🌹 #شهیدی که امام حسین(ع) را دید ...
#شهید_علی_اصغر_خنکدار
#بزودی_لشگر_شهداء
#نگاه_شهدا_را_به_خود_جلب_کنیم
🕊 @lashgareshohada
🌹شهیدی که امام حسین (ع) را دید🌹
#شهید_علی_اصغر_خنکدار
در 20 بهمن 1364 دقایقی قبل از عملیات والفجر 8، علی اصغر چهرهای متفکرانه به خود گرفته بود. وقتی قایقها به سمت فاو حرکت کردند، در میان تلاطم خروشان اروند، اصغر ناگهان از جا برخاست و گفت: بچهها! به خدا سوگند من کربلا را میبینم...
آقا اباعبدالله را میبینم...
بچهها بلند شوید کربلا را ببینید...
از حرفهایش بهتمان زده بود.
سخنانش که تمام شد، گلولهای آمد و درست نشست روی پیشانیاش...
آرام وسط قایق زانو زد...
خشکمان زده بود...
#بزودی_لشگر_شهداء
#نگاه_شهدا_را_به_خود_جلب_کنیم
🕊 @lashgareshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#شهیدی که حضرت زهرا(س) او را شفا داد و دوباره زنده شد...
#شهید_محمد_ابراهیم_همت
#بزودی_لشگر_شهداء
🕊 @lashgareshohada
شهیدان قلب تاریخ اند.
یادش گرامی
🌷🌷🌷
❁﷽❁
هستیم بر آن عهد که بستیم
🌹قسم به فیض شهادت قسم به سرخی خون
🌹به خیبر و نی و هور و جزیره ی مجنون
🌹قسم به عارف جبهه به مصطفی چمران
🌹به گریه در دل سنگر ، تلاوت قرآن
🌹قسم به ترکش و قطع نخاع و جانبازی
🌹قنوت و دست جدای حسین خرازی
🌹به انتهای افق ، سرگذشت حاج احمد
🌹خوراک کوسه شدن در تلاطم اروند
🌹قسم به پیکر بی سر، قسم به حاج همت
🌹به چادر و به حجاب زنان با عفت
🌹به صبحگاه دوکوهه ، به درد و صبر از رنج
🌹غروب دشت شلمچه ، به کربلای پنج
🌹قسم به باکری و باقری و زین الدین
🌹به غرش نهم دی به فتنه ی رنگین
🌹قسم به روح هنر از نگاه آوینی
🌹به جنگ معتقدان ضد رنگ بی دینی
🌹قسم به قدرت خون در برابر شمشیر
🌹به یک پدر که نیامد پسر ، و شد او پیر
🌹به مادر سه شهیدی که خم نکرد ابرو
🌹به تکه تکه شدن در مصاف رو در رو
🌹به دست خالی رزمنده ای که میجنگید
🌹به آن پیکری که با چشم باز میخندید
🌹که تا رمق به تنم هست مکتبی هستم
🌹حسینی ام حسنی ام ، و زینبی هستم
🌹و سر سپرده ام و از تبار عمارم
🌹به انقلاب و شهیدان حق وفادارم
💖💖
🌸.🌸
🌹شهیدی که در بیداری به دیدار مادرش آمد واز غیب به او خبر میداد🌹
#شهید_محمد_رضا_احمدی
مادر شهید می گفت: ایشان که زنده بود همیشه دوستانش را می آورد توی دِهی که داشتیم میوه می چیدیم.
وقتی به شهادت رسید، من به برادرش گفتم به دوستانش بگو می خواهیم برویم گیلاس بچینیم.
یکی دوبار که این را گفته بود، آمد به من گفت: مامان این ها هیچی نمی گویند...
یک شب رفتم توی رختخواب خواب نبودم ونشستم کمی دعا خواندم برادرش هم رفته بود مسجد...
یک وقت من دیدم که یکی آمد تو...من نگاه کردم دیدم که علی پسرم نیست!!
خواستم بلند شوم که دیدم شانه ی مرا گرفت و گفت:
مامان راحت باش...بلند نشو..
گفتم:محمد تویی؟؟!!
گفت:آره مامان منم محمد...آمدم بگویم که به علی آقا بگو که به بچه های مسجد نگوید که بیایند برای میوه چینی...
گفتم چرا مامان؟!
گفت:آن ها رویشان نمیشود که بگویند نمی توانند بیایند...
آن ها میخواهند بروند مسافرت...
گفت:یادت نره ها.. گفتم:باشه...!
