🔴در سوریه چه خبر است؟
شهرهای شام مثل دومینو با فوتی فرو میریزند و فتح میشوند. در مقابلِ کشورگشایی تفالههای داعش، ارتش سوریه و روسیه و عراق، هم هستند و هم نیستند. انگار نه انگار حاج قاسم همین چند سال پیش با آن همه زحمت و خون دل، شام را از دهان آدمخواران تکفیری بیرون کشید. نکند جبهه مقاومت دارد زمین میدهد تا زمان بخرد؟! راستی وسط این شلم شوربا ایران کجاست؟ دقیقاً کجاست؟!
تروریستها با هوش مصنوعی در سوریه میجنگند و سمفونی پیروزی سر دادهاند، اما بچهباهوشهای صدا و سیما در جنگ رسانهای فالش میزنند. خواص، سکوت کرده و عوام در درک تحولات شام، هاج و واج مانده و رها شدهاند. اطلاعات و تحلیلها بی سر و ته و متناقضاند. جنایات اسرائیل در رسانه به حاشیه رفته و وعدهی صادق ۳، به بایگانی. عطش انتقام فروکش کرده و انگار نه خانی آمده و نه خانی رفته!
اوضاع #سوریه پیچیده است، بله. اما باید برای افکار عمومی روشن شود که قصه چیست. ذهنهای یله را دشمن مصادره میکند. کسی باید توضیح دهد که داستان چیست؟ آیا سوریه اهمیت استراتژیکش را برای جبهه مقاومت از دست داده؟! نظام سیاسی سوریه دچار فروپاشی شده؟ بشار اسد قید ایران را زده؟ سیاسیونِ ایران از سایهی جنگ فراریاند؟ پای یک معامله مخفیانه در کار است؟ ایران برای تروریستها دام پهن کرده و باید منتظر سورپرایز باشیم؟ روسیه نگران اوکراین است و صدِ خود را در سوریه نمیگذارد؟ در سوریه چه خبر است؟ کسی میداند؟!
✍#زهرا_محسنی_فر
https://eitaa.com/joinchat/963837996C814ca55648
لفظ قلم | زهرا محسنیفر
🔴شام، لقمهی گلوگیر جهانخواران
غفلت از باریکهی اُحد، نزدیک بود شاهرگ اسلام را بزند. حمزهی جگردار، بیجگر شد و حیدر کرّار غرق در جراحات مکرّر. جبههی حق به مویی بند بود و اردوگاه باطل به انتقام بدر، خرسند. نهیب وحی امّا کاریتر از زخم شمشیر بود: «[خودتان را جمع کنید، ای جماعت نالان!] زخم، قاعدهی رزم است. دیروز زدید و امروز خوردید. بدر و اُحد را ما زیر و زبر میکنیم و روزگارگردان ایام فتح و فاتحه ماییم. بگذار مشرکان در عِدّه و عُدّه غُلو کنند؛ عُلو از آنِ مؤمنان وهنگریزِ حُزنپرهیز است».
جنگ مغلوبه شده بود و جراحت عمیق بود. کلام وحی، اما به غایت دقیق بود: «رنج میکشید؟ آنها هم میکشند. درد دارید؟ آنها هم دردمندند. اما شما مؤمنین را چیزی دادهام که مشرکین از آن بیبهرهاند. من امید شمایم؛ آن جماعت اما به امید که هستند؟! از استقامت کراهت دارید؟ شما زخمخوردهها باید دشمن را تعقیب کنید؛ بله همین شما که جراحت دارید.»
تاریخ روی دور تکرار است. حوادث نو به نو میشوند، اما الگوی زوال و فلاح ملتها لایتغیر است. غفلت از تنگهها، تنگناها میآورد. سستی، خورهی باور است و ترس، موریانهی اراده. رستگار نشد قومی که در سرزمین خود با دشمن رو در رو شد. آنکه به وقت یاری حق خوابید، با لگد دشمن بیدار شد. تزویر، امان میدهد تا مقاومت را بشکند؛ چون غلبه کند، گردن میشکند. قومی که از اسلحه و امتعه غفلت کند، هجوم یکبارهی دشمن را به جان میخرد.
