ضربالمثلها گاهی موشکهای نقطهزناند و گاه بمبهای سنگرشکن. برخی به غایت دقیقاند و بعضی بیاندازه ویرانگر. ضربالمثلها هرچه هستند، موجزند؛ مختصر و مفید. مخصوص آدم چیزفهم. ضربالمثل را نمیتوان ترجمه کرد. روح و معنای عمیقش در ترجمه به فنا میرود. زهرش گرفته میشود. کشندگیاش تلطیف میشود. تیغ برّندهاش، کُند میشود. اما چاره چیست؟ گاهی لازم است با زبان ضربالمثل با دشمن نفهم مذاکره کرد.
«دیگی که برای من نجوشد، بگذار سر سگ در آن بجوشد». این ضربالمثلِ خونچکانِ فارسی را کسی باید به عبری سلیس و انگلیسی روان و عربی فصیح ترجمه کند و بدهد دست نتانیاهو و بایدن و جوجهشاهزادههای شیخنشین منطقه تا شیرفهم شوند که اگر سگ هار صهیونیست افسار پاره کند و بخواهد به شریانهای اقتصادی و حیاتی ایران ضربه بزند، خاورمیانه روی هوا خواهد رفت. در انبار باروت، جرقه کار آتشفشان میکند. جمهوری اسلامی ایران لنگرگاه سکون و گرانیگاه امنیت است. اگر آسیب ببیند، برای دیگران امنیتِ گزینشی و ویآیپی نداریم. وعدهی صادق ۲ فقط فندکی بود که ایران زیر دیگ انتقام کشید. آب دارد کمکم جوش میآید. بگذار صدای عوعوی سگ بیاید.
✍️زهرا محسنیفر
https://eitaa.com/joinchat/963837996C814ca55648
جالوت را کلوخی از پا انداخت و نمرود را پشهای. موسی (ع) را تکه چوبی در نیل نجات داد و محمد (ص) را تار عنکبوتی در ثور. امداد الهی گاهی کلوخ و پشه را آلت قتّاله میکند و چوب و تار را آب حیات. خدا گردنکشی را با پشیزی تحقیر میکند و اولوالعزمی را به ارزنی گرامی میدارد.
رجال الله، مسلّح به آلات قتّالهی الهیاند و مؤیّد به آب حیات ربّانی. گنبد آهنین برای پهپاد حزبالله تار عنکبوت میشود تا سربازان صهیون تار و مار شوند. ایهاالناس! اسرائیل رفتنی است، چه با سطل آب، چه با انتفاضهی سنگ. تا خانه ربّی دارد، ابابیل حریف فیل است. این سنت خداست؛ پابرهنهی بیابانپروری که طعم شِعب ابیطالب را چشیده، مزّهی حصر دریایی را به غاصب سرزمینهای اشغالی میچشاند. این خون کودکان غزه نیست که بر زمین میریزد؛ آبی است که به خوابگاه مورچگان میرود و ضیافتِ تکاوران کودککش را «شام آخر» میکند.
در دایرهی هستی، جفت و جور کردن پشیز و ارزن کار خداست، اما نصر الهی تنها از آنِ کسانی است که باریکهی غزه را مثل تنگهی اُحد رها نکنند. فتح قبلهی اول تنها در گِرو پشت کردن به قبلهی دنیا (ینگه دنیا) است. کور خواندهاند غاصبان خودخواندهی درمانده؛ «نهر تا بحر» مِلک طلق بندگان مستضعف است، نه «ارض موعود» راندگان مستکبر. «النّصر بالرّعب» نصیب کسانی است که نترسند و نترسانند. باذن الله، پیروز این نزاع تمدنی جبههی مقاومت است. رمز نصرت فئهی قلیله بر فئهی کثیره، خدایی شدن است.