او بلند شد و رفت...
من دو مرتبه خوابیدم و یکم دعا خواندم..۲ساعتی گذشت دیدم مجدداً آمد ولی این بار به خوابم آمد وگفت:مامان...
به علی بگو دوچرخه ی حمید رانگیرد....
این را گفت وباز هم رفت...
من دیگر خوابم نبرد.دیدم علی آمد گفتم علی جان امشب دوچرخه ی کی را گرفتی؟؟
گفتم هر اتفاقی که می افتد محمد می آید وبه من می گوید حتی زمان رأی دادن می گوید که به کی رأی بده و به کی رأی نده!!!!
گفت:مامان اره من دوچرخه ی حمید را گرفتم،میدان انقلاب یک ماشین آمد وزد به دوچرخه..خدا من را خیلی می خواست که چیزیم نشد ولی دوچرخه داغون شد...
گفتم:پس رفتی مسجد به بچه ها بگو مسافرت کجا می خواهند بروند.؟؟
گفت:چی شده!؟!
گفتم:محمد توی بیداری آمد وگفت که می خواهند بروند مسافرت...
#بزودی_لشگر_شهداء
#نگاه_شهدا_را_به_خود_جلب_کنیم
🕊 @lashgareshohada
🌹شهیدی که در سن ۱۰سالگی به مادرش درس آموخت🌹
#شهید_محمدرضا_احمدی
مادر شهید تعریف می کرد:
یک شب خوابیده بودم، خواب دیدم محمد از در آمد تو..آمد بالاسر من ایستاد تا من آمدم بلند شوم گفت:نه مامان؛بلند نشو.
یک کاغذ آورد وشروع کرد و خواند...
تا او شروع کرد من انگشتم را کردم خودکار و کف دستم را کردم کاغذ...
آن روز برایش خیلی گریه کرده بودم..
او خواند:
منم این عاشق دیرینه ی عشق
به بزم عاشقان مأوا گرفتم
چو بلبل از قفس پرواز کردم
به طرف بوستانی جا گرفتم
چو بارانی که بارد برج نیسان
به سان دُر شد و دریا گرفتم
به امر رهبرم پیر جماران
ز جبهه منسبی بالا گرفتم
شهادت را زجان و دل خریدم
برات از خالق یکتا گرفتم
مکن گریه برایم جان مادر
که جا در جنة المأوا گرفتم..
این را خود محمد گفته برای من خواند و کاغذ را جمع کرد وتوی جیبش گذاشت...اوکه رفت من بلندشدم و از رختخواب کنده شدم داشتم پشت سرش میرفتم که پدرش و برادرش من را گرفتند..
گفتم ساعت چنده؟گفتند:ساعت دو..گفتم: کاغذ بیاورید و همان موقع نوشتم...
آن موقع ها که میرفت چلوکبابی یک روزنامه آورد وگفت:مامان این چیه؟
گفتم:خب صلح انورسادات با یاسر عرفاته...
گفت:جنگ بهتره یاصلح؟
گفتم:به هر حال صلح بهتر از جنگه..
گفت: نه...نه...تاصلح با چه کسی باشه...صلح با اسرائیل هرگز...هرگز...
مامان ببین مردم فلسطین و لبنان را...بمب و موشک می آید و زن ها دارند روی پشت بام ها لباس جمع می کنند...
نگاه کن چقدر مقاوم اند..
یک بچه ی۱۰ ساله بود، داشت به من درس میداد...
داشت به من می گفت:حواست باشه...
صلح با اسرائیل وآمریکا و طرفدارانش هرگز...آن جنگ بهتر از صلح است...
#بزودی_لشگر_شهداء
#نگاه_شهدا_را_به_خود_جلب_کنیم
🕊 @lashgareshohada
"بزودی لشگر شهدا"
آدرس مزار مطهر #شهدای این کانال 👆 ادامه دارد.... 🕊 @lashgareshohada
ادامه لیست مزار مطهر شهدای کانال👆
ادامه دارد...
🕊 @lashgareshohada
#شهیدی که شبانه از قبرش صدای قرآن می آید...
#شهید_حمیــــــد_زرگوشی
#نگاه_شهدا_را_به_خود_جلب_کنیم
#بزودی_لشگر_شهداء
🕊 @lashgareshohada
🌹شهیدی که شبانه از قبرش صدای قرآن می آید ...🌹
#شهید_حمید_زرگوشی
مادر شهید تعریف میکرد:
هر وقت به بهشت رضا(ع) می روم، آقایی که مسئولیت رسیدگی به فضای سبز آن منطقه را برعهده دارد به نزد می آید و می گوید: دیشب مانند هرشب به مزار شهدای گمنام آمدم...
