❖✨ امام صادق علیه السلام فرمودند:
『آنگاه که اصحاب امام حسین علیه السلام شهید شدند و ایشان تنها ماند، فرشتگان بسوی خدا ضجّه زدند و گریه کردند و گفتند: پروردگارا! با حسین علیه السلام پسر پیغمبرت، چنین رفتار کنند؟
⇚ پس خداوند نور حضرت قائم (عجّل الله فرجه) را به آن ها عرضه کرد و فرمود: «با مهدی انتقام او را میگیرم»』
📚 اصول کافی، ج ١، ص ٤٦٥
#حدیث_روز #کجایی_عزیزم 😭
••●▪️◾️◼️◼️◾️▪️●••
@Lashkar_sahebazzaman
#با_کاروان_اسرا
✨❖ روایت پنجم
😭 خاکسپاری بدن مطهر امام ؏ و شهداء
❥✦ امام سجاد ؏ با یاری مردان بنی اسد نخست پیکر مطهر پدر بزرگوارشان را پیدا کردند و پس از گریه زاری فراوان، آن را روی بوریا (حصیر) گذاشتند سپس اندکی از خاک محل دفن را کنار زدند قبری ساخته و پرداخته ظاهر شد. آنگاه به تنهایی، بدن مطهر را در داخل قبر گذاشت؛ و به بنیاسد فرمود: «کسی با من هست که کمکم میکند»
😭 سپس صورت مبارکش را بر گلوی بریده ابی عبدالله الحسین ؏ نهاد و در حالی که اشک بر گونههایش جاری فرمود: چه مبارک است زمینی که بدن مطهر تو را در برگرفته است؛ دنیا بعد از تو تاریک است و آخرت با نور جمال تو روشن و نورانی. بعد از تو شبهایمان سخت و حزنهایمان طولانی است؛ تا آن زمان که خداوند سر منزلی را که تو مقیم آن شدهای برای اهل بیت ؏ و خاندانت اختیار کند ای زاده رسول خدا (ص) سلام و رحمت خدا و برکات او بر تو باد.» آنگاه قبر را پوشانید و با انگشت مبارک روی قبر امام ؏ نوشتند:
『هذا قبر الحسین بن علی بن ابیطالب ؏ الذی قتلوه عطشانا غریبا』
↫✦ سپس برادر گرامیاش، علی اکبر ؏ را در پایین پای امام دفن کردند و بقیه هاشمیون و اصحاب را در قبر دیگر در زیر پای امام حسین ؏ دفن نمودند.
◥✧ سپس امام ؏ به همراه بنیاسد به نهر علقمه رفتند؛ در آنجا با مشاهده پیکر پاک عمویش عباس ؏، خود را بر روی بدن ابوالفضل ؏ افکند و گلوی مبارکش را بوسید. امام ؏ در حالی که به شدت میگریست، فرمود: بعد از تو ای قمر بنیهاشم خاک بر سر این دنیا؛ و سلام من به تو و رحمت و برکات الهی بر تو باد.
آنگاه برایش قبری حفر کرد و همانند پدر شهیدش به تنهایی او را درون قبر گذاشت و به بنیاسد فرمود: «کسی با من هست که کمکم میکند»
📚 مقتل الحسین ؏ ، بیروت، دارالکتاب الاسلامیه، چاپ پنجم، ص ۱۹۷۹
#فرازی_از_ناحیه_مقدسه
🏴 أَلسَّلامُ عَلَى الرُّؤُوسِ الْمُفَرَّقَةِ عَنِ الاَْبْدانِ
سلام بر آن سرهاى جدا شده از بدن
😭😭😭
••●✦✧✦✧✦●••
به کربلا کفن مگر به غیــر بوریـا نبود
مگر حسین فاطمه عزیـز مصطفی نبود
مگر کسی که کشته شد...
