سرزمین بالن ها
قصهی امشب: "جادوی آشپزخانه مامان" 🍳✨ #مهد_کودک #پیش_دبستانی #سرزمین_بالن_ها @land_of_balloons
قصهی امشب: "جادوی آشپزخانه مامان" 🍳✨
هستی دختر کوچکی بود که عاشق بازی با اسباببازیهایش بود. یک روز وقتی در حال بازی بود، صدای مامانش را شنید که گفت:
"وای، چقدر کار دارم! باید غذا درست کنم و خانه را مرتب کنم."
هستی با خودش فکر کرد:
"چطور میتونم به مامان کمک کنم؟"
او با هیجان وارد آشپزخانه شد و دید که مامانش مشغول آماده کردن سبزیجات است. هستی با صدای ملایمی گفت:
"مامان، میتونم کمکت کنم؟"
مامان لبخندی زد و گفت:
"البته عزیزم! بیا این سبزیها رو بشور."
وقتی هستی سبزیها را میشست، ناگهان صدای زنگمانندی شنید. از پشت قفسهای کوچک، یک قاشق طلایی بیرون آمد و با صدایی شاد گفت:
"سلام هستی! من قاشق جادویی هستم. هر وقت بخوای، میتونم بهت کمک کنم تا غذا درست کردن رو به یک ماجراجویی جادویی تبدیل کنی."
هستی چشمانش از هیجان برق زد و گفت:
"واقعاً؟ چطور؟"
قاشق گفت:
"باید هر کاری رو با خنده و شوق انجام بدی. مثلاً وقتی هویجها رو برش میزنی، فکر کن داری شکلهای جالب درست میکنی!"
هستی به کمک قاشق جادویی هویجها رو به شکل ستاره و قلب برید. بعد مامان به او اجازه داد که در هم زدن سوپ کمک کند. قاشق جادویی گفت:
"حالا یک آهنگ بخون تا سوپت خوشمزهتر بشه!"
هستی با صدای شیرینش شروع به خواندن کرد و مامان از شادی او لبخند زد.
وقتی غذا آماده شد، مامان و هستی با هم میز را چیدند. بابا که از سر کار برگشت، با دیدن غذای خوشمزه و میز زیبایی که چیده شده بود، گفت:
"هستی جان، تو مثل یک سرآشپز کوچولو همهچی رو جادویی کردی!"
هستی با خنده به قاشق جادویی که روی میز برق میزد، نگاه کرد و گفت:
"همه این کارها رو با عشق انجام دادم!"
پایان 🌟
این قصه به بچهها یاد میدهد که کمک در آشپزخانه میتواند سرگرمکننده و پر از شادی باشد! 🍲✨
#قصه_شب
#داستانک_کودکانه
#کمک_به_مامان
#آشپزخانه_جادویی
#سرآشپز_کوچولو
#خواب_شیرین
#مهارت_زندگی
#داستان_آموزنده
#خانه_بازی
#سرزمین_رؤیاها
#مهد_کودک
#پیش_دبستانی
#سرزمین_بالن_ها
@land_of_balloons
داستان: ماجرای پیچ در پیچ در سرزمین آینهها ✨🪞
یکی بود یکی نبود. در یک جنگل اسرارآمیز 🌳🦉، پسری به نام آرش و دختری به نام نازنین زندگی میکردند. یک روز که در حال بازی بودند، درخت عجیبی با آینهای درون تنهاش پیدا کردند. 🌟 وقتی در آینه نگاه کردند، صدایی آرام و جادویی شنیدند:
"برای ادامه ماجراجویی هیجانانگیز و کشف رازهای سرزمین آینهها، همراه ما در کانال شوید!" 🌟🪞
👇👇
@land_of_balloons
#ماجراجویی
#داستان_کودکان
#آینه_جادویی
#جنگل_جادویی
#داستان_آموزنده
#مهارت_های_زندگی
#آینه_حیوانات
#قصه_برای_کودکان
#دنیای_جادویی
#قصه_و_تصویر
#مهد_کودک
#پیش_دبستانی