برای یکپارچگیاش چه خون جگرها خورد عزیز ما اما، سوریه امروز جگر زلیخا شده. بله شام با آن بزرگی، یک لقمهی چپ جهانخواران شده. کفتارهای تکفیری به پشتوانهی کفار صهیونیستی هر کدام تکهای از آن را به دندان گرفتهاند. با بمباران اسرائیل و امریکا نه، سوریه وقتی خلع سلاح شد که اسلحه بر زمین گذاشت. وقتی گرفتار جنگ شد، که پرچم صلح و دستان تسلیم را بالا برد. گولانی و جولانی امروز در سوریه جولان میدهند و هیهات که تحریرالشام بخواهد جولان را آزاد کند.
فرمود خاورمیانه (از صنعا تا یافا و از الانبار تا بیروت)، انبار باروت است. فرمود این جنگ وجودی برای ما و آنها داستان مرگ و زندگی است. فرمود عقبنشینی غیرتاکتیکی غضب الهی را به دنبال دارد. فرمود برایتان نقشه کشیدهاند و باید نقشبرآبشان کنید. فرمود به لبخند گرگهای درّنده و وعدهی گاوهای شیرده اعتماد نکنید. گفت و نشنیده گرفتند. عبرت نگرفتند و مایهی عبرت شدند. تاریخ نخواندند و به تاریخ پیوستند.
#سوریه امروز سرزمین سوخته است، اما باید از خاکستر خویش برخیزد. سجده به زخمها کمرش را شکسته، اما باید کمر راست کند. معجزهی مردمیسازی مقاومت به پشتوانهی الهی، برای ملت مرده، «يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ» و برای سرزمین سوخته، «يُحْيِي الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا» است. مردم ضاحیه گواهند که اگر شهادت برای اهل دمشق سعادت شد، میهنشان را پس میگیرند و دشمنشان را پس میزنند. مردم صنعا میدانند که با دست خالی و پای برهنه هم میتوان شاخِ شاخبازان عالم را شکست. تحریرالشام نه، تقدیمالشام کجا سوریهی آزاد میسازد؟! آزادی در پس استقلال میآید و این شبابالمقاومه است که سوریه را آزاد خواهد کرد.
منتشر شده در روزنامه وطن امروز/ ۲۴ آذرماه ۱۴۰۳
http://vatanemrooz.ir/newspaper/page/4204/1/296048/0
✍#زهرا_محسنی_فر
https://eitaa.com/joinchat/963837996C814ca55648
لفظ قلم | زهرا محسنیفر
روح الروح
عاطفهاش میجنبید و دلش غنج میرفت. شیرینزبانی دخترک، روان مرد بزرگ را به بازی گرفته بود. پیرمرد در سویدای دلش، حسی غریب را تجربه میکرد. نوه، انگار سطح عمیقتری از جانش را درگیر میکرد. جایی که کُنه محبت فرزند هم به آن نمیرسید. و آنجا همانجاست که قریحه و ذوق میجوشد و غلیان میکند. شیخ نبهان شاعر نبود، اما باید تعبیری شاعرانه خلق میکرد. چیزی که حق احساسش را ادا میکرد. واژهای که میتوانست بغض سنگین گلویش را کنار بزند و بیرون بریزد.
ریم، نور دیدگان ابوضیاء بود. شیرینی این سه بهار زندگانی ریم، تلخی یک عمر آوارگی را از کامش میبرد. پیرمرد تا چشم باز کرده بود، اردوگاه و شهرک و کمپ آوارگان دیده بود. انگار کام کودکان غزه را با باروت برمیدارند و ناف آنها را در جنگ میبرند. صدای غرّش طیاره و مهیب انفجار بمب، به دنیا آمدنشان را خوشآمد میگوید. کودکان، یکی در میان بیبابا میشوند و اگر عمرشان به دنیا باشد و بزرگ شوند، یکی در میان بیدست و پا میشوند. زندگی، اینجا یکی در میان است!