تنش برهنه میکنند؟
مگرکه پاره پیرُهن به پیکرش روا نبود
تشنه جگرشهید شد زظلم دشمنان مگر
فراتــ مهـر مادرش سیدة النساء نبود؟
😭😭😭
#آجرک_الله_یا_صاحب_الزمان
#الهی_بحق_زینب_الکبری
#عجل_لولیک_الفرج
━━━ ━━━ ━━━ ━━━ ━━━
✌️لشڪر صاحب الزمان ﴿عج﴾ ↡↡
@Lashkar_sahebazzaman
لشکرصاحبالزمانعج
#با_کاروان_اسرا ✨❖ روایت پنجم 😭 خاکسپاری بدن مطهر امام ؏ و شهداء ❥✦ امام سجاد ؏ با یاری مردان
❖✨ ﷽ ✨❖
🏴 اے بی کفن... حسین...😭
✦_✨_✦_✨_✦
خاک سردی با خودش میآورد اما چرا
خاک تو آتـش به جــان شیعیان انداخته
#آهـ... #حسین_من 😭😭
••●▪️◾️◼️◼️◾️▪️●••
@Lashkar_sahebazzaman
لشکرصاحبالزمانعج
#با_کاروان_اسرا ✨❖ روایت پنجم 😭 خاکسپاری بدن مطهر امام ؏ و شهداء ❥✦ امام سجاد ؏ با یاری مردان
در کنار این قسمت، جالبه که متن پایین رو هم بخونیم و خوب دربارهاش فکر کنیم...
❌ مــبــادا امید به کرامت مولا ما رو در برابر گناه گستاخ کنه
👈 بیا یه بار دیگه ماجرای حضرت حـُر رو مرور کنیم...
🔰 اولین کسی که آب رو روی مولا بست
اما...
مردونه توبه کرد و برگشت
💚 و مولا هم خیـــلــی ویژه پذیرفتنش
و عنایات خـــاصی هم بهش کردن
که به هیــچ شهیــد دیگهای نکردن
🏴 موقع شهادتش مولا اومدن بالا سرش و براش شعری گفتند و فرمودند:
تو همانگونه که مادرت نامت را «حر» گذاشته است، حر و آزادهای، آزاد در دنیا و سعادتمند در آخرت!
و دست بر چهرهاش کشیدند.¹
🏴 و با دستمالی سر حر رو بستند،² با اینکه میدونستن داره شهید میشه و بستن این دستمال به سرش به ظاهر حالش رو بهتر نمیکنه
💗این یعنی یه "دوسِت دارم ویژه"
🔻امــّــا...
🔻امــّــا...
🔻امــّــا...
دقت کردید...
حـُر تنها شهید کربلاست که سرش رو جدا نکردن...
تنها شهیدی که بدنش سه روز روی خاک کربلا نموند...
تنها شهیدی که زودتر از همه دفن شد...
تنها شهیدی که توسط امام معصوم دفن نشد...
تنها شهیدی که توسط امام معصوم بر بدن مطهرش نماز خونده نشد...
تنها شهیدی که پایین پای مولا دفن نشد...
🔻 آخه بعد از عاشورا بنی تمیم حضرت حـُر رو در فاصله یک میلی از امام حسین ؏ دفن کردند، همونجا که الآن مزارش هست...
بیــرون کــربــلا ...²
میبینی رفیق...
⚠️ گناه اثر وضعی خودشو داره...
📚 منابع:
۱. همان.
۲. الحسین فی طریقه الی الشهادة، ص ۹۷
━━━ ━━━ ━━━ ━━━ ━━━
✌️لشڪر صاحب الزمان ﴿عج﴾ ↡↡
@Lashkar_sahebazzaman
لشکرصاحبالزمانعج
❖✨ ﷽ ✨❖ 😍 ؏ـشـقِ علیه السلام من ••●❥🌸✦🌸❥●•• بگو چه شد ... که من انـقـــدر... دوسـتـتــ ❥ ــ دارم؟؟؟
❖✨ ﷽ ✨❖
😍 ؏ـشـقِ علیه السلام من
••●❥🌸✦🌸❥●••
خوشا به حال خیالی که در حرم مانده
و هر چه خاطره دارد از آن محل دارد
😍😭
بگو چه شد که من انقدر دوستت دارم
بگو محبتـ ❥ ــ ما ریشه در ازل دارد
#حسین_من 😍😍
#اللهم_ارزقنا_حـــرم
••●❥🍃🌸✦🌸🍃❥●••
@Lashkar_sahebazzaman
•✦✨ کلام الله ✨✦•
❖✨ ﷽ ✨❖
در مـسـیـر ؏ـشـق...
