eitaa logo
سرزمین بالن ها
82 دنبال‌کننده
248 عکس
34 ویدیو
2 فایل
بزرگترین خانه بازی کودکان استان قم پیش دبستانی و مهد کودک نشانی: قم، بلوار ۱۵ خرداد،کوچه ۵۶ حسینیه‌ حضرت زینب تلفن: 02537200668 09026200668 ارتباط با ما: @Land_balloons اینستگرام: Instagram.com/Land_of_Balloons ایتا: Eitaa.com/Land_of_Balloons
مشاهده در ایتا
دانلود
داستان: ماجرای پیچ‌ در پیچ در سرزمین آینه‌ها ✨🪞 یکی بود یکی نبود. در یک جنگل اسرارآمیز 🌳🦉، پسری به نام آرش و دختری به نام نازنین زندگی می‌کردند. یک روز که در حال بازی بودند، درخت عجیبی با آینه‌ای درون تنه‌اش پیدا کردند. 🌟 وقتی در آینه نگاه کردند، صدایی آرام و جادویی شنیدند: "برای ادامه ماجراجویی هیجان‌انگیز و کشف رازهای سرزمین آینه‌ها، همراه ما در کانال شوید!" 🌟🪞 👇👇 @land_of_balloons @land_of_balloons
سرزمین بالن ها
داستان: ماجرای پیچ‌ در پیچ در سرزمین آینه‌ها ✨🪞 یکی بود یکی نبود. در یک جنگل اسرارآمیز 🌳🦉، پسری به
داستان: ماجرای پیچ‌ در پیچ در سرزمین آینه‌ها ✨🪞 یکی بود یکی نبود. در یک جنگل اسرارآمیز 🌳🦉، پسری به نام آرش و دختری به نام نازنین زندگی می‌کردند. یک روز که در حال بازی بودند، درخت عجیبی با آینه‌ای درون تنه‌اش پیدا کردند. 🌟 وقتی در آینه نگاه کردند، صدایی آرام و جادویی شنیدند: "اگر می‌خواهید وارد سرزمین آینه‌ها شوید، کافیست به من دست بزنید." 🪄 آرش با هیجان گفت: "بریم؟" 😃 نازنین فکر کرد و گفت: "خب، شاید خطرناک باشد... ولی بیا امتحان کنیم!" 🤔 با لمس آینه، ناگهان هر دو به سرزمینی پر از آینه‌های عجیب منتقل شدند. 🪞✨ اما چیزی در آنجا عادی نبود؛ بعضی آینه‌ها حقیقت را نشان می‌دادند و بعضی دیگر دروغ. 🙃 ماجرای اول: دری میان دو آینه 🚪🪞 آن‌ها به دو آینه بزرگ رسیدند. یکی می‌گفت: "برای رسیدن به گنج، باید از درِ پشت من عبور کنید." 🪙 و آینه دیگر می‌گفت: "نه، اینجا دروغ است! از من عبور کن." 🚷 اینجا آرش و نازنین به کمک نیاز داشتند. سؤال از کودک: اگر تو جای آرش بودی، چطور می‌فهمیدی کدام آینه حقیقت می‌گوید؟ 🤔 به نظر تو، چرا نباید به حرف هر کسی به راحتی اعتماد کنیم؟ 🧐 ماجرای دوم: پل متحرک روی رودخانه 🌊🌉 بعد از عبور از آینه درست، به یک رودخانه رسیدند که فقط یک پل باریک و متحرک روی آن بود. 😨 وسط پل، علامتی نوشته شده بود: **"فقط اگر جواب معما را بدهی، پل ثابت می‌ماند: چه چیزی است که هرچه از آن بیشتر برداری، بزرگ‌تر می‌شود؟"** 🤯 سؤال از کودک: تو چه فکر می‌کنی؟ پاسخ معما چیست؟ 🧐 (جواب: برداشتن خاک از زمین(سوراخ) 🕳️) وقتی آرش و نازنین جواب درست را دادند، پل ثابت شد و توانستند عبور کنند. 😌 ماجرای سوم: آینه‌ حیوانات سخنگو 🐾🪞 در انتهای راه، به سالنی پر از آینه‌های حیوانات رسیدند. 🦁🐦 هر آینه تصویر یک حیوان را نشان می‌داد که حرف می‌زد. یکی از آینه‌ها، یک گربه سخنگو بود که گفت: "برای پیدا کردن کلید خروج، باید بگویی هر حیوان چه صدایی دارد!" 🐱🔑 سؤال از کودک: گربه چه صدایی دارد؟ 🐱 سگ چه صدایی دارد؟ 🐶 پرنده چطور؟ 🐦 وقتی آرش و نازنین همه صداها را درست گفتند، کلید طلایی از آینه گربه افتاد. 🗝️✨ پایان ماجرا 🎉 با استفاده از کلید، در بزرگی باز شد و آن‌ها به دنیای واقعی بازگشتند. 🌏 اما این ماجراجویی هیچ‌وقت از ذهنشان پاک نشد. ✨ آن‌ها یاد گرفتند که گاهی برای رسیدن به هدف، باید فکر کنند 🤔، اعتماد به نفس داشته باشند 💪 و از کمک دیگران بهره ببرند. 🤝 @land_of_balloons