✍#زهرا_محسنی_فر
https://eitaa.com/joinchat/963837996C814ca55648
🇵🇸در ستایش سنوار
ای مجاهدِ مستورِ نشسته در میانهی آوار سنگ و آهن و چوب! دستار از چهره باز کن و نقاب از رخ برافکن. چگونه اینچنین بیپروا جمجمه را به خدا دادهای و شتابان سودای خاک داری؟ لختی درنگ برادر! خدا را با تو کاری هست. گمان کردی خدای خلوتِ خرابههای باریکهی غزه بندهی خالص خود را رها میکند تا گمنام و پنهان جان دهد؟! خدای غیور را با بندگان صبور عهدی است که اخلاص را با افشا جزا دهد. باز کن چفیه را مؤمن تا ببینیم که کدام دلاور است که کاسهی شکستهی سر و بازو و زانو را پیشکش حضرت حق کرده تا حقیقت آرمان و ایمانش را فریاد زند.
تو همان نیستی که آواره به دنیا آمدی و زیر آوار از دنیا رفتی و فاصلهی اردوگاه تا گذرگاه را با جهاد و شهادت پر کردی؟ مادرت تو را نام چه نهاد که حیاتت الهامبخش مبارزان قدس شد و مماتت حیاتبخش مجاهدان اقصی؟ جوان، اسیر شدی و پیر، آزاده. اسارت، سرت را به سنگ نزد و انتفاضهی سنگ، سودای مسلح کردن حماس را از سرت نینداخت. یا یحیی! قسم به صفحهی آخر زندگیات که صحنهی باشکوه بندگی است؛ تو کتاب را به قوت گرفتی و سلاح را به قدرت. عصا را انداختی تا باطلالسحر جادوی بنیاسرائیل شوی. ابو ابراهیم! تبر را زدی تا بت بزرگ صهیون را سرنگون کنی.
طوفانی که در واپسین سال حیات طیبهات به پا کردی، اسرائیل را به آغازین روزهای حیات خبیثهاش برگرداند. ضربهی کاریات، عادیسازی روابط شکمبارگان مسلمان با زرسالاران یهود را تا ابد تابو کرد. تو «نظم نوین» شیاطین را آشفته کردی. قبلهی اول را قضیهی اول کردی. جاسوس اسرائیل نه، تو کابوس اسرائیل بودی. تو، خودِ تو بودی که دیوار مرزی را شکستی تا مرز بین حق و باطل و فاصلهی میان آدمیت و دنائت را شفاف کنی. غزه را کربلا کردی تا «کل یوم عاشورا» از یاد بشر نرود. حیثیت مرگ را به بازی گرفتی وقتی شهادت را در جنگ تن به تانک، گرم در آغوش کشیدی. سنوار! تو حسینوار زندگی کردی و ققنوسوار از خاکسترت برمیخیزی و تکثیر میشوی. ای آوارهی مجاهدِ اسیرِ آزادهی جانبازِ شهید! لختی درنگ! خدا را با تو کاری هست...
#یحیی_سنوار
✍🏼زهرا محسنیفر
https://eitaa.com/joinchat/963837996C814ca55648
ساحران، یک لحظه ریسمان جادو را با اژدهای درّندهخو قیاس کردند و عِقاب داعیهدار ربکمالاعلی را با رضای عالی اعلی تاخت زدند. فرعون، آنی پیش از آنکه پا به نیل تر کند، فرصت بازگشت داشت، اما آنکه غرّه میشود، لاجرم غرقه میشود. مجاهدان ساعتی از گردنهی اُحد غفلت کردند و چیزی نمانده بود مشرکان گردن اسلام را بشکنند. حُر، در مرز مویین سعادت و شقاوت مردّد ایستاده بود و یک دم به نقطهی ترجیح عزّت به ذلّت رسید. توّابین به ما آموختند که قیام دیرهنگام شاید هیچگاه غیاب نابهنگام را جبران نکند. زمان، همیشه حلّال مشکلات نیست؛ گاهی استدراج، عین ابتلاست. زمانشناسی کم از زمانهشناسی ندارد. گاهی علّت تضعیف جبههی ایمان، تعلّل اهل ایمان در عمل به تکلیف است. کتاب تاریخ، مملو از صفحات تکراری است.
