغاز و انجام خود برگردد و مجددا خود را بازخوانی کند.
ادامه دارد ...
#زبان_تبلیغ
گفتم : "تبلیغ" گفت : "زبان تبلیغ"
[قسمت سوم]
گفتم : پس با این حساب حوزه چون به غایت و کارکرد خود نظر ندارد ماهیتش عوض شده و چیزی غیر تبلیغ شده است. و اتفاقا نظر انداختن به غایت دشوار است. چون شان فیلسوف و متفکر است که بتواند غایت اندیشی کند و به تعبیر دقیقتر به غایت "نظر" افکند. و اگر غایت در منظر و افق ما نباشد چگونه به ان نظر افکنیم. از نشانه های این غیبت منظر و چشم انداز هم یکی ان است که در حوزه تنها جایی که از آیه نفر بحث می شود در اثبات حجیت خبر واحد است. یعنی بحث های مفصل و دقیق ادبی و اصولی که وقتی آیه نفر از انذار حرف می زند پس مخاطبین انذار هم باید انذار منذر را بپذیرند و این مستلزم ان است که اخبار منذر اعتبار داشته باشد.
غیبت منظر از نشانه غیبت تفکر و فلسفه است.
گفت : ولی در حال حاضر که در حوزه ها و در میان طلاب درس و بحث فلسفه کم رونق نیست. هر چند بافت سنتی حوزه ها و متجددان سنت مآب همچنان میانه خوبی با عرفان و فلسفه ندارند.
گفتم : بله درس فلسفه رونق دارد و حتی درس عرفان هم بی رونق نیست اما مساله این است که حقیقت عرفان و فلسفه غیر از درس و مدرسه انهاست. فلسفه ظاهری دارد که همین درس و کتب و ... است اما حقیقت و باطن فلسفه امر دیگری است. درست است که تضلع و ممارست در دروس فلسفه لازم است اما روح فلسفه فقط با تعلیم و تعلم بدست نمی آید. اساسا روح فلسفه آموختنی نیست. لذا اگر روزی ازردگی ما از این بابت بود که چرا در ساختار حوزه دروس عرفان و فلسفه جایی ندارد اکنون ازردگی مضاعفی پیش آمده که این فلسفه خوانی ها به چه کار آمده و چه نسبتی با زمان ما می تواند داشته باشد؟ شما نگاهی به اصحاب حکمت متعالیه بیندازید متوجه این نقیصه خواهید شد.
گفت : بحث خیلی پیچیده شد. از تبلیغ به فلسفه رسیده ایم. به نظر عجیب می رسد. چون تاکنون اینگونه بوده که حوزویان در چند دسته تقسیم می شوند. عده ای در مسیر تحقیق و اجتهاد پای گذاشته، عده ای به تدریس و پژوهش مشغول اند، برخی هم مشاغل سیاسی و اجتماعی روحانیت را برگزیده و در نهایت عده ای هم به تبلیغ روی اورده اند. اما گویی آقا جور دیگری به تبلیغ نظر دارند.
گفتم : این تقسیم کارها مشکلی ندارد و طبیعی هر صنفی است. اما دقت کنیم که هر صنفی یک کارکرد ذاتی دارد که هیچ کدام از دسته و گروهای ان صنف نمی توانند از ان بگریزند. هویت و کارکرد ذاتی روحانیت تبلیغ است و لذا ما در هر دسته ای روحانیت که هستیم بایستی به تبلیغ همت گماریم. اما متاسفانه الان به تبلیغ با نوعی نگاه تقلیل یافته مواحه هستیم.