بــایــد بگــذری از هــرچــه هستــــ
↯↻↯↻↯
🔰 سوره مبارکه آل عمران، آیه ﴿۹۲﴾
〖ﻟَﻦ ﺗَﻨَﺎﻟُﻮﺍْ ﺍﻟْﺒِﺮَّ ﺣَﺘَّﻰ ﺗُﻨﻔِﻘُﻮﺍْ ﻣِﻤَّﺎ تُحِب〗
【هرگز به نیکی نمیرسید تا زمانیکه از آنچه دوست مىدارید در راه خدا انفاق کنید】
⇩زینبــ است دیگر...
اگر یکی از پسرانش را برای روز اسارت نگه میداشت...
قطعا خیلی کمتر اذیت میشد
⇚ اما او زینبــ است...
⇚ زیـنـبـــــ ...
که سلام خـــدا بر او باد.
آری...
وقتی قرار است برای امامت باشی
باید با『هــمـــه』ات باشی
#ڪلام_الله
━━━ ━━━ ━━━ ━━━ ━━━
@Lashkar_sahebazzaman
13930813154037743400691.mp3
5.16M
❖ نواے محــرم ❖
✦_✨_✦_✨_✦
🎤 حاج محمود کریمی
🌧 بیار اے بارون... ببـــار
#نوای_محرم
#پیشنهاد_دانلود #التماس_دعا
••●▪️◾️◼️◼️◾️▪️●••
@Lashkar_sahebazzaman
#با_کاروان_اسرا
✨❖ روایت ششم
😭 سر مطهر مولا در قصر ابن زیـاد
🔻 چون اسرا را وارد کوفه کردند ابن زیاد دستور داد تمام مردم شهر در قصر اجتماع کنند، سر حسین ابن علی ؏ در داخل سپر کنار ابن زیاد قرار داشت، با چوب بر لب و دندان ابی عبدالله ؏ میزد و میخندید...
↫ زید ابن ارقم که از صحابه رسول خدا بود وقتی مشاهده کرد ابن زیاد ضربات خود را مانند باران بر لب و دندان ابی عبدالله ؏ وارد میکند...
❥✦ صدا زد: ابن زیاد!! چوب را از لبان حسین ؏ بردار که بخدا قسم مکرر در مکرر دیدم که رسول این لبها را میبوسید😭
سپس شروع به گریستن کرد...
زید گفت: پسر زیـاد با امانت رسول خدا چه کردی...؟! سپس از مجلس خارج شد...¹
↫ قيس بن عباد در آن مجلس شوم بود كه ابن زیاد به او گفت: در مورد من و حسين چه نظري داری؟
❥✦ او پاسخ داد: روز رستاخيز اجداد گرانقدر و پدر والا مقام و مادر ارجمند او، كه درود خدا بر آنان باد، میآيند و در مورد او شفاعت میكنند و اجداد تو با پدر و مادرت نيز میآيند در مورد تو شفاعت مینمايند. ابن زیاد خشمگين گرديد و او را از محفل شوم خود بيرون كرد.²
📚 منابع:
۱. ارشاد مفيد، ص ۲۴۳.
۲. تذكره، ص ۲۵۷
🏴 أَلسَّلامُ عَلَى الثَّغْرِ الْمَقْرُوعِ بِالْقَضیبِ
سلام بر آن دندانهایی که با چوب خیزران زده شده
😭😭😭
••●✦✧✦✧✦●••
آهـ حسینم ...
بوسهی چوب به دندان تو میخورد...