امروز غزّه و ضاحیه، صحنهی مرگ و زندگی حق و باطل است. یک لحظه غفلت در تبیین و تبلیغ مظلومیت مردم فلسطین و لبنان، اژدهای حقیقت را لقمهی چرب جادوی رسانه میکند. یک آن غرّه شدن به پیروزیهای تاکتیکی، ممکن است غرقه شدن در شکستهای استراتژیکی را در پی داشته باشد. ساعتی غفلت از گردنهی غزّه، چه بسا گردن مقاومت را بشکند. تنها «وعدههای صادق» بهنگام، «طوفانالاقصی» را امتداد میدهد. عملیات تلافیجویانه گاهی جای اقدام پیشدستانه را نمیگیرد. تعلّل در مواسات مؤمنانه و کمکهای بشردوستانه، نوشدارو بعد از مرگ سهراب میشود. تب طلا، علامت بالینی غفلت از مردم مبتلا است. در زندگی ما «آن»هایی است سرنوشتساز؛ آنها را دریابیم.
✍#زهرا_محسنی_فر
https://eitaa.com/joinchat/963837996C814ca55648
🔴تابوی خاک
🔹تابوها مثل دومینو هستند. با یک خطای محاسبه یا سهو لامسه میریزند و شکسته میشوند و با خیزی پیشرونده آوار میسازند. درست مثل قبح یک گناه یواشکی که اولش عذاب وجدان است و تکرارش به جسارتِ عریان میانجامد. دومینو به تلنگری فرو میریزد و تابو گاهی گلولهی برفی است که میافتد و میخزد و بهمن میسازد. انگار صغیرهای است که جرأت به آن و استمرار در آن کبیره میسازد. تابوهای مقدس را باید مثل بار شیشه با احتیاط از نسلی به نسل دیگر جابجا کرد. باید مثل آینه از ساحت آنها غبارروبی و ابهامزدایی کرد.
🔸تابو گاهی حریم است؛ مرز است، سد است؛ مثل پدافند است. باید قرص ایستاد و برای تابو ماندنش سینه سپر کرد. یک مشت خاک چه ارزشی دارد وقتی بالش میّتی میشود؟ اما یک وجب خاک، قیمت ندارد وقتی نام آن وطن است. سهم ما از خاک مستطیلی بیش نیست، اما وطن جان میدهد برای جان دادن. فلسطین میداند که با تابوی «خاک»، نمیتوان شوخی کرد. برود، رفته است؛ چه یک وجب، چه صد وجب! مسلمانان، تابوی «امت واحده» را جدی نگرفتند و گسستند و تباهی پشت تباهی در ملل اسلامی به بار آمد.
🔹عملیات «روزهای توبه»، تابوشکنی بود. اسرائیل تلنگر اول را به دومینوی تعرض خاکی زد. به طمع بهمن، گلولهای برفی سمت ایران انداخت. صغیرهای مرتکب شد که باب کبیره را باز کرد. تابوی خاک، سوژهی فکاهی نیست. برای تابو ماندنش خونها ریخته شده و خون دلها خورده شده. قوارهی مگس چه به هماوردی سیمرغ؟ فرمود «غلط اضافه» معادل تسطیح تلاویو و حیفا است. این باید در دایرهی محاسبهی باند تروریستی میبود که نبود. چرا؟ چون ما بجای محاسبهگری، ملاحظهگری میکنیم و میخواهیم از جنگ حق و باطل مساوی بگیریم؛ این به آن در! چرا ملاحظهگری؟ چون به تابآوری مردممان ایمان نداریم. چون برآورد ما از خودمان، ضعف است. به زبان نمیآوریم و گاهی خلاف آن را شعار میدهیم، اما بی تعارف، خمیرمایهی مقاومت را در بافت جامعهی ایرانی انکار میکنیم. خطای محاسباتی همین است. نقطهی اتکای تابوشکنی اسرائیل، همینجاست.