گفت : شاید ریشه این نگاه تقلیل یافته به مقوله تبلیغ ریشه در همان نکته ای داشته باشد که قبلا گذشت. یعنی اینکه گویی از جایی به بعد ما حوزه را به یک مرکز آموزشی تقلیل و تحلیل داده ایم. از مشروطه به این سو که ما اولین بار با محصولات و مظاهر غربی روبرو شده ایم گویی نگاه مان به علم و دین هم دچار نوعی تغییر شده است. شاید از همان موقع علم و پژوهش در حوزه به نحوی خاص جلوه کرده بود. به گونه ای که علم و عمل حوزه از هم جدایی یافته و بحران واقعی ما شروع شد.
ادامه دارد ...
هدایت شده از اشاره های ناخوانا
#آه_راه
آی جا مانده!
درد غصه خوردنت به جان
غصه نخور
حتما میگویی نفسم از جای گرم بلند میشود
باشد قبول
اما بدان...
پای حسرت تو
دونده تر و رونده تر از پای پیاده ی من میرود
تو اگر حسرت مرا می خوری
من نیز حسرتِ حسرت خوردن تو را
تو با چنته ی پری از دستان خالیت
شانه به شانه ی جابر
شانه های اشک و غصه ی جا ماندگی تان می لرزد
و من و امثال من در حسرت تو امثال تو و پشت سرتان
با پایی پیاده و کشان کشان میاییم تا شاید به شما برسیم
چه قصه ی عجیبی است این قصه ی من تو
که تو حسرت مرا میخوری و من حسرت تو را
تو در نبودنت عین بودنی
و من در بودنم عین نبودنم
و بدان اگر جای من و تو نیز عوض می شد باز ماجرا ازهمین قرار بود
#اربعین
سعید صاعدی
۶/آبان/۹۷
@eshareNakhana
گفتم : "تبلیغ" گفت : "زبان تبلیغ"
[قسمت چهارم]
گفتم : حالا اینهمه حرف زده شد ربط و نسبتش با "زبان" چیست؟
گفت : چطور؟
گفتم : آخر در عنوان یادداشت واژه "زبان تبلیغ" آمده است.
گفت : به نوعی می توان گفت کل بحث ما بحث زبان است. ولی ما باید تلقی مان را از زبان بازخوانی کنیم.
گفتم : اگر منظورتان از زبان، نحوه و شیوه مناسب ارائه محتواهای دینی است که حرف درستی است
و البته حرف جدیدی هم نیست. همین الان ما موسسات و گروه هایی را داریم که بر روی فن بیان و خطابه متمرکز هستند.
گفت : به نقطه خوبی رسیده ایم. این تلقی از زبان که شما ارائه داده اید همان تلقی رایجی است که زبان را وسیله و ابزاری برای ارایه معانی می داند و طبعا ابزار در این نگاه هیچ موضوعیتی ندارند. اتفاقا در مباحث الفاظ در کتب حوزوی و در بحث وضع الفاظ هم همین نگاه غلبه دارد. یعنی وضع را به الفاظ نسبت می دهد. و معتقد است معانی وجود دارند و انسان ها برای انتقال این معانی و در راستای تفهیم و تفهم الفاظ را وضع کرده و زبان از اینجا نشو و نما یافته است. این تلقی را تلقی ابزاری می نامیم.
گفتم : خب این تلقی چه اشکالی دارد؟ مگر غیر از این است که زبان برای انتقال معانی است؟
گفت : حرف من این است که جور دیگری هم می توان به زبان نگاه کرد. در تلقی رایج زبان خارج از حقیقت انسان است. یعنی انسان حقیقتی دارد که این حقیقت وقتی می خواهد معنایی را منتقل کند مقوله زبان برایش برجسته می شود. اما در نگاه دیگر آدمی چیزی غیر از زبان نیست. وجود انسان زبان مند است.
با این نگاه همانگونه که وجود غایتی ندارد و خودش غایت خودش می باشد، پس زبان هم چیزی ورا و فراتر از خودش ندارد. هر اتفاقی قرار است بیفتد در خود زبان خواهد افتاد. زبان وسیله نیست که ما ساخته باشیم برای رسیدن به غرض و غایتی.