دلم میلرزید
#امان_از_دل_زینب (س) 😭😭
#الهی_بحق_زینب_الکبری
#عجل_لولیک_الفرج
━━━ ━━━ ━━━ ━━━ ━━━
✌️لشڪر صاحب الزمان ﴿عج﴾ ↡↡
@Lashkar_sahebazzaman
لشکرصاحبالزمانعج
#با_کاروان_اسرا ✨❖ روایت ششم 😭 سر مطهر مولا در قصر ابن زیـاد 🔻 چون اسرا را وارد کوفه کردند اب
چندی قبل، روزنامههای کوفه درشت تیتر زده بودند:
『اگر میخواهید چرخ اقتصادتان بچرخد، باید شمشیرهایتان علیه حسین بچرخد』
⇚ و کوفیان برای اقتصادی بهتر،
به لشکر پسر زیاد پیوستند
↯↻↯↻↯
و حالا شاهد گرداندن سر بر روی نیزهی امام زمانشان در کوچههای شهرشان هستند
و ماندهاند چه خاکی بر سرشان کنند...
#بدون_شرح
#حسینی_شویم
••●▪️◾️◼️◼️◾️▪️●••
@Lashkar_sahebazzaman
لشکرصاحبالزمانعج
❖✨ ﷽ ✨❖ 😍 ؏ِـشْـقِ اَزَلـیٖ مَنْ ••●❥🌸✦🌸❥●•• هی فکر میکنم ... که چه شـد ؏ـاشقتــــ شدم؟ هی فکر می
❖✨ ﷽ ✨❖
😍 ؏ـشـقِ علیه السلام من
••●❥🌸✦🌸❥●••
مــنــم و...
این صنم و...
عاشـقی و...
باقی عمرم
#حسین_من 😍😍
••●❥🍃🌸✦🌸🍃❥●••
@Lashkar_sahebazzaman
•✦✨ کلام الله ✨✦•
❖✨ ﷽ ✨❖
دلش گرم خدایش بود
و قلبش مطمئن از حضور همیشگی او،
اگر توانست منزل به منزل
در اسارت باشد و
با قاتلان عزیز جانش همسفر...
آری...
دلش گرم خدایش بود
همان خدایی که خودش فرمود:
↯↻↯↻↯
🔰 سوره مبارکه بقره، آیه ﴿۲۵۵﴾
〖اللهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ لاَ تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلاَ نَوْمٌ...〗
【الله، كه جز او معبودى نيست، زنده و برپادارنده است. نه خوابى سبك او را فرا گيرد و نه خوابى سنگين...】
#ڪلام_الله
━━━ ━━━ ━━━ ━━━ ━━━
@Lashkar_sahebazzaman
لشکرصاحبالزمانعج
❖✨ امام صادق علیه السلام فرمودند: 『هر كس خوش دارد كه روز قيامت، به خدا بنگرد و سختىهاى مرگ، و بيم
❖✨ ﷽ ✨❖
❃اربعیـ(حـ(پاےپیاده)ـرم)ـن❃
••●❥🌸✦🌸❥●••
ڪاش امسال خدا رزق مرا بنویسد
اربـعـیــن...
پـاے پیــاده...
حرم کربوبلا
#اللهم_ارزقنا_زیارة_الحسین(ع)
••●❥🍃🌸✦🌸🍃❥●••
@Lashkar_sahebazzaman
#با_کاروان_اسرا
✨❖ روایت هفتم
『ما رأیتُ الا جمـیـلا』
🔻 هنگامی كه خواهران و بانوان و كودكان حسين ؏ را به كاخ ابن زیـاد بردند، زينب دختر فرزانه فاطمه (س)، سادهترين لباس خويش را به تن كرد و بطور ناشناس وارد شد و زنان و كنيزان، او را در ميان گرفتند تا شناخته نشود؛ و آنگاه در ميان آنان نشست. ابن زيـاد پرسيد: اين بانويی كه نشسته است، كیست؟ و او پاسخ نداد. مردك سه بار پرسش كرد و زينب (س) پاسخ نداد، تا سرانجام يكی از كنيزكان گفت: اين زينب دختر فاطمه (س) است.