#سرزمین_بالن_ها
@land_of_balloons
سرزمین بالن ها
داستان: ماجرای پیچ در پیچ در سرزمین آینهها ✨🪞 یکی بود یکی نبود. در یک جنگل اسرارآمیز 🌳🦉، پسری به
داستان: ماجرای پیچ در پیچ در سرزمین آینهها ✨🪞
یکی بود یکی نبود. در یک جنگل اسرارآمیز 🌳🦉، پسری به نام آرش و دختری به نام نازنین زندگی میکردند. یک روز که در حال بازی بودند، درخت عجیبی با آینهای درون تنهاش پیدا کردند. 🌟 وقتی در آینه نگاه کردند، صدایی آرام و جادویی شنیدند:
"اگر میخواهید وارد سرزمین آینهها شوید، کافیست به من دست بزنید." 🪄
آرش با هیجان گفت:
"بریم؟" 😃
نازنین فکر کرد و گفت:
"خب، شاید خطرناک باشد... ولی بیا امتحان کنیم!" 🤔
با لمس آینه، ناگهان هر دو به سرزمینی پر از آینههای عجیب منتقل شدند. 🪞✨ اما چیزی در آنجا عادی نبود؛ بعضی آینهها حقیقت را نشان میدادند و بعضی دیگر دروغ. 🙃
ماجرای اول: دری میان دو آینه 🚪🪞
آنها به دو آینه بزرگ رسیدند. یکی میگفت:
"برای رسیدن به گنج، باید از درِ پشت من عبور کنید." 🪙
و آینه دیگر میگفت:
"نه، اینجا دروغ است! از من عبور کن." 🚷
اینجا آرش و نازنین به کمک نیاز داشتند.
سؤال از کودک:
اگر تو جای آرش بودی، چطور میفهمیدی کدام آینه حقیقت میگوید؟ 🤔
به نظر تو، چرا نباید به حرف هر کسی به راحتی اعتماد کنیم؟ 🧐
ماجرای دوم: پل متحرک روی رودخانه 🌊🌉
بعد از عبور از آینه درست، به یک رودخانه رسیدند که فقط یک پل باریک و متحرک روی آن بود. 😨 وسط پل، علامتی نوشته شده بود:
**"فقط اگر جواب معما را بدهی، پل ثابت میماند:
چه چیزی است که هرچه از آن بیشتر برداری، بزرگتر میشود؟"** 🤯
سؤال از کودک:
تو چه فکر میکنی؟ پاسخ معما چیست؟ 🧐
(جواب: برداشتن خاک از زمین(سوراخ) 🕳️)
وقتی آرش و نازنین جواب درست را دادند، پل ثابت شد و توانستند عبور کنند. 😌
ماجرای سوم: آینه حیوانات سخنگو 🐾🪞
در انتهای راه، به سالنی پر از آینههای حیوانات رسیدند. 🦁🐦 هر آینه تصویر یک حیوان را نشان میداد که حرف میزد. یکی از آینهها، یک گربه سخنگو بود که گفت:
"برای پیدا کردن کلید خروج، باید بگویی هر حیوان چه صدایی دارد!" 🐱🔑
سؤال از کودک:
گربه چه صدایی دارد؟ 🐱
سگ چه صدایی دارد؟ 🐶
پرنده چطور؟ 🐦
وقتی آرش و نازنین همه صداها را درست گفتند، کلید طلایی از آینه گربه افتاد. 🗝️✨
پایان ماجرا 🎉
با استفاده از کلید، در بزرگی باز شد و آنها به دنیای واقعی بازگشتند. 🌏 اما این ماجراجویی هیچوقت از ذهنشان پاک نشد. ✨ آنها یاد گرفتند که گاهی برای رسیدن به هدف، باید فکر کنند 🤔، اعتماد به نفس داشته باشند 💪 و از کمک دیگران بهره ببرند. 🤝
#ماجراجویی
#داستان_کودکان
#آینه_جادویی
#جنگل_جادویی
#داستان_آموزنده
#مهارت_های_زندگی
#آینه_حیوانات
#قصه_برای_کودکان
#دنیای_جادویی
#قصه_و_تصویر
#مهد_کودک
#پیش_دبستانی
#سرزمین_بالن_ها
@land_of_balloons