مربیان و والدین گرامی 1. پرسش‌های تخیلی ✨🌳 وقت تخیل و خلاقیت است! 🌳✨ دو سوال هیجان‌انگیز برای شما و کودکان عزیز داریم: 1️⃣ اگر به یک جنگل جادویی بروید، چه چیزی را می‌خواهید کشف کنید؟ 🧚‍♀️🌿 2️⃣ چه کاری می‌کنید که به شما کمک کند گنج را پیدا کنید؟ 💡🎁 📝 پاسخ‌های خلاقانه‌تان را در بخش نظرات بنویسید! ✨ بهترین ایده‌ها را با اسم خودتان در کانال منتشر می‌کنیم و هر کدام که بیشترین بازدید را داشته باشد، جایزه‌ای در انتظار پاسخ‌های جذاب است! 🎉 2. عکس یادگاری تیم‌ها در کنار گنج یا ایستگاه‌ها 📸✨ گنج را پیدا کردید؟ پس وقت عکس یادگاری است! ماجراجویان کوچک و والدین و مربیان گرامی! در طول بازی‌های هیجان‌انگیز، میتوانید عکس‌هایی شگفت‌انگیز در کنار گنج یا ایستگاه‌های مختلف بگیرید و آن را برای ما ارسال کنید. 🌟 🔖 ایده‌هایی برای عکس‌های شما: کنار صندوقچه گنج 🎁 در حال عبور از پل طنابی 🌉 با وسایل خلاقانه‌ای که ساخته‌اید، مثل عصای جادویی یا ماسک حیوانات 🦁🌳 🎉 عکس‌های برتر در کانال منتشر می‌شوند و هر کدام که بیشترین بازدید را داشته باشد یک هدیه دریافت می‌کنند! منتظر لحظات طلایی شما هستیم! 🌟 @land_of_balloons
داستان: "جنگل اسرارآمیز و شجاعت پسرک کوچک" در دل جنگلی انبوه و مرموز، جایی که درخت‌ها به آسمان می‌رسیدند و صدای پرندگان وحشی از دور شنیده می‌شد، پسرکی به نام آرش با دل شجاع خود قدم می‌زد. جنگل در روزهای عادی، مکانی ترسناک و ناشناخته بود، اما برای آرش، اینجا خانه‌ی رازها و ماجراجویی‌های بزرگ بود. آرش با قلبی پر از هیجان در مسیر خود پیش می‌رفت. در دل جنگل، درختانی به شکل‌های عجیبی به هم پیوسته بودند و هر کدام از آنها مانند موجودات زنده و هوشمند به نظر می‌رسیدند. ناگهان، درختی بزرگ و کهن، با صدای آرام به آرش گفت: "به جنگل من وارد شده‌ای، اما باید آزمایش شجاعتت را بگذرانی تا بتوانی از رازهای من باخبر شوی." آرش که در ابتدا ترسیده بود، با خود گفت: "این مشکل می‌تواند فرصتی برای نشان دادن شجاعت من باشد." پس با شجاعت به درخت نگاه کرد و گفت: "من آماده‌ام، بیا امتحانم کن!" —————————————————————————- "چه داستان هیجان‌انگیزی! 😍 انگار آرش ماجراجویی خیلی جذابی رو شروع کرده. مطمئنم که رمز و رازهای بیشتری در این جنگل جادویی منتظر کشف شدن هستن! 🌲✨ بی‌صبرانه منتظرم ببینم در ادامه چه اتفاقاتی می‌افته و آرش چطور با دشواری های جدید روبه‌رو می‌شه. پست بعدی رو حتماً دنبال می‌کنم! 💪🌟 👈 @land_of_balloons " @land_of_balloons
سرزمین بالن ها
داستان: "جنگل اسرارآمیز و شجاعت پسرک کوچک" در دل جنگلی انبوه و مرموز، جایی که درخت‌ها به آسمان می‌رس
