eitaa logo
مجموعه اشعار خادم زینب س
384 دنبال‌کننده
181 عکس
359 ویدیو
87 فایل
ارائه ی سبکهای پیشنهادی ارائه ی نظرات پیشنهادات و انتقادات👇 @khademozeinab
مشاهده در ایتا
دانلود
هوای نگاهِ ، علی سرده سرده چشاش سرخه پیداست ، که خون گریه کرده میدونه گلش دیگه برنمیگرده داره آروم آروم میگیره صداش داره کم میشه لرزش دست و پاش میره بی اراده روی هم چشاش دارن میبینن مرگشو بچه هاش مگه آرزوی یه مادر چیه؟ دلیل این اشکای آخر چیه؟ میفهمه ، یتیمیه دختر چیه تو سینش ، داره غم ، برا محسنش نشد که ، بمونه ، چرا محسنش شده وای ، با اون میخ ، فدا محسنش بند دوم به زینب سپرده ، غمای عجیبو یه پیراهنی که ، میده بوی سیبو میگفت داشته باشید هوای غریبو میگفت از دم آخر و اضطراب میگفت حال من رو میفهمه رباب میگفت از لب تشنه و قحط آب از اون سر که رو نیزه ها میره خواب میگفت از ، لبی که ترک میخوره همون زخمایی که نمک میخوره از اون دختری که کتک میخوره میگفت از ، اسیری زینب مدام میگفت بی حسینی تو اون ازدحام گمونم که پیداست از این کوچه شام بند سوم یه گهواره خالی ، یه مادر تو بستر میخونه لالایی ، واسه یاس پرپر با قلب شکسته ، داره میره مادر ندید محسنو خیلی آزردنش نبود فرصت مادری کردنش واسه غنچه ی خسته و پرپرش چی آورده اون سیلی آخه سرش لباسای محسن به اصغر رسید همونجا که نیزه به حنجر رسید تنش غرق خون بود که مادر رسید یه مادر رو خارا پِیِش میدوید یکی از سرش معجرو میکشید رباب تو جوونی به پیری رسید علیه السلام
هوای نگاهِ ، علی سرده سرده چشاش سرخه پیداست ، که خون گریه کرده میدونه گلش دیگه برنمیگرده داره آروم آروم میگیره صداش داره کم میشه لرزش دست و پاش میره بی اراده روی هم چشاش دارن میبینن مرگشو بچه هاش مگه آرزوی یه مادر چیه؟ دلیل این اشکای آخر چیه؟ میفهمه ، یتیمیه دختر چیه تو سینش ، داره غم ، برا محسنش نشد که ، بمونه ، چرا محسنش شده وای ، با اون میخ ، فدا محسنش بند دوم به زینب سپرده ، غمای عجیبو یه پیراهنی که ، میده بوی سیبو میگفت داشته باشید هوای غریبو میگفت از دم آخر و اضطراب میگفت حال من رو میفهمه رباب میگفت از لب تشنه و قحط آب از اون سر که رو نیزه ها میره خواب میگفت از ، لبی که ترک میخوره همون زخمایی که نمک میخوره از اون دختری که کتک میخوره میگفت از ، اسیری زینب مدام میگفت بی حسینی تو اون ازدحام گمونم که پیداست از این کوچه شام بند سوم یه گهواره خالی ، یه مادر تو بستر میخونه لالایی ، واسه یاس پرپر با قلب شکسته ، داره میره مادر ندید محسنو خیلی آزردنش نبود فرصت مادری کردنش واسه غنچه ی خسته و پرپرش چی آورده اون سیلی آخه سرش لباسای محسن به اصغر رسید همونجا که نیزه به حنجر رسید تنش غرق خون بود که مادر رسید یه مادر رو خارا پِیِش میدوید یکی از سرش معجرو میکشید رباب تو جوونی به پیری رسید علیه السلام
(بسیار زیبا) السلام علیکِ اَیَّتُهاالصّدیقه الشّهیده نداره اینجا کسی احسانی عجب تکریمی ، عجب پیمانی منم اون کس که ، وصیت کردی و مَن اذاها ، فقد اذانی با چشم کبود ، این در اون در میزنم رو به دشمنا ، واسه حیدر میزنم با قدخمم ، کوچه کوچه میدوم ، از غم پرپر میزنم به هر در زدم ، وا نمیکنن به روم از گریه دیگه ، داره میسوزه گلوم دعاهای من ، عَجِّل وفاتیه ، تنها اینه ارزوم یا اُمُّ الشهید یا اُمّ الحسن بند دوم شده روز و شب ، برام طولانی هوای این شهر ، شده طوفانی جسارت کردن ، به اون که گفتی ومَن اذاها ، فَقَد اذانی رفتی