ابوضیاء اینطور بزرگ شده بود و حالا یکی در میانهی دستهایش بود که دستان سرد و چشمان بستهای داشت. آسمان، چیزی شبیه این تصویر را جایی در دل تاریخ دیده بود. همانجا که زمین سرد خجالت میکشید دهان باز کند. پدری ابرو در هم کشیده و چهره کبود کرده و قنداقهی دختری را به دست گرفته و در دو راهی مانده بود. آیا سرافکنده ایام بگذراند یا نورسیده در دل خاک بگذارد؟ انقلاب اسلام، جاهلیت اولی را زدود و ارزشها را دگرگون کرد. اما جاهلیت مدرن، صنعت زندهبهگور کردن را ابداع کرد و روی جاهلیت اول را سفید کرد.
حالا شیخ نبهان زیر آسمان خدا داشت به خاک غبطه میخورد و زیر لب زمزمه میکرد که ریم سه بهار در آغوش من بود و الیالابدِ روزگار در آغوش تو جا خوش میکند، بیانصاف! و سعی میکرد با خودش این معادلهی سخت را حل کند و در خودش این معاملهی روزگار را هضم کند. به خاکی رشک میبرد که برای وطن ماندنش جنگیده بود و برایش تا مرز جان دادن رفته بود. و حالا باید جان خود را به خاک میداد. برایش عجیب بود که زنده است و جان میدهد. خودش داشت خودش را دفن میکرد.
ابوضیاء چشمان ریم را با دستان لرزانش باز کرد و آنها را برای آخرین بار بوسید. دخترک معصومانه نگاهش کرد. پیرمرد دنبال واژه میگشت؛ مثل شاعری که قافیه را باخته. باید چیزی گوشنواز میگفت. آخرین نغمهی دنیا را باید در گوش بچه میخواند. باید خیالش را راحت میکرد که کسی اینجا انتظار میکشد تا دوباره او را ببیند. کسی از جنس خودش. خودِ خودش. ابوضیاء واژه را خلق کرد. معنا آفریده شد: «روح الروح». جانِ جانان!
شیخ خالد نبهان معروف به ابوضیاء، پیرمرد اهل غزه دو بار جان داد. یک بار وقتی که ریم را از آغوش خودش به آغوش کفن سپرد و به دنیای بعد از او خندید. بار دیگر همین دیروز بود که در اردوگاه نصیرات غزه، غرّش طیارهها و مهیب انفجار بمبها، پیرمرد را تا سرای شهادت بدرقه کرد. ریم حالا بار دیگر در آغوش پدربزرگ است و این قصهی پرغصهی هزاران ریم و ابوضیاء فلسطینی است که یکی در میان زندگی میکنند و شهید میشوند. و به روح ریم که روح مقاومت است، قسم که انقلاب اسلام، یک بار دیگر جاهلیت را خواهد زدود و ارزشها را دگرگون خواهد کرد.
منتشر شده در روزنامه وطن امروز/ ۲۷ آذرماه ۱۴۰۳
http://vatanemrooz.ir/newspaper/page/4207/1/296165/0
✍زهرا محسنیفر
https://eitaa.com/joinchat/963837996C814ca55648
▫️از بیتاللّاتها تا بیتاللّه
جاهلیت، سایهی سهمگین خود را بر جزیرةالعرب گسترانده بود. مکّه زیر سایهی خنّاس بود و برای قریش، هُبَل الهالنّاس بود. مشرکین، بتان زرین را خدای جهانآفرین پنداشته و گرد بیتاللّاتها میگشتند. کعبه، مطاف ابراهیم خلیلالرحمن، مرکز ثقل خداگریزان عالم شده بود. مسجدالحرام، اگرچه برای موحّدان حنیفآیین حرمت داشت، اما غاصبان بیتالله، کاسبان سیم و زر بودند و حرم را به بتآرایی میآلودند.
