طیالارض #سلیمانی
دنیا وادی مورچگان است و جنود سلیمان را با خوابگاه موران کاری نیست. کلونی بههمتنیدهی خاکیان، گذرگاه لشکر افلاکیان است. سردار سپاه اما «منطقالنمل» میداند و به نجوای ما از مور کمتران هم التفات دارد.
شیشهی عمر آن سرو روان، تاب آه ما پرورشیافتگان گلخانهی دنیا را نداشت. عرق شرم هنوز بر پیشانی فرودگاه بغداد نشسته است که چرا در طیالارض سلیمانی، برج مراقبتش سربههوا بوده تا ملک سلیمان- از بحر تا نهر- یکپارچه غرق ماتم شود. ولی در سردخانهی دنیا، قاسم هنوز زنده است و آتش درونش از هرم نفسهای مجاهدان راه قدس، زبانه میکشد...
در شام سرد شهادت قاسمبنالحسن، مه غلیظ ماتم بر دلهامان نشست و اشک حسرت بر گونههامان سرازیر شد. اما قسم به تنفس صبح انتقام که حرارت خورشید عدالت، دود از جمجمهی مجسمهی آزادی بلند میکند تا شبنم اشک لالهها از گونهی زمین بخار شود. کجاست آصف صاحبنفسی که به زمزمهی اسم اعظم، بساط ما دنیانشینان را به طرفئالعینی به پیشگاه سلیمانی ببرد تا از لذت تماشای مقام «عند ربهم یرزقون» پا از لجهی دنیا برکشیم؟ کجاست هدهد خوشخبری که در هیاهوی جیکجیک مستانهی آن کاکلطلا، ناگهان بشارت آورد که قمارباز به عذابی شدید گرفتار شده و دیگر جیکش درنمیآید؟
دنیا زندان مؤمن است و سرباز راه خدا با قفس تن میجنگد. شهادت، آزادگی میآورد تا مبارزان رسته از بند تن، با وسعت روح بجنگند. دست قاسم، زمین نینوا را در آن شام آخر لمس کرد تا برای ورود به میدان مبارزهی بعد از شهادت، از «قاصم الجبارین» رخصت بگیرد و فاتحهی «شیطان بزرگ» را بخواند...
بلند شو مرد! بلندشو و ببین که شاهنشین چشمهامان از آتش اشتیاقت همه بخاراست و برای تو که امیر سفرکردهی این سامانی، «بوی جوی مولیان آید همی» میخوانیم و برای بیسروسامانی خودمان «فاتحه مع الصلوات»! از اشک ما یتیمانت، عرش خدا میلرزد و مگر عرش خدا همین دلهای نازک یتیمان شهدای مدافع حرم نیست که شبهای جمعهی همهی تاریخ، چشم به ساعت انتقام دوختهاند؟ اما فدای سرت این اشکها؛ قدم بر خیال ما بگذار و خیال کن که رود آموی، پرنیان شده است. بلند شو خانهات آباد؛ بلند شو ای انار سرخ رسیدهای که در آن شب یلدای بیصبح، صد دانهیاقوت را روی سنگفرش خیابانهای دلمان پاشیدی تا بعد از تو هیچ کس رو به دوربین خوشیهای زندگی نگوید سییییب!
هزار نامه نوشتیم برایت و هزار راه گشتیم سراغت. ما راه نمیدانیم؛ تو نامه نمیخوانی؟ بلند شو مرد! بلند شو ای شور شیرین این دنیای تلخ! برای ما مسلمانشدههای آن لبخند آسمانیات، دیری است که پیامی نفرستادهای. بلند شو و یکبار دیگر، برای ما که در کیش مهر تو هستیم و مات محبتت، بنویس: انه من سلیمان و انه بسم الله الرحمن الرحیم...
منتشر شده در روزنامه مجازی حقدیلی
http://haghdaily.ir/#
✍#زهرا_محسنی_فر
@lafzeghalam