صدای قرآن از اینجا (قبر شهید زرگوشی) در ساعت سه شب تا اذان صبح می آید و تمام دشت را منور می کند، مگر این آقا کیست؟ من هم جواب می دهم: پسر منه، بیست ساله بود که به سرورش پیوست، دانشجو بود، اکنون که در معیت من نیست روشنایی چشمانم در ظلمت فرو رفته است...
#بزودی_لشگر_شهداء
#نگاه_شهدا_را_به_خود_جلب_کنیم
🕊 @lashgareshohada
تا دقایقی دیگر📺
شما میتوانید دیدار با خانواده شهید ملکی را به صورت زنده از لینک زیر دنبال کنید...
صفحه اینستاگرام #بزودی_لشگر_شهداء :
https://www.instagram.com/lashgareshohada
🌹شهیدی که با هدیه امام رضا(ع) تشیع میشود...🌹
#شهید_حسین_ابراهیمی
برادر شهید تعریف میکرد:
شبی با فریاد حسین همه از خواب بیدار شدیم. آن زمان خانه ما برق نداشت. مادرم به سرعت چراغی روشن کرد و خودمان را بالای سر حسین رساندیم که ببینیم چه اتفاقی افتاده است...
کمی به او آب دادیم تا آرام شد... مادرم سوال کرد: حسین جان چه اتفاق افتاد؟ چه خوابی دیدی؟
حسین گفت: خواب دیدم نزدیک چشمه آبی هستم...
آقایی با شال و عمامهای سبز رنگ سمتم آمد... با هم صحبت کردیم. علاقه خاصی به ایشان پیدا کردم...
سوال کردم: آقا شما کی هستید؟ فرمودند: من امام رضا هستم...
گفتند: حسین دوست داری بارگاهم را ببینی؟ گفتم: بله.
آقا دستم را گرفتند و در یک لحظه دیدم بالای ضریح مبارک امام هستم...
حس و حال عجیبی داشتم. دوباره کنار چشمه برگشتم. آقا یک بسته به من دادند. گفتم: این چیست؟ فرمودند: این تربت مزارم است. به دلیل اینکه آن را عزیز بدارم، داخل جیب سمت چپ پیراهنم بر روی قلبم گذاشتم...
خداحافظی کردیم و از خواب پریدم.
این ماجرا به هفت یا هشت سال قبل از شهادت حسین برمیگشت...
حسین شهید شد. برای مراسم تشییع و مقدمات کار به تهران برگشتیم. پسر عمهام در بیمارستان مانده بود تا کارهای لازم برای انتقال را انجام دهد. پیکر را با هواپیما به تهران آوردند. در مراسم باشکوهی پیکر حسین را تا بهشت زهرا تشییع کردیم.
به محض باز کردن کفن، دیدیم یک بسته بر روی قلب حسین است. سوال کردم. پسر عمهام که شاهد موضوع بود، جریان را تعریف کرده و گفت: بعد از اتمام کار، تابوت را به حرم امام رضا (ع) بردیم و چند بار دور ضریح حضرت طواف دادیم. همین که تابوت را به حیاط حرم آوردیم یکی از خدام امام رضا (ع) جلو آمد و گفت: تابوت را زمین بگذارید. کفن را باز کرد و تربت امام رضا (ع) را بر روی قلب حسین گذاشت... به یاد خواب چند سال پیش حسین افتادم...
#بزودی_لشگر_شهداء
#نگاه_شهدا_را_به_خود_جلب_کنیم
🕊 @lashgareshohada
🌹شهیدی که امام زمان (عج) را در آغوش گرفت🌹
#شهید_محمد_رضا_تورجی_زاده
بعد از شهادت محمد تا چند روز در اردوگاه فقط نوارهای مداحی و مناجاتهای محمد را پخش میکردند...
بیشتر مناجاتها و مداحیهای محمد در مورد امام زمان بود؛ خیلی ناراحت بودم تا اینکه یک شب محمد را در خواب دیدم...
خوشحال بود و بانشاط، لباس فرم سپاه بر تنش بود، چهرهاش خیلی نورانیتر شده بود؛ یاد مداحیهای او افتادم.
پرسیدم :
محمد، این همه در دنیا از آقا خواندی، توانستی او را ببینی؟
محمد در حالی که میخندید گفت :
«من حتی آقا امام زمان را در آغوش گرفتم.»