صورتم ، شده از سیلی کبود رفت از یادشون ، قولشون قومِ یهود حق فاطمه ، سیلی تو کوچه نبود ، پیر شد زهرای تو زود بازوم زخمیه ، سخته واسه من وضو پهلوم زخمیه ، پاشو یچیزی بگو پیر شدم دیگه ، صورتم بی رنگ و رو ، مرگه واسم ارزو یا اُمُّ الشهید یا اُمّ الحسن بند سوم نداره دردام ، دیگه درمانی شدم تو این شهر ، مثه زندانی یادت هست گفتی ، توی جمعیت وَ مَن اذاها ، فَقَد اذانی دردم اینه که ، حرمتِ علی شکست مثل دخترت ، قامتِ علی شکست رفتی بعدِ تو ، صولتِ علی شکست ، حرمت علی شکست بستن دستشو ، یکی اونو میکشید زهرا با قدِ ، خم تو کوچه میدوید خونِ از پهلوی ، من رو خاکا میچکید ، علی طعنه میشنید یا اُمُّ الشهید یا اُمّ الحسن
داره میگیره نفس بغضی که گوشه ی گلومِ تصویرِ اون درِ نیم سوخته همیشه روبرومِ خنده هایِ زورَکیت برای دل خوشیم تو کوچه کاری کرده که یه عمره خنده رو لبم حرومِ دلم خونِ ، یه عمره این منُ میسوزونِ ، یادت نبود نشونیِ خونه ، وقتی که سیلی خوردی مادر حواسم بود ، که ضربه ی مغیره محکم بود ، جوون بودی و قامتت خم بود ، با هر نفس میمُردی مادر حسن دیگه نمیتونه ، بیا مادر بیا مادر بند دوم داره از گلوم میباره خونِ دلهایی که خوردم این سکوت و صبر و ارث از تو و حیدرِ تو بردم یادتِ نشد سپر بشم برات میونِ کوچه زنده بودم اما ذره ذره ذره ذره مُردم چه شبهایی ، گریه میکردم بیتو تنهایی ، مخصوصا اون روزا که بابایی ، خونه نشینُ بی نفس بود غریبونه ، با جانمازت گوشه ی خونه ، با چشمی که یه عمره گریونه ، خونه برام مثل قفس بود حسن دیگه نمیتونه ، بیا مادر بیا مادر بند سوم حالا داره لحظه هایِ اخرم میگذره مادر ولی دلواپسیایِ من حالا بیشترِ مادر زینبُ میبینمُ به یادِ اون صحرا میافتم که رو چادرش جایِ اتیش و خاکسترِ مادر میمیره وای ، دستشُ رو سرش میگیره وای ، حسین که تو گودی اسیرِ وای ، زینب و شبهای اسارت پریشونِ ، زینبِ تو گوشه ی ویرونه ، میره حسینُ تنها میمونه ، معجرِ زینب میشه غارت حسینم وای حسینم وای حسینم وای حسینم وای (علیه السلام)
حالا وقتشِ اگه برای گریه بیقراری حالا وقتشِ اگه تو دنیا دلخوشی نداری مهدی تنهایی عزا گرفته این روزا وقتشِ که سر روی شونه های اقا بزاری همه یک سر ، با دل مهدی هم صدا میشیم ، امشب همه صاحب عزا میشیم ، مثِ شراره های اتیشیم ، گریه کنایِ سامراییم یه دم خلوت ، نمیشه روضه ی اباالمهدی ، رسیده دیگه وقت هم عهدی ، چه شور و عشق و صولت و مجدی ، سینه زنایِ سامراییم بند دوم روضه ی حسن دلُ میکشونه سمت مدینه یادمون میاره زخم پهلو و خس خسِ سینه تازه میشه داغ کوچه وقتی یا حسن میخونیم اصلا انگاری که اصل روضه های کوچه اینِ چه شبهایی ، فاطمه بود و تب و بی خوابی ، حسن بود و گریه و بیتابی ، دیگه نیومد شبِ مهتابی ، خوشی برا حسن سرابِ چقد سخته ، رختِ عزا رو تن کنی اما ، نتونی راحت بگی وا اُما ، استین دهن بگیری واویلا ، یتیمی بدترین عذابه بند سوم لحظه های اخرِ مهدی بالا سرِ باباشِ دمِ اخر دم یا حسینِ که روی لباشِ هی میگه وا عطشا با اینکه بالا سرش ابِ به گمونم دمِ اخری تو فکرِ لب اربابِ تهِ گودال ، ناله میزد هی جلوش اب خوردن ، چی به سرِ پیکرش اوردن ، پیرُهنُ عمامشو بردن ، سرش به روی نیزه ها بود بمیرم از ، بی ابی حتی خشکِ رگهاشم ، میگن سیاه میدیده چشماشم ، میسوخت اقا حتی نفسهاشم ، تنش به زیر دست و پا بود (علیه السلام) (علیه السلام)