🔸حال چه کنیم؟ باید زیراب این محاسبه را زد که زد و خورد ما و آنها پینگپنگوار ادامه مییابد و آخرش شخص ثالثی پرچم سفیدی بلند میکند و هر که رَود خانهی خود. باید اسرائیل را از «روزهای توبه» به توبه کردن انداخت تا دیگر با خاک ما شوخی نکند. سخت است، اما باید این تابوی شکسته را رفو کنیم. برای خونخواهی ضربه نزنیم؛ به قصد خونریزی قتال کنیم. موازنهای در کار نیست. چشم در برابر چشم، موازنهی حزبالله و حماس با صهیونیستهاست. ما آسیب ببینیم، با نابودی جبران میکنیم. دلنگران مردم نباشیم. عوام مردم کیلومترها از خواص سبقت گرفتهاند. خسارت بزرگ، آسیب پدافند نیست؛ کوچک شمردن ایمان و توان مردم است. غفلت از مؤلفههای قدرت ایران است. باید محاسبات را اصلاح کنیم. باید تابوی خاک را بند بزنیم.
✍🏼زهرا محسنیفر
https://eitaa.com/joinchat/963837996C814ca55648
هدایت شده از مرکز هنر و رسانه بارقه
#لوح
📌توهم پیروزی
🖌ایده و اجرا : سید رضا احمدی
🔸️تهیه شده در مرکز هنر و رسانه بارقه
🔹️آبان ماه ۱۴۰۳
@bareghehmedia
هدایت شده از مرکز هنر و رسانه بارقه
#رُقعه
این وعدهی صادق ماست که موشکهایمان عمودی بخوابند و سربازان شما افقی. ابرفراصوتها منظّم ببارند و کروزها شلخته درو کنند. بله عاقبت زمینخواران، زمین خوردن است. گوشی نه، این دستهی بازی دنیاست که بازیچهی دست یهود شده و تیغ تیز رسانه در دست زنگی مست، بدمستی میکند. اما باطلالسّحر مقاومت کار خودش را کرده و با توییتِ برپای فرمانده هم جیک هیچ سربازی درنمیآید. دیگر حنای دروغ رنگ باخته و کلک رسانه نخنما شده. واقعیت این است که جنگ ادراکی هم جلوی به درک رفتن شما را نمیگیرد. آنها که قدرت مقاومت را با سِحر رسانه وارونهنمایی میکنند، همان نوادگان فرعوناند که عصای موسی (ع) را فتوشاپ میخواند و شکاف نیل را گذرگاه فتح میدید! توهّم برتری، در ذات ابلیس آتشنهاد است. اما ارض موعود، ارث بندگان پاکطینت خداست.
🗒نویسنده متن: زهرا محسنیفر
@bareghehmedia
26.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
میگویند امامتِ عاطفه در سرشت زنان است و فضیلت قوام در جوهرهی مردان. از اینرو مردان را قهرمانان جنگ میدانند و زنان را قربانیان آن. واقعیت این است که مرد، امتداد اجتماعی تربیت زن است. جهاد، میدان حضور مردان و عرصهی ظهور زنان است. بذر حماسه را مادران در نهاد پسران میکارند و مردان به پشتوانهی همسران، سلحشور و بیپروا میشوند. مرد، روحیهی مقاومت دارد و زن، روح مقاومت است. مردهای بزرگ گاهی جاویدالاثر میشوند و زنان بزرگ همیشه مفقودالقصهاند. پشت هر مرد شهید، زنی است که شهادت را زندگی کرده است.