↫ ابن زیـاد گفت: ستايش خدای را كه شما را رسوا ساخت. مردانتان را كشت و بافتههای شما را دروغ و بی اساس شمرد.
✦✨ زينب (س) شهامتمندانه پاسخ داد كه: ستايش از آن خدای بی همتايی است كه ما را به بركت وجود گرانمايه محمد صلی الله عليه و آله و سلم كرامت بخشيد و ما را از پليديهای درونی و بیرونی كه شما در آن میلوليد، پاك و پاكيزه ساخت و اين تنها فاسق و بدسكال است كه رسوا میگردد و بدكار و بدكردار است كه تكذيب میشود، نه ما!
↫ ابن زیـاد گفت: كار خدا را با خاندانتان چگونه ديدی؟
✦✨ زینب (س) پاسخ داد: خدای بر آنان افتخار شهادت در راه خويش را مقرر ساخته بود و آنان در راه حق و عدالت جان را نثار كردند و به شهادتگاه خويش شتافتند، و من "هیـــچ چیـز به جـــز زیـبـایی ندیدم"، بزودی خدا تو و آنان را يك جا رويارو خواهد ساخت و آنگاه هر كدام دليل كار خويش را به او ارائه نموده و نزد او دادخواهی خواهيد كرد.
↫ ابن زيـاد كه رسوا شده بود و پاسخی نداشت، خشم آلود و هيجان زده گفت: خدای مرا از فرجام كار آن برادر طغيانگر و ياغيان سركش خاندانت -كه بر ضد حكومت و نظام اموی قيام كردند- خنك ساخت.
✦✨ دخت فاطمه (س) گريست و گفت: به جانم سوگند! كه بزرگ خاندانم را به شهادت رساندی، خون عزيزانم را بر زمين ريختی، شاخهام را بريدی و ريشهام را بر آوردی! اگر اين شقاوتها دلت را آرامش میبخشد و خنك میسازد، پس دل خوش دار.
↫ ابن زیـاد گفت: اين شيوهی سخن سرايی و سخن پروري است، به جانم سوگند، پدرت نيز شاعر و سخن سرايی چيره دست و سخن پرداز بود.
❥✦ زينب (س) فرمود: مرا چه و سخن سرايي و شعر پردازی؟ مرا فرصت اين نيست، اما دريغ و درد كه اين اندوه دل است كه بر زبان میرانم..
📚 اولین تاریخ کربلا
🏴 اَلسَّلامُ عَلى مَنِ احْتَجَّتْ فی مَجْلِسِ ابْنِ زِیـاد بِاحْتِجـاجـات واضِحَة، وَ قـالَتْ فی جَوابِه بِبَیِّنـات صـادِقَة، اِذْ قـالَ ابْنُ زِیـاد لِزَیْنَبَ سَلامُ اللهِ عَلَیْهـا: کَیْفَ رَاَیْتِ صُنْعَ اللهِ بِاَخیکِ الْحُسَیْنِ؟ قـالَتْ: مـا رَاَیْتُ اِلاّ جَمیلا،
سلام بر کسى که در مجلس پسر زیــاد استدلال کرد با دلائل آشکار و گفته هاى او را با دلیلهاى روشن و درست پاسخ داد، آنگاه که پسر زیاد به زینب (علیها السلام) گفت: چگونه دیدى کار خدا را نسبت به برادرت حسین؟ فرمود: «هـیـچ ندیدم مگر زیبایى»
••●✦✧✦✧✦●••
بر نیــزه ســـری روانه در صحرایـی
یک مشک و دو دست و غربت و تنهایی
با لحـن خوشی زینبـــ کبری میگفت
من هیـــچ ندیدهام بجــــز "زیبــایی"
#الهی_بحق_زینب_الکبری
#عجل_لولیک_الفرج
━━━ ━━━ ━━━ ━━━ ━━━
✌️لشڪر صاحب الزمان ﴿عج﴾ ↡↡
@Lashkar_sahebazzaman
⚠️ این که فقط در لشکر یزید نباشی اصلا کافی نیست...