ادامه داستان جنگل اسرارآمیز و شجاعت پسرک کوچک درخت شروع به تکان خوردن کرد و به یک موجود غول‌آسا تبدیل شد که با پاهای بزرگ و دندان‌های تیز در مقابل آرش ایستاده بود. اما آرش ترسی از آن نداشت. او به یاد آموخته‌هایش از سفرهای قبلی افتاد و با استفاده از ذهن سریعش، تله‌ای درست کرد که موجود غول‌آسا را به دام انداخت. موجود غول‌آسا در نهایت با صدای عمیقی گفت: "تو شجاع‌ترین کسی هستی که به جنگل من پا گذاشته‌ای. راز من اکنون در دستان توست." آرش پس از صحبت‌های درخت که به او قدرت شجاعت و هوش را تبریک گفت، نقشه‌ای قدیمی و پاره‌شده دریافت کرد. نقشه در ابتدا به نظر می‌رسید که هیچ چیزی از آن نمی‌توان فهمید. خطوطی پیچیده و غیرقابل خواندن در آن به هم پیچیده بودند. اما آرش ناامید نشد. او به یاد آورد که همیشه برای حل معماها باید ابتدا به آرامش برسد و جزئیات را دقیق بررسی کند. آرش در کنار یک درخت بزرگ نشست و به نقشه نگاه کرد. در حین دقت بیشتر، متوجه شد که نقشه درواقع به شکل یک معما است؛ خطوط و نقاط مختلف بر اساس جهت باد، نور ماه و صدای مخصوصی که در جنگل می‌پیچید، باید دنبال می‌شد. به همین دلیل، آرش تصمیم گرفت که شب را در دل جنگل بماند تا از نزدیک صدای باد و جهت‌های مختلف را متوجه شود. با نزدیک شدن شب، صدای آرام باد شروع به وزیدن کرد و نور ماه که از میان درختان می‌تابید، جزئیاتی از نقشه را روشن کرد. آرش متوجه شد که باید به درختی خاص در کنار یک دریاچه کوچک برود، جایی که سایه‌ای عجیب به نظر می‌رسید. پس از مدتی جستجو، به درخت رسید و زیر آن، یک سنگ بزرگ و صاف را پیدا کرد که درست مانند نقشه گفته شده بود. با دقت بیشتر، آرش سنگ را کنار زد و جایی که در زیر آن مخفی بود، یک صندوقچه کوچک و قدیمی پیدا کرد. او با دقت آن را باز کرد و در داخل صندوقچه، جواهرات رنگارنگ و یک نوشته قدیمی یافت که روی آن نوشته شده بود: "گنج واقعی در شجاعت و دلیری است که در مسیر یافتن این گنج به دست می‌آوری." در دل جنگل اسرارآمیز، آرش که حالا حسابی به خودش افتخار می‌کرد، با صندوقچه گنج زیر بغلش راه افتاد. اما همین که چند قدم برداشت، صدای یک کلاغ از بالای درخت بلند شد: - "هی پسر! اون صندوقچه رو بذار زمین، مال منه!" آرش با تعجب به کلاغ نگاه کرد و گفت: - "مال تو؟ مگه تو نقشه داشتی؟ مگه تو تله درست کردی؟ مگه تو شب رو با صدای جیرجیرک‌ها گذروندی؟" کلاغ که انگار کمی خجالت کشیده بود، گفت: - "خب... نه. ولی من اینجا رئیس جنگلم. هر چی اینجا پیدا بشه، سهم منه!" آرش خندید و گفت: - "باشه رئیس، بیا سهمت رو بردار!" بعد در صندوقچه رو باز کرد و یک دونه از جواهرات رنگارنگ رو به کلاغ داد. کلاغ که حالا خوشحال شده بود، گفت: - "دمت گرم پسر! اگه یه وقت دوباره گم شدی، کافیه سه بار صدا بزنی: 'کلاغِ رئیس!' من میام کمکت کنم." آرش با خنده گفت: - "باشه رئیس، حتماً!" و این‌طور شد که آرش با یک دوست جدید و کلی ماجراجویی‌های یادگرفتنی، جنگل رو ترک کرد. البته هنوز هم هر وقت کسی به جنگل می‌ره و صدای کلاغی می‌شنوه که می‌گه "من رئیس جنگلم!"، همه می‌فهمن که آرش از اونجا رد شده و داستانش هنوز زنده است! 😄 " @land_of_balloons
صدای جنگل و باد.mp3
3.61M
"والدین گرامی، چه ایده‌ی جذابی برای زنده‌تر کردن داستان‌ها با افکت‌های صوتی! این کار نه تنها تخیل کودکان را تقویت می‌کند بلکه تجربه‌ای شگفت‌انگیز و فراموش‌نشدنی برای آن‌ها به ارمغان می‌آورد. 🌟 به یاد داشته باشید صدا را با خواندن داستان برای کودک پخش کنید. امیدوارم لحظات شاد و پر از خلاقیتی با فرزندانتان بسازید!" 🌈 " @land_of_balloons