گفتم : بالاخره این همه مباحث زبان در خود حوزه در دروس ادبیات و منطق و اصول انجام میگیرد و در رشته های زبان شناسی هم بخصوص در یک قرن اخیر مباحث و مطالب مفصلی بیان می شود. یعنی همه اینها نگاه ابزارگونه به زبان انداخته اند؟
گفت : طبعا مباحث پژوهشی در باب زبان لازم است اما وقتی اساس زبان دچار بحران می شود آیا از پژوهش های زبانی چه کاری بر می آید؟ ما در زمانه ای بسر می بریم که زبان دچار آشفتگی و فساد شده است. عصر ابتذال کلمات است. مساله ما در تبلیغ یا زبان دین این نیست که باید محتواهای بروز تولید کنیم بلکه مساله خود زبان دین است. زبانی که دچار ناخالصی شده است. زبانی که مبتلا به پژوهش شده و نمی تواند برای مخاطب افق گشایی کند. وقتی اصل زبان متزلزل می شود باید رویکردی اتخاذ کنیم که بتوانیم به اصل زبان دین و زبان تبلیغ که به نوعی همان زبان قرآن است نزدیک شویم. و شاید اگر اینگونه زبان دین را بنگریم معجزه بودن قران هم معنای دیگری بیابد. اعجاز قران منحصر در وجوه بلاعی آن نیست. قرآن معجزه است چون کلامی است که می تواند آدمی را به اصل و اساس خویش بازگرداند. می تواند او را متحول کند.
✅دیدارباخدا در دل تاریخ انقلاب✅
این انقلاب، تاریخ کشور را تغییر داد. سلاطین جور و طغیانگران تاریخ، قرنهای متمادی حرکت گمراهانهای را بر این ملت تحمیل کرده بودند و در این چند ده سال قبل از انقلاب، علاوهی بر استبداد و خودرأیی و انحصارطلبی در همه چیز، عزت این مملکت را هم در مقابل دشمنان به باد داده بودند. این انقلاب آمد، این کشور را، این ملت را از افتادن در این تندباد ویرانگر و نابودکننده نجات داد؛ ما در صراط مستقیم قرار گرفتیم. البته صراط مستقیم، ما را به هدف خواهد رساند؛ اما کِی؟ در چه مدت؟ با چه تلاش و مجاهدتی؟ این بستگی دارد به این که من و شما چقدر تلاش کنیم، چقدر جدی بگیریم، چقدر درست حرکت کنیم؛ این به همت ما بسته است؛ ولی انقلاب این راه را پیش پای این ملت تاریخىِ بزرگ و ستمکشیده گذاشت. شما میخواهید از این انقلاب حفاظت کنید، پاسداری کنید.
اول اینکه باید این انقلاب را درست بشناسید. یکی از کارهای مهم شما جوانان عزیز این است که مبانی نظری انقلاب را عمیقاً بشناسید. ما کسانی را دیدیم که با احساسات وارد این میدان شدند، بدون تکیهگاه نظرىِ مستحکم؛ با یک تندباد سرنگون شدند، راهشان عوض شد. آن کسانی میتوانند در این حرکت و در این مسیر محکم بایستند که شناخت عمیقی از مبانی نظری انقلاب داشته باشند. فرمود: «المؤمن کالجبل الرّاسخ لا تحرّکه العواصف»؛ هیچ تندباد و طوفانی نمیتواند راه اینها را عوض کند، که چند خصوصیت داشته باشند؛ از جملهی این خصوصیات و مهمترین آنها، اعتقاد درست و آشنائی درست با مبانی نظری این انقلاب است. این یکی از کارهائی است که لازم است شما بدانید.