در آسمان تیره و بیستارهی جاهلیت، اما محمّدِ جوان، چون قرص ماه میدرخشید. مغناطیس محبت او دلهای آهنین مکّیان را برّادهوار ربوده و آوازهی جوانمردیاش به گوش همهی قبایل قریش رسیده بود. برای یتیمبچهی بزرگ شدهی قریش، صفت «امین» همان فضل بزرگی بود که اعداءالله به آن شهادت میدادند. قوّهی عاقلهی محمّد امین وقتی غائلهی نصب حجرالاسود بر رکن حجری کعبه را به سرانگشت تدبیر حل نمود، محبّتش در دل سنگ همهی طوایف مکّه رسوخ کرد. حتی قبل از نزول قرآن، وجود نازنین زادهی عامالفیل، «لإیلاف قریش» بود ...
جامهی مزّمّل چون بر قامت محمد (ص) پیچیده شد، رسولالله (ص) از پیلهی حراء بیرون آمد. جبرئیل امین، پیک وحی، از ملکوت آسمانها آمده بود تا «امین» را «رحمة للعالمین» کند. پیغمبر آخرالزمان «لااله الا اللّه» را که فریاد زد، نظام طبقاتی حاکم بر حجاز همچون کنگرههای طاق کسری فرو ریخت. آنچه پیامبر خدا آورده بود، طغیان علیه دنیای جاهلیت بود. مرفّهین خیلی زود قد علم کردند و مشرکین در مقابل او کوتاه نیامدند. آقابالاسران، ترازوی عدالت را در دستان خاتم رسالت همچون شمشیر جهاد میدیدند و بردهزادگان، رسالت اجتماعیاش را نفی اربابیت میدانستند.
تا خارج از مناسبات قدرت بود، نزد مکّیان امین بود و جاذبه داشت. داستان بعثت، اما ماجرای حکومت توحیدی را به دنبال داشت و راهزنان بلدالامین آن را بر نمیتافتند. غزوهها، همان جنگ فقر و غنا بودند که با اسم رمز «لااله الّا اللّه»، بیطبقگی را در دل تاریخ فریاد میزدند. توحید حنفی تا رسیدن به توحید محمدی (ص) یک بعثت کم داشت که «لا اله الّا» را به ابتدای «اللّه» اضافه کند. حکومت نبوی، ریشهی استعلای زبردستان و استضعاف فرودستان را یکجا میزد تا نقشهراه جامعهی توحیدی را برای امّت پیامبر آخرالزمان تا روز قیامت ترسیم کند.
امروز رستگاری دنیای اسلام به بازفهمی حقیقت بعثت است. زره توحید، جبهه مقاومت را رویینتن میکند و شراکت شیخنشینان شکمباره با اعداءالله مکّاره، پاشنهی آشیل یکپارچگی امت واحده میشود. نفی سلطه غیرالله از خاکستر غزّه، الماس حماس میرویاند و در برهوت پیرامون صعده، امپراتور دریا میپروراند. ینگهدنیا بیتاللّات است و قبله اول در اشغال بتان آخرالزمان. تنها طاغیان علیه جاهلیت مدرن میتوانند ریشه استعمار یاغیان کفر و استحمار باغیان دین را یکجا بزنند. باید پیامبرکردار رضایت ربّالعظیم را بر خوشداشت شیطان بزرگ، مقدم داشت. باید از هُبلها اجتناب کرد. باید به بعثت پناه آورد.
منتشر شده در روزنامه وطن امروز/ ۸ بهمن ماه ۱۴۰۳
http://vatanemrooz.ir/newspaper/page/4241/1/298367/0
✍#زهرا_محسنی_فر
https://eitaa.com/joinchat/963837996C814ca55648
چگونه سی سال رنگ آفتاب به خود ندیدی، اما روشنی چشم مقاومت بودی؟ بگو ای شجاعدل که چگونه در کوران حوادث و جنگها، از مزارع شبعا و حرب تموز تا طوفان الاقصی و وعدهی صادق، گرانیگاه و قوت قلب رجال الله فیالمیدان بودی؟ در غرب آسیا، آنجا که کوتولههای شیخنشین قربة الیالطاغوت، گاو شیرده کدخدا شدند و با سگ هار آن عادیسازی روابط را پیشه کرده و غیرت را قورت داده و مسلمانی را قی کردهاند، تو ای بلندمرتبه! چه باشکوه بر کرسی رهبری آزادیخواهان و مردصفتان تکیه زدی و شرافت عربی را با ملاحت نبوی و فصاحت علوی به هم آمیختی و یگانهی روزگار شدی...