🔴فیلم: سخنان همسر شهید جهاندیده در دیدار با رهبر انقلاب
✍🏼#زهرا_محسنی_فر
https://eitaa.com/joinchat/963837996C814ca55648
برنده و بازندهی جنگها را آمار جانباختگان طرفین تعیین نمیکند. نه، ما چون جاهلیت اول دچار تکاثر نمیشویم که سراغ شمارش مقابر برویم. پیروز و شکستخورده را از دل فراوانی ساختمانهای آوار شده و برپاییِ پناهگاههای مستحکم بیرون نمیکشند. فرشتهی مرگ، دربان بهشت شدّاد است و شاهکلید بروج مشیّده را دارد. پیروزی همان لبخند رضایت و اشک شوقی است که بر لب و چشم مردم جنگزدهی از آوارگی برگشته در خیابانهای مملو از ساختمانهای آوار شده مینشیند. و شکست همان ترس و واهمهای است که تا ابد در جان مردم غاصبِ گریخته از شهرکها و شهرها مینشیند. بَرندهی جنگها را گاهی انگشتهای بُریده رقم میزند، نه تیغهای بُرنده.
✍#زهرا_محسنی_فر
https://eitaa.com/joinchat/963837996C814ca55648
🔴در سوریه چه خبر است؟
شهرهای شام مثل دومینو با فوتی فرو میریزند و فتح میشوند. در مقابلِ کشورگشایی تفالههای داعش، ارتش سوریه و روسیه و عراق، هم هستند و هم نیستند. انگار نه انگار حاج قاسم همین چند سال پیش با آن همه زحمت و خون دل، شام را از دهان آدمخواران تکفیری بیرون کشید. نکند جبهه مقاومت دارد زمین میدهد تا زمان بخرد؟! راستی وسط این شلم شوربا ایران کجاست؟ دقیقاً کجاست؟!
تروریستها با هوش مصنوعی در سوریه میجنگند و سمفونی پیروزی سر دادهاند، اما بچهباهوشهای صدا و سیما در جنگ رسانهای فالش میزنند. خواص، سکوت کرده و عوام در درک تحولات شام، هاج و واج مانده و رها شدهاند. اطلاعات و تحلیلها بی سر و ته و متناقضاند. جنایات اسرائیل در رسانه به حاشیه رفته و وعدهی صادق ۳، به بایگانی. عطش انتقام فروکش کرده و انگار نه خانی آمده و نه خانی رفته!
اوضاع #سوریه پیچیده است، بله. اما باید برای افکار عمومی روشن شود که قصه چیست. ذهنهای یله را دشمن مصادره میکند. کسی باید توضیح دهد که داستان چیست؟ آیا سوریه اهمیت استراتژیکش را برای جبهه مقاومت از دست داده؟! نظام سیاسی سوریه دچار فروپاشی شده؟ بشار اسد قید ایران را زده؟ سیاسیونِ ایران از سایهی جنگ فراریاند؟ پای یک معامله مخفیانه در کار است؟ ایران برای تروریستها دام پهن کرده و باید منتظر سورپرایز باشیم؟ روسیه نگران اوکراین است و صدِ خود را در سوریه نمیگذارد؟ در سوریه چه خبر است؟ کسی میداند؟!
✍#زهرا_محسنی_فر
https://eitaa.com/joinchat/963837996C814ca55648
لفظ قلم | زهرا محسنیفر
🔴شام، لقمهی گلوگیر جهانخواران
غفلت از باریکهی اُحد، نزدیک بود شاهرگ اسلام را بزند. حمزهی جگردار، بیجگر شد و حیدر کرّار غرق در جراحات مکرّر. جبههی حق به مویی بند بود و اردوگاه باطل به انتقام بدر، خرسند. نهیب وحی امّا کاریتر از زخم شمشیر بود: «[خودتان را جمع کنید، ای جماعت نالان!] زخم، قاعدهی رزم است. دیروز زدید و امروز خوردید. بدر و اُحد را ما زیر و زبر میکنیم و روزگارگردان ایام فتح و فاتحه ماییم. بگذار مشرکان در عِدّه و عُدّه غُلو کنند؛ عُلو از آنِ مؤمنان وهنگریزِ حُزنپرهیز است».
جنگ مغلوبه شده بود و جراحت عمیق بود. کلام وحی، اما به غایت دقیق بود: «رنج میکشید؟ آنها هم میکشند. درد دارید؟ آنها هم دردمندند. اما شما مؤمنین را چیزی دادهام که مشرکین از آن بیبهرهاند. من امید شمایم؛ آن جماعت اما به امید که هستند؟! از استقامت کراهت دارید؟ شما زخمخوردهها باید دشمن را تعقیب کنید؛ بله همین شما که جراحت دارید.»