در لشکر حسین که نبودی...
دیگر فرقی نمیکند که کجایی...
↯↻↯↻↯
این روزها را ببین...
تاریخ چه آبرویی میبرد از ”بی طرف” بودن...
از دفاع نکردن از حق و حقیقت...
#حسینی_شویم
••●▪️◾️◼️◼️◾️▪️●••
@Lashkar_sahebazzaman
•✦✨ کلام الله ✨✦•
❖✨ ﷽ ✨❖
⚠ مبادا کوفی بشویم
بایــد تاریخ بخوانیم ...
بایــد تاریخ بدانیم تا کوفی نشویم
کوفی شدن، بسیار آسانتر از آن است که میاندیشیم.
↯↻↯↻↯
🔰 سوره مبارکه آل عمران، آیه ﴿۱۰۵﴾
〖وَلَا تَكُونُواْ كَالَّذِينَ تَفَرَّقُواْ وَاخْتَلَفُواْ مِنْ بَعْدِ مَا جَآءَهُمُ الْبَيِّنَاتُ وَ أُوْلَئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ〗
【و مانند كسانى نباشید كه بعد از آنكه دلایل روشن برایشان آمد، باز هم اختلاف كرده و پراكنده شدند و آنان برایشان عذابى بزرگ است】
⇩ روزهای بعد از عاشورا، تاریخ هم شرمندهی درس عبرتهایی است که کوفیان بیوفا و نامرد به مردم همهی زمانها دادند...
درس عبرتهایی که ریشه در جهل و هوسهای کوفیان دارد، کوفیانی که خود را در دنیا و آخرت بی حسین کردند، که حقیقتا این سختترین عذاب عظیم است
#ڪلام_الله
#اللهم_اجعل_عواقب_امورنا_خیرا
━━━ ━━━ ━━━ ━━━ ━━━
@Lashkar_sahebazzaman
❖✨ امام صادق علیه السلام فرمودند:
『خداوند چهار هزار فرشته پريشان و غبار آلوده، بر قبر حسين عليه السلام گماشته است كه تا روز قيامت، بر او مىگِريند و هر كس را كه با شناخت حق او به زيارتش بيايد، بدرقه اش مىكنند تا به جايگاه امنش برسانند، و اگر بيمار شود، صبح و شب عيادتش مىكنند، و اگر بميرد، بر جنازهاش حاضر مىشوند و تا روز قيامت، برايش آمرزش مىطلبند』
📚 الكافی، ج ۴، ص ۵۸۱
#حدیث_روز #اربعین
#اللهم_ارزقنا_حـــرم
••●▪️◾️◼️◼️◾️▪️●••
@Lashkar_sahebazzaman
لشکرصاحبالزمانعج
❖✨ امام صادق علیه السلام فرمودند: 『خداوند چهار هزار فرشته پريشان و غبار آلوده، بر قبر حسين عليه ال
❖✨ ﷽ ✨❖
❃اربعیـ(حــ(پاےپیاده)ــرم)ـن❃
••●❥🍂✦🍂❥●••
دلم خیـــــلی هــــواےِ ڪربلا ڪرده
دعا ڪنید من این اربعین حـــرم باشم
#اللهم_ارزقنا_زیارة_الحسین(ع)
••●❥🍂💔✦💔🍂❥●••
@Lashkar_sahebazzaman
#با_کاروان_اسرا
✨❖ روایت هشتم
سـربـاز امـام زمـان
🔻 آنگاه ابن زیـاد به علی ؏ فرزند ارجمند حسين ؏ نظر افكند و پرسيد: نام تو چيست؟
✦✨ فرمود: علی ابن الحسين
↫ گفت: آيا خدا او را نكشت؟
آن حضرت، چيزی نگفت. ابن زيـاد گفت: چرا سخن نمیگويی؟
✦✨ فرمود: برادری داشتم كه نام او نيز علی و همنام من بود و او را سپاهيان تو كشتند.