بعد تجربهی انقلاب را، یعنی عینیت این نظریه را در طول این سالها بدانید؛ تاریخ انقلاب را بدانید. این انقلاب مثل خیلی از حرفهای دیگری که در دنیا معمول است، صِرف ادعا نیست؛ یک دامنهی وسیعی از تجربه و عمل در مقابل آن است. این انقلاب آزموده است، تجربهشده است. این حرفها، حرفهائی است که در میدان عمل، صدق خود را ثابت کرده است. اگر امام عزیز ما به ما یاد میداد که به خدا توکل کنیم، اعتماد کنیم، حسن ظن داشته باشیم، تلاش کنیم، و میگفت اگر این کار را بکنید، پیروز خواهید شد، این اتفاق افتاد؛ همچنان که در صدر اسلام اتفاق افتاد؛ که امیرالمؤمنین (علیه الصّلاة و السّلام) در نهجالبلاغه فرمود: «فلمّا رأی اللّه صدقنا انزل بعدوّنا الکبت و انزل علینا النّصر» .(۱) این ملت صدق خود را نشان داد، راستگوئی خود را نشان داد؛ وارد میدان شد و در میدان عمل، این فکر و این اندیشه و این مبانی نظری تجربه شد. این را باید شما در تاریخ انقلاب ببینید.
مقام معظم رهبری ۱۳۹۲/۳/۶
سلسله نشست های گفتگو با محوریت کتاب:
✅ خون دلی که لعل شد .. ✅
«إنّ مع الصّبر نصراً»
(خاطرات رهبر معظم انقلاب از دوران انقلاب و ...)
به زودی ...
#نهضت_بازخوانی_انقلاب_اسلامی
حوزه علمیه امام خمینی زرینشهر
علاقه مندان برای اطلاع از زمان و مکان جلسات با شماره ۰۹۱۳۷۰۳۶۴۲۳ تماس حاصل نمایند.
این انقلاب، تاریخ کشور را تغییر داد... این انقلاب آمد، این کشور را، این ملت را از افتادن در این تندباد ویرانگر و نابودکننده نجات داد؛ ما در صراط مستقیم قرار گرفتیم.شما میخواهید از این انقلاب حفاظت کنید، پاسداری کنید.
اول اینکه باید این انقلاب را درست بشناسید. یکی از کارهای مهم شما جوانان عزیز این است که مبانی نظری انقلاب را عمیقاً بشناسید... فرمود: «المؤمن کالجبل الرّاسخ لا تحرّکه العواصف»؛ هیچ تندباد و طوفانی نمیتواند راه اینها را عوض کند، که چند خصوصیت داشته باشند؛ از جملهی این خصوصیات و مهمترین آنها، اعتقاد درست و آشنائی درست با مبانی نظری این انقلاب است. این یکی از کارهائی است که لازم است شما بدانید.
بعد تجربهی انقلاب را، یعنی عینیت این نظریه را در طول این سالها بدانید؛ تاریخ انقلاب را بدانید. این انقلاب مثل خیلی از حرفهای دیگری که در دنیا معمول است، صِرف ادعا نیست؛ یک دامنهی وسیعی از تجربه و عمل در مقابل آن است. این انقلاب آزموده است، تجربهشده است. این حرفها، حرفهائی است که در میدان عمل، صدق خود را ثابت کرده است... همچنان که در صدر اسلام اتفاق افتاد؛ که امیرالمؤمنین (علیه الصّلاة و السّلام) در نهجالبلاغه فرمود: «فلمّا رأی اللّه صدقنا انزل بعدوّنا الکبت و انزل علینا النّصر»
(مقام معظم رهبری ۱۳۹۲/۳/۶)
#نهضت_بازخوانی_انقلاب_اسلامی
خون دل ج اول .mp3
50.66M
سلسله جلسات همخوانی کتاب :
"خون دلی که لعل شد"
(خاطرات مقام معظم رهبری از زندگی و مبارزات خود)
جلسه اول ۱۴۰۲/۷/۱
#نهضت_بازخوانی_انقلاب_اسلامی