تاریخ روی دور تکرار است. حوادث نو به نو میشوند، اما الگوی زوال و فلاح ملتها لایتغیر است. غفلت از تنگهها، تنگناها میآورد. سستی، خورهی باور است و ترس، موریانهی اراده. رستگار نشد قومی که در سرزمین خود با دشمن رو در رو شد. آنکه به وقت یاری حق خوابید، با لگد دشمن بیدار شد. تزویر، امان میدهد تا مقاومت را بشکند؛ چون غلبه کند، گردن میشکند. قومی که از اسلحه و امتعه غفلت کند، هجوم یکبارهی دشمن را به جان میخرد.
برای یکپارچگیاش چه خون جگرها خورد عزیز ما اما، سوریه امروز جگر زلیخا شده. بله شام با آن بزرگی، یک لقمهی چپ جهانخواران شده. کفتارهای تکفیری به پشتوانهی کفار صهیونیستی هر کدام تکهای از آن را به دندان گرفتهاند. با بمباران اسرائیل و امریکا نه، سوریه وقتی خلع سلاح شد که اسلحه بر زمین گذاشت. وقتی گرفتار جنگ شد، که پرچم صلح و دستان تسلیم را بالا برد. گولانی و جولانی امروز در سوریه جولان میدهند و هیهات که تحریرالشام بخواهد جولان را آزاد کند.
فرمود خاورمیانه (از صنعا تا یافا و از الانبار تا بیروت)، انبار باروت است. فرمود این جنگ وجودی برای ما و آنها داستان مرگ و زندگی است. فرمود عقبنشینی غیرتاکتیکی غضب الهی را به دنبال دارد. فرمود برایتان نقشه کشیدهاند و باید نقشبرآبشان کنید. فرمود به لبخند گرگهای درّنده و وعدهی گاوهای شیرده اعتماد نکنید. گفت و نشنیده گرفتند. عبرت نگرفتند و مایهی عبرت شدند. تاریخ نخواندند و به تاریخ پیوستند.
#سوریه امروز سرزمین سوخته است، اما باید از خاکستر خویش برخیزد. سجده به زخمها کمرش را شکسته، اما باید کمر راست کند. معجزهی مردمیسازی مقاومت به پشتوانهی الهی، برای ملت مرده، «يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ» و برای سرزمین سوخته، «يُحْيِي الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا» است. مردم ضاحیه گواهند که اگر شهادت برای اهل دمشق سعادت شد، میهنشان را پس میگیرند و دشمنشان را پس میزنند. مردم صنعا میدانند که با دست خالی و پای برهنه هم میتوان شاخِ شاخبازان عالم را شکست. تحریرالشام نه، تقدیمالشام کجا سوریهی آزاد میسازد؟! آزادی در پس استقلال میآید و این شبابالمقاومه است که سوریه را آزاد خواهد کرد.
منتشر شده در روزنامه وطن امروز/ ۲۴ آذرماه ۱۴۰۳
http://vatanemrooz.ir/newspaper/page/4204/1/296048/0
✍#زهرا_محسنی_فر
https://eitaa.com/joinchat/963837996C814ca55648
لفظ قلم | زهرا محسنیفر
روح الروح
عاطفهاش میجنبید و دلش غنج میرفت. شیرینزبانی دخترک، روان مرد بزرگ را به بازی گرفته بود. پیرمرد در سویدای دلش، حسی غریب را تجربه میکرد. نوه، انگار سطح عمیقتری از جانش را درگیر میکرد. جایی که کُنه محبت فرزند هم به آن نمیرسید. و آنجا همانجاست که قریحه و ذوق میجوشد و غلیان میکند. شیخ نبهان شاعر نبود، اما باید تعبیری شاعرانه خلق میکرد. چیزی که حق احساسش را ادا میکرد. واژهای که میتوانست بغض سنگین گلویش را کنار بزند و بیرون بریزد.