↫ گفت: نه، خدا او را كشت
آن حضرت باز هم پاسخ نداد.
↫ ابن زيـاد گفت: چرا سخن نمیگويی؟!
✦✨ فرمود: آری! خدا روح و جان مردم را به هنگام مرگشان بطور كامل میستاند.¹ و هيچ كسی جز به فرمان خدا نمیميرد.²
↫ ابن زيـاد برآشفت و گفت: به خدا سوگند تو هم از آنانی! سپس به يكی از دژخيمان بارگاه ستم كه نامش مری بن معاذ احمری بود، فرياد برآورد كه: او را بكش!
✦✨ دخت فرزانه اميرمؤمنان ؏ او را دربرگرفت و گفت: هان ای ابن زيـاد! كشتارت از خاندان ما تو را بسنده است، آيا هنوز از خون ما سيراب نشدهای؟ و يا كسی از مردان ما را وانهادهای؟ و آنگاه دست بر گردن فرزند ارجمند برادرش افكند و فرمود: تو را به خدا سوگند باد كه اگر به او ايمان داری، اگر برادر زادهام را میكشی مرا نيز به همراه او بكش!
✦✨ و علی ؏ ندا داد كه: ای پسر زيـاد! اينك كه قصد جان من نمودهای، آيا فرد پروا پيشه و درستكاری هست كه خاندان پيامبر را خداپسندانه به مدينه برساند؟
↫ ابن زيـاد به عمه و برادرزاده نگريست و گفت: شگفت از مهر خويشاوندی و پيوستگی! به خدا سوگند زينب دوست دارد اگر برادرزادهاش كشته میشود او نيز كشته شود!³
📚 منابع:
۱. سوره زمر، آيه ۴۲.
۲. سوره آل عمران، آيه ۱۴۵
۳. اولین تاریخ کربلا
••●✦✧✦✧✦●••
🔰زینب که باشی...
در وجودت جز یاور امام زمان بودن هیـــــچ چیزی نمیبینی
#الهی_بحق_زینب_الکبری
#عجل_لولیک_الفرج
━━━ ━━━ ━━━ ━━━ ━━━
✌🏼لشڪر صاحب الزمان ﴿عج﴾ ↡↡
@Lashkar_sahebazzaman
#کرامات_حسینی (ع) ۱
🏴 يكى از شيعيان در بصره هر سال دهه عاشورا روضه خوانى مىكرد اين بنده خدا ورشكست شد و حتى خانهاش را هم فروخت.
👈🏼 نزديك محرم بود با همسرش داخل منزل روى تكه حصيرى نشسته بودند، همسرش مى گويد: يك وقت ديدم شوهرم منقلب شد و فرياد زد.
گفتم: چه شده؟
😔 گفت: اى زن ما همه جور مى توانستيم دور و بر كارمان را جمع كنيم، آبرويمان يك مدت محفوظ باشد، اما بناست آبرويمان برود، هر سال دهه عاشورا روى بام خانه ما يك پرچم داشت مردم به عادت هر ساله امسال هم مى آيند ما هم وضعمان ايجاب نمىكند و دروغ هم نمىتوانيم بگوئيم آبرويمان جلوى مردم مىرود.
😭 يكدفعه منقلب گرديد، گفت: اى حسين مپسند آبرويمان ميان مردم برود، قدرى گريه كرد.
🔰 همسرش گفت: ناراحت نباش يك چيز فروشى داريم. من هيجده سال زحمت كشيدم يك پسر بزرگ كردم پسر وقتى آمد گيسوانش را مىتراشى، و فردا صبح دستش را مىگيرى مىبرى سر بازار و به يك قيمتى او را بفروش و پولش را بياور و اين چراغ محفل حسينى را روشن كن.