#بزودی_لشگر_شهداء
#لشگر_غیبی_شهدا_می_آیند
🕊 @lashgareshohada
🌹شهیدی که خبر شهادتش، آیت الله جوادی آملی را متعجب کرد...🌹
🔸زمانی آیت الله جوادی آملی جبهه مشرف شده بودند تا ملاقاتی با بسیجیان داشته باشند، در میان رزمندگان، نوجوان باصفایی بود که ۱۴ سال داشت.
پایین ارتفاع چشمه ای بود و باران گلوله از سوی عراقی ها می بارید. لذا فرماندهان گفتند برای وضو هم به آنجا نروید. بالا بنشینید و همانجا تیمم کنید.
هنگامی که آیت الله جوادی تشریف آوردند، دیدند که آن نوجوان ۱۴ ساله داشت به سمت چشمه می رفت برای وضو. بسیجیان هر چه فریاد زدند نرو خطرناک است، آن نوجوان گوش نکرد.
آخر متوسل شدند به این عالم وارسته، حضرت آیت الله جوادی آملی که آقا! شما کاری بکنید. آقا نوجوان را صدا کردند که عزیزم کجا می روی؟ گفت میروم پایین وضو بگیرم.
گفتند پسر عزیزم! پایین خطرناک است. فرماندهان گفتند می توانی تیمم کنی. شما تکلیفی ندارید. همان نماز با تیمم کافی است.
🔹نوجوان نگاهی بسیار زیبا به چشمان مبارک این عارف بزرگوار کرد و لبخند زیبایی زد و گفت بگذارید حاج آقا نماز آخرمان را با حال بخوانیم و رفت وضو گرفت و یک نماز باحالی خواند و برگشت.
دقایقی بعد قرار بود عده ای از بسیجیان بروند جلو و با عراقی ها درگیر شوند. اتفاقا یکی از آنها همین نوجوان ۱۴ ساله بود. یکی دو ساعت بعد آیت الله جوادی را صدا کردند و گفتند حاج آقا بیاید پایین ارتفاع. دیدند جنازه ی آوردند. آیت الله جوادی آملی نشستند و دیدند همان نوجوان با همان لبخند زیبا پرکشیده و رفته.
🔸آیت الله جوادی آملی کنار جنازه اش روی خاک نشستند، عمامه از سر برداشتند و خاک بر سر مبارکشان ریختند و گفتند :
جوادی! فلسفه بخوان. جوادی! عرفان بخوان. امام به اینها چه یاد داد که به ما یاد نداد؟!
من به او می گویم نرو و او می گوید بگذار نماز آخرم را با حال بخوانم. تو از کجا می دانستی که این نماز، نماز آخر توست؟ !
#بزودی_لشگر_شهداء
#نگاه_شهدا_را_به_خود_جلب_کنیم
🕊 @lashgareshohada
🌹شهیدی که حضرت زهرا (س)شفایش داد🌹
#شهید_کمال_فاضلی
عملیات محرم مجروح شد. طوری که دکترا ازش قطع امید کرده بودند ...
حضرت فاطمه اومده بود به خوابش ، فرموده بود : «پسرم تو شفا گرفتی ، بلند شو. فقط باید قول بدهی که جبهه را ترک نکنی.»
بعد از این خواب ، سر از پا نمی شناخت ...
عملیات خیبر ، شد فرمانده گردان حضرت علی اکبر از بس حضرت زهرایی بود اسم گردانش رو عوض کرد گذاشت "یازهرا"
شهید که شد ایام فاطمیه بود ترکش خورده بود توی پهلوش ...
#بزودی_لشگر_شهداء
#نگاه_شهدا_را_به_خود_جلب_کنیم
🕊 @lashgareshohada
🔸اطلاعیه:
امشب به دیدار خانواده #سید_محمد_رضا_غدیری رهسپاریم.
دیدار به صورت لایو از صفحه اینستاگرام پخش میشود.
دوستانی که تمایل به مشاهده دیدار دارند میتوانند حدودا ساعت۲۱امشب از لینک زیر این دیدار دنبال کنند.
🌹شهید غدیری بعد از شهادتش مادرش را از بهشت زهرا(س) تا منزلشان رساند و مادرش او را در بیداری دید.
هدایت شده از "بزودی لشگر شهدا"
صفحه اینستاگرام #بزودی_لشگر_شهداء :
https://www.instagram.com/lashgareshohada