ریم، نور دیدگان ابوضیاء بود. شیرینی این سه بهار زندگانی ریم، تلخی یک عمر آوارگی را از کامش میبرد. پیرمرد تا چشم باز کرده بود، اردوگاه و شهرک و کمپ آوارگان دیده بود. انگار کام کودکان غزه را با باروت برمیدارند و ناف آنها را در جنگ میبرند. صدای غرّش طیاره و مهیب انفجار بمب، به دنیا آمدنشان را خوشآمد میگوید. کودکان، یکی در میان بیبابا میشوند و اگر عمرشان به دنیا باشد و بزرگ شوند، یکی در میان بیدست و پا میشوند. زندگی، اینجا یکی در میان است!
ابوضیاء اینطور بزرگ شده بود و حالا یکی در میانهی دستهایش بود که دستان سرد و چشمان بستهای داشت. آسمان، چیزی شبیه این تصویر را جایی در دل تاریخ دیده بود. همانجا که زمین سرد خجالت میکشید دهان باز کند. پدری ابرو در هم کشیده و چهره کبود کرده و قنداقهی دختری را به دست گرفته و در دو راهی مانده بود. آیا سرافکنده ایام بگذراند یا نورسیده در دل خاک بگذارد؟ انقلاب اسلام، جاهلیت اولی را زدود و ارزشها را دگرگون کرد. اما جاهلیت مدرن، صنعت زندهبهگور کردن را ابداع کرد و روی جاهلیت اول را سفید کرد.
حالا شیخ نبهان زیر آسمان خدا داشت به خاک غبطه میخورد و زیر لب زمزمه میکرد که ریم سه بهار در آغوش من بود و الیالابدِ روزگار در آغوش تو جا خوش میکند، بیانصاف! و سعی میکرد با خودش این معادلهی سخت را حل کند و در خودش این معاملهی روزگار را هضم کند. به خاکی رشک میبرد که برای وطن ماندنش جنگیده بود و برایش تا مرز جان دادن رفته بود. و حالا باید جان خود را به خاک میداد. برایش عجیب بود که زنده است و جان میدهد. خودش داشت خودش را دفن میکرد.
ابوضیاء چشمان ریم را با دستان لرزانش باز کرد و آنها را برای آخرین بار بوسید. دخترک معصومانه نگاهش کرد. پیرمرد دنبال واژه میگشت؛ مثل شاعری که قافیه را باخته. باید چیزی گوشنواز میگفت. آخرین نغمهی دنیا را باید در گوش بچه میخواند. باید خیالش را راحت میکرد که کسی اینجا انتظار میکشد تا دوباره او را ببیند. کسی از جنس خودش. خودِ خودش. ابوضیاء واژه را خلق کرد. معنا آفریده شد: «روح الروح». جانِ جانان!
شیخ خالد نبهان معروف به ابوضیاء، پیرمرد اهل غزه دو بار جان داد. یک بار وقتی که ریم را از آغوش خودش به آغوش کفن سپرد و به دنیای بعد از او خندید. بار دیگر همین دیروز بود که در اردوگاه نصیرات غزه، غرّش طیارهها و مهیب انفجار بمبها، پیرمرد را تا سرای شهادت بدرقه کرد. ریم حالا بار دیگر در آغوش پدربزرگ است و این قصهی پرغصهی هزاران ریم و ابوضیاء فلسطینی است که یکی در میان زندگی میکنند و شهید میشوند. و به روح ریم که روح مقاومت است، قسم که انقلاب اسلام، یک بار دیگر جاهلیت را خواهد زدود و ارزشها را دگرگون خواهد کرد.
منتشر شده در روزنامه وطن امروز/ ۲۷ آذرماه ۱۴۰۳
http://vatanemrooz.ir/newspaper/page/4207/1/296165/0
✍زهرا محسنیفر
https://eitaa.com/joinchat/963837996C814ca55648