#إنا_علی_العهد
✍ زهرا محسنیفر
https://eitaa.com/joinchat/963837996C814ca55648
5.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نصرالله، شناسنامه لبنان است و سرزمین مقاومت از او شخصیت گرفته. محبوبیتش مرزهای قومیت و مذهب و ملیت را درنوردیده و سیدالمقاومه بر تارک تاریخ لبنان نشسته. امضای شرافتش پای عهدنامه شهادتش میدرخشد. قهرمان ملی مردمان نجیب خطهی عالمان بزرگ جبل عامل است...
#إنا_علی_العهد
✍ زهرا محسنیفر
https://eitaa.com/joinchat/963837996C814ca55648
🔴نامیرا (قسمت اول)
غبار غم، از سر و روی مدینه میبارید. رحلت رحمة للعالمین در باور قاطبه مسلمین نمیگنجید. آنکه تار عنکبوتی و آشیانه کبوتری جانپناهش شده بود، چگونه در پناه خدا جان داده بود؟! وقتی عیسی روح الله، زنده و پاینده تا کنگره آسمان چهارم عروج کرده، چگونه خواجه معراج، محمّد حبیب الله (ص) بدرود حیات گفته؟! پیامبرِ مزّمّل، رختِ کالبد را از قامت روح درآورده و جسم بیجانش در پیشگاه همگان بود، اما مکتبنشناسان، اسلام را به حیات پیامبر وابسته میدیدند، نه به صراط او. کوتهنظران را کجا این بصیرت بود که از شخص محمد (ص) به شخصیت طریقت برسند؟! چه میفهمیدند که شناسنامه اسلام منقضی نمیشود؟!
فرشته وحی بیست سال پیش از فرشته مرگ این روزها را دیده و نشانهگذاری کرده بود. حافظهی تاریخی بیش از محفوظات قرآنی به کار مسلمین میآمد، اما انگار شیطان گرد نسیان بر حوادث دوران پاشیده بود و جز مؤمنان کسی آن روز را به خاطر نمیآورد. همان روز که صدای چکاچاک شمشیرها با نالهی زخمیها درآمیخته و در دامنه اُحد میپیچید و چیزی نمانده بود تا به غفلت مسلمین، طومار اسلام در هم پیچیده شود. دندان و لب پیامبر (ص)، شکست و شکافت و کمر لشکر مدینه از هم گسست. شایعه قتل رهبر امت، تیر خلاصی بود که از حلقوم جنود شیطان بیرون آمد و بر قلب سستعنصران نشست...
✍زهرا محسنیفر
https://eitaa.com/joinchat/963837996C814ca55648
لفظ قلم | زهرا محسنیفر
🔴نامیرا (قسمت اول) غبار غم، از سر و روی مدینه میبارید. رحلت رحمة للعالمین در باور قاطبه مسلمین نمی
نامیرا (قسمت دوم)
پایان محمد (ص)، پایان اسلام نبود، اما ابوسفیانها چون سراب به آن دل بستند و مسلماننماها از هول آن گریختند. کلام وحی، چون شلاق بر تن تنگهگریزان نشست: «و محمد (ص) جز فرستادهاى نیست كه پيش از او [هم] پيامبرانى [آمده و] رفتهاند. آيا اگر او بميرد يا كشته شود، از عقيده خود برمىگرديد؟»
شایعه جعلی شهادت و خبر قطعی رحلت به فاصله دو دهه در مدینه پیچید، اما برخی در آزمون انکار اولی و باور دومی مردود شدند. اگر یادواره آیات اُحد نبود، عدهای خلود نبی را در دنیا، لازمهی خاتمیت رسالت و امتداد شریعت میدانستند. وقتی به جبر آیات و مشاهده بینات بر وفات پیمبر اتفاق نظر شد، اختلاف نظرها تازه شروع شد. دیدگان پرتردید امّت ذوقبلتین، در تشخیص سره و ناسره دودو میزد و دلهای هرزهگرد در تمییز حق و باطل، دَوَران میکرد. سوره توحید، در پس «تبّت یدا» آمده بود تا بولهبها و حمّالة الحطبها جای خود را به ابنابیطالبها و خیرالنّساها بدهند، اما موریانهی تفرقه، شروع به جویدن حبل الله کرد و مسلمین را دوباره به لبه گودال آتش کشاند.