داره میگیره نفس بغضی که گوشه ی گلومِ تصویرِ اون درِ نیم سوخته همیشه روبرومِ خنده هایِ زورَکیت برای دل خوشیم تو کوچه کاری کرده که یه عمره خنده رو لبم حرومِ دلم خونِ ، یه عمره این منُ میسوزونِ ، یادت نبود نشونیِ خونه ، وقتی که سیلی خوردی مادر حواسم بود ، که ضربه ی مغیره محکم بود ، جوون بودی و قامتت خم بود ، با هر نفس میمُردی مادر حسن دیگه نمیتونه ، بیا مادر بیا مادر بند دوم داره از گلوم میباره خونِ دلهایی که خوردم این سکوت و صبر و ارث از تو و حیدرِ تو بردم یادتِ نشد سپر بشم برات میونِ کوچه زنده بودم اما ذره ذره ذره ذره مُردم چه شبهایی ، گریه میکردم بیتو تنهایی ، مخصوصا اون روزا که بابایی ، خونه نشینُ بی نفس بود غریبونه ، با جانمازت گوشه ی خونه ، با چشمی که یه عمره گریونه ، خونه برام مثل قفس بود حسن دیگه نمیتونه ، بیا مادر بیا مادر بند سوم حالا داره لحظه هایِ اخرم میگذره مادر ولی دلواپسیایِ من حالا بیشترِ مادر زینبُ میبینمُ به یادِ اون صحرا میافتم که رو چادرش جایِ اتیش و خاکسترِ مادر میمیره وای ، دستشُ رو سرش میگیره وای ، حسین که تو گودی اسیرِ وای ، زینب و شبهای اسارت پریشونِ ، زینبِ تو گوشه ی ویرونه ، میره حسینُ تنها میمونه ، معجرِ زینب میشه غارت حسینم وای حسینم وای حسینم وای حسینم وای
نداره اینجا کسی احسانی عجب تکریمی ، عجب پیمانی منم اون کس که ، وصیت کردی و مَن اذاها ، فقد اذانی با چشم کبود ، این در اون در میزنم هی رو سینه از ، غمِ حیدر میزنم با قدخمم ، کوچه کوچه میدوم ، از غم پرپر میزنم به هر در زدم ، وا نمیکنن به روم از گریه دیگه ، داره میسوزه گلوم دعاهای من ، عَجِّل وفاتیه ، تنها اینه ارزوم یا اُمُّ الشهید یا اُمّ الحسن بند دوم شده روز و شب ، برام طولانی هوای این شهر ، شده طوفانی جسارت کردن ، به اون که گفتی ومَن اذاها ، فَقَد اذانی رفتی صورتم ، شده از سیلی کبود رفت از یادشون ، قولشون قومِ یهود حق فاطمه ، سیلی تو کوچه نبود ، پیر شد زهرای تو زود بازوم زخمیه ، سخته واسه من وضو پهلوم زخمیه ، پاشو یچیزی بگو پیر شدم دیگه ، صورتم بی رنگ و رو ، مرگه واسم ارزو یا اُمُّ الشهید یا اُمّ الحسن بند سوم نداره دردام ، دیگه درمانی شدم تو این شهر ، مثه زندانی یادت هست گفتی ، توی جمعیت وَ مَن اذاها ، فَقَد اذانی دردم اینه که ، حرمتِ علی شکست مثل دخترت ، قامتِ علی شکست رفتی بعدِ تو ، صولتِ علی شکست ، حرمت علی شکست بستن دستشو ، یکی اونو میکشید زهرا با قدِ ، خم تو کوچه میدوید خونِ از پهلوی ، من رو خاکا میچکید ، علی طعنه میشنید یا اُمُّ الشهید یا اُمّ الحسن
مثِ شمعِ تویِ طوفان داری خاموش میشی دیگه رخِ زرد و چشم سرخت داره از مرگِ تو میگه میگردی پهلو به پهلو و نمیتونی پا بشی از جات میخوای چیزی بگی اما بسختی وا میشه لبهات نبند چشماتُ به این زودی تو امیدِ زندگیم بودی نرو بی حیدر نرو زهرا منُ بیشتر از این نزار تنها بند دوم چه رویاها داشتی واسه حسنِین و زینبینِت همه رو اروم کنم باز نمیشه اروم حسینت اخه عادت داره که هرشب بزاری بالاسرش ابی میبینی چند ، شبِ زهرا ،حسینِ تو داره بی خوابی نداره صفا خونه ی حیدر پیچیده نوای نرو مادر نرو بی حیدر نرو زهرا منُ بیشتر از این نزار تنها بند سوم توی کوچه ها بوی نونِ تنورِ ما سردِ امشب علی و سفره ی خالی علی و اشکایِ زینب حسن چند روزِ که یه گوشه نشسته ساکت تک و تنها میریزه تو ، دلش هرچی ، رو که تو اون کوچه دید زهرا دلش میسوزه مثِ اون در رو لبهاشِ ذکر وای مادر نرو بی حیدر نرو زهرا منُ بیشتر از این نزار تنها