زن و شوهر رفتند خدمت علماء و قضيه را پرسيدند، علماء گفتند: پسر اگر راضى باشد، اشكالى ندارد
▪ به خانه برگشتند يك وقت ديدند در خانه باز شد پسرشان وارد شد، پسر مىگويد وقتى وارد منزل شدم ديدم مادرم مرتب به قد و بالاى من نگاه مىكند و گريه مىكند، پدرم مرتب مرا مشاهده مىكند اشك مىريزد گفتم: مادر چيزى شده؟
مادر گفت: پسر جان ما تصميم گرفتهايم تو را با امام حسين (ع) معامله كنيم.
پسر گفت: چطور؟ جريان را نقل كردند
😍پسر گفت: به به حاضرم چه از اين بهتر....
شب صبح شد گيسوان پسر را تراشيدند، پدر دست پسر را گرفت كه به بازار ببرد پسر دست انداخت گردن مادرش پس يكمقدار بسيار زيادى گريه كردند و از هم جدا شدند.
👥 پدر، پسر را آورد سر بازار برده فروشان، تا غروب آفتاب هيچكس او را نخريد، غروب آفتاب پدر خوشحال شد، گفت: امشب هم مىبرمش خانه يكدفعه ديگر مادرش او را ببيند فردا او را مىآورم و مىفروشم.
✨ تا اين فكر را كردم ديدم يك سوار از در دروازه بصره وارد شد و سراسيمه نزد ما آمد بمن سلام كرد جوابش را دادم.
فرمود: آقا اين را مى فروشى؟ (نفرمود غلام يا پسرت را مى فروشى)
گفتم: آرى.
فرمود: چند مى فروشى؟
گفتم: اين قيمت، يك كيسه اى بمن داد ديدم دينارها درست است.
فرمود: اگر بيشتر هم مى خواهى به تو بدهم،
من خيال كردم مسخرهام مى كند. گفتم: نه.
فرمود: بيا يك مشت پول ديگر بمن داد. فرمود: پسر جان بيا برويم.
😭 تا فرمود پسر بيا برويم، اين پسر خود را در آغوش پدرش انداخت، مقدار زيادى هم گريه كرد بعد پشت سر آن آقا سوار شد و از دروازه بصره رفتند بيرون.
پدر مىگويد: آمدم منزل ديدم مادر منتظر نتيجه بود گفت: چكار كردى؟ گفتم: فروختم. يك وقت ديدم مادر بلند شد گفت: اى حسين به خودت قسم ديگر اسم بچهام را به زبان نمىبرم.
✨ پسر مىگويد: دنبال سر آن آقا سوار شدم و از دروازه بصره خارج شديم بغض راه گلويم را گرفته بود بنا كردم گريه كردن، يك وقت آقا رويش را برگرداند، فرمود: پسر جان چرا گريه مىكنى؟
💠 گفتم آقا اين اربابى كه داشتم خيلى مهربان بود، خيلى با هم الفت داشتيم، حالا از او جدا شدم و ناراحتم.
فرمود: پسرم نگو اربابم بگو پدرم.
گفتم: آرى پدرم.
فرمود: مىخواهى برگردى نزدشان؟
گفتم: اگر بروم مىگويند تو فرار كردى.
فرمود: نه پسر جان، برو پائين من را پائين كرد
✨ فرمود: برو خانه، اگر گفتند فرار كردى بگو نه، حسين مرا آزاد كرد.
يك وقت ديدم كسى نيست.
پسر آمد در خانه را كوبيد مادر آمد در را باز كرد.
گفت: پسرجان چرا آمدى؟ دويد شوهرش را صدا زد گفت: به تو نگفته بودم اين بچه طاقت نمىآورد، حالا آمده.
⁉پدر گفت: پسر جان چرا فرار كردى؟ گفتم: پدر بخدا من فرار نكردم، #حسين (ع) مرا آزاد كرد.
📚 منبع: دارالسلام
━━━ ━━━ ━━━ ━━━ ━━━
✌🏼لشڪر صاحب الزمان ﴿عج﴾ ↡↡
@Lashkar_sahebazzaman