هر چه بود، جهان چرخید و قرنها گذشت و دفتر روزگار ورق خورد تا اسلام به عصر مقاومت رسید. سیّدی از سلالهی نبوی، از دل تاریخ سر برآورد تا در میانه جنگ حق و باطل، پرچم مقاومت را بلند کند و نهضت خمینی (ره) و شعاع ولایت خامنهای را امتداد دهد. سیّد المقاومه، وارث ملاحت مصطفوی و بلاغت علوی و درایت حسنی و شجاعت حسینی بود. کوهی بود که به برکت تفکر مقاومت، هیچگاه پشت باریکهی غزه را خالی نکرد، تا در شمار تنگهگریزان نباشد. سید حسن، سنگری بود که با بمب سنگرشکن به مصافش آمدند.
امروز عزت و اقتدار از سر و روی لبنان میبارد. آمیزهای از شور و حرکت و بهت و ماتم در خیابانهای بیروت دیده میشود. شهادت نصرالله، در باور قاطبهی مردم نمیگنجد. آنکه هیمنه و هیبت صهیون را چون تار عنکبوتی سست و بیبنیاد کرد، چگونه ممکن بود در جانپناهی عمیق جان بدهد؟! شهادت، تقدیر حتمی او بود اما سنگینی سوگ، گاهی بدیهیات را از دایره باورپذیری خارج میکند. کودککشان، حزب الله را به حیات نصرالله وابسته میدیدند، نه به صراط او، غافل از آنکه بصیرت امت از شخص سید حسن به شخصیت مقاومت رسیده است. کودکانی که در خرابههای غزه قرآن میخوانند، محفوظات آیات الهی را ضمیمهی حافظهی تاریخی میکنند. تشییع میلیونی نصرالله نشان میدهد که شیطان بزرگ را یارای آن نیست که گرد نسیان را بر حادثه بزرگ دوران بپاشد. مظلومان عالم هرگز آن روز تاریخی را از خاطر نمیبرند.
نصرالله، شناسنامه لبنان است و سرزمین مقاومت از او شخصیت گرفته. محبوبیتش مرزهای قومیت و مذهب و ملیت را درنوردیده و سیدالمقاومه بر تارک تاریخ لبنان نشسته. امضای شرافتش پای عهدنامه شهادتش میدرخشد. قهرمان ملی مردمان نجیب خطهی عالمان بزرگ جبل عامل است.
بگذار بوقهای شایعه از حلقوم رسانههای شیطان بیرون بیایند؛ تنها احمقها پایان نصرالله را پایان حزب الله میدانند. و این حماقت تاریخی اهل باطل است که سران اهل حق را حذف فیزیکی میکند. خیابانهای بیروت شاهدند که سنگ، آینه را هزار آینه کرده و ققنوس از خاکستر خویش تکثیر شده. مرد و زن، کوچک و بزرگ و مسلمان و مسیحی به لبهی گودال شهادت میروند تا به عروة الوثقای مقاومت چنگ بزنند. دیدگان مصمم امت، به قبلهی اول دوخته شده و اتفاق نظرها بر مسألهی فلسطین تازه شروع شده. بلی این بلوغ نهضت رسول الله (ص) است که پیروان آخرالزمانی مکتب اسلام رقم زدهاند. استیلا، از آنِ حزبالله است و نصرالله، همین نزدیکیهاست...
منتشر شده در روزنامه وطن امروز
۶ اسفندماه ۱۴۰۳
https://vatanemrooz.ir/001gaN
✍ زهرا محسنیفر
https://eitaa.com/joinchat/963837996C814ca55648