eitaa logo
مجموعه اشعار خادم زینب س
386 دنبال‌کننده
181 عکس
360 ویدیو
87 فایل
ارائه ی سبکهای پیشنهادی ارائه ی نظرات پیشنهادات و انتقادات👇 @khademozeinab
مشاهده در ایتا
دانلود
هوای نگاهِ ، علی سرده سرده چشاش سرخه پیداست ، که خون گریه کرده میدونه گلش دیگه برنمیگرده داره آروم آروم میگیره صداش داره کم میشه لرزش دست و پاش میره بی اراده روی هم چشاش دارن میبینن مرگشو بچه هاش مگه آرزوی یه مادر چیه؟ دلیل این اشکای آخر چیه؟ میفهمه ، یتیمیه دختر چیه تو سینش ، داره غم ، برا محسنش نشد که ، بمونه ، چرا محسنش شده وای ، با اون میخ ، فدا محسنش بند دوم به زینب سپرده ، غمای عجیبو یه پیراهنی که ، میده بوی سیبو میگفت داشته باشید هوای غریبو میگفت از دم آخر و اضطراب میگفت حال من رو میفهمه رباب میگفت از لب تشنه و قحط آب از اون سر که رو نیزه ها میره خواب میگفت از ، لبی که ترک میخوره همون زخمایی که نمک میخوره از اون دختری که کتک میخوره میگفت از ، اسیری زینب مدام میگفت بی حسینی تو اون ازدحام گمونم که پیداست از این کوچه شام بند سوم یه گهواره خالی ، یه مادر تو بستر میخونه لالایی ، واسه یاس پرپر با قلب شکسته ، داره میره مادر ندید محسنو خیلی آزردنش نبود فرصت مادری کردنش واسه غنچه ی خسته و پرپرش چی آورده اون سیلی آخه سرش لباسای محسن به اصغر رسید همونجا که نیزه به حنجر رسید تنش غرق خون بود که مادر رسید یه مادر رو خارا پِیِش میدوید یکی از سرش معجرو میکشید رباب تو جوونی به پیری رسید علیه السلام
هوای نگاهِ ، علی سرده سرده چشاش سرخه پیداست ، که خون گریه کرده میدونه گلش دیگه برنمیگرده داره آروم آروم میگیره صداش داره کم میشه لرزش دست و پاش میره بی اراده روی هم چشاش دارن میبینن مرگشو بچه هاش مگه آرزوی یه مادر چیه؟ دلیل این اشکای آخر چیه؟ میفهمه ، یتیمیه دختر چیه تو سینش ، داره غم ، برا محسنش نشد که ، بمونه ، چرا محسنش شده وای ، با اون میخ ، فدا محسنش بند دوم به زینب سپرده ، غمای عجیبو یه پیراهنی که ، میده بوی سیبو میگفت داشته باشید هوای غریبو میگفت از دم آخر و اضطراب میگفت حال من رو میفهمه رباب میگفت از لب تشنه و قحط آب از اون سر که رو نیزه ها میره خواب میگفت از ، لبی که ترک میخوره همون زخمایی که نمک میخوره از اون دختری که کتک میخوره میگفت از ، اسیری زینب مدام میگفت بی حسینی تو اون ازدحام گمونم که پیداست از این کوچه شام بند سوم یه گهواره خالی ، یه مادر تو بستر میخونه لالایی ، واسه یاس پرپر با قلب شکسته ، داره میره مادر ندید محسنو خیلی آزردنش نبود فرصت مادری کردنش واسه غنچه ی خسته و پرپرش چی آورده اون سیلی آخه سرش لباسای محسن به اصغر رسید همونجا که نیزه به حنجر رسید تنش غرق خون بود که مادر رسید یه مادر رو خارا پِیِش میدوید یکی از سرش معجرو میکشید رباب تو جوونی به پیری